بخشی از مقاله


ريشه هاي رويارويي آمريکا و روسيه در بحران اوکراین


چکيده
خوش بيني در خصوص شکل گرفتن فصلي متفاوت در روابط آمريکا وروسيه که با به قـدرت رسيدن بوريس يلتسين درمسکو وجاهت فزون تري يافته بود مدت زمـان طـولاني دوام نيـاورد.
سياست آمريکا درخصوص گسترش ناتو به شرق ، به ويژه کوشش اين کشور در اواخر دهه اول قرن بيست ويکم براي ورود اوکراين به سازمان پيمان آتلانتيک شمالي و تلاش هاي قدرت هاي مطرح اروپايي در اين باره ، زيربناهاي لازم را براي بحراني شدن روابط ايالات متحده و روسـيه فراهم کرد. حوادث اوکـراين کـه بـا شـکل گيـري تظـاهرات نـوامبر٢٠١٣وحمايـت آمريکـا از تظاهرکنندگان وخواست هاي آنان استعداد شکل گيـري منازعـه در روابـط آمريکـا و روسـيه را متجلي ساخت ، اين پرسش را برجسته کرد که ريشه رويارويي روسيه و ايالات متحده در بستر بحران اوکراين در چيست ؟ در پاسخ ، تأکيد رهبران روسيه براهميت پيشينه تـاريخي روابـط بـا اوکراين واعتقاد به نقش تعيين کننده ژئوپوليتيک بر جايگاه اروپايي و جهاني روسيه و از سـويي ديگر تلاش آمريکا براي کاهش قدرت مانور روسيه در اروپا از طريق دور سـاختن اوکـراين از مدار روسيه و حمايت ازخواسته ها و سياست هاي غرب گرايان اوکرايني را بايد برجسـته تـرين ابعاد شکل دهنده رويارويي دوکشور دررابطه با بحران اوکراين قلمداد کرد.

واژه هاي کليدي: خانه اروپايي، گسترش به شرق ، توافقنامه تجارت آزاد، مليگرايي روسي


مقدمه

درهم فرو ريزي الگوهاي مستقر قدرت درآغازين آخرين دهه قرن بيستم اين بـاور را حيات بخشيد که آمريکا و روسيه از اين فرصـت تـاريخي برخـوردار گشـته انـد کـه روابط متفاوتي را در مقام مقايسه با گذشته شکل دهند. اين خوش بيني با بـه قـدرت رسيدن باراک اوباما اعتبار فزون تري يافت . سياست "دوباره تنظيم ساختن "روابـط بـا روسيه به يکي از مهم ترين جنبه هاي سياسـت خـارجي آمريکـا درآغـازين مـاه هـاي رياست جمهوري رهبر حزب دموکرات در کاخ سفيد تبـديل شـد. دردوران بـوريس يلتسين روابط دوکشوربا توجه به گرايش رهبران روسيه به مفهوم " خانه اروپـايي"بـا سرعت کامل پيش ميرفت اما سياست آمريکا درراستاي گسـترش نـاتو بـه شـرق و سپس حمايت اين کشور از الحاق اوکراين بـه سـازمان پيمـان آتلانتيـک شـمالي واز سويي ديگر پاي گذاشتن ولاديميرپوتين بـه کـرملين بـه تـدريج گسـل هـا در روابـط دوکشور را برجسته کرد. شکل گيري نا آراميها دراوکراين والحاق کريمه بـه روسـيه را محققا بايد مهم ترين عامل تعارض دربـين دوکشـور درقلـب اروپـا دانسـت . حـال سؤالي که مطرح ميباشد اين است که رويارويي روسـيه وامريکـا دربحـران اوکـراين ريشه درچه دارد؟ دراين رابطه بايد بيان نمـود کـه تأکيـد رهبـران روسـيه براهميـت پيشينه تاريخي روابط با اوکراين واعتقاد به نقش تعيين کننده ژئوپوليتيـک در جايگـاه اروپايي و جهاني روسيه واز سويي ديگر تلاش آمريکا بـراي کـاهش نفـوذ وقـدرت مانور روسيه دراروپـا از طريـق دور سـاختن اوکـراين از مـدار روسـيه وحمايـت از خواسته ها وسياست هاي غرب گرايان اوکراينـي را بايـد برجسـته تـرين ابعـاد شـکل دهنده به رويارويي دو کشور در رابطه بابحران اوکراين دانست .

١. خط مشي محدودسازي روسيه
«دهه از دست رفته » به نيکي برازنده دوران اقتدار بوريس يلستين بر روسـيه و اشـتباه تاريخي غرب است . در آن هنگامه اين فرصت ، با توجه به حاکميت نخبه گـان غـرب گرا در مسکو، وجود داشت که اين کشور به طـور کامـل و بـراي هميشـه در جامعـه بزرگ اروپايي جذب شود. اما اين لحظـه تـاريخي کـه بعـد از قرنهـا تعـارض درون قاره اي امکان تجلي يافته بود، به راحتي ناديده انگاشته شد. در مقطعي کـه نخبـه گـان مستقر در مسکو در تلاش متقاعد کردن توده ها بـراي پـذيرش ارزش هـا و الگوهـاي بخش غربي اروپا بودند، غرب به رهبـري آمريکـا در مسـيري گـام برداشـت کـه در تعارض کامل با اين گرايش بود. بيل کلينتون محوريـت سياسـت خـارجي آمريکـا را برپايه خط مشي گسترش به شرق پيمان آتلانتيک شمالي قـرار داد و اتحاديـه اروپـا نيز براي تسريع ورود کشورهاي شرق و مرکز اروپا به بدنه اتحاديه با تسـامح فـراوان به فرايند يکپارچگي اقتصادي اين منطقه نظر دوخت .
غرب قبل از اينکه يکپـارچگي اقتصـادي و نظـامي روسـيه را در اروپـا اولويـت ببخشد به تشديد حس ناامني تاريخي روس هـا از طريـق الحـاق اقتصـادي و نظـامي جغرافيايي پرداخت که روس هـا در طـول تـاريخ آن را بخشـي از امپراطـوري خـود دانسته اند. اين احساس ناامني تاريخي به جهت ارزيابيهـاي غلـط رهبـران غربـي در کمتر از يک دهه بنيان محوري و حيات بخش سياست خارجي «قوم محـور» روسـيه شد. رهبران غرب در اين مسئله که مردم روسيه نگاه ژئوپوليتيکي به سياست خارجي را کنار نگذارند بي تاثير نبودند. نگاهي که براي ديگر شهروندان قاره بيمعني اسـت .
گسترش ناتو به شرق و افزايش سـريع کشـورهاي عضـو اتحاديـه اروپـا بـا در نظـر نگرفتن روسيه عملا به افزايش استعداد انزواي سياسي، اقتصادي و نظامي اين کشـور در اروپا منجر شد و واقعيت محاصره روسيه را متجلي ساخت .
در نتيجه عمر کوتاه حضور سياستمداران روسي با گرايش هاي غرب گرايانـه در مسکو به شدت وام دار اقدام ناتو و اتحاديه اروپا قلمداد شد. چرا که غرب بدون در نظر گرفتن حساسيت هاي تاريخي روسيه و ناديده انگاشتن واقـع گرايـي سياسـي بـه قدرت رسيدن سياستمداري از نوع ولاديمير پوتين را گريزناپـذير سـاخت . غـرب بـا رفتار خود و سياست هاي پي گرفته ، مجال کم رنگ کردن امکان شـکل گيـري بحـران در قلب اروپا را از دست داد. دو چالش اساسي و بنيادي در مديريت هـر بحرانـي در قلمرو بين المللي ضرورت دارد. ناديده انگاشتن اين دو چالش نه تنها تداوم بحران را تضمين ميکند بلکه تشديد آن را در چشم انداز محتمل تر ميسـازد، ايـن دو چـالش عبارتند از: «مسبوق بودن به اينکه چه زماني بايد خويشتنداري پيشه سـاخت و تنگنـا را ارج گذاشت » و «قدرت فهم وقوف به نيازهاي هماورد در جهت اينکه او قـادر بـه کاهش تنش گردد و يا حداقل تنش بيشتر را مد نظر قرار ندهد» (٢٠١٤,Kaplan).
از زمان ورود روسيه اروپايي به صحنه روابط بين الملل در بيشترين موارد رهبران ايـن کشور شاهد کمترين خويشتنداري و فزون ترين تلاش بـراي ناديـده انگاشـتن منـافع کليدي روسيه به وسيله ناتو و اتحاديه اروپا بوده اند. ناتو در نزديکـي مرزهـاي غربـي روسيه مستقر گشته است و اتحاديه اروپا در قالب يک قطب اقتصادي، رويـارويي بـا حاصل جمع جبري صفر را براي روسيه رقم زده است .
پرواضح است که مأموريت ناتو امروزه باز تعريف شده ، تـا ايـن سـاختار نظـامي توجيهي براي تداوم حيات داشته باشد. رهبران اروپايي کوتاهترين مسير بـراي محـو جنگ به عنوان ابزاري براي حل و فصـل منازعـات و مناقشـات را وابسـتگي متقابـل اقتصادي عنوان ميکنند. اما آنچه نياز به توجه دارد اين مهم اسـت کـه ايـده آل هـا در خلاء تداوم نمييابند و ايده آل ها بايد در پيوند با واقعيت ها باشند، چرا کـه «سياسـت ايده آليستي که لگام پذيري برخاسته از واقع گرايي سياسي را يدک نکشد بـي ثبـات و ناکارآمد متجلي خواهد شد»(١٩٥٣:٤٥١ ,Osgood).
از رياست جمهوري بيل کلينتون ، آمريکا به طور اخص و اروپاي غربـي بـه طـور اعم در عملياتي کردن ايده آل هاي تاريخي مورد نظر بـه برجسـته کـردن ضـعف هـاي تاريخي روسيه هرچند غير مستقيم تأکيد کرده اند. در دهه اول پا بـه صـحنه گذاشـتن روسيه اروپايي، نخبه گان حاکم در مسکو براي جلوگيري از به خطر افتادن سياسـت - هاي سرمايه داري پيگيري شده در داخل ، در راستاي منافع شخصي خود يافتنـد کـه سياست ناديده انگاري را دنبال کنند. اما از آغاز هزاره سوم مسکو سياست متفاوتي را پيشه ساخته و در مقاطع مختلف سعي کرد که غرب را از دغدغه هاي خود آگاه کند.


نقش کليدي ناتو در تسريع فروپاشي يوگسلاوي و به انزوا راندن بـرادران صـرب در مرکز اروپا به وسيله اتحاديه اروپا کمک کرد که نخبه گان حاکم جديد در مسـکو کـه ريشه در معادله هاي قدرت در سن پترزبـورگ داشـتند و اکثـرا داراي هويـت امنيتـي بودند فضاي رونق گرفته مبتني بر مليگرايي بسيار مساعدي را بـراي شـکل دادن بـه سياست هاي خود بالاخص در صحنه بين المللي ببينند. عدم توجـه بـه ايـن واقعيـت ، منجر به سوء تعبير و اشتباه محاسبه به وسيله آمريکا و متحدين اروپـايي ايـن کشـور شد که هم اکنون تجلي آن در حوادث اوکراين به وضوح مشهود است .
در سال ٢٠٠٨ دولت آمريکا به همراهي لهستان و دولت هاي بالتيـک پيشـنهاد داد که اوکراين به همراه گرجستان به سازمان نظامي نـاتو ملحـق شـود. تـلاش بـراي در جبهه قرار دادن روسيه به وسيله رهبر جهان غرب يعني آمريکا، روسيه را در مسـيري قرار داد که نقض حاکميت اوکراين را منطقيترين سياست براي امنيـت خـود بيابـد.
اقدامات غرب که با بمباران صرب هاي يوگسلاوي، بعد امنيتي خود را از اواخر دهـه نود نشان داد، اين فرصت را براي رهبران روسيه به وجود آورد که بـا تکيـه بـر ملـي گرايي قومي، شکل گرفتن فضاي امنيتي و ساختار سياسي دور از مؤلفـه هـاي مـدني داخل و تهاجم نظامي در محيط پيراموني را توجيه کنند."(٢٠١٤:١ ,Cannady).
بعد از جنگ سرد، غرب ناتو را بسط داد و آن را به ولاديمير پوتين تحميل کـرد.
اتحاديه اروپا نيز سعي ميکند که تا مرزهاي روسيه گسترش يابد. مردم غـرب کـه در يک «جهان پساتاريخي» که در آن سياست خارجي در اصل بر تجارت ، حقوق بشر و عدم گسترش سلاح هاي هسته اي مبتني است ، زيست مي کنند(٢٠١٤,Mead) اعتباري ناچيز براي نگاه تاريخي و ژئوپوليتيک روسيه در قلمرو خارجي قائل هستند.
اين درک را بايد ريشه بنيادي سوء تعبير و سوءبرداشت به وسيله غرب در رابطه با روسيه دانست که بي بهره از توجه کافي به ماهيت «بدبينانه دسـتگاه جبـري منـافع ژئوپوليتيک » رهبران روسيه است (٢٠١٤,Ioffe). البته لازم به توجـه اسـت کـه اعتقـاد غرب به وجود جهان پسا تاريخي هنگامي تجلي مـي يابـد کـه مـديريت روابـط بـين کشورهاي غربي مورد نظراست . در حاليکه دولـت هـاي غربـي بـالاخص امريکـا در رابطه باروسيه هم چنان اهميت بسياري براي ملاحظات ژئوپوليتيکي قائلنـد و تـلاش آنها براي عضويت اوکراين درناتو نيز تجلي ملاحضات ژئوپوليتکي است .
٢. پايه هاي دوگانه تحليلي روسيه
سياست روسيه در قبال کريمه که در نهايت به دنبال همـه پرسـي و تأئيـد اکثريـت قريب به اتفاق رأي دهندگان به روسيه ملحق گشـت بسـياري را در غـرب متعجـب کرد. آن ها اين اقدام روسـيه را رفتـاري «غيرعقلانـي» خواندنـد. ايـن چنـين نگـاه و ارزيابي در بالاترين سطوح تصميم گيري در اروپا و آمريکا نيز مطرح شد. امـا توجـه به نگرش روس ها به روابط بين الملل از زمان شکل گيري دولت تزاري تا زمان سقوط اتحاد جماهير شوروي که چند سده متوالي را در بر ميگيـرد و پايـداري و اسـتواري اين نوع تفکر کاملا توجه را جلب ميکند.
«صدر اعظم آلمان آنجلا مرکل » بيان داشت که ايـن عمـل ولاديميرپـوتين نشـان ميدهد که او «در جهاني ديگر زندگي ميکند». وزير خارجه سـابق آمريکـا هـيلاري کلينتون عمل ضميمه کردن بخشي از سرزمين کشوري مستقل آن هم در قاره اروپا را مرتبط به ويژگيهاي شخصيتي فـردي دانسـت کـه کنتـرل زرادخانـه هسـته اي را در اختيار دارد که اگر تعداد و اثر تخريبي آن در تاريخ بشري بيهمتا نباشد به طور دقيـق با ظرفيت هسته اي ايالات متحده آمريکا برابري ميکند. «پوتين فـردي کلـه شـق امـا زودرنج است .» (٢٠١٤ ,The Hill). ولاديميرپوتين کاملابه تاريخ اروپا به خـوبي آشـنا است و اين که کشورهايي به مانند انگلستان ، فرانسه و آلمان بودند که منطق سياسـت قدرت هاي بزرگ را حيات تئوريک و عملياتي بخشيدند و اينکه در چارچوب منطـق نياز قدرت هاي بزرگ اروپايي بود که سيستم کنسرت در قـرن نـوزدهم عصـرطلايي خود را تجربه کرد و سياستمداران فرانسوي، انگليسي و ديگر قدرت هـاي غربـي بـه تقسيم سرزمين ها و تعيين حوزه نفوذ پرداختند. تاريخ نقش تعيين کننده اي در شـکل دادن به جهان بيني روس ها داشته و حـوادث اوکـراين محـرز سـاخت کـه چـه وزن سنگيني ملاحظات تاريخي در شکل دادن به رفتار روس ها بازي ميکنـد. ملاحظـات تاريخي در غرب اروپا هم نقش وسيعي در جهت دادن به رفتارهاي امروزي قـدرت - هاي اين منطقه دارد، اما تفاوت اصلي نبايد ناديده انگاشته شود. دو جنگ جهـاني و کثيري ديگر از نابخرديهاي انساني، رهبران اروپايي در غرب اين قاره را متقاعد کرد که امنيت نيازمند اصـلاح سـاختارها، نهادهـا و ارزش هـاي منسـوخ در درون کشـور است . صلابت داخلي(سطح بالاي تحصيل ، قدرت خريد بالاي فـردي، دسترسـي بـه سلامت ، تعامل ارزشي، تنوع و تکثر رسانه اي، تضـمين حقـوق سياسـي و مـدني در چارچوب قوانين و پذيرش اصل تقدم حقوقي و زماني شهروندان به حکومت ) مسير حرکت را براي ساختار قدرت به شدت مسطح مي سـازد. امنيـت براسـاس دو شـرط تحقق مي يابد: وجود شـرط لازم (تـوان نظـامي و اقتصـادي) و وجـود شـرط کـافي (صلابت داخلي).
اما به دلايل زيادي اين تحول فکري هنوز در ميان نخبه گان حـاکم روسـيه اعتبـار فزاينده نيافته است . با وقوف به ايـن مهـم اسـت کـه بايـد متوجـه شـد تجربـه هـاي تـاريخي، روس هـا را در درک اقتدارگرايانـه از قـدرت در صـحنه داخلـي و اهميـت فزاينده ژئوپوليتيک در قلمرو بين المللي مصمم تر ساخته اسـت . ولاديميـر پـوتين بـا توجه به ويژگيهاي شخصيتي، مباني نظري، قرائت هاي خاص تاريخي و ملاحظـات سياسي داخلي از وراي لنز ژئوپوليتيک و تاريخ حوادث اوکراين را به ارزيابي گرفـت در حاليکه غرب تظاهرات در ميدان استقلال (ميدان يورو) در قلـب کيـف را تجلـي شکل گيري هويت ليبرال در ميان مردم و احترام به حق تعيين سرنوشت يافته است .
ولاديمير پوتين در دنيايي زيست ميکند که به شدت تـاريخي اسـت و رفتارهـا، در آن فراوان متکي به قياس هاي تاريخي ميباشد. «همه چيز در کريمه نشانگر غـرور و تاريخ مشترک ما است . اينجا محلي است که مسيحيت ارتدوکس پذيرفتـه شـد...، که زيربناي ارزش هاي انساني، تمدني و فرهنگي متحد کننده مردم اوکراين با روسـيه سفيد و روسيه را از قبل مشخص کرد.» (٢٠١٤ ,Putin). اين گفته ولاديمير پوتين بـه وضوح اهميت تعيين کننده مناسبات تـاريخي در شـکل دادن بـه ارزش هـاي حيـات بخش رفتار رهبر روسيه را مشخص ميکند. ارزش هـا و اعتقـادات نقـش بـارزي در شکل دادن به رفتارهاي بين المللي رهبران ايفا ميکنند. رفتارها و بيانـات در بـالاترين سطوح تصميم گيري در خلاء هويت نمـييابنـد بلکـه متـأثر از الگوهـاي ارزشـي در جامعه ميباشند.
جدا از اينکه سياست خارجي روسيه را در قالب چه مدلي بخواهيم تحليل کنـيم ، ناگزير بايد به مباني ارزشي تصميمات توجه بيشتري داشته باشيم . حتي اگر هم تا آن حد جلوتر نرويم که نگاه بر اين باشد تا قدرت توضيحي به جايگاه الگوهاي ارزشـي بدهيم ، نبايد انکار کرد که ارزش ها و اعتقادات ، خيلي تأثيرگذار هستند.
تاريخ روسيه و ويژگيهاي جغرافيايي اين سرزمين به شـدت در شـکل دادن بـه فرهنگ سياسي و چشم اندازهاي رهبران سياسي تاثيرگذار بـوده اسـت . درک مبـاني ارزشي رفتارها در قلمرو سياست خارجي به طور اعم و سياست انضـمام کريمـه بـه روسيه چندان پيچيده نيست .
ارزش ماهيت تجويزي دارد به اين معنا که جهت ميدهد به اينکه فـرد چـه نـوع رفتاري را پي بگيرد و يا اينکه چه نوع رفتاري را منفـي تلقـي کنـد. محتـواي ارزش عملا سه کار را انجام ميدهـد(٢٠١٤٤,McCormic) ؛ توصـيف ، ارزيـابي و جانـب - داري. يکي از عملکردهاي ارزش اين است که پديـده هـا و يـا شـرايط را کـاذب يـا حقيقي «توصيف » کند. همين ماهيت توصيفي ارزش هاي تصـميم گيرنـدگان روسـي است که آن ها را متقاعد کرده که شرايط اوکراين واقعيتي غير قابل اغماض ميباشـد.
ارزشهاي مستقر در يک جامعه در عين حال چارچوبي را به وجود مـيآورنـد کـه در بطن آن خوب يا بد بودن شرايط و پديده ها «ارزيابي» ميشود.
بعد از يک صد و شصت سال ولاديمير پوتين در چارچوب توصـيف و ارزيـابي شرايط ، همان سياستي را جانب داري کرد که دولت تزاري را در برابر سه امپراطـوري عثماني، فرانسه و انگلستان قرار داد تا جنگ کريمه را اجتناب ناپذير بيابد. اعتقـادات بنيادي، ارزش ها را حيات ميدهنـد و تـاريخ نقـش تعيـين کننـده در شـکل دادن بـه محتواي اين اعتقادات داشته است . عملکرد روسيه در کريمه و بطـور کلـي در رابطـه با اوکراين به وضوح نشان دهنده تأثيرگذاري فزاينـده ملاحظـات تـارخي بـر جهـت گيريهاي سياست خارجي روسيه اسـت . نقـش پيشـينه تـاريخي در شـکل دادن بـه هويت روس ها و تعاريفي که تصميم گيرندگان اين کشور از شـرايط و پديـده هـا در فراي مرزهاي خود دارند در طول سـده هـا فرصـت هـا و محـدوديت هـاي سياسـت خارجي مسکو را رقم زده است .
در کنار اهميت وسيع ملاحظات تاريخي در هويت بخشيدن به سياست خـارجي مؤلفه مهم ديگر اعتبار ملاحظات ژئوپوليتيک بـراي رهبـران روسـيه اسـت . معمـاري سياست خارجي روسيه از گذشته تا امروز درکنار ديگر عوامـل ، بـه شـکل بـارزتري متاثر از دو مولفه تاريخ و ژئوپوليتيک مي باشد. در کنـار ملاحظـات تـاريخي توجـه هميشـه معطـوف بـه مقولـه ژئوپوليتيـک بـوده اسـت . چـه در دورانـي کـه «آگـاهي امپراطوري» در عصر تزارها شکل گرفـت و در دوران شـوروي تـداوم يافـت و چـه امروزه که «آگاهي ملي» وجود دارد، شاهد تنيدگي همه گير جغرافيا با هويت ملـي در رابطه با بسياري از سياست ها درقلمرو بين المللي بوده ايم .

درک ژئوپوليتيک از واقعيت هاي بين المللي و قاره اي در بسـياري از مـوارد بـراي روس ها به عنوان اصل کاردينال در سياست خارجي بوده و به همـين روي در رابطـه با محيط بين المللي سياست خارجي روسيه در طي سده ها، فـراوان رابطـه ديـاليتيکي بين ژئوپوليتيک و اقدامات را ملاحظه کرده ايم . تجلي بسـيار محـدود ايـده آليسـم در شاکله سياست خارجي و جايگاه رفيع واقع گرايي حتي در عصر حاکميت ايدئولوژي کمونيستي به وضوح بازتاب اهميت ژئوپوليتيک در شکل دادن به اسـتراتژي رهبـران حاکم بر اين سرزمين بايد توجيـه شـود. در رابطـه بـا اقـدامات ولاديميـر پـوتين در خصوص تسهيل تنش در نواحي شرقي اوکراين که روس تبارها در آنجا متمرکز مي - باشند و الحاق کريمه به روسيه ، انضباط بخش سياست ها نه ايـده آليسـم بلکـه واقـع - گرايي محض با توجه به خوانش شرايط منطقه اي و جهاني بوده است . «منطق ارضـي قدرت » به همان اندازه از اهميت کليدي در سياست خارجي روسيه برخـوردار اسـت که «منطق سرمايه داري قدرت » براي رهبران آمريکا اعتبار دارد. روسـيه از يـک سـو امنيت خود را در چارچوب يک نظم جغرافيايي تعريف مـيکنـد و از سـويي ديگـر فرصت براي سلطه و يا بسط سـلطه فرامـرزي را بطـور وسـيعي در چـارچوب نظـم جغرافيايي امکان پذير مييابد. با در نظر گرفتن اين واقعيت است که متوجه ميشويم چرا يک چنين اهميتي به درک ژئوپوليتيک در طراحي استراتژي روسـيه اعطـا گشـته است . «استراتژي کلان در برگيرنده اولويت دهي اهداف در قلمرو سياسـت خـارجي، مشخص نمودن منابع موجود و بالقوه و تعيين برنامه براي بهـره بـرداري از منـابع در راستاي تحقق اهدا ف است (٢٠٠٦١,Dueck).
استراتژي ولاديمير پوتين از همان آغاز کاملا محرز بـود و آن هـم جلـوگيري از رسيدن مرزهاي اتحاديه اروپا به مناطق غربي روسيه با استفاده از اهرم هاي اقتصـادي، متزلزل ساختن حکومت موقت طرفدار غرب در کيـف بـا تحريـک روس زبانـان در مناطق شرقي اوکراين بـراي درخواسـت رفرانـدم و اسـتفاده از ظرفيـت هـاي نظـامي روسيه از قبيل پايگاه گواردسکوي در کريمه و نيروهاي شـبه نظـامي در منطقـه بـود.
اهداف کاملا مشخص بودند چون که در چارچوب درک تاريخي حيات يافته در طي قـرون و دل مشــغولي ژئوپوليتيـک از زمــان پتـر کبيــر تـاکنون طراحــي گشـته انــد.
ولاديميرپوتين منابع در اختيار را بـه طـور سيسـتماتيک در راه تحقـق اهـداف بکـار گرفت و به جهت تقارن بين اين دو، از اين ظرفيت و قدرت مانور برخوردار بود کـه تهديد رهبران آمريکا را که روسيه در حال زير پا گذاشتن خط قرمز آمريکا اسـت را ناديده بگيرد(٢٠١٤,Paco). وقوف او به محدوديت هاي اسـتراتژيک آمريکـا، نيازهـاي فزاينده کمپانيهاي اقتصادي اروپا و به ويژه آلمان به تجارت با روسيه ، وابستگي غير قابل ناديده انگاشتن شهروندان اروپايي به گاز وارد شده از روسيه و برخوردار نبودن آمريکا از وجاهت اخلاقي به دنبال "سوء استفاده " باراک اوبامـا از قطعنامـه سـازمان ملل براي دفاع از مخالفان معمرقذاقي اين امکان را براي رهبران روسـيه فـراهم آورد که در راستاي ملاحظات تاريخي و دغدغه هاي ژئوپوليتيک قادر بـه نقـض حاکميـت اوکراين شود، «کشورهاي قدرتمند همگي به هم شباهت دارنـد.» (١٩٩٨٣,Zakaria).

واقعيات جغرافيايي در طول تاريخ روسيه در بسياري از مواقع الهام بخش رفتارهـاي رهبران اين سرزمين بوده اند. براي تصميم گيرنـدگان از پترکبيـر تـا ولاديميـر پـوتين ملاحظات جغرافيايي نقطه آغازين براي شروع فهم و درک هر موضوع و يا پديـده اي بايد تلقي شود. اين شايد تا حدود زيادي روشنگر اين نکته باشد که چرا روس ها بـر خلاف آمريکائيان دغدغه کمتري براي «اشاعه » نهادها، ارزش ها و ساختارها و توجـه بسيار فراواني به مقوله ژئوپوليتيک دارند. رهبـران روسـيه بـه «تسلسـل » و «ترتيـب » اهميت امور بسيار اهميت ميدهند. از اين زاويه جغرافيا مکان اول را بـراي درک هـر چيزي اشغال ميکند. در طول تاريخ روس ها از جملـه ولاديميـر پـوتين جهـان را از لنزي نگريسته اند که رئوس آن در مقاله «پاشنه جغرافيايي تاريخ » سـال ١٩٠٤ مطـرح گرديد. در اين مقاله به اهميت کليدي اوراسيا در ترتيبات قدرت ، نبرد بين کشـورهاي دريايي اروپايي و قدرت زميني روسيه را در بر ميگيرد، تأکيد شد. اين بدان معناست که در بطن ترتيبات جغرافيايي است که «مبارزه براي فضـا و قـدرت » صـورت مـي- يابد(٢٠١٤,Kaplan). رفتار تهاجمي روسيه در خصوص بحـران اوکـران و خـودداري اين کشور از احترام به تماميت ارضي اوکراين اساسا برخاسته از «شـم » ژئوپـوليتيکي رهبران مسکو است .
واقعيات ژئوپوليتيکي روسيه در طول تاريخ اين کشور «متن » دائمـي و هميشـگي را براي حيات بخشيدن به سياست خارجي و اصولا رفتارهاي فرا مرزي روسيه را تـا حدود زيادي فراهم آورده است . در چارچوب اين متن است که به سهولت مـيتـوان متوجه شد که چرا ولاديمير پوتين سـقوط اتحـاد جمـاهير شـوروي را «بـزرگ تـرين فاجعه ژئوپوليتيک قرن بيستم » ناميد(٢٠١٤,Krauthammer).
ساختار قدرت در روسيه با در نظر گرفتن اين متن تحليلي اسـت کـه در هـر دو برهـان حـداقلي و حـداکثري، بـه ضـرورت ، اوکـراين را يـک شـرط بنـدي (قمـار) استراتژيک قلمداد ميکند. در شکل حداقلي بايد گفت که روسيه براي اينکه به حـس ناامني استراتژيک تاريخي خود غلبه کند چاره اي جز اين ندارد که الحاق اوکراين بـه ناتو را غير ممکن و الحاق اين کشور به اتحاديه اروپا را به شـدت پـر هزينـه سـازد.
آمريکا و لهستان به دفعات از الحاق اوکـراين بـه نـاتو دفـاع کـرده انـد کـه بـه دليـل حساسيت روسيه با بي توجهي آلمان ، فرانسه و انگلستان روبرو شده است . در شـکل حداکثري روسيه آگاه است که در صورتيکه خواهان برپـايي امپراطـوري هـم باشـد اوکراين نبايد به عضويت ناتو درآيد وبـه اتحاديـه اروپـا ملحـق شـود. روس هـا چـه خواهان توازن غرب باشند و چه خواهان بدست آوردن هژموني در قاره ، راهـي جـز اين ندارند که نگاه محوري به اوکـراين داشـته باشـند. ايـن کـاملا منطبـق بـا منطـق جغرافيايي قدرت روس ها است ، منطقي که تأکيد به اهميت سرزمين دارد. ايـن بـدان معناست «که استراتژيهاي نظامي، ديپلماتيک و سياسي به وسيله دولت اسـتفاده مـي- شود ... در شرايطي که آن دولت در تلاش اعمـال منـافع و تحقـق اهـداف خـود در صحنه جهاني است »(٢٠٠٨٥٧٥,Mercille). تا زماني کـه دولـت مـردان اوکراينـي بـر اساس «مليگرايي عمل گرا» به روابط خود با روسيه و غرب جهت ميدادنـد کمتـرين دغدغه اي در خصوص چالش روسيه در منطقه تاريخي نفوذ يعني اوکراين به وسـيله غرب وجود داشت . از زمان استقلال تلاش رهبران اوکراين ايـن بـود کـه تمايـل بـه غرب در ميان بخش کثيري از مردم و نخبه گان کشـور را بـا گـره هـاي فرهنگـي و تاريخي از کشور با اورو آسياي اسلاو و مخصوصا روسـيه در مسـير تـوازن حرکـت دهند. الزامات اقتصادي گريز ناپذيري نزديکي به غرب را بـراي رهبـران اوکـراين بـه يک اصل تبديل ساخته است . از سويي ديگر اينان آگاه هسـتند کـه از نظـر تـاريخي تلاش براي دوري از مسکو از نقطه نظر رواني براي روسـيه بـه هـيچ روي پـذيرفتي نميباشد. «در ميان روس ها اين نگاه کليشه اي به اوکراين به عنوان بخشي از روسيه و اصولا منطقه نفوذ روسيه همچنان پابرجاست .»(٢٠٠١١١,Solchanyk).
اما اقدام روسيه در رابطه با ضميمه کردن کريمه به خاک خـود نشـان از ايـن دارد که نتيجه تلاش براي توازن يک شکست سنگين بيش نبوده اسـت . انقـلاب نـارنجي سال ٢٠٠٤ براي روس ها محرز ساخت کـه اکثـر شـهروندان اوکراينـي و بسـياري از نخبه گان اين کشور به ويژه در مناطق غربي کشور نگاه به غرب را اولويت بخشيده اند و از ناديده انگاشتن تعلقات مشترک تاريخي ابايي ندارنـد. بـه همـين روي روس هـا اصولا واکنش مردم به نتايج انتخابات در اين سال را يک انقـلاب نمـيداننـد و آن را کودتايي ترسيم مـيکننـد کـه بـه وسـيله غـرب تحريـک شـد (XVI:٢٠٠٩,Oliker).
واقعيات در برابر، مسکو را مدت هاست متقاعد کرده که غرب در تـلاش محاصـره و منزوي ساختن روسيه ميباشد. در اين چارچوب بايد پذيرفت (با توجه به الگوهـاي تاريخي و مشاهدات در برابر) که «دنياي ما، جهان ژئوپوليتيک و رقابت قـدرت هـاي بزرگ ميباشد که متناسب با شرايط منحصر به فـرد روسـيه اسـت »(٢٠١٤,Graham).
مکتب قدرت هاي بزرگ که تفکر استراتژيک مسلط به طور تاريخي در روسـيه مـي- باشد بر اساس اين اعتقاد کليدي است که تنها کشورهاي بزرگ و قدرتمند ميتواننـد
سياست خارجي مستقل را پي بگيرند. پس تلاش رهبران اوکراين بـه دنبـال انقـلاب نارنجي ٢٠٠٤ براي دوري از مسکو سياستي نبوده که بطور مستقل طراحي شده باشد بلکه بايد آن را بخشي از سياست گسترش ناتو به شرق و گسـترش حـوزه عمليـاتي اتحاديه اروپا يافت . رهبران روسيه با در نظر گـرفتن ايـن نکتـه کـه کشورشـان فاقـد
«مرزهاي استراتژيک » ميباشد(٢٠٠٧٢٧,Legvold)، متوجه هستند که روسيه اين توان را ندارد که به دفاع خط مقدم در مرزهاي خود تکيه کند.
روس ها از سال ٢٠٠٤ به بعد اوکراين را دالاني يافتند که غرب در صـدد طراحـي تجاوز به روسيه از طريق آن است . اگر اين باور را قبـول کنـيم کـه «در ژئوپوليتيـک ، منازعــات و کشــمکش هــاي بــزرگ تکــرار مــيشــوند.»(٢٠١٤,Noonan). روســيه ولاديميرپوتين تلاش هاي غرب در اوکراين را کاملا تهديـد کننـده يافـت . پـس «سـه برنامه » (٢٠١٤,Mead)، طراحي شده به وسيله غرب که از ديد رهبـر روسـيه ابـزار بـه حاشيه راندن روسيه تلقي ميگشتند با مخالفت مسکو روبرو شدند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید