بخشی از مقاله

چکیده

عدم قطعیت در ذات پسامدرنیسم خفته است و معانیای که برای این واژه ذکر میشود نیز همچون ذات آن غیرقطعی است. علی رغم مؤلفههای مختلفی که برای ادبیات داستانی پسامدرن ذکر میشود، برایان مک هیل وجود شناسی را عنصر غالب داستانهای پسامدرنیستی به شمار میآورد که بدون آن نمی توان یک داستان را در حیطهی پسامدرنیسم به حساب آورد. پژوهش حاضر به روش کتابخانهای نگاشته شده و از نوع پژوهش کاربردی است که پس از بررسی مؤلفههای وجود شناسانهی داستانهای پسامدرن، داستان کوتاه خاکسپاری اثر علی خدایی را از منظر نظریهی برایان مک هیل مورد بحث و بررسی قرار داده است.

مطرح شدن پرسشهای وجود شناسانه در داستان و در هم تنیدگی ساحت وجودی جهان واقع با جهان خیال در یکدیگر، این داستان را در زمرهی داستانهای پیچیدهی پسامدرنیستی با ماهیت وجود شناسانه قرار میدهد. با بررسی داستان آشکار می شود عواملی نظیر وجود جهان های ممکن و تداخل این جهان ها در یکدیگر، داستان در داستان، به کارگیری قانون احتمالات و بی هویتی انسانهای داستانی از عوامل وجودشناسانه ای هستند که پیچیدگی ساختاری و دشواری معنایی را در داستان موجب شده اند.

درآمد

واژهی پسامدرنیسم برای نخستین بار در حدود دههی 50 و 60 میلادی رایج شد. این واژه در ابتدا تنها در عرصهی معماری به کار میرفت؛ اما رفته رفته به سایر انواع هنر و ادبیات نیز تسری پیدا کرد. گلن وارد به کارگیری این واژه را در هنر، نخستین بار توسط فردی به نام جان واتکینز چاپمن - John Watkins - Chapman میداند که این واژه را برای نقاشیهایی که از نظر تکنیکی پیشرفتهتر از نقاشیهای امپرسیونیستی بودند به کار برد.

در ادبیات، این واژه نخستین بار توسط فدریکو دی انیس در گلچین اشعار اسپانیا و آمریکای اسپانیایی زبان به کارگرفته شد که در سال 1934 در مادرید منتشر شد و البته معنای آن با معنای امروزی پست مدرنیسم تفاوتهایی داشت - حسن، . - 95 : 1390 معنای واژهی پست مدرنیسم آنقدر مناقشه پذیر و بحث انگیز است که چه به معانی اولیهی این واژه دقت کنیم و چه به معانیای که بعدها با تفکر بیشتری برای آن در نظر گرفته شد، به ارائهی تعریف دقیقی از آن دست نمییابیم.

ایهاب حسن - - Ihab Hasan این بی ثباتی معنایی را به علت نوپایی نسبی اصطلاح پسامدرنیسم و خویشاوندی معنایی این اصطلاح با اصطلاحات متداولتری میداند که به همین اندازه بی ثباتند - حسن، . - 99 :1390 که وجود نظریات متناقض پیرامون آن، تغییر پذیری مدام، مواضع غیر قطعی، ماهیت میان رشتهای و مبانی فلسفی پیچیدهی آن بر بی ثباتی و البته دشواری معنایی آن نیز میافزاید.

سایمن ملپس - Simon Malpas - نظریهها و تعاریف متکثرمربوط به پسامدرنیسم را از قول صاحبنظران این جنبش ادبی و هنری چنین بیان میکند: »ایهاب حسن - - Ihab Hasan پسامدرنیسم را مترادف شکل گیری "زیبایی شناسی جدید" میداند؛ ژان - فرانسوا لیوتار - Jean François Lyotard - و دیوید هاروی - David Harvey - آن را یک "وضعیت" اجتماعی مینامند؛ استیون کانر - Steven - Connor استدلال میکند که پسامدرنیسم یک "فرهنگ" است؛ فردریک جیمسن - - Fredric Jameson آن را منطق فرهنگی سرمایه داری متاخر میخواند؛ لیندا هاچن مجموعهای از جنبشهای ادبی را که خودآگاهانه از صنعت ادبی "هجو" استفاده میکنند پسامدرنیسم مینامد.

زیگمونت باومن - Zygmunt - Bauman آن را مترادف "امر اخلاقی یا سیاسی" میداند؛ از نظر ژان بودریار - Jean Baudrillard - فرانسیس فوکویاما - Francis Fukuyama - و جیانی واتیمو - Gianni Vattimo - پسامدرنیسم دورهی "اتمام تاریخ" است؛ ارنستو لاکلا - Ernesto Laclau - آن را "افق نوینی در تجربیات فرهنگی و فلسفی و سیاسی" توصیف میکند؛ تری ایگلتون آن را "توهم" میداند؛ الکس کالینکوس - Alex Callinicos - اعتقاد دارد که پسامدرنیسم یک "شکلبندی سیاسی ارتجاعی" است و کریستوفر ناریس - Christopher - Norris آن را صرفا "اشتباهی" میداند که مایهی "تاسف" است« - پاینده، . - 31 :1389 ملپس با ارائهی این تعریفها هم به ماهیت تعریف گریز پسامدرنیسم اشاره میکند و هم تأکید میکند هیچ یک از این معانی متکثر ما را به معنای قطعی از پسامدرنیسم نمیرسانند.

بسیاری از منتقدان و نظریه پردازان از دیدگاههای گوناگون، ادبیات پسامدرنیستی را مورد بررسی قرار دادند و مؤلفهها و ویژگیهایی برای آن برشمردند. جان بارت - - John Barth، استیون کانور، بری لوئیس - - Barry Lewis ، ایهاب حسن، دیوید لاج - - David Lodge ، میشل فوکو - Micheal - Foucault و... هرکدام فهرستهایی را به عنوان ویژگیهای پسامدرنیسم ارائه کردهاند؛ اما برایان مک هیل - Brian Mc Hale - بدون در نظر گرفتن عنصر غالب وجودشناسی در داستانهای پست مدرن، هیچ یک از این راهکارها را معتبر نمیداند.

وی این اصطلاح را از رومان یاکوبسن - Roman Jokobson - فرمالیست روسی به وام گرفته است و آن را جزء کانونی اثر میداند و معتقد است امر غالب هستی شناسی، اصل نظام دار بودن زیر ساختی این فهرست نامهها است که در غیر این صورت ناهمگن بودند. - مک هیل،40 :1392 و - 135 بنابراین به اعتقاد او زمانی ادبیات و ژانرهای ادبی به پسامدرنیسم پیوند میخورد که رویکردیوجودشناسانه بر آن حاکم باشد و صرفاً وجود تعدادی مؤلفهی ساختاری در یک اثر آن را به حیطهی پسامدرنیسم وارد نمیکند.

بیان مسئله

رئالیستها دنیا را حقایق مطلقی میشمردند که داستان نویس قادر است این حقایق را در دنیای داستانی نیز بازتاب دهد؛ مدرنیستها حقیقت را اینقدرها هم دست یافتنی نمیدانستند و نقش اذهان آدمیان را در شناخت حقیقت دخیل میدانستند؛ اما پسامدرنیستها به هیچگونه قطعیتی در شناخت هستی قائل نیستند و تقلید از واقعیت را کاملاً امری غیر ممکن به حساب میآورند و به اعتقاد روسنائو حقیقت را تنها در زبان میجویند - روسنائو، . - 136 :1380 طبیعی است که این امر دشواریهای ساختاری و معنایی فراوانی را برای داستان در پی خواهد داشت؛ به طوری که در داستانهای پسامدرن آنچه خواننده را بر میانگیزاند، لذت سرگرم کنندگی داستان نیست؛ بلکه لذت کشف معناست که با به هم ریختگی شالودهی ساختار و صورت همراه است.

یکی از وظایف منتقد ادبی کشف معنا و شناخت ویژگیهای آثاری است که تنها در حیطهی مکتب خاصی معنا مییابند. مکتبی که اثر بر پایهی دیدگاههای آن خلق شده و تنها با شناخت آن دیدگاهها و تئوریهاست که معنا مییابد. داستان کوتاه خاکسپاری نیز از این قاعده مستثنی نیست، اولین چیزی که خواننده در مواجهه با این داستان با آن رو به رو میشود سر درگمی است؛ به طوری که خواننده در همان نخستین سطور داستان درمییابد که باید به دنبال کشف معنا در متن باشد نه دریافت ساده و بی چون وچرای معنا از متن.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید