بخشی از مقاله

سیاست خاورمیانهای ترامپ؛ مطالعه موردی بحران سوریه و حمله موشکی امریکا
چکیده
سیاست خاورمیانهای امریکا در دوره یک ساله ترامپ باعث انتقاد زیادی شده است. سیاستهای نژادپرستانه، خارج کردن امریکا از پیمان پاریس، حمله موشکی به پایگاه هوایی سوریه، تهدید به خارج شدن از برجام، انتقال سفارت امریکا به بیتالمقدس و غیره همگی نشان از سیاست خارجی متفاوت ترامپ با سلفش (اوباما) دارد. بخشی از سیاست خارجی ترامپ، ناشی از رفتار غیر معمول شخصیتی وی میباشد. بحران سوریه و نقش قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای (به خصوص امریکا) در آن باعث گردیده تا این بحران به یکی از طولانیترین و پیچیدهترین بحرانهای ناحیه خاورمیانه تیدیل و پایان یافتن آن با مشکل مواجه گردد. با گذشت شش سال از شروع ناآرامیها در سوریه و عدم دستیابی به یک پیروزی قاطع از جانب هر یک از طرفین، نگاهها بهتدریج بهسمت مذاکرات سوق داده شد. هرچندگفتگوها به موفقیت نیانجامید ولی برای طرفین درگیر، امید مذاکرات بیشتر برای حل بحران از دست نرفته بود. حمله شیمیایی در خان شیخون و متعاقب آن تصمیم یک جانبه دولت ترامپ در بمباران موشکی پایگاه هوایی الشعیرات و حمایت از کردهای سوریه برای ایجاد یک منطقه امن باعث گردید تا گروههای مسلح مبارز به حمایت نظامی امریکا امیدوارتر و تمایل کمتری به گفتگوی صلح نشان دهند. پرسش اصلی در مقاله حاضر این است که چرا دولت جدید امریکا در بحران سوریه تغییر تاکتیک داد؟ در پاسخ سؤال فرضیه اینگونه مطرح است که زندگی سیاستمداران، تحصیلات، سوابق سیاسی، تجارب تعیینکننده زندگی اجتماعی و سلامت جسم و روان آنها در تصمیمهای شخصی و گروهی آنها مؤثر میباشد. ترامپ با تغییر مواضع خود سعی می نماید تا با افزایش نفوذ اقتصادی و همزمان با تهدید نظامی در خاورمیانه دوران یکهتازی امریکا را در برخی از مناطق آشفته جهان مانند ناحیه خاورمیانه مجدداً احیا کند.

واژه های کلیدی: شخصیت ترامپ، بحران سوریه، قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای، حمله موشکی.



مقدمه
مشکلات و مطالبات ملتهای جنوب غربیآسیا و شمال آفریقا بیانگر دغدغهها و معضلات جدی نظامهای سیاسی ناحیه بوده که گهگاهی این مطالبات منجر به اعتراضات و شورشهای گسترده میگردد. ناآرامیهای سالهای 2011-13 در ناحیه خاورمیانه که به بهار عربی یا بیداری اسلامی تعبیر گردید، کشورهایی چون تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه را دربر گرفت. کشورهای خاورمیانهای درگیر این ناآرامیها به دو دسته تقسیم می-شوند. در دسته اول؛ کشورهایی مانند تونس و مصر قرار دارند که به نوعی این اعتراضات و ناآرامیها با تغییر حکومتها فروکش کرد. دسته دوم؛ کشورهایی هستند که هنوز کماکان با استمرار این اعتراضات و نا آرامیها دچار بحران بیثباتی و جنگهای داخلی هستند مانند سوریه، یمن و بحرین. دلایل استمرار و ادامه بحران در هریک از کشورهای دسته دوم متفاوت میباشد. در این تحقیق ما به استمرار بحران سوریه و نقش قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای خواهیم پرداخت و سپس چرایی تغییر مواضع ایالات متحده امریکا نسبت به حل بحران سوریه را بررسی خواهیم نمود. از سوی سیاستمداران و نویسندگان نظریات متفاوتی در خصوص علل استمرار بحران و نآرامیهای سوریه ارائه گردیده است. برخی از سیاستمداران معتقدند که بحران سوریه بسیار عمیق بوده و از آنجائیکه قدرتهای منطقه-ای و فرامنطقهای در آن درگیر و هر یک از این قدرتها به دنبال منافع خاص خود می باشند، بحران پیچیدهتر شده و امکان حل آن به سادگی میسر نبوده و هنوز در مرحله گسترش قرار دارد، اما عدهای دیگر معتقدند از آنجاییکه نظام سیاسی بشاراسد با کمک متحدین خود اخیراً در صحنه نظامی موفقیتهای زیادی کسب نموده، بنابراین بحران در مرحله پایانی خود قرار دارد.

گسترش روند و ادامه درگیری ها و استفاده از تسلیحات نامتعارف و شیمیائی در خانشیخون در اوایل آوریل 2017 که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از شهروندان عادی (اکثرا کودک) گردید، بر دامنه بحران افزود. این حمله شیمیایی نشان داد که دستیابی به حل بحران سوریه حداقل در آینده نزدیک دور از انتظار است مگر اینکه تغییر اساسی در نگاه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای نسبت به حل این بحران بوجود آید. پرسش اصلی مقاله این است که چرا دولت ترامپ تغییر تاکتیکی در مخالفت با حکومت اسد را در دستور کار خود قرار داد. فرضیه مقاله حاضر با توجه به عدم حل بحران و رویداد اخیر براین اساس است که ناتوانانی سیاست خارجی ایالات متحده در دوران اوباما برای پایان دادن به بحران سوریه، باعث ضعف امریکا در ناحیه خاورمیانه و گسترش نفوذ رقیب دیرینه ایالات متحده یعنی روسیه در ناحیه گردیده و دولت جدید امریکا با استفاده از تحولات اخیر در بحران سوریه و دیگر نقاط دنیا در صدد افزایش نفوذ و قدرت ایالات متحده با به کارگیری ابزار نظامی است. نوشتار حاضر با تمرکز بر تغییر مواضع امریکا در بحران سوریه سعی دارد بدون سمت و سوی خاصی به تبیین چرایی این تغییر پاسخ دهد. برای این منظور سعی میگردد تا با استفاده از نظریه تئوریک بحران به توصیف و تحلیل وضعیت آشفته سوریه و نقش بازیگران در آن پرداخته شود.

چهارچوب نظری
بحران یک اصطلاح جهانی بوده که اشاره به ازهم پاشیدگی، بی نظمی و بی ثباتی دارد. بحران به معنی بروز اختلال در یک سیستم و برهم خوردن تعادل آن بوده که درگیری و تنش از پیآمدهای اجتناب ناپذیر آن محسوب میگردد (واعظی، 1390، .(11-2 در هر نوع سیستم بینالمللی عوامل متغیر تشکیلدهنده آن باید در شرایط معینی نگهداری شوند که در غیر اینصورت سیستم بین المللی ممکن است از حالت تعادل خارج گردد. به عبارتی میتوان گفت بحران عبارت است از وضعیتی که نظام سیستم اصلی یا قسمتهایی از آن را مختل کند و پایداری آن را با مشکل مواجه سازد. بنابراین بحران وضعیتی است که یک تغییر ناگهانی در یک یا چند بخش از عوامل متغیر سیستم موجود را بوجود میآورد. اصولاَ بحرانها از یکدیگر متفاوت هستند و در تقسیمبندیهای صورت گرفته هر یک در دسته خاص خود قرار میگیرند. یک بحران بینالمللی بر اثر دستهای از حوادث و وقایعی بوجود میآید و تعادل نیروها را در سیستم کلی بین المللی و یا سیستمهای فرعی بیش از حد متعارف برهم می زند و خطر برخورد و تشدید تخاصم را در سیستم افزایش میدهد . (کاظمی، .(392-394 :1372 به طورکلی برای شناسایی یک بحران نظامی میتوان شاخصهایی چون تهدید، انجام اقدامات قاطعانه سختافزاری و خصومت پنهان و آشکار را در نظر گرفت. زمانی که یک بحران گسترش یافته و جنبه بینالمللی بهخود میگیرد، بر دگرگونی در نوع و یا افزایش و شدت کنشهای شکننده متقابل بین دو یا چند دولت دلالت میکند. با تشدید رقابتها و تهدیدات، احتمال بیثباتی روابط و مخاصمات نظامی بین دولتها افزایش یافته و نتیجتاً ساختار نظام بین الملل را به چالش میکشد (برچر، 1382، .(24 مایکل برچر تئوری بحران را در چهار مرحله مورد ارزیابی قرار میدهد که این مراحل عبارتند از:

-1 پیدایش بحران: این مرحله دوره ما قبل یا پیدایش بحران است. در این دوره هنوز تهدید گسترش نیافته و سیستم با تهدید اندکی مواجه شده و احساس نمیگردد که ارزشهای آن هنوز به طور جدی به مخاطره افتاده باشد. در سوریه از مدتها قبل با توجه به مسائل قومی و نظام اقتصادی- سیاسی زمینههای پیدایش بحران وجود داشته است.

-2 گسترش بحران: در این مرحله بحران در سیستم گسترش یافته و با شکنندگی شدیدتر و افزایش کیفی در احتمال مخاصمات نظامی مواجه است. شاخص گسترش، تغییر خشونت از سطح پائین به سطح بالا خواهد بود و برخوردهای کوچک و کم اهمیت به برخوردهای جدیتر و بزرگتر بین متخاصمی تبدیل میگردد. در واکنش به تهدید، تصمیمگیرندگان در این مرحله بر اساس سه عنصر تهدید، زمان و غافلگیری نوع برخورد مناسب با بحران را تدارک میبینند. بحران سوریه خیلی زود تبدیل به تهدید شدیدی گردید که زمان تصمیمگیری دولتمردان سوریه را کوتاه و تا حدی غافلگیر نموده بود.

-3 کاهش بحران: مرحله کاهش یا پایان بحران، زمانی شکل می گیرد که تبعات بحران برای متخاصمین و دیگر بازیگران مشخص گردد. کاهش بحران برای دولتها، زمانی مشخص میگردد که مؤلفههایی چون تهدید، فشار و احتمال جنگ عملیاتی دیگر وجود نداشته و یا طرفین متقاعد شوند که توافق برای پایان جنگ، برای آنها منفعت بیشتری را در بر دارد؛ به عبارتی دیگر در این مرحله از بحران برای طرفین سود مورد انتظار از جنگ باید کمتر از فایده مورد توقع از برقراری آتش بس و حل و فصل یک بحران باشد. در این ارتباط کی.جی.هالستی اظهار میدارد که شش روش برای حل و فصل منازعات بینالمللی وجود دارد که عبارتند از: الف- احتراز یا عقب نشینی داوطلبانه ب- غلبه خشونت آمیز پ-تسلیم یا عقب نشینی اجباری ناشی از تهدید جهت بهکارگیری زور ت- سازش ث-حکمیت یا ارجاع منازعه به داوری ج- حل و فصل منفعلانه که تسلیم در برابر یک وضعیت موجود جدید بدون یک توافق رسمی را رقم بزند (هالستی، .(718 : 1383

-4 تأثیر مابعد بحران: این مرحله تأثیر آثار و عواقب بعدی بحران را در بر دارد که آثار بحران بر طرفین درگیر، نظام بینالملل و خرده سیستمها را مد نظر دارد. در این مرحله میراث بر جای مانده از بحران توصیف و تبیین میگردد و هر یک از طرفین سود و زیان خود را از این بحران ارزیابی و بررسی میکنند. نتیجه این بررسیها نشان میدهد که این بحران چگونه تأثیری بر کاهش یا افزایش قدرت طرفین و تنش بین آنها بر جای گذارده است (برچر، 1382، .(59

برچر معتقد است که برخی از بحرانهای بین المللی فارغ از خصومتهای طولانی مدت رخ میدهند. تعداد دیگری از مناقشات که طولانیمدت هستند بر سر چند موضوع وجود داشته و میزانی از خشونت دورهای و یا یک جنگ مستمر از آنها بر جای میماند. اثرات اینگونه از مناقشات به سایر حوزههای مرتبط نیز سرایت میکنند. در تعارضهای طولانی مدت بحران کل جامعه را در برگرفته و هویت ملی و همبستگی اجتماعی را هم تحت تأثیر خود قرار میدهد. حتی اگر در این نوع تعارضها وقفههایی حاصل گردد و خشونت آشکارا متوقف شود ولی مناقشات در طول زمان ادامه مییابد و مرحله پایان بحران و منازعه مشخص نمیباشد. از نظر برچر تعارضهای طولانی مدت، رویدادهای معین یا حتی مجموعهای از رویدادها در یک دوره زمانی مشخص نیستند بلکه یک فرآیند تداوم یابنده میباشند (همان: .(298 با شروع اعتراضات در سوریه اکثر بازیگران منطقهای مانند ایران، ترکیه، عربستان و اسرائیل و قدرتهای فرامنطقهای امریکا، اروپا و روسیه تکلیف خود را در قبال بحران سوریه میدانستند (نیاکویی و بهمنش، 1391، .(35 ما برای درک بهتر از رفتار بازیگران، به خصوص رفتار ایالات متحده در بحران سوریه به طور اجمالی به بررسی چگونگی شکلگیری و تشدید بحران و سپس به نقش بازیگران خارجی آن خواهیم پرداخت.

بحران سوریه
در آغاز دهه دوم قرن بیست و یک در ناحیه خاورمیانه و شمال آفریقا سه تحول بزرگ در تونس، مصر و لیبی روی داد که منجر به سرنگونی حکومتهای هر سه کشور گردید. در مدت کوتاهی تحولات ناحیه خاورمیانه به کشور دیگری در ناحیه کشیده شد. جرقه بحران در سوریه با شعارنویسی بر روی دیوار، توسط چند دانشآموز در شهر مرزی درعا زده شد. این نوجوانان توسط نیروهای دولتی بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفتند. زمانیکه والدین آنها و رهبران قبایل درخواست آزادی نوجوانان را نمودند، آنها نیز دستگیر شدند که اعتراضات و تظاهرات مردم درعا را در پی داشت. مردم خواستار آزادی زندانیان سیاسی، لغو قوانین اضطراری، کاهش قیمت برخی محصولات مانند نفت و مواد غذایی و مبارزه با فساد و بازگشت تبعیدشدگان شدند. دامنه این اعتراضات خیلی زود به شهرهای دیگر مانند دیرالزور، حما، و حمص کشیده شد و سپس کل کشور را در بر گرفت. طولانی شدن بحران سوریه باعث گردید تا فرصتی مناسب برای دخالت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای پدید آید. بهتدریج این بحران همانند هر پدیده سیاسی، امنیتی و اجتماعی رفته رفته تحت تأثیر این بازیگران قرار گرفت. با توجه به موقعیت خاص جغرافیایی سوریه و تعارض در منافع بازیگران خارجی، بحران سوریه به یک بحران تمام عیار بینالمللی تبدیل گردید که هر یک از بازیگران در صدد تأثیرگذاری برآن در جهت حفظ منافع خود برآمدند. برخی از قدرتهای خاورمیانهای مانند ایران، ترکیه، عربستان و اسرائیل با استفاده از پتانسیل های خود و از طریق ائتلاف با دیگر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای تلاش نمودند تا از نفوذ رقبای خود در سوریه بکاهند. قدرتهای بزرگ فرامنطقهای امریکا، روسیه و اروپا در جهت منافع خود و برای کاهش نفوذ یکدیگر در خاورمیانه، خود را ملزم به حمایت از مخالفین یا دولت سوریه دیدند. دیری نپائید که بازیگران غربی به این نتیجه رسیدند که بر خلاف جنگ داخلی لیبی نباید حکومت اسد را با توسل به ابزار نظامی غرب سرنگون کنند. بر این اساس برای مدت شش سال امریکا و متحدین اروپائی آن خواستار خروج اسد از قدرت (بدون تخریب ساختار نظامی - امنیتی) شدند ولی اقدامات نظامی مستقیم را علیه حکومت اسد در دستور کار خود قرار ندادند. پس از گذشت شش سال از بحران سوریه امریکا به طور یکجانبه حمله موشکی به پایگاه هوایی سوریه انجام داد که مورد استقبال برخی از کشور خاورمیانهای قرار گرفت. برای درک بهتر از تغییر موضع ایالات متحده امریکا نسبت به برخورد با حکومت بشار اسد لازم است به نقش و ابزارهای به کار گرفته شده قدرتهای تأثیرگذار منطقهای و فرا منطقهای بهخصوص امریکا در بحران سوریه بپردازیم.

نقش قدرتهای منطقهای در بحران سوریه
موقعیت ژئوپلیتیکی و استراتژیکی ایران در خاورمیانه به گونهای است که این کشور را به یک قدرت منطقهای تبدیل نموده است. جمهوری اسلامی ایران با تفکر شیعی و به واسطه برتری استراتژیکی نسبت به دیگر رقبای ناحیهای خود، در بحرانها و معادلات ناحیه همواره تأثیرگذار بوده است. به عبارتی قرار گرفتن ایران در بحرانهایی چون فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، بحرین و یمن این کشور را به یک بازیگر اصلی در ناحیه خاورمیانه تبدیل نموده و حل مسائل امنیتی - سیاسی حساس در ناحیه بدون در نظر گرفتن نقش ایران تقریباَ غیر ممکن است (فرازمند، 1388، .(42-3 جمهوری اسلامی ایران با حمایت از آرمان فلسطین و دشمنی علنی با اسرائیل باعث گردیده تا این نظام سیاسی بهدنبال متحد و یا متحدانی در خاورمیانه باشد تا موقعیت برتر خود را مستحکم تر نماید. با قرارداد کمپ دیوید و خارج شدن مصر از جبهه مقاومت در برابر اسرائیل، حکومت علوی سوریه که به شیعیان نیز نزدیک میباشد در برابر اسرائیل تنها ماند. حکومت سوریه در دشمنی دیرینه با حزب بعث عراق و برای پر کردن خلاء قدرت ناشی از خروج مصر از معادلات فلسطین روابط خود را با جمهوری اسلامی ایران گسترش و از آن در جنگ تحمیلی هشت ساله حمایت نمود (اسماعیلی، نیکو و گل محمدی، 1391، .(274-275 با تأسیس حزباالله لبنان و همکاری نزدیک ایران با آن برای حمایت از فلسطینیان در مقابل اسرائیل، این امکان را بوجود آورد که عمق استراتژیک ایران تا مرزهای اسرائیل گسترش یابد و اتحاد استراتژیکی ایران - حزب االله لبنان- سوریه را شکل دهد. راه ارتباطی ایران و حزباالله لبنان از طریق سوریه سبب گردید تا کشور سوریه تبدیل به مهمترین کانال ارتباطی و انتقال دهنده کمک های مادی ایران به حزباالله گردد (ترابی، 1390، .(39 طبیعی است ورود گروههای مخالف مسلح سوری و غیر سوری به بحران سوریه پای متحدین حکومت اسد (ایران و نیروی حزباالله) نیز به این بحران کشیده شود. اتحاد استراتژیکی ایجاد شده این امکان را بوجود آورد تا نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران و حزباالله لبنان با همکاری با یکدیگر در کنار روسیه حمایت تمام قد خود را از رژیم اسد به عمل آورند. همکاری نظامی ایران و حزب االله با ارتش بشار اسد آنقدر گسترده بود که بخش زیادی از پیروزیهای ارتش سوریه علیه مخالفین مسلح حکومت اسد را رقم زد. به طور کلی میتوان گفت که نظام جمهوری اسلامی ایران در کنار حزب االله لبنان خواستار حفظ ساختار موجود در سوریه و استمرار نقش منطقهای این کشور به عنوان عضو کانونی محور مقاومت میباشد.
ترکیه، همسایه سوریه یکی دیگر از بازیگران بحران سوریه محسوب میگردد. دولت ترکیه چند روز پس از آغاز اعتراضات مردم سوریه خواهان سرنگونی حکومت اسد شد. علت ورود ترکیه به بحران سوریه را میباید در جمعیت 18 میلیونی معترض علوی که %20 جمعیت ترکیه را تشکیل میدهند و همچنین وجود کردهای آن کشور که همواره هوای جداییطلبی را در سر دارند، جستجو نمود (ساجدی، 1392، .(141 حمایت ترکیه از گروههای اهل تسنن سوریه، در صورت سرنگونی نظام بعثی اسد میتوانست نه تنها حکومت اردوغان را در موضع قدرت نسبت به رقبای خاورمیانهای قرار دهد، بلکه از آسیبپذیری این کشور در مقابل کردها و علویها بهشدت بکاهد. بدین جهت کمک به معارضین حکومت اسد و ایجاد یک کریدور برای ورود گروههای جهادی و تکفیری از ترکیه به سوریه در دستور کار حکومت ترکیه قرار گرفت. این سیاست اردغان او را برای مدتی در کنار غرب قرار داد و سرسختانه به تشویق مخالفان اسد پرداخت تا جایی که با روسیه یکی دیگر از بازیگران و حامیان حکومت اسد دچار چالش جدی گردید. پایان حکومت اسد میتوانست حکومت ترکیه را به صورت یک کشور تأثیرگذار در معادلات ناحیه خاورمیانه و مدل حکومتی مناسبی برای سوریه و دیگر کشورهای ناحیه ترسیم نماید.
حکومت عربستان با مذهب وهابی که در تقابل با مذهب تشیع می باشد از دیگر بازیگران بحران سوریه محسوب میگردد. از زمان انقلاب اسلامی ایران این کشور همواره در رقابت و تقابل با جمهوری اسلامی ایران قرار دارد .(Sajedi, 1993, 75-77) پس از سرنگونی صدام و بر هم خوردن توازن قوا در خلیج فارس به نفع ایران، حکومت عربستان از طریق نزدیکی بیشتر با غرب و ائتلاف با کشورهای عربی منطقه خلیج فارس سعی مینماید تا از افزایش قدرت ایران در منطقه جلوگیری و از نفوذ ایران در جهان عرب بکاهد (فیروزآبادی و فرازی، 1391، .(291-292 نفوذ ایران در عراق، لبنان و برخی دیگر از کشورهای عربی و سقوط حکومتهای متحد نزدیک عربستان مانند حسنی مبارک در مصر و یا عبداالله صالح در یمن نگرانی بیشتری را برای حکومت سعودی بوجود آورد. اندکی پس از آغاز بحران سوریه، عربستان اقدامات سرکوبگر رژیم اسد را محکوم و در اوت سال 2011 سفیر خود را از دمشق فرا خواند و به حمایت از معترضین و گروههای مسلح پرداخت. ورود سریع حکومت سعودی در بحران سوریه را اینگونه میتوان تحلیل نمود که برای تغییر معادله قدرت در خاورمیانه و تقویت جایگاه عربستان در ناحیه، حکومت وهابی عربستان با حمایت مالی و تسلیحاتی از معارضین خواستار سرنگونی اسد گردید. در این راه سعودیها به همراه متحدین عرب خود برای تضعیف بیشتر حکومت اسد، سوریه را از اتحادیه عرب اخراج نمودند. حکومت عربستان در رقابت با رقیب منطقهای خود یعنی ایران در صدد برآمد تا با حمایت تسلیحاتی از تکفیریها در سوریه، رژیم اسد را تضعیف و قطع راه ارتباطی ایران و حزب االله را فراهم آورد که درنهایت میتوانست منجر به کاهش نفوذ جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه و جهان عرب گردد. در نگاه رهبران سعودی، حمله موشکی به پایگاه هوایی الشعیرات در راستای معادله موازنه قدرت در بین کشورهای منطقهای صورت گرفت.
از ابتدای بحران سوریه دولت اسرائیل توجه بیشتری به امنیت اسرائیل نموده است. امنیت ملی این کشور به طور سنتی مترادف با راهبرد نظامی کشورهای عربی و غیر عربی دولتهای متخاصم در خاورمیانه است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیم اسرائیل برای مدت سی و هشت سال با تهدیدی به مراتب بزرگتر از حکومت های فعلی عرب مواجه گشته است. حمایت سیاسی - نظامی ایران از حزباالله لبنان و سوریه و راه اتصال کمکهای نظامی جمهوری اسلامی ایران به حزباالله از طریق کشور سوریه باعث گردیده تا دولت اسرائیل درصدد برآید که این پل ارتباطی را نابود سازد. بدین منظور همواره تضعیف ارتش سوریه و گسستن راه ارسال تجهیزات نظامی به حزباالله از طریق سرزمین سوریه در دستور کار نظامیان اسرائیل قرار دارد. حمایت دولت اسرائیل از بخشی از معترضین مسلح سوری و کمکهای تسلیحاتی و همچنین پزشکی به زخمیهای این گروهها و همچنین حملات هوایی در مسیر ارسال تدارکات نظامی به حزب االله لبنان از راه سوریه را باید در راستای فروریزی محور مقاومت و یک ساختار سیاسی - امنیتی جدید در ناحیه دید (عبداللهیان، 1392، .(188 برای این منظور دولت نتانیاهو بارها خواستار حمله نظامی امریکا (در زمان زمامداری باراک اوباما) به سوریه جهت سرنگونی دولت اسد و نابودی سلاحهای شیمیایی سوریه شد که دولت وقت امریکا (باراک اوباما) به آن توجه خاصی ننمود و تنها زمانیکه دولت سوریه متهم به استفاده از سلاح شیمیایی گردید، دولت اوباما با طرح روسیه برای بیرون بردن سلاح های شیمیایی اسد از سوریه موافقت نمود (Miller, .2017)

روسیه و بحران سوریه
فروپاشی شوروی باعث گردید تا روسیه برای مدتی به یک قدرت درجه دو تنزل و یک سیاست منفعلانهای را در خاورمیانه پیشه کند، اما پس از دو دهه با سر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی - سیاسی روسیه، دولت پوتین خواهان ایفای نقش بیشتری در معادلات بینالمللی گردید. ولی غرب سعی مینمود تا نقش روسیه را در معادلات بین المللی بهخصوص در ناحیه استراتژیک خاورمیانه تا حدود زیادی نادیده گیرد. روسیه از سال 2002 سیاست بازگشت به ناحیه خاورمیانه و گسترش روابط دوستانه با کشورهای مسلمان را در پیش گرفت. برای بی اثر کردن فشارهای غرب، دولت روسیه از سال 2003 سعی نمود تا با همکاری با ایران در بخش انرژی هستهای و با سرمایهگذاری در بخش زیربنایی اقتصاد، انرژی و صنعت توریسم سوریه به ایفای نقش بیشتری در خاورمیانه بپردازد. تسلیحات دریافتی سوریه از روسیه %78 از کل تسلیحات سوریه را تشکیل میدهد. در بین سالهای 2007 تا 2010 صادرات تسلیحات روسیه به سوریه به 7/4 بیلیون دلار رسید. به علاوه شرکتهای روسی معادل 20 بیلیون دلار در سال 2009 در این کشور سرمایهگذاری نمودند .(Borshchevskaya, 2013) با تحولات عراق و لیبی که منجر به از دست رفتن نفوذ روسیه در این دو کشور گردید، وجود تنها دولت وابسته به روسیه در ناحیه خاورمیانه برای دولت پوتین بسیار با اهمیت میباشد. البته پیوند روسیه با سوریه در ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی قوی از قبل وجود داشته است و نتیجتاً دولت پوتین توجه خاصی به بازار پر سود سوریه دارد (سهرابی، 1393، .(136-7 همچنین وجود بیش از سی هزار نفر روس تبار در سوریه و همکاری اسد با روسیه در خصوص کاهش نفوذ چچنیهای سوریه در روسیه همگی نشان از علاقه نفوذ روسیه در معادلات خاورمیانه دارد. بر این اساس است که روسیه حاضر به از دست دادن آخرین پایگاه خود در خاورمیانه نمیباشد. حمایت دولت پوتین از حکومت بشار اسد در مقابل گروههای معارض، سیاست خارجی منفعل روسیه را در خاورمیانه تبدیل به یک سیاست فعال کرد و تداوم حضور روسیه در پایگاه دریایی طرطوس سوریه را نیز مستحکم نموده است. دولت پوتین با حمایت از رژیم اسد و همکاری تنگاتنگ نظامی با نظام جمهوری اسلامی ایران و ایجاد یک جبهه واحد در مقابل نفوذ غرب در خاورمیانه تا حدودی به احیای قدرت روسیه در خاورمیانه کمک نمود. روسیه با اعزام بخشی از نیروی هوایی خود به سوریه و حمایت قاطع از حکومت اسد در مقابل مخالفان نشان داد تا چه اندازه خواهان ایفای نقش در معادلات خاورمیانه میباشد. ارسال ناو جنگی روسیه در پشتیبانی از حکومت اسد و همکاری نظامی با ایران در خصوص تضعیف گروههای معارض حکومت اسد و مخالفت با مجازات سوریه بدون موافقت شورای امنیت سازمان ملل در خصوص کاربرد سلاح شیمیایی توسط حکومت اسد در سال 2013 و آوریل 2017 را باید در راستای سیاست جدید خاورمیانهای روسیه و بازگشت روسیه به عنوان یک کشور تأثیرگذار در معادلات خاورمیانه دید.
طولانی شدن بحران سوریه و کمکهای نظامی ایران و روسیه به حکومت اسد نه تنها از سقوط اسد جلوگیری نمود، بلکه موقعیت او را در مقابل مخالفین تقویت کرد. در این دوره از بحران سوریه، روسیه و ایران معتقد بودند که بحران سوریه در مرحله پایانی دوره سوم یعنی مرحله کاهش بحران قرار دارد و در فاصله کمی به مرحله چهارم یعنی به مرحله تأثیر ما بعد بحران نزدیک شده است. پیروزی نظامی ارتش اسد در حلب و برخی مناطق دیگر سوریه و حمایتهای گسترده نظامی روسیه، ایران و گروه حزباالله از حکومت اسد این انتظار را برای آنها ایجاد نموده بود که دولت سوریه در مذاکرات احتمالی دست برتر را خواهد داشت. این مسئله در فرایند مذاکراتصلح آستانه کاملاً مشهود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید