بخشی از مقاله
چکیده:
شخصیت واژه ای است که در علم روانشناسی و آموزه های دینی منطبق بر رفتار آدمی تعریف می شود.رفتار جمعی را تشخص جمعی و رفتار فردی را تشخص فردی شکل می دهد. شخصیت مفهومی پویاست که یکی از عوامل مؤثر در ایجاد تفاوتهای فردی است . از زمانهای گذشته برای شناخت شخصیت کوشش های فراوانی انجام شده است که برخی از آنها خرافاتی ، بعضی دیگر غیرعلمی و تعداد بسیار کمی نیز علمی و معتبر هستند . در هر حال، نمی توان منکر این حقیقت شد که هنوز روان شناسان در یک نظریه عمومی درباره شخصیت، توافق ندارند. بنابراین، ما به مهم ترین و معروف ترین نظریه ها درباره شخصیت اشاره می کنیم.
مقدمه
شخصیت موضوعی بسیار پیچیده و دارای جنبه های مختلفی است که حوزه بسیار گسترده ای دارد .و یک مفهوم انتزاعی است که قابل مشاهده نیست بلکه از طریق ترکیب رفتار ، افکار ، انگیزش ، هیجان و . . . استنباط می شود . افراد دربرخی از ویژگی های شخصیتی به هم شبیهند و در بعضی از ویژگی ها نیزتفاوتهایی با هم دارند. برای داشتن جامعه ای که دارای ارتباط متقابل و موفقیت آمیز در قالب فرهنگی معین است ، پرورش گونه های شخصیتی هماهنگ با فرهنگ آن جامعه ضروری است و به علت داشتن تجربه های مشترک بین اکثر فرهنگها بعید نیست که تجربیات مختلف یک فرهنگ برای دیگر فرهنگها نیز کارایی داشته باشد. با توجه به همین فرهنگها و در زمانهای مختلف نظریه های متعددی در مورد شخصیت تبیین شد.
تعاریفی از شخصیت :
-1 شخصیت از دیدگاه مردم : واژه »شخصیت« در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع صفت اخلاقی یا برجسته است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود »او با شخصیت است. «یعنی »او« فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با »کارآیی و جاذبه اجتماعی خود« تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان پرورش شخصیت تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه »بیشخصیت« قرار دارد که به معنی داشتن »ویژگیهای منفی« است که البته به هم دیگران راتحت تاثیر قرار می دهد اما در جهت منفی.
-2شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود.
-3شخصیت از دیدگاه روانشناسی: دیدگاه روانشناسی در مورد »شخصیت« چیزی متفاوت از دیدگاههای »مردم و جامعه « است در روانشناسی افراد به گروههای »با شخصیت و بیشخصیت« یا»شخصیت خوب و شخصیت بد« تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای »شخصیت« هستند که باید به صورت »علمی« مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به شخصیت و انسان« باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : »نظریه روانکاوی کلاسیک ،نظریه روانکاوی نوین ،نظریه انسان گرایی، نظریه شناختی ، نظریه یادگیری اجتماعی و … در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
-4 صاحب نظران حوزه شخصیّت و روان شناسی از کلمه شخصیّت تعریفهای گوناگونی ارائه داده اند. از نظر ریشه ای، گفته شده است که کلمه شخصیّت که معادل کلمه Personality انگلیسی است درحقیقت از ریشه لاتین Persona گرفته شده که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می گذاشتند. این تعبیر تلوحاًی اشاره بر این مطلب دارد که شخصیّت هرکس ماسکی است که او بر چهره خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد. - سالواتره مادی -
-5 هیلگارد ٌ شخصیت را »الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر »شخصیت« را به ویژگیهای »پایدار فرد « نسبت داده و آن را بصورت مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می شوند معرفی می کنند.
-6 تعریف شخصیت آلپورت ٍ :عبارتست است سازمان پویا در درون فرد و متشکل از سیستمهای روانی - جسمانی که رفتار و افکار مشخصه ای را تعیین میکند. شخصیت شناس »شخصیت شناس« یعنی کسی که کارشناس در مطالعه و فهم الگوهای هماهنگ افکار، احساسات و افعالی است که افراد نشان میدهند. مسلما بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان را میتوانیم با این تعریف، شخصیت شناس بنامیم. کار ایشان مشتمل بر یکی یا همه این فعالیتهای چهارگانه است: روان درمانی، ارزشیابی، تحقیق و نظریهپردازی. - موری - 1938 هدفکلّی شخصیت شناس، » طبقهبندی« سبکهای هستی، همراه با تعیین واضح شباهتها و تفاوتهای موجود میان دستههای داخل در طبقهبندی است.
شخصیتشناس با پذیرش این امر که فشارهای اجتماعی و زیستی در رفتار اثر میگذارند، مخالف نیست، بلکه به گمان او تأکید خاص بر این عوامل، سادهانگاریِ بیش از اندازه در فهم زندگی است؛ یعنی در حقیقت، رفتار افراد تحتتأثیر شخصیتهای ایشان نیز هست. هسته و پوسته شخصیت اصل عمده تنظیم عبارت است از: تمایزی اساسی میان هسته و پوسته شخصیت. در نظریههای شخصیت متعارف این است که دو نوع گزاره بیان میکنند:نوعاوّل ناظر است به آنچه که هسته شخصیت نام دارد. این نوع، اموری را که مشترک میان همه انسانهاست تصویر میکند و اوصاف ذاتی انسانها را برملا میسازد.
این ویژگیهای مشترک در روند زندگی تغییر نمیکنند و تأثیر گسترده نافذی بر رفتاراِعمال میکنندامّا. نظریه پردازان همچنین تمایل دارند که گزارههایی درباب اوصاف ملموس تر شخصیت که به آسانی در رفتار مشاهده میشوند، بیان کنند. این اوصاف را پوسته شخصیت مینامیم. اینها عموما اکتسابی اند، نه فطری، و هر یک تأثیر نسبتا محدودی بر رفتار دارند. نظریه پردازان آنها را عمدتا برای تبیین تفاوتهای میان افراد بکار میبرند.
در نظریه پردازی هستهای، شخصیت شناس گزارهای اصلی درباره جهتیابی، هدف و کارکردکلّی زندگی انسان بیان میکند. این گزاره به شکل اصل موضوع گرفتن یک یا شاید دو گرایش هسته ای است، مانند این فرض که هر رفتار متشکل از کوششی برای به فعلیت رساندن استعدادهای ذاتی شخص است. نظریهپردازای هستهای »خصلتهای هستهای« یا ساختارهای شخصیتی را نیز که در گرایش هسته ای است در بردارد. در مورد گرایش به فعلیّت» رساندن«، خصلتهای هستهای آن را میتوان بالقوگی های فطری مانند غریزه جنسی یا پرخاشگری دانست.
یکی از شیوههایی که در سطح پوسته شخصیت، نظریه پرداز گزارهای بیان میکند، این است که تعدادی از خصلتهای پوستهای را که صرفا با بخشی از رفتار مرتبطند، اصل موضوع قرار دهد. برای مثال: »نیاز به موفقیت« خصلتی پوستهای است که صرفا ناظر است به رفتار رقابت طلبانه در زمینهای که امکان موفقیت و شکست در آن هست. کارکرد خصلتهای پوستهای این است که فهم تفاوتهای میان افراد را ممکن میسازد.