بخشی از مقاله
چکیده
بررسی جایگاه زن در ادبیات، رویکردی است که مورد توجه فمینیسم ادبی قرار گرفته است. این راهکار بهویژه برای تحلیل ادبیات داستانی بسیار کاربردی و مناسب است. یکی از انواع ادبیای که در ادبیات داستانی همواره مورد تحلیل جامعهشناسان، مردمشناسان و تحلیلگران دیگر حوزههای علوم انسانی قرار میگیرد، داستانهای عامیانه است. بررسی داستانهای عامیانه از منظر شخصیتشناسی میتواند به افزایش شناخت ما از جایگاه و نقش افراد در اجتماع کمک کند؛ چراکه این داستانها برآمده از تجربیات مردم است و همواره در میان مردم رواج داشته است. مجموعه داستانهای محبوب القلوب از معدود آثار بازمانده در حوزه ادبیات داستانیِ عامیانه در دوره صفویه است که در این مقاله آن را از منظر جلوههای زنانه بررسی کردهایم. رویکردی که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته، رویکرد جوزفیندانِوَن نظریهپرداز فمینیست ادبی است. در این کتاب، مخاطب با دو نوع نگاه متفاوت به زنان در خلال حکایتها مواجه میشود. در بخش نخست، زن غالباً ابژهای است که سوژهای به نام مرد، او را تعریف میکند؛ ولی در بخش خاتمه، قهرمان داستان، زنی است که هم جمال صورت و هم نیکویی سیرت دارد و با درایت، مردانی را که قصد آزار و دستدرازی به او داشتهاند، به هلاکت میرساند.
کلمات کلیدی: محبوب القلوب، داستانهای عامیانه، نقد فمینیستی.
مقدمه
فمینیسم - Feminism - در اصل واژهای فرانسوی - Feminisme - است که از ریشه لاتین - Femina - بهمعنای زن - Woman - اخذ شده است. در زبان فارسی »طرفداری از حقوق زن«، »جنبش آزادی زنان«، »زنباوری«، »زنآزادیخواهی« و ... معادلهایی هستند که برای واژه فمینیسم ارائه شده است - رضوانی، - 2:1384جنبش زنان یا فمینیسم - - feminism، حرکتی شورشی و انقلابی برای طرفداری از حقوق زنان است و نه تنها در عرصه اجتماعی، بلکه در حوزههای خصوصی و خانوادگی نیز برای اعاده حقوق ازدسترفته آنان مبارزه میکند. این جنبش تلاش میکند که تعریف کلاسیک از زن را در هم بشکند؛ تعریفی که او را بهعنوان موجودی »وابسته و ضعیف« معرفی میکند و »وظیفه او را در خدمت و بندگی کامل مرد بودن و تأمین خواستههای او« میداند - برزگر ماهر،. - 72:1389
جنبش فمینیسم به سرعت عرصه حرکت خود را از جامعهشناسی به سوی دیگر رشتهها، از جمله ادبیات سوق داد. انعکاس نگرشهای فمینیستی در ادبیات، موجب شد که نه تنها جهان متن، به آرامی از تصویر قالبی و کلیشهای درباره زن فاصله بگیرد، تغییر نگرش مخاطبان این متون، جهان خارج از متن را نیز تحتتأثیر قرار دهد - گرین و لبیهان،. - 328:1383نقد فمینیستی همانسان که از نامش برمیآید، به نقدی اشاره دارد که زنانگی را بهمعنای اعم کلمه در کانون نظر قرار میدهد و همه امور را در مواجهه و در رابطه با زنان میسنجد. برای مثال برخی سؤالاتی که این نوع نقد به آن پاسخ میدهد عبارتند از: نگاه مؤلف نسبت به زن چگونه است؟ جایگاه زنان در متن کجاست؟ زنانگی متن کجاست؟
تبعیض و تفاوت میان مردانه و زنانه در متن کجا و با چه کیفیتی قرار گرفته است؟ آیا زن مستقل از مرد دیده شده یا وابسته به او؟ هر نوع سؤالی از این دست که مرتبط با زن و زنانگی باشد در نقد فمینیستی پاسخ مییابد - عباسلو،. - 81:1391»نقد فمینیستی، ایدئولوژی موجود در آثار مردانه را مورد بررسی قرار میدهد و زن-ستیزی - میزوژینی - نظام ادبی را آشکار میکند. در کل، کار نقد ادبی، تشریح ادبیات است و نقد فمینیستی رابطه بین ادبیات و ایدئولوژی فمینیستی را کشف میکند - «تلخابی،. - 11:1384از آن رو که منتقد فمینیست، بر این باور است که محصولات ادبی یک جامعه مردسالار، مؤلفههای دلخواه جنس مذکر را در خود منعکس میکنند و در چنین آثاری، مرد بهعنوان »من اصلی« و هنجار مطلوب مطرح میشود و زن، یا به کلی نادیده گرفته میشود یا در بهترین حالت ممکن، بهعنوان شخصیتی فرعی و در حاشیه به نمایش گذاشته میشود.
بنابراین کار نقد فمینیستی این است که یادآور شود، آنچه در آثار ادبی چنین جوامعی دیده میشود، حاصل تسلط جهانبینی مردانه است و نگاه جانبدارانه نویسنده، که خود نتیجه مستقیم ارزشهای فرهنگی و اجتماعی خاص یک دوره زمانی ویژه است، چنین شکاف عمیقی میان تصویر ارائه شده از زن و مرد در آثار ادبی پدید آورده است؛ شکافی که حقیقی نیست، بلکه بازتاب دقیق همگونسازی جنس و نقشی است که جامعه مردسالار به افراد القا نموده است.نقد فمینیستی ماهیتی اخلاقی دارد زیرا از نظر دور نمیدارد که یکی از مسائل اصلی ادبیات غرب، این است که در بسیاری از آثار ادبی، زنان انسان تلقی نشدهاند؛ بلکه بیشتر حکم اشیایی برای تسهیل، توجیه و حمایت از خواستهای مردان را دارند. - پاینده، - 122:1390
در نقد ادبی فمینیستی گرایشی به عنوان جلوههای زن وجود دارد که نظریهپرداز این گرایش جوزفین دانِوَن1، است که به بررسی سیمای زن در آثار نویسندگان - بهویژه مرد - میپردازد؛ اینکه در این آثار، زن به چه صورت و با کدام نقشهای قالبی به خواننده ارائهشده است.به اعتقاد هواداران این گرایش، نویسندگان مذکر اغلب بهطور ضمنی فرض میکنند که خواننده آثار آنان مرد است و به همین سبب، تصویر ارائه شده از زن در آثارشان به گونهای است که با مقتضیات فرهنگ مردسالارانه تطبیق دارد و اساساً همان فرهنگ را بازتولید میکند - پاینده،1390،. - 144دانون، در یکی از مقالات خود مینویسد: بخش بزرگی از ادبیات ما، در حقیقت مبتنی بر جلوههایی ثابت یا کلیشهای از زنان است... این آثار که در فرهنگ غرب، حائز اهمیت فراوانی هستند-مانند ادیسه،کمدی الهی و فاوست-»بطن« تجربههای زنان را نشان نمیدهند.