بخشی از مقاله

چکیده

شخصیت افراد می تواند منبع اصلی و اولیه بروز تعارض در یک سازمان باشد. تعارض سازمانی به گونه های مختلفی پدیدار می گردد و شخصیت افراد ، ارتباطات ، کارهاو وظایف افراد، سطح آموزش و تحصیلات وغیره می توانند جهت بروز تعارض در یک سازمان خودنمایی کنند. لذادر این مقاله سعی کردیم ابتدا مباحثی پیرامون شخصیت ، ساختار شخصیت انسان ، زیر بنای شکل گیری شخصیت ، دیدگاه هاونظریه های برخی از دانشمندان حوزه روانشناسی وهمچنین شخصیت از دیدگاه سازمان بیان نموده ، سپس در مورد تعریف تعارض ، ماهیت تعارض چگونگی ایجاد تعارض ، فرایند تعارض ، منابع تعارض وفنون رفع آن مطالبی ارائه نمودیم .

مقدمه

تعریف ما از شخصیت ممکن است عقیده ی بی نظیر بودن انسان را نیز شامل شود . ما شباهت هایی را در بین مردم می بینیم ، با این حال احساس می کنیم که هریک از ما ویژگی های خاصی داریم که مارا از دیگران متمایز می سازد. شخصیت عبارت است از» مجموعه سازمان یافته وواحدی ، متشکل از خصوصیات نسبتا ثابت وپایدار که بر روی هم یک فرد را از فرد یا افراد دیگر متمایز می سازد« - شاملو ، . - 1384 بنابراین می توانیم بگوییم که شخصیت ، مجموعه ای صفات ارثی واجتماعی است که ثبات نسبی دارند،همچنین شخصیت بنیادی ترین مفهوم در روانشناسی است که مباحثی چون یادگیری ، تفکر ، عواطف ، احساسات ،رشد وهوش ومواردی از این قبیل را در برمی گیرد.

برای. شناخت شخصیّت انسان، از گذشته کوششهای فراوانی صورت گرفته ومی دانیم که افراد دارای احساسات ، افکار واعمال متفاوتی بوده تا جایی که شاید بتوان دو فرد را که از تمامی جهات شبیه به یکدیگر باشند پیداکرد ولی شخصیت آنها یکی نمی باشد ، با توجه به این تفاوتها روان شناسان به دنبال آن هستند که قانونمندی رفتارهای انسان را کشف نمایند . آنان تلاش کردند انسانها را در تیپ های مختلف شخصیتی دسته بندی کرده واز این طریق برای رفتار های آنها تفسیر واحدی پیدا کنند - هال ، . - 1369

بهترین کارهر مدیر این است که محیطی فراهم آورد تا هرکس با خودش وشخصیتی که دارد راحت باشد. هیچگاه نباید کوشید که افراد را همرنگ خود نمود ، نباید آنان را مقلد یکدیگر ساخت . باید کوشید تا محیطی فراهم شود که هر فرد احساس کند به راحتی می تواند خودش باشد . تا زمانی که به پیمال کردن یکدیکر نپردازند وتا آنجا که مشتریان خشنود باشند، تفاوتهای آنان را باید محترم شمرد . رفتار ویژه با فرد نشان از آن دارد که اورا انسانی خاص به حساب آوده ایم - آتش پور و نادی ،. - 1387 نتیجه تحقیقات نشان می دهد که برخی از شخصیتها موجب بروز تعاض می شوند برای مثال افرادی که بیش از اندازه خود کامه هستند ، اندیشه جزمی دارند واز نظر مناعت طبع در سطح بالایی نیستند - رابینز، . - 1385

تعریف شخصیت

لغت شخصیت که در زبان لاتین - - personalite ودر زبان انگلو ساکسون - - personality خوانده می شود ریشه در کلمه لاتین - - persona دارد این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شد که در یونان قدیم بازیگران تئاتر به صورت خودمی زدند. به مرور معنای آن گسترده تر شد ونقشی را که بازیگر ادا می کرد نیز در بر می گرفت . بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت ، تصویری ظاهری واجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند قرار دارد .

یعنی در واقع فرد به اجتماع خود ، شخصیتی را ارائه می دهد که جامعه براساس آن او را ارزیابی کند . در زمان ما واز دیدگاه عامه همچنان این مفهوم از شخصیت به جای کلی آن به کار برده می شود . از این لحاظ شخصیت معادل با شهرت ، حیثیت اجتماعی ، خصوصیات پسندیده ی جسمی وروانی ، سنگینی ، متانت ، خوشرویی و بسیاری صفات مطلوب اجتماعی دیگر به کار می رود چنانکه می گوییم : » او آدم با شخصیتی است .« - شاملو ،. - 1388

شخصیت را بر مبنای صفات بارز یا مسلط یا شاخص فرد نیز تعریف کرده اند وبراین اساس است که افراد را دارای شخصیت برون گرا 1 یا درون گرا 2 یا پرخاشگر 3 وامثال آن می دانند .نظری اجمالی به تعاریف شخصیت نشان می دهد که تمام معانی شخصیت را نمی توان در یک نظریه خاص یافت ؛ بلکه در حقیقت ، تعریف شخصیت به نوع نظریه هر دانشمند بستگی دارد . برای مثال کارل راجرز4 شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی می داند که محور تمام تجربه های وجودی ماست . یا گردن آلپورت5 شخصیت را مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیت های فردی را جهت می دهد تلقی می کند . جی بی واتسن6 پدر رفتار گرایی ، شخصیت را مجموعه سازمان یافته ای از عادات می پندارد - شاملو ،. - 1388 در اینجا تعریفی به عنوان تعریف علمی شخصیت پیشنهاد می شود : » شخصیت ، بیانگرآن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که الگوهای ثابت رفتاری آنها را نشان می دهد « - پروین، . - 1372

ساختار شخصیت انسان آیا شخصیت انسان مانند جسمش اجزایی دارد ؟ پاسخ به چنین سوالی هم مثبت است وهم منفی . مثبت است از آن جهت که بالاخره انسان دردورن خود احساس می کند که افکار او گوناگون بوده وبه اشکال گوناگون قابل طبقه بندی می باشند. همچنین امیال انسان نیز قابل تقسیم به دسته های مختلفت می باشند ، این دسته بندی دنیای ذهنی انسان ، این فکر را ایجاد می کند که می توان آن را به شکل ساختاری تجسم کرد که دارای اجزایی است ونوعی رابطه بین این اجزا برقرار است .

اما پاسخ سوال فوق منفی است از آن جهت که دنیای روانی انسان مانند جسم او دارای اجزای قابل تجزیه وانفکاک تشکیل نشده اند که بتواند آنها را به طور مجزا مورد بررسی قرارداد. جسم انسان از دستگاه های گوناگونی چون دستگاه عصبی ، دستگاه گوارش ، دستگاه گردش خون و غیره تشکیل شده ، این دستگاه ها ضمن این که دارای اثر تعاملی با یکدیگر هستند خود نیز نوعی استقلال دارند و می توان آنها را به شکل مستقل تجسم کرد وبررسی تحقیقی روی آنها انجام داد.

چنین تفکیکی در مورد دنیای روانی انسان امکان پذیر نیست واگر هم بخواهیم اجزای آن را در نظر بگیریم ناگزیر از تأمل وتفکر عقلانی هستیم - احمدی ، . - 1384 زیر بنای شکل گیری شخصیت فروید زیربنای شکل گیری شخصیت را پدیده های فیزیولوژیک بدن می داند او معتقد است که تحریکاتی که از بدن انسان سرچشمه می گیرد نوعی نمود در سطح روان شناختی انسان پیدا می کند . مثلا کمبود مواد غذایی در بدن انسان تحریکاتی را باعث می شود که این تحریکات وقتی به سطح روان شناختی می آید به شکل میل وآرزو تجلی پیدا می کندواقعیت این پدیده در سطح بدنی یک نیاز است ولی در سطح روانی به شکل میل بروز پیدا می کند . مقصود فروید از غریزه - کشاننده - همین مفهوم است . غریزه - کشاننده - تغییر شکل انژی بدنی وتجلی آن در سطح روانی است .

کشاننده به تعبیر فروید توصیف روشنی از وجود دوسطح ، جسم وروان یا ذهن در پدیده های مورد بررسی علم روان شناسی است . تشخیص وتفکیک این دو سطح مرزهای روان شناسی وتمایز آن را با پزشکی وزیست شناسی نشان می دهد . با این دیدگاه هر نیازی که از بدن سرچشمه گرفته وتجلی روان شناختی پیدا کند کشاننده نامیده می شود. تعدادی از این کشاننده ها در جهت دوام ، بقاء وکمال زندگی هستند . مانند نیازهای بدنی به آب ، غذا ، هوا وغیره که فروید آنها را تحت عنوان کشاننده های زندگی نام گذاری کرد.

اصول شخصیت شناسی ازدیدگاه هنری موری7 اولین اصل در شخصیت شناسی8 ، برای مطالعه شخصیت این است که شخصیت در مغز ریشه دارد. فیزیولوژی مغزی فرد همه جنبه های شخصیت را هدایت می کند وبرآن غالب است نمونه ساده آن این است که برخی از داروها می توانند کارکرد مغز وبنابراین ، شخصیت را تغییر دهند. هرچیزی که شخصیت به آن وابسته است ، از جمله حالتهای عاطفی ، خاطرات هشیار ونا هشیار ، اعتقادات ، نگرشها ، ترسها وارزشها ، در مغز یافت می شود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید