بخشی از مقاله

چکیده

بحران سوریه یکی از عمیق ترین بحران های موجود بعد از سال 2011 در منطقه خاورمیانه است که دخالتهای کشورهای منطقه و فرا منطقهای، آن را تشدید کرده است . بازیگرانی چون ترکیه در سطح منطقهای و روسیه در سطح فرامنطقهای، بخشی از واحدهای درگیر در این بحران بینالمللی میباشند. مهمترین اهداف ترکیه در این بحران، ساقط کردن حکومت مردمی بشار اسد و کاهش نقش ژئوپلیتیکی منطقهای ایران و اصلیترین ویژگی رفتار روسیه در ژئوپلیتیک منازعه، حمایت از حکومت بشار اسد و تاکید بر اصلاحات سیاسی – اجتماعی داخلی از طریق مخالفت با حضور و دخالت بیگانگان در این کشور است. سابقه تاریخی روابط دو کشور ترکیه و روسیه بیانگر آن است که همواره رقابتهای جدی میان آن دو در موضوعات متعددی بر روابطشان حکمفرما بوده است.

یکی از این موضوعات مسئله انرژی است. با توجه به اهمیت منابع روبه کاهش انرژی در دنیا، از حدود سالهای 2007 سوریه به عنوان یکی از مهمترین ژئوپلیتیکهای منتقلکننده این منابع مورد شناسایی قرار گرفته است. در این سال بنا بود تا خطوط لوله منتقلکننده انرژی از خاک سوریه به دریای مدیترانه و سپس اتحادیه اروپایی اجرایی شوند. بالطبع روسیه به مثابه یکی از بزرگترین دارندگان ذخایر انرژی دنیا و تامین کننده حدود یک سوم انرژی مورد نیاز اتحادیه اروپایی به دلیل آن که نسبت به این طرح ذینفع نبوده، با آن مخالفت نمود.

از سوی دیگر ترکیه به عنوان یکی از کشورهای درگیر در این طرح، منافع زیادی را از آن به خود اختصاص میداد. اما مخالفت دولت سوریه از احداث آن موجبات نارضایتی ترکها را به همراه داشت. در این مقاله به ریشهیابی نقش ژئوپلتیکی ترکیه و روسیه در بحران سوریه بر اساس چارچوب نظریه رئالسیم تهاجمی و بر مبنای موضوع انرژی خواهیم پرداخت . و به این سوال پاسخ داده خواهد شد که روسیه و ترکیه به دنبال حداکثرسازی کدام بخش از منافع و اهداف سیاست خارجی خود میباشند؟

مقدمه

با شروع بحران در سوریه و طولانی شدن آن، شاهد اثرپذیریهای متعدد سایر مسایل بینالمللی از این بحران بودهایم. در طول بحران چند ساله سوریه از یک سو شاهد حمایت سیاسی و تسلیحاتی برخی از کشورهای منطقه و فرامنطقهای از حکومت قانونی بشار اسد بودهایم، و از سوی دیگر حمایتهای مالی و تسلیحاتی مخالفین حکومت بشار اسد توسط کشورهای منطقه و فرامنطقهای - غربی - تامین شده است. روسیه به مثابه حامی دولت بشار اسد به عنوان یک بازیگر بین المللی و قدرتمند برای جلوگیری از توسعهطلبی آمریکا در منطقه، از طریق اقدامات سیاسی، نظامی و اقتصادی و همکاری با کشورهایی مثل به حمایت از بشار اسد مبادرت کرده است.

در واقع نه تنها سوریه، بلکه ژئوپلیتیک خاورمیانه برای روسیه از چند جهت اهمیت دارد: مجاورت فیزیکی، عنصر اشتراک دینی میان جامعه مسلمانان این کشور و ملل خاورمیانه، وجود یهودیان روستبار، ناآرامی های مذهبی و سیاسی مداوم در جهان اسلام ، منابع غنی انرژی، و حضور نظامی آمریکا در این منطقه شرایطی را برای روسیه به وجود آورده تا در خاورمیانه نقش فعالی را برای خود برگزیند. در سویی دیگر ترکیه به دلیل همسایگی با سوریه و با هدف تبدیل شدن به قدرت اول منطقه و ایفای نقش فعال در موضوع انتقال انرژی به اروپا و احیای طرح نوعثمانیگری، با روسها در منطقه به رقابت پرداخته اند .

به طور کلی رابطه امروز روسیه با ترکیه به دو بخش تقسیم می شود :بخش اقتصادی و یا همان ژئواکونومیکی که رشد قابل ملاحظه ای یافته است، و در بخش سیاسی که به رغم هماهنگیها و اشتراکات سیاسی به وجود آمده، رقابتهایی بین دو کشور در زمینههای گوناگون وجود دارد. در این مقاله تلاش بر آن است تا به این پرسشها پاسخ داده می شود که روسیه و ترکیه به دنبال حداکثرسازی کدام بخش از منابع خود و اهداف سیاست خارجی خود می باشند؟ در ادامه پاسخ به پرسشهای زیر در اولویت خواهند بود: پیامدهای منطقهای سیاستهای روسیه و ترکیه در ارتباط با تحولات اخیر سوریه چگونه خواهد بود؟

رقابت های اقتصادی و سیاسی روسیه و ترکیه در موضوع انتقال انرژی به اروپا چگونه به رقابتهای ژئوپلیتیکی دو کشور منتقل شده است؟ از 1997 به بعد، روسیه سعی داشت سیاست هایش را با توجه به جغرافیای اقتصادی منطقه تحت کنترل خود، متحول کند و خواهان توسعه مناطق نفتی دریای خزر است تا با رشد نفوذ غرب در منطقه مقابله کند . تمرکز جدید روسیه بر مسائل انرژی نشان دهنده آگاهی این کشور از طریق قواعد بازی بوده است، و به دنبال تضمین مشارکت شرکت هایش در استخراج منابع انرژی در منطقه و حمل و نقل نفت و گاز به بازارهای جهانی است.

مهمترین نگرش روسیه به ترکیه که باعث اختلاف یا رقابت میگردد، همان ترس از نادیده گرفته شدن و عقبنشینی و به عبارتی بهتر، از دست رفتن فرصتهای ژئوپلیتیکی به وسیله آنکارا است که بیشتر به روابط تاریخی دو کشور بر میگردد .روسیه و ترکیه همیشه در رقابت با هم بودند، همسایگی همیشگی، رقابت دائمی را به دنبال دارد. یکی از علل اصلی مشکلات بین روسیه و ترکیه به مسائل ژئوپلیتیکی مربوط می شود. بحث اصلی این پژوهش رقابت سیاسی – اقتصادی نظامی ترکیه و روسیه و تشدید بحران در سوریه و نگرش های روسیه و ترکیه در مسائل انرژی ، استراتژیکی و ژئوپلیتیکی پرداخته می شود.

رئالیسم تدافعی و موضوع موازنه نرم در سیاست بینالملل

پس از جنگ سرد، رئالیسم به عنوان یک مکتب نظری در رشته روابط بین الملل، ضمن پاسخگویی به بسیاری از انتقادات، همچنان به عنوان یکی از نظریه های برجسته روابط بین الملل تداوم یافته است. با این وجود، انتقادات وارده به رئالیستها، تئوریسینهای روابط بین الملل را بر آن داشت تا سعی در بازتولید خود در برابر انتقادات وارده-به ویژه از طرف نظریه سازه انگاری- نمایند. چراکه عدم توجه به مباحث غیر مادی در روابط بین الملل، ایرادی بود که از طرف مخالفان دیدگاههای رئالیستی و نئورئالیستی ابراز می شد. البته علاوه بر آن، در ایجاد این نگرش در رئالیستها نمی توان نقش پایان جنگ سرد و اهمیت یافتن مباحث غیر مادی در کنار مسائل مادی در روابط بین الملل و همچنین وقایع یازدهم سپتامبر را از نظر دور داشت.

در همین راستا رئالیستها در روابط بین الملل سعی نمودند جریانی را تحت عنوان "ایجاد موازنه نرم" تئوریزه کنند کهعمدتاٌ در مقابل دیدگاه قدیمی موازنه قدرت که از آن تحت عنوان "ایجاد موازنه سخت" نام می برند، قرار می گیرد. استفان والت موازنه را چنین تعریف می کند »هماهنگی هوشمندانهی فعالیتهای دیپلماتیک هر بازیگر برای محدودسازی و شکل دادن به نتایجی مخالف ترجیحات رقیب ،بیشتر این دسته از متفکرین بر موازنه خارجی از طریق ابزارهای گوناگون مثل همکاریهای محدود نظامی، فعالیتهای دیپلماتیک، استفاده ازسازمانهای بین المللی تاکید دارند.

نظریه موازنه نرم به عنوان بدیلی برای نظریه موازنه ی سخت طرح گردیده است. بهترین مبنای نظری برای مفهوم موازنه نرم توسط رابرت پاپ ارائه شده است. بنابردیدگاه پاپ، هدف ایجاد موازنه نرم را می توان خنثی کردن عملکرد دولت در حال رهبری بدون مقابله مستقیم دانست. معیار موفقیت موازنه نرم، تنها کنار گذاشتن یک سیاست از سوی ابرقدرت نیست، بلکه حضور دولتهای بیشتر در ائتلاف موازنه گر علیه ابرقدرت نیز معیار خوبی است.پاپ عوامل زیر را به عنوان اصول موازنه نرم برمی شمارد.

عدم پذیرش سرزمینی: قدرتهای درجه دوم بیشتر از سرزمینهای دیگرجهت انجام مانورها و عملیات نظامی سود می برند. بنابراین رد دسترسی سرزمینی کشورهای دیگر، موفقیت قدرت هژمون را در پیروزی کاهش می دهد.

دیپلماسی گیرانداختن: از آنجایی که قدرتهای برتر هم نمی توانند تصمیم های سازمانهای بین المللی را نادیده بگیرند و به هدفهای خود بدون توجه به آنها دست یابند، بر این اساس دولتهای دیگر می توانند با استفاده از این نهادها قدرت هژمون را برای جنگ یا حمله کاهش دهند و از این راه برای آمادگی بیشتر جهت دفاع از خود فرصت های مناسبی به دست آورند.

تقویت قدرت اقتصادی: قدرت نظامی دولت هایی را تهدید می کند که هدفها را در جهت ایجاد موازنه در برابر قدرت هژمون دنبال می کنند. به این دلیل قدرت عظیم اقتصادی می تواند پشتوانه خوبی باشد. در این راه ایجاد بلوکهای اقتصادی انحصاری بدون حضور قدرت هژمون و بالا بردن رشد اقتصادی و تجاری می تواند سودمند باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید