بخشی از مقاله
چکیده:
هدف این مقاله بررسی ابعاد داخلی، منطقه ای و بین المللی مداخله انگلستان در مناطق بلوچ نشین ایران در ۶۱۹۱ در جریان جنگ جهانی نخست است. کتاب مهاجمان سرحد ژنرال رجینالد دایر فرمانده عملیات نظامی انگلستان در رویارویی با سرداران بلوچ ایرانی تنها شرح مفصل بجای مانده از این رویداد مهم محلی در ایران است. با این همه روایت دایر تصویر کاملی از این رویارویی ها بدست نداده و پرسش های زیادی را در باره این رویداد و زمینه ها و پیامدهای ان بجای می گذارد.
اگاهی درست از این امر تنها با کنکاش پیرامون زمینه های ملی، منطقه ای و بین المللی ان امکان پذیر است. هدف این پژوهش تالش در جهت روشن کردن این ابعاد سه گانه زمینه های رویارویی سرداران بلوج با انگلیسی ها و نیروهای نظامی ان است. نویسنده بر ان است که مبارزات سرداران بلوچ ایرانی با استعمار انگلستان در چهارچوب درک رابطه و هماهنگی انها با نخبگان سیاسی مشروطه خواه و استقالل طلب ایران در سطح ملی، تاثیر فتوی های جهاد علیه متفقین در منطقه بر مبارزات انها در سطح منطقه ای و بهره گیری انگلستان از ابزار ارتباط المان ها با بلوچ های ایران که چندان واقعی نبود در سطح بین المللی قابل فهم است.
رویارویی نظامی میان مهاجمان انگلیسی و سرداران بلوچ ایرانی در سال ۶۱۹۱ در گرماگرم جنگ جهانی نخست، یکی از مهمترین رویدادهای سیاسی ایران آن عصر در گستره تاریخ محلی ایران بوده است. اهمیت این رویداد از این جهت است که رویارویی ژنرال رجینالد دایر فرمانده نیروی اعزامی از هند به سیستان و بلوچستان، در منطقه ای رخ داده است که کسی کمتر گمانی به آن نمی برد. وضعیت منزوی بلوچستان از مرکز ایران بدلیل ویژگی خاصی جغرافیایی آن، باعث شده بود که منطقه چندان مورد توجه دولت قرار نداشته باشد.
البته این بدان معنی نیست که دولت ایران اهمیتی به این ناحیه از خاک خود نمی داد و تالشهای دوران محمدشاه قاجار برای کشاندن مرزهای ایران به سوی هند و اعمال دوباره حاکمیت ایران بر تمامی بلوچستان به عنوان یکی از سرزمینهای تاریخی ایران نشانه آشکار این گرایش بود، اما مانع تراشی های انگلستان در این راه و ناتوانی دولت ایران برای رویارویی با این امپراطوری باعث نوعی دلسردی و ناامیدی دولت قاجار برای بدست آوردن دوباره همه نواحی بلوچ نشین بود. با این همه، رخداد درگیری نظامی میان سرداران بلوچ ایران با نیروهای انگلستان در ۶۱۹۱،و اصوالً اعزام این نیروها به ایران، خود نشانه اهمیت این منطقه بوده است.
پیش از ترجمه و انتشار کتاب دایر که در بردارنده خاطرات او از نبرد هایش با سرداران بلوچ ایرانی در سال ۶۱۹۱ است، در کتابهای مورخین ایرانی مربوط به تاریخ ایران اشاره چندانی به این رویداد نشده است و تنها در یکی از نوشته های مربوط به تحوالت سیستان و بلوچستان به نقل از سرپرسی سایکس به این رویارویی ها اشاره شده است - افشار سیستانی ، ۶۶۳۱، ۰۱۹، ۲۱۹ - . منابع انگلیسی نیز تنها به شرح کوتاهی از آن بسنده کرده اند، چه آنها که از سوی مقامات مسئول امور سیاسی هند بریتانیا در همان دوران نوشته شده و یا اسنادی که درباره مداخالت انگلستان در جنوب شرق ایران موجود است. بدین ترتیب، نوشته دایر تنها مرجع موجودی است که شرح مفصل مربوط به درگیری های خود با طایفه های بلوچ ایران را به تصویر کشیده است.
پس از انتشار کتاب مهاجمان سرحد و آگاهی از رویدادهای آن، ابعاد بیشتری از آن توسط راویان شفاهی این نبردها که در اشعار حماسی محلی طی چند نسل انتقال یافته بود، و از آن جمله چگونگی نبرد دره نالک و یا درگیری های نهایی در کوههای مارپیچ درگشت و نام افراد شرکت کننده و شهدای این نبردها روشن شد. برخی از دانشجویان پژوهشگر بلوچ نیز به تالشهای ارزنده ای برای گردآوری ناگفته های این رویدادها دست زدند و آنچه را که ژنرال دایر مهاجمان سرحد خوانده بود، به درستی مدافعان سرحد دانستند - ریگی درخشان،۸۷۳۱؛ دهانی، ۵۹۳۱ - . این پژوهشهای محلی و بومی خود کمک زیادی به آگاهی بیشتر ما از چند و خود کشمکش های میان دایر و سرداران طوایف یارمحمدزهی، اسماعیل زهی و گمشادزهی می کند و روایت ایرانی آن را بدست می دهد.
با این همه این تالشها تاکنون بیشتر برگردآوری روایت های محلی برای بازکردن زاویه ها و گوشه های پنهان مربوط به نبردها تمرکز کرده و به روشن شدن چند و چون آنچه که ژنرال دایر از دیدگاه خود و بیشتر از زاویه منافع بریتانیا به شرح آن پرداخته است کمک می کند. گذشته از این، روایت ایرانی مبارزات، کم و کاست های روایت ژنرال دایر را که آگاهانه و یا ناآگاهانه از قلم او افتاده است نشان میدهد و بیش از اندازه گویی او از دالوری های خود و نیروهایش و کم گویی از قهرمانی های سرداران طوایف بلوچ را آشکار می سازد.