بخشی از مقاله

چکیده

یکی از اصلیترین و مهمترین استوانههای فرهنگ عامه،ادبیّات شفاهی و افسانهها و در معنای وسیعتر داستان است که آن را محبوبترین نوع ادبیّات عامیانه نامیدهاند. داستانها و افسانههای کهن پیشینهی تاریخی مبهمی داشته و در واقع خالق شناخته شدهای ندارند و صرفاًحصولم ذوق عامّهی مردم و فولکلورهای عامیانه می-باشند. منظومههای حماسی و پهلوانی کوردی که به نام شاهنامهی کوردی خوانده میشوند، منظومههایی هستند که ریشه در اسطوره داشته و دربردارندهی باورها و پنداشتههای جمعی ملّت کورد از بن تاریخ تاکنون می-باشند. منظومههای متعدد شاهنامه ی کوردی یا شاهنامههای کوردی میراثی از فرهنگ عامه است که بخش عظیمی از ادبیات شفاهی و عامهی کوردی را دربرمیگیرند. جستار حاضر سعی دارد به این بخش از فرهنگ و ادب عامه بپردازد.

شاهنامهی کوردی متنی اصیل و متعلّق به حوزهی فرهنگ کوردستان است که بیشتر نسخههای موجود متعلق به استان کرمانشاه است و به گویشهای گورانی و کلهری سروده شدهاند. این نسخ بر اثر روایات مختلف و متعدّد، دچار دگرگونیهای فراوان شدهاست. این منظومهها اشتراکات و اختلافات بسیاری با شاهنامههای فارسی دارند. اختلافات بسیار نشان از این دارد که شاهنامهی کوردی متنی مستقل است و اشتراکات موجود بیشتر دلیل بهرهگیری از منابع مشترک کهنتر و شفاهی میباشد. 

مقدّمه

داستانها و افسانههای کهن پیشینهی تاریخی مبهمی داشته و اغلب جهان شمولند. در واقع این گونه داستانها، خالق شناخته شدهایندارند و صرفاً محصول ذوق عامّهی مردم و فولکلورهای عامیانه می-باشند. در مورد داستانهایی که به چند زبان مختلف ثبت شدهاند و اینکه واقعاً این داستانها مربوط به کدام یک از آن زبانها هستند، باید گفت: داستانهایی که وقایع و حوادث بومی دارند، مربوط به ادبیّات قومی خاص هستند و داستانهایی که مشترکند، تحت تأثیر تعامل اندیشهها و اثرپذیری فرهنگهای مختلف از یکدیگر به دست آمدهاند و این پدیدهای همگانی در بین اقوام و ملّتهای مجاور بوده و یک امر غیر عادی نمیباشد.

روایتهای حماسی و غنایی به دورههای بسیار دور تاریخ مربوط هستند و جزو فولکلور فرهنگ عامه به حساب میآیند. آبشخور این داستانها، قصّههای رایج عامیانه بوده و کرمانشاه در این مورد، وارث گنجینهی عظیمی است که در قالب چامهها، ورد زبان مردم بوده و از دستبرد حوادث ایام محفوظ و مصون مانده است. در میان مردم کرمانشاه و بخصوص در میان یارسان داستانهای حماسی مقدّس انگاشته میشد و به دلیل همین تعلّق خاطر، روایتهای حماسی منقول در بین آنها به دست شاعرانی توانمند و علاقهمند به این فرهنگ دیرینهسال، همچون الماسخان کندولهای و مصطفی بن محمود گورانی و ... به نظم درآمد و شاهنامهها سروده شد.

شاهنامهی کوردی شامل داستانهای حماسی مستقل از هم میباشد که شاعران مختلف و اغلب ناشناس آنها را در طول سالیان دراز سرودهاند. برخی از این داستانها همچون: »برزو و فلاوند«، »هفت لشکر«، »رستم و زردهنگ«، »بهمن و آذربرزین« و ... مختص قوم کورد بوده است. بسیاری از ابیات این منظومهها سینه به سینه حفظ شدهامّا، متأسّفانه به دلیل عدم استنساخ آنها در حال نابودی است. به طور قطع، تحقیق در مورد شاهنامههای کوردی فتح بابی خواهد بود برای حفظ و نگهداری این گنجینهی گرانبها. همانندی شاهنامههای کوردی با شاهنامههای فارسی، از جمله شاهنامهی فردوسی به اندازهای استکه گمان تأثیر پذیرفتن از یکدیگر را قوّت میبخشد و این احتمال وجود دارد که یکی به تقلید از دیگری نوشته شده باشد؛ امّا در عین حال تفاوتهایی نیز میان آن دو وجود دارد که نشان میدهد هیچیک از این دو روایت، مستقیم از دیگری گرفته نشده، بلکه هر دو از منابع کهنتر و روایات شفاهی بهره گرفتهاند و برخی منابع آنها نیز متفاوت است.

گاه داستانهای مشترک نیز هیچگونه شباهتی با هم نداشته و همچون داستان برزو فرزند سهراب در شاهنامهی فردوسی و برزونامهی کوردی متنهای مستقلی هستند. این موضوع پرسشهای تازه و ابهامات جدید میآفریند. با تحقیق در شاهنامههای کوردی و فارسی چنین استنباط میشود که برخی از داستانهای شاهنامهی کوردی قدمتی بیشتر از شاهنامههای فارسی داشته و چنانکه کزّازی میگوید: » گاه این آفریدههای ادبی ]زبانهای دیگر ایرانی[ چنان پرورده و پرمایه بودهاند که خاستگاه شاهکاری در ادب پارسی شدهاند - «به نقل از جهاندیده، . - 12 :1390 بنابراین وجود داستانهای مشترک در شاهنامهی کوردی و شاهنامهی فردوسی احتمالاً ناشی از وامگیری و تأثیرپذیری سرایندگان فارس از شاهنامه-های کوردی است.

درآمدی درادبیّات شفاهی و شاخههایمتعدّد آن:

داستهاین یک ملّت، صرفاً داستانهای مکتوب نیست؛ داستانهای بسیاری میان مردم یک سرزمین رواج دارد و جزو جدانشدنی فرهنگ آنها محسوب میشود که شفاهی است و سالها از نسلی به نسل بعدی منتقل میشود. دبیّات شفاهی مجموعهی گونههای مختلف ادبی همچون داستانها، متلها و قصّهها، آوازها، ترانهها، لغز و چیستان، بازیهای زبانی و غیره میباشد و دربرگیرندهی باورها، پنداشتها، عواطف و احساسات دورهی کهن ملّتها است که سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. بیشک شناخت هویت ملّی این مرز و بوم، مستلزم شناخت مؤلفههای مختلف فرهنگ ایشان است. یکی از عرصههای این شناخت، میراث فرهنگی است که در بستر ادبیّات شفاهی و بخصوص حماسه که تبلور هویت تاریخی و فرهنگی میباشد، استمرار یافته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید