بخشی از مقاله

چکیده:

هدف این مقاله تشریح نقش نوآوری در رقابت پذیری شرکت ها از نقطه نظر سیستمی و بازنگری ادبیات موجود در زمینه مدل های تعاملی نوآوری است. سوال تحقیق در این مقاله این است که چه الگوهایی از عوامل اصلی نوآوری باعث ترویج/مانع فعالیت های نوآوری می شوند؟ یافته های این تحقیق حاکی از این مطلب است که مفاهیم ضمنی مدل های تعاملی این است که تاکید بر پژوهش ها باید به سمت رابطه بین اجزا خلق کننده سیستمهای نوآوری در سسطوح مختلف سیتسم سوق پیدا کند.

مقدمه:

رویکرد سیستمی در درک نوآوری نسبت به مدل های خطی بسیار پیچیده تر است. اما به نظر ما نسبت به مدل های خطی به واقعیت نزدیک تر است. این موضوع بوسیله پژوهشگرانی مثل سوته و آنروندل 1993 - ، کرکران - 1992 - ، روسول - 1992 - و فری - 1989 - و دیگران نیز تایید شده است. رویکرد سیستمی در این مقاله معادل مدل های تعاملی است. مدل های تعاملی در ادبیات موجود، اشاره به مدل های مبتنی بر همکاری و مدل های چرخشی دارند که معمولا در مقابل مدل های خطی مورد استفاده قرار می گیرند. این مدل ها باید به عنوان نقطه آغاز رویکرد سیستمی درنظر گرفته شوند که در بررسی های مختلف تغییرات زیادی کرده اند. در پژوهش های گسترده ای که در سطح صنعت انجام شده، این مدل ها تغییر و متناسب با صنایع مختلف اصلاح شده اند.[1]

تا اواخر دهه 1980 رویکرد سیستمی در مطالعات نوآوری و کاربردهای عملی این مدل ها، چندان مورد پذیرش واقع نگرفت. به منظور بررسی بیشتر می توان به نظریات فورست - - 1991، روسول - 1992 - ، و لاندوال - 1992 - مراجعه کرد.[1] مدل های خطی عمدتا مبتنی بر دانش رسمی - صریح - هستند که از طریق فعالیت های تحقیق و توسعه - R&D - توسعه پیدا می کنند. فرضیه اصلی در مدل های خطی به این صورت است: اولویت قراردادن بیشتر به فعالیت های R&D ارتباط بیشتری با میزان نوآوری دارد. خط مشی های اصلی این ایده در جهان غرب، بیشتر تاکید بر فعالیت های R&D در محیط های دانشگاهی و پژوهشی دارد؛ بخصوص پژوهش های پایه ای و دانش فنی که بسیار حائز اهمیت هستند.

همچنانکه اغلب تئوری های اقتصادی تکاملی و تئوری های جدید رشد اقتصادی مورد مقبولیت بیشتری قرار می گرفتند، مدل خطی نوآوری نیز تعدیل می شدند. محدودیت مدل های خطی نوآوری، دسترسی به منابع R&D در داخل شرکت یا از طریق همکاری با دیگر سیستم ها می باشد. طبق مدل خطی نوآوری، سیاست اصلی تمرکز بر افزایش فعالیت های R&D در داخل شرکت و به تنهایی و یا از طریق ایجاد شبکه ای با دیگران است.[2]

درحالیکه مدل های خطی تمرکز بر دانش صریح دارند، مدل های تعاملی بر سیستمی از روابط میان عناصر زیر تمرکز دارند. فعالیت های R&D، پیوندهای ساختاری، دانش ضمنی، یادگیری تعاملی، زمینه فرهنگی، فرایندهای اجتماعی، سیستم های ملی و منطقه ای نوآوری و روابط با عرضه کننده و تامین کننده.[3] تمرکز مدل های تعاملی برتنوع دانش، و ارتباط میان آنها بعنوان ارزشمندترین منبع این مدل ها و یادگیری تعاملی به عنوان ارزشمندترین فرآیند آن محسوب می شود. ویژگی عمده دیگر مدل های تعاملی نوآوری فضای ناشی از همکاری و هماهنگی است که در مقابل ویژگی رقابت در مدل های خطی آورده می شود.

مدل های تعاملی نوآوری ارتباط میان عوامل محیطی، فناوری و سازمانی را با هم در نظر می گیرد. این مدل مبتنی بر این فرض ست که فرآیندهای نوآورری از یک شرکت به شرکت دیگر تغییر پیدا می کند و اینکه الگویی از فرایندهای تعاملی وجود دارد که باعث خلق فعالیت های نوآوری در هر شرکت به طور خاص می شود. مدل تعاملی مبتنی بر فرضیه های تئوریک اقتصادی تکاملی و دانش برگرفته شده از تئوری های جدید رشد اقتصادی می باشد.

در مدل های تعاملی فعالیت های R&D به عنوان فرایند اصلی خلق نوآوری محسوب نمی شوند، بلکه در عوض به عنوان جزئی از یک سیستم بزرگتر از روابط میان عناصر مختلف دیده می شوند: تماس با بازار، طراحی سیستم با استفاده از مهارتهای مدیریتی، فرهنگ شرکت، سرمایه اجتماعی، فعالیت های شبکه ای و سیستم های ملی و منطقه ای نوآوری.[4] دیدگاه شومپیتر در مورد موقعیت های توسعه نوآوری از ایده اولیه خود که کارآفرین را موتور فرایند نوآوری می دانست به ایده بعدی او جاییکه وی به شدت بر فرایندهای جمعی تشکیل شده از فعالیت های R&D تاکید می کرد، تغییر کرد. بواسطه سیستم های ملی نوآوری، لاندوال - 92-98 - و نلسون - 93 - بیش از دیگران نوآوری شومپیتر را به عنوان یک فرایند تعاملی توسعه دادند. سیستم های نوآوری درون شرکتی، برون شرکتی، ملی و منطقه ای است که در فرایند یادگیری تعاملی نقش اصلی را ایفا می کند و کانوان توجه ما در این مقاله است.

ما در این مقاله به دنبال سوال زیر هستیم:

چه الگوهایی از عوامل اصلی نوآوری باعث ترویج/مانع فعالیت های نوآوری می شوند؟ - از جنبه هر شرکت به صورت مجزا - اگر بتوانیم به قدر کفایت برای این سوال پاسخی مناسب پیدا کنیم، می توان گفت تا اندازه ای در رشد فرایند نوآوری در سطح شرکت سهمی داشته ایم. ما در این مقاله ابتدا یک مدل مفهومی از نوآوری را توسعه می دهیم. سپس هرکدام از عناصر مدل را تشریح می کنیم و در پایان یک سری مفاهیم کاربردی را در مدل نوآوری سازمانی تشریح می کنیم.

نوآوری به عنوان یادگیری تعاملی: توسعه یک مدل تعاملی

دلایل فراوانی حاکی از این مطلب وجود دارند که، فعالیت های نوآورانه هستند که شرکت های جدید و قدیمی را خلق کرده اند و این فعالیت ها هستند که قابلیت بقا و رشد پایدار را تضمین می کنند. این را می توان از بیانیه کمیسیون اروپا به روشنی دریافت"عملکرد اقتصادی بستگی به پیشرفت در معرفی نوآوری ها در محصولات و فرآیندها در طول زمان دارند." نوآوری به طور فزاینده ای به عنوان یک عامل مهم در رشد اقتصادی و مزیت نسبی و عامل بقای شرکت ها دیده شده است.

تعداد بسیار زیادی از مطالعات موردی بین المللی به رابطه بین نوآوری و قابلیت رقابت پذیری اشاره کرده اند . ما دراین مقاله به دنبال بحث کردن در مورد رابطه بین این دو نیستسم بلکه این موضوع را مورد بررسی قرار خواهیم داد که رشد اقتصادی و قابلیت رقابت پذیری بر فرض نوآوری های مداوم و رادیکال استوار هستند. نوآوری در اینجا به عنوان "یک ایده، روش یا یک محصول که بوسیله واحد مرتبط با آن جدید پنداشته شود" تعریف می شود. در این تعریف میان نوآوری و تغییر تمایز قائل شده ایم. همه نوآوری ها دربردارنده تغییر هستند، اما همه تغییر ها دربردارنده نوآوری نیستند.ادبیات نوآوری را می توان در چهار طبقه مختلف زیر طبقه بندی کرد:[5]

- 1 فردمحور

- 2 ساختار محور

- 3 تعاملی

- 4 سیستم های ملی و منطقه ای نوآوری

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید