بخشی از مقاله
پیوند ادبیات و جامعه شناسی از دیدگاه "لوسین گلدمن"
چکیده
ادبیات نماینده زندگی و یک حقیقت اجتماعی است و»جامعه شناسی ادبیات « درپی شنیدن فریادهاي روح هنرمند شاعر. در واقع جامعه شناسی ادبیـات شـاخهاي از جامعـه شناسی معرفت است که به منظور مفهوم نمودن پیوندهاي متن ادبی و جامعه به بررسی رابطه اثر ادبی و ساختارهاي اجتماعی، سیاسی و اقتصادي میپردازد. این رشـته یکـی از پیچیدهترین علوم میان رشتهاي است که در اواخر قرن 19 شکل گرفت و در قرن 20 بـا اندیشه هاي متفکرانی ازجمله » لوسین گلدمن« فیلسوف و منتقد رومانی تبار فرانـسوي و از پیشگامان برجسته مکتب ساختارگرایی به اوج خود رسید.
اندیشههاي گلدمن به دوشاخه اصلی فلسفه و جامعهشناسی ادبیات تقسیم میشوند اما بیشترین تاثیر وي را باید در جامعهشناسی ادبیات و بـه ویـژه در جامعـه شناسـی رمـان دانست. وي نظریه خود را با عنوان تاثیر عوامل اقتصادي و اجتماعی بر آفرینش ادبـی در دفاع از جامعه شناسی ادبیات بنا نهاده است و در دفـاع از نظریـه خـود و رد منتقـدانش مقاله اي را با عنوان پیوند آفرینش ادبی با زنـدگی اجتمـاعی ارائـه داد. و بـه دنبـال آن، حاصل نظریه خود برپایه رویکرد ساختارگرایی تکوینی،که به خـصلت جمعـی آفـرینش هنري میپردازد را در مجموعهاي به نام دفاع از جامعه شناسی رمـان منتـشر نمـود. بـه عقیـده گلـدمن خـصلت جمعـی آفـرینش ادبــی پیامـد آن اسـت کـه سـاختار آثـار بــا ساختارهاي ذهنی گروههاي اجتماعی،در درون اجتماع شکل میگیرند و بنابراین شـاعر و نویسنده مولود و محصول اجتماعاند.
بر این اساس دراین نوشتار کوشش شده است تا از وراي نظرات و آثار این نظریهپرداز بـه دلایل و شواهدي که در تأیید و اثبات پیوند دوسویه علم میان رشـتهاي جامعـهشناسـی ادبیات با ادبیات و جامعه شناسی ارائه شده است،پرداخته شود.
واژههاي کلیدي: ادبیات،جامعه شناسی،جامعه شناسی ادبیات،لوسین گلدمن .
بیان مسأله
این مقاله در پی آن است کـه اولا :بـا بررسـی آراي گلـدمن چگـونگی پیونـد و ارتبـاط دوسویه دو شاخه ظاهرا جداگانه علوم انسانی ،یعنی ادبیـات و جامعـه شناسـی را نـشان دهدو ثانیا : با استفاده از همین موضوع نشان دهد که این عنوان چه مطالعـاتی را در بـر می گیرد؟
-1 مقدمه
بسیاري از ناقدان در نقد آثار ادبی مبانی اجتماعی آنها را معتبـر دانـسته و نحـوه ارتبـاط ادبیات با جامعه محور پژوهشهاي آنها بوده است.بی شـبهه محـیط ادبـی نمـی توانـد از تاثیر محـیط اجتمـاعی برکنـار بمانـد. افکار،عقایـد واندیـشه هـا تـابع احـوال اجتمـاعی می باشند. متقابلا ادبیات نیزبر اوضاع و احوال اجتماعی اثرمی کند.درواقع رابطه شـاعر و نویسنده با محیط و جامعه او مشخص کننـده نقـشی اسـت کـه ادبیـات در جامعـه ایفـا می کند.(ویلیام، :1367ص(31 این تاثیر دوسویه زمینه ساز پدیدآمدن جامعه شناسی ادبیات درسـده هـاي اخیـر شـده
است. ازآنجا که در گذشته ادبیات را بر اساس ذوق و طبع نویـسنده و خـالق اثـر ادبـی تبیین می کرده در نتیجه مدت زمان زیادي نیست که بررسی ادبیات با توجه بـه عوامـل بیرونی و آن نهادهایی که خارج از ادبیات و هنر قرار دارند و بر آن اثر می گذارنـد یـا از آن تاثیر می پذیرند آغاز شده است. قرن نوزدهم دوره ي قوت گرفتن تفکرات اجتمـاعی است . در حدود سال1800 م. آگاهی از ابعاد اجتماعی ادبیات و هنـر آغـاز مـی شـود.در این هنگام مادام دواستال نخستین اثر در زمینه ي بررسی اجتماعی هنر را با نام ادبیـات
از منظر پیوندهایش با نهادهاي اجتماعی منتشر مـی کنـد . (اسـکارپیت،:1374ص(12از 1800 م. به بعد توجه به ابعاد اجتماعی هنر توسعه یافـت و بـسیاري در ایـن زمینـه بـه پژوهش پرداختند . رساله اي که در نیمـه ي اول قـرن نـوزده مـارکس و انگلـس تحـت عنوان درباره ي ادبیات و هنر نوشتند آموزه هاي جامعه شناختی تازه اي دربـاره ي هنـر
و ادبیات ارائه کرد.با گسترش مارکسیسم و اشائه ي آن در سطح جهان زمینه هاي رشـد
و شکوفایی جامعه شناسی هنر و ادبیات نیـز مهیـا شـد. در قـرن بیـستم بـیش از همـه متفکران مارکسیست در تحکیم جامعه شناسی هنر و ادبیات کوشش کردند . چنـان کـه جورج لوکاچ – لوسین گلدمن و مـارکس شـلراز بنیانگـذاران ایـن رشـته از فیلـسوفان برجسته ي مارکسیسم هستند. لوکاچ توانست در نیمه ي نخست قرن بیستم بنیان هاي جامعه شناسی ادبیات را پی ریزي کند و تحکیم بخشد است.
اگرچه نویسندگان بسیاري در زمینه جامعه شناسی ادبیات قابل ذکر هستند نام لوسین گلد من از همه بر جسته تر است. امروزه کمتر متفکر ژرف بین و بی غرضـی یافـت مـی شود که جایگاه ممتاز آثار گلدمن را دراین عرصه نادیده بگیرد. جایگاهی را که گلدمن، در مقام متفکري جامع الاطراف یراي خویش فراهم کـرده اسـت. بـی دلیـل نیـست کـه برخی از آثار گلدمن در ردیف آثار کلاسیک این رشته قرار گرفتـه انـد و از ارزش بـالایی برخورداراند.
این نظریهپرداز بزرگ جامعهشناسی ادبیات با ارائـهي نظریـههـاي مختلـف، چـارچوب و اساس شاخهاي از جامعهشناسی را بنا نهاد که جاي آن هم در عرصهي نقد ادبی مدرن و هم جامعهشناسی خالی بود.لوسین گلد مـن1913) 1ــ 1970 م)فیلـسوف رومـانی تبـار فرانسوي از بررگترین جامعـه شناسـان ادبیـات در قـران بیـستم در بخارسـت پایتخـت رومانی پا به زندگی نهاد.اویک نئومارکسیست بود که آثار متعـددي در زمینـه فلـسفه و جامعه شناسی ادبیات خلق کرد.در 1956م.دکتراي ادبیـات فرانـسه را بـا رسـاله خـداي پنهان در سوربن گذراند.در این اثر بزرگ بود که نخـستین بـار مـساله هـم ارزي اوضـاع اقتصادي – اجتماعی با آثار ادبی مطرح شد. در1964 به ریاست مرکز »جامعه شناسـی
ادبیات« برگزیده شد کـه ایـن مرکـزدر1961توسـط وي در انـستیتوي جامعـه شناسـی دانشگاه آزاد بروکسل تأسیس شد. گلـدمن حاصـل پژوهـشهایش دربـاره ي رمـان هـاي "آندره مالرو "و "رما ن نو"در مرکز جامعه شناسـی ادبیـات را در دانـشگاه بروکـسل بـا عنوان »جامعه شناسی ادبیات ،دفـاع از جامعـه شناسـی رمـان « منتـشر سـاخت. او بـه مسائل ادبیات و تئاتر معاصر نیز توجه داشت ."ساختارهاي ذهنی و آفـرینش فرهنگـی" و" مارکسیسم و علوم انسانی" و"آفرینش فرهنگی در جامعه معاصر" ازآخرین آثـار گلـد من که در سالهاي 1970تا1971 م منتشر شد،( گلدمن،:1369ص(7نشان دهنـده توجـه پیگیر یک ذهن پویا به تحلیل همه وجوه جامعه سرمایه داري اسـت . آثـار او بیـشتر در مسیر تکامل اندیشه سوسیالیستی قرار دارند. حوزه هاي کاري گلـدمن بـه نـوعی بـه دو شاخه اصلی فلسفه و جامعه شناسی ادبیات تقسیم می شونداما بیشترین تاثیر گلـدمن را باید در حوزه جامعه شناسی ادبیات به خصوص جامعه شناسی رمان دانست.
بهترین نمونه ي تحلیلهاي جامعهشناختی از آثار مشهور جهان تحلیلهـا و نظریـههـاي عمیق او می باشد او در نظریههاي جامعه شناسـی ادبیـات خـود در تحلیـلهـایی کـه از برخی آثار ادبی پرداخته، دائما دو موضوع را محور قرار دادهاست. یکی نقد حوزهي قدرت و ساخت حاکمیت و دیگري نقد بورژوایی و تـأثیر آن بـر فـضاي اجتمـاعی. در واقـع در جامعهشناسی ادبیات، او به دنبال نوعی چگونه گی ساخت و تکوین جامعه در آثـار ادبـی نیست،بلکه بیشتر نوع تحلیل و نظریههاي خود را بر نقش حاکمیـت در ایجـاد فاصـلهي طبقاتی و نقد بورژوایی استوار سـاختهاسـت.بـسیاري ازنظریـهپردازانـی کـه در زمینـهي جامعهشناسی ادبیات به نوعی قلم زدهاند، در این موضوع که چگونهآفرینش آثار ادبـی بـا زندهگی اجتماعی پیوند دارد، اتفاق نظر دارند. در مقابل این نظریهپردازان برخـی چنـین تأثیري را رد میکنند و مدعیاند که مـرتبط سـاختن ارزش هـاي معنـوي بـا احتمـالات اجتماعی و اقتصادي در حکم خوار شمردن چنین ارزشهاییسـت.»لوسـین گلـدمن« در پاسخ به این نوع نگرش به آثار ادبی معتقد است که ارزشهاي معنوي حقیقی از واقعیت اقتصادي و اجتماعی جدا نمیشوند، بلکه دقیقا بر اساس همین واقعیت شکل گرفتهانـد و بر آناند تا حداکثر همبستگی و وحدت انسانی را در دل این واقعیت رواج دهند. گلـدمن نظریهي خود را با عنوان »تأثیر عوامل اقتصادي و اجتماعی بر آفرینش ادبـی« دردفـاع از
جامعهشناسی ادبیات خود بنا نهاده است. او در ایـن نظریـه، دیـدگاه خـود را بـر پایـهي دیدگاه مادي – دیالکتیکی استوار ساخته است. البته برخی از منتقدان گلـدمن را مـتهم کردند که او اثر ادبی را با زندهگینامهي مؤلف آن و محیط اجتماعیاي که صاحب اثر در آن زیسته است، توضیح میدهد. گلدمن پاسخ این دسته را طی مقالهاي با عنوان »پیوند آفرینش ادبی بـا زنـدهگـی اجتمـاعی« مـیدهـد. او در ایـن مقالـه اشـاره مـیکنـد کـه منتقداناش نظریهي او را با نظریههاي »هیپولیت تن« که تحلیل یک اثر ادبی – هنـري را جداي از زندهگی آفریننده ي اثر نمیداند، اشتباه گرفتـهانـد.مفـاهیم اساسـی در روش گلدمن عموماً برگرفته از آثار لوکاچ و دیاکلتیک هگلیاسـت. گـرایش او بـه مارکسیـسم، بهخصوص زیباییشناسی حوزهاي در نظریهي مارکسیـسم، مـدیون مطالعـات متمرکـزي بود که از آثار کانت و هگل داشت. همانطور که بـا مطالعـهي آثـار لوکـاچ، بـهخـصوص نظریهي رمان، به مفاهیم اساسی زیباییشناسی فلـسفی دسـت یافـت.نگـاه گلـدمن بـه مارکسیسم بسیار فراتر از تمامی ادبیات و فلـسفه بـود. در نظـر او فلـسفه و رادیکالیـسم سیاسی با هم یکی بودند و نظریهي مارکسیستی نیز در خود امور واقع جاي داشت و آثار فلسفی و ادبی، خود ترجمان واقعیت اجتماعی بودنـد .بـراي روشـن شـدن موضـوع لازم است به صورت مختصر مفاهیمی که موردنظرمارکـسیت هاسـت روشـن شـود.نخـستین مفهومی را که گرایش مارکسیستی به آن اشاره می کند این است کـه اثـر ادبـی بازتـاب صرفِ یک آگاهی جمعی واقعی و معین نیست، بلکه گرایش هـاي خـاص، آگـاهی گـروه اجتماعی معینی را می رساند، و البته این آگاهی جمعی را باید واقعیتی پویا دانـست کـه به سمت نوعی تعادل پیش می رود.دیگر مفهومی که به آن اشاره می شود این است کـه رابطهاندیشه جمعی و آفرینش هاي عظـیم فـرديِ ادبـی، مبتنـی بـر یگـانگی محتـواي اندیشه جمعی و این آفرینش ها نیست، بلکه بر انسجام بیـشتر و همخـوانی سـاختارهاي آنها استوار است، همخوانی که ممکن است از طریق محتوایی متفاوت با محتواي واقعـی آگاهی جمعی، بیان شوند. سومین مفهوم مارکسیست ها این است که اثري که با ساختار ذهنی گروه اجتماعی معینی منطبق باشـد، ممکـن اسـت، البتـه در مـوارد بـسیار نـادر.
خصلت اجتماعی اثر به ویژه در آن است که یک فرد هرگز نمی تواند به تنهـایی سـاختار ذهنی منسجمی را ایجاد کند که با آنچه جهان نگري1 یـک گـروه یـا طبقـه اجتمـاعی نامیده می شود، منطبق باشد. فقط گروه اجتماعی می تواند چنین ساختاري را بپرورانـد، فرد صرفاً می تواند انسجام بیشتري بـه آن بدهـد و آن را بـه عرصـه آفـرینش تخیلـی و اندیشه مفهومی و غیره، بکشاند. آخرین مفهوم این است که آگاهی جمعـی نـه واقعیتـی نخستین است و نه واقعیتی مستقل. این آگاهی به طور ضمنی در مجموعـه رفتـار افـراد شرکت کننده در زندگی اقتصادي، اجتماعی، سیاسی و غیره، پرورده می شـود. بـه نظـر گلدمن »جامعهشناسی« هم فقط تفسیري نبود که بر تفسیرهاي دیگر اضافه شود، بلکـه وحدت تمامی تفسیرهاي مناسب بود. جامعـهشناسـی در درون شـکل و محتـواي ادبـی، فلسفی و یزدانشناختی خود این آثار قرار داشت کـه نقطـهي اوج آن در اثـر معـروف او »خداي پنهان« نمایان است.
در ادامه این نوشتار تلاش شده است تا در سایه مفـاهیم و نظـرات لوسـین گلـدمن بـه شناختی اجمالی از جامعه شناسی ادبیاتدست یابیم .
اهمیت موضوع
جامعهشناسی ادبیات در غرب حوزهاي جاافتاده است که با وجود چهره بارزي همچـون آرنولد هاورز، جورج لوکاچ، لوسین گلدمن، والتر بنیامین، میخائیل باختین، کوهلر، اسکار پیت، ژاك لاکان، رولن بارت، پی یر بوردیو، هانس گادامر، فردریک جیمسون، ژاك دریدا توانسته است هم به غناي دانش ادبی یاري رساند و هـم بـه شـناخت عمیـقتـر از رشـد اندیشه و تحولات اجتماعی بیافزاید. در ایران اما، بهجز چند چهرهي شـناختهشـده هـم-چون امیرحسین آریانپور، علیاکبر ترابی، محمدجعفر پوینده کـه( عمـدتاً بـه ترجمـهي آثارمربوط به جامعهشناسی ادبیات پرداخت)،بررسی جامعهشناسانه ادبیات ایـران چنـدان گسترده نبوده است. لذا از آنجا که این رشته جریـان هـا و عرصـه هـاي پـژوهش بـسیار زیادي را در برمی گیرد. از همین رو باید بیشتر به بررسی آن پرداخت.
روش تحقیق
ابزار تحقیق با عنایت به آثاري که از گلدمن در دسترس است.کتب و مقالاتی بوده است که وي در آنها به ارائه واثبات نظریه هاي خود و رد و حمایـت نظریـات دیگـر در رابطـه باجامعه شناسی ادبیات پرداخته است.
-2پیشینه ي تحقیق
تا آنجا که نگارنده جستجو کردهاست در این حوزه، پژوهـشی کـهختـصاصاًا بـه بررسـی جامعه شناسی ادبیات از دیدگاه گلدمن پرداخته شود منتشر نشده اسـت. امـا از منـابعی که موضوع آنها تا اندازه اي به موضوع ایـن مقالـه نزدیـک اسـت مـی تـوان بـه کتـاب درآمدي بر جامعه شناسی ادبیات از محمدجعفر پوینـده )(1377)صـص (78-64:اشـاره کرد.
-3 جامعه شناسی و ادبیات
جامعه شناسی ادبیات، یکی از پیچیده ترین وجدیدترین شـاخه هـاي مطالعـاتی جامعـه شناسی است و در عرصه پژوهش از پژوهش هاي میان رشته اي است که ارتباط ایـن دو حوزه علمی با یکدیگر، در آن به خوبی نمایانگر می شود. شاید به سبب همین پیچیدگی و میان رشته اي بودن است که کارهاي مهـم در ایـن زمینـه، در جهـان انگـشت شـمار است. میان رشته اي بودن جامعه شناسی ادبیات، به این دلیـل اسـت کـه از یـک طـرف نقطه اوج علوم ادبی محسوب میشود که به زبان شناسی و فلـسفه مـرتبط مـی شـود واز سویی دیگر با علوم اجتماعی و تاریخ ارتباطی تنگاتنگ دارد. جامعـه شناسـی ادبیـات بـا موضوعات بسیاري درهم تنیده و آمیخته است و همین آمیختگی باعـث شـده تـا نتـوان براي آن حدود و ثغور معینی ترسیم نمود . مطالعات این رشته اغلب با روشهاي گوناگون درمورد تجزیه و تحلیل فرهنگ همراه است که ادبیات را فراینـد نـاگزیر اوضـاع واحـوال اجتماعی واقتصادي می داند.
جامعه شناسی یا تئوري علمی جامعه، شناخت حرکات اجتماعی و بررسی قوانین حـاکم بر این حرکات است. به عبارت دیگر جامعه شناسی را می توان مطالعـه زنـدگی گروهـی انسان ها تعریف کرد. جامعه شناسی، علم امور اجتماعی است و مطالعات جامعه شناسانه علاوه بر جستن و یافتن حقیقت هاي اجتماعی، تهذیب اخلاق اجتماعی و هموار نمـودن
راه رشد و نمو و رسیدن به سعادت اجتمـاعی را بـه بـشر عرضـه مـی نمایـد .از ایـن رو پژوهش هاي جامعه شناسی، تجربی است و در جهت شـناخت حرکـات اجتمـاعی بـا در نظر گرفتن مسائل اجتماعی و محیطی و بر اساس تئوري هاي علمی انجام می شود .پـی گیري حقایق اجتماعی در نهادهاي اجتمـاعی و نیـز امـور و حـوادث اجتمـاعی، مطالعـه عادات اجتماعی، تاریخ عقاید، شناخت روش ها، فلـسفه اجتمـاعی، قـوم شناسـی و ... از کارکردهاي این علم اسـت .رویکـرد علمـی جامعـه شناسـی بـه مـسائل و پدیـده هـاي اجتماعی است، کـه علمـاي ایـن علـم، موضـوع اصـلی آن را در اولـین قـدم " حقیقـت اجتماعی" قلمداد می کنند. حقیقتی که ما با آن و در میان آن به زندگی خـویش ادامـه می دهیم و در تمام زوایاي زندگی خویش حضور بلامنازع این حقیقـت را مـشاهده مـی کنیم. بنابراین باید پذیرفت که جامعه شناسـی علـم حیـات اجتمـاعی انـسان و مطالعـه علمی پدیده ها و نهادهاي اجتماعی است .جامعه شناسی علمی است عقلی، که کوشـش می کند، نیازهاي عقلی را پاسخ دهد، حال آنکه ادبیات گریز گاهی است که مـی کوشـد تا راه گریزي از عرصه خردورزي، براي خود بیابد.(ویلیام ،:1367ص(10 .ادبیات نماینـده زندگی و یک حقیقت اجتماعی است. ادبیات به معنی دانش هاي متعلق بـه ادب اسـت و در معناي عام کلمه، غالبا به هر نوع نوشته اي گفته می شود، مثل بخشنامه ها ، رساله ها، اعلان ها ، اعلامیه ها و آثار تاریخی و علمی و فلسفی و ادبی.به عبارتی، ادبیات شامل هر نوع از انواع انشاء به نثر یا نظم است که توسط نویسنده اي خاص در شرایط زمـانی و اجتماعی خاص به رشته تحریر درآمده است.( همان:صص 31و (88جامعه شناسی، براي آن است تا در جهان بیرون تغییري ایجاد نماید و آن را بسازد. اما ادبیات کوششی اسـت براي معماري جهان درون.
بنابراین بدون داشتن حداقلی از احساس و درك هنري و به دور از تجربه هاي وجودي و توان همگام شدن با هنرمند در سلوك روحی، جامعه شناس نمی تواند راه به جایی ببرد. شاید ساده ترین تعریف از جامعه شناسـی ادبیـات بررسـی متـون ادبـی از نگـاه جامعـه شناختی باشد. جامعه شناسی ادبیات در واقع در یک نگاه کلی قصد برقرار کـردن رابطـه بین ادبیات و عناصر اجتماعی را دارد. جامعه شناسـی ادبیـات شـاخه اي از علـم جامعـه شناسی است که ساخت و کار کرداجتماعی ادبیـات ورابطـه ي میـان جامعـه و قـوانین
حاکم بر آنها را بررسی می جامعه شناسی به عنوان یکی از رشته هاي علوم اجتماعی بـه مطالعه ي علمی پدیده هاي اجتماعی می پردازذ یعنی جنبه هایی از زندگی انسان راکـه از عضویت او در جامعه ناشی می شود را بررسی می کند(کوثري،:1379ص15و. (.24
جامعه شناسی ادبیات شاخه اي از جامعه شناسی معرفت است که به بررسـی رابطـه اثـر ادبی و ساختارهاي اجتماعی سیاسی و اقتصادي به منظور فهم پذیر کردن مـتن ادبـی و جامعه میپردازد.(آشتیانی.:1355ص(8 در مطالعه آثار ادبی با رویکرد جامعه شناختی، کانون مطالعه خصلت جمعی و اجتمـاعی
آثار ادبی است و آنچنان که گلدمن معتقد است خصلت جمعی آفرینش ادبی حاصل آن است که ساختار آثار با ساختارهاي ذهنی گروه هاي اجتماعی که گلدمن از آن یـاد مـی کند، در درون اجتماع شکل می گیرند.و شاعر و نویسنده هم به عنوان یک فـرد در درون همین گروه هاي اجتماعی رشد می کند و زبان را نه بـه عنـوان هـدف بلکـه بـه عنـوان وسیله به خدمت می گیرد و با استفاده از همه امکانات آن، ساختار ذهنـی خـویش را در قالب یک اثر به جامعه خود عرضه می دارد. بنابراین شاعر یا نویسنده مولـود و محـصول اجتماع است. نگاه جامعه شناختی دربررسی اثر ادبی، در واقع تبیین کننده فضاي فکري و ساختار ذهنـی خـالق آن و نـشان دهنـده بـسیاري از واقعیـت هـاي اجتمـاعی اسـت. پیداست که در چنین رویکرد مطالعاتی ما ادبیات را آن چنان که است بررسی می کنـیم نه آن گونه که باید باشد. با مطالعه جامعه شناسی است که می توانیم نگـاه تـازه اي بـه محیط اجتماعی بیفکنیم و جایگاه خود را در جامعه مـشخص کنـیم." شـناخت جایگـاه شیوه اي است، که به ما کمک می کند تا از دریچه بازي به نام " جامعـه شناسـی"، اثـر ادبی و خالق آن را که محصول اجتماع خویش است، بشناسیم و بشناسانیم. این کـه مـی گوییم خالق هر اثر ادبی محصول اجتماع خـویش اسـت کـاملا پذیرفتـه اسـت چـرا کـه بزرگان ادبیات هر ملتی منفرد نبوده اند و از دل جامعه انسانی خویش به بالندگی رسیده اند.
در بحث جامعهشناسی ادبیات، یک نویسندهي ادبی به عنوان جامعهشناس، دیـدگاه هـاي جامعهشناختی در بارهي خود به عنوان انسان به ما ارائه میدهد که بیانگر حال و هواي زمان و مکانیست که او در آن قرار دارد. شادرو در پیشگفتار کتاب "رویکرد انتقادي در
جامعهشناسی ادبیات"که مجموعه مهمی است از مقـالات لئـو لوونتـال (1900-1993) جامعهشناس آلمانی آورده است که جامعهشناسی ادبیات داراي سـنتهـا و رویکردهـاي گونـاگونی اسـت. سـنتهـایی از قبیـل اجتماعیـات در ادبیـات، تولیـد فرهنگـی، ادبـی، دیالکتیکی، انتقادي، آفرینش ادبی و... دیدگاهی که در واقع ذیل سـنت تولیـد فرهنگـی قرار دارد. در این حوزه روابـط میـان نویـسندگان، توزیـعکننـدگان، مـصرفکننـدگان، منتقدان، نهادهاي ادبی و... مورد مداقه قرار می گیرد. امـا جامعـهشناسـی ادبـی بـرعکس توجه خود را متوجه متن و معناي متن میکند و به دنبال گسترش درك مـتن و تأویـل آن است و عمدتا نگاه دستور زبانی در این حوزه حاکم است جامعهشناسی ادبیـات (و نـه نقد ادبی) نمیتواند گریبان خود را از بررسی رابطهي پیچیده و متقابل آفرینش ادبـی بـا »واقعیت اجتماعی« و یا دقیقتر بگوییم محیط خلاص کند و به بررسی تجریدي یک اثر ادبی بپردازد. در واقع هر اثر ادبی، در زمانهي خود پرسشهاي خاص را مطرح میکند. از این رو میبایست در روششناسی از بینش یکسره تبینی به بینش تفهیمی گذر کـرد. امري که بدون بررسی زمینه ها و بافتار مـتن میـسر نیـست. جامعـهشناسـی ادبیـات در بررسیهاي خود ناگزیر میبایست به سه عنـصر آفـرینش ادبـی، چگـونگی بازتـاب اثـر و بالاخره تأثیرات آن بر مخاطبان و خوانندهگان اثر بپردازد.
در جامعه شناسی ادبیات ما به مطالعه و بررسی روابطی می پردازیم که ادبیات و اجتمـاع را در کنار هم قرار داده و به عبارتی دیگـر ایـن دو مقولـه را بـه هـم پیونـد زده اسـت . بنابراین براي بررسی جامعه شناسانه یک اثر ادبی، از یک سو باید ساختارهاي سیاسی و اجتماعی و مولفه هاي دیگر را که باعث تبیین فـضاي اجتمـاعی دوران خلـق اثـر و نیـز ذهنیت اجتماعی خالق اثر می شوند، مد نظر قرار داد و از سوي دیگر با مطالعه دقیق اثر ادبی از درون مایه ها، سمبل ها و به طور کلـی زبـان اثـر بـه شـناخت جامعـه و اوضـاع اجتماعی پرداخت و این همان ارتباط دو سویه اي است که تایید می کند جامعه شناسی ادبیات حاصل پیوندي است استوار میان جامعه شناسـی از یـک سـو و ادبیـات از سـوي دیگر .
-4 انواع بررسیهاي جامعه شناسی ادبیات