بخشی از مقاله
چکیده
در منظومه عرفان منطق الطیر مانند مثنوی مولانا شاهد دریایی از حکایت های تمثیلی هستیم که با شیوه های هنرمندانه آن ها را به کار گرفته است. هرکدام از این حکایات به نوبه خود نقشی در درک مفاهیم این منظومه ایفا می کنند و بسان چراغی روشن مخاطب را تا سرمنزل اهداف عطار می برد. یکی از این حکایات، داستان انسانی عابد و زاهد به نام شیخ صنعان است که در پی خوابی، دل در گرو عشق بتی ترسا می نهد، دست از عبادت پنجاه ساله خود می شوید و بدین سان قدم در عرصه آزمایش الهی می گذارد.
آزمایشی که در آن جز عشق معبود سرانجامی نیست. عقل،سلوک و مریدان را به دست فراموشی می سپارد و راهی دیار معشوق می شود. در این پژوهش بر آن هستیم تا نکاتی چند در باب برخی از شگرد های شخصیت پردازی این حکایت، از جمله: -1شخصیت های نوعی یا تیپ -2 شخصیت تمثیلی -3شخصیت نمادین و انواع شخصیت ها از نظر پویایی و ایستایی، بازگو کنیم.
مقدمه
ادبیات عرفانی از دیرباز جایگاه ویژه ای در ادب فارسی داشته و شاعران عارف برای بیان معانی عرفانی با زبان رمز و اشاره به بیان مضامین عرفانی می پردازند و آبشخور بسیاری ازآثار ارزشمند شاعران و نویسندگان سرآمد ادبیات ما از جمله:ابوسعید ابوالخیر ،عطار،مولانا،حافظ و ....بوده است. موضوع مورد بحث در ادبیات عرفانی بر محور سیر و سلوک سالک به سوی معبود و رسیدن به نهایت وحدت می چرخد. به دیگر سخن رابطه ای که در عرفان بین خالق و مخلوق به چشم میخورد، رابطه ی عبد و معبود نیست بلکه رابطه ی بین عاشق و معشوق است. ناز و نیازی بس دو سویه که بلم آرام عشق هدایتگر این رابطه است.
در ادبیات فارسی آثار بسیاری در زمینه ی ادبیات عرفانی Bتعلیمی نوشته شده است که هرکدام به نوبه خود جایگاه و تاثیر به سزایی در ادب ما دارند. یکی از این آثار، منظومه ی منطق الطیر،اثر ارزشمند شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است که با این اثر پا در میان امواج پرتلاطم دریای عرفان نهاد و با فانوس روشنی بخش حکایت شیخ صنعان، کشتی معرفت خداوند را به ساحل نشاند.
داستان پیر صنعان یا سمعان داستان دلشدگی پیری سالک بر دختری ترسا، جامه ی فغان پوشیدن و زنار بندگی بستن اوست. حکایت عشق دل فریب و نیاز پیر پارسا و ناز دخترک که بعد از طی شدن نیمی از جریانات داستان، دخترک دل به دین پیرو الطاف الهی می بندد، در راه توبه قدم می نماید و جان برکف عشق الهی میگذارد.
عشق را دردی بباید پرده سوز گاه جان را پرده در،گه پرده دوز
ذره ای عشق از همه آفاق به ذره ای درد از همه عشاق به
عشق مغز کائنات آمد مدام لیک نبود عشق بی درد تمام
قدسیان را عشق هست و درد نیست درد را جز آدمی در خور نیست - گوهرین، - 66:1347 در کلام آخر،این داستان رمزین به قول سید صادق گوهرین: »سرانجام با اتحاد عشق ، عاشق و معشوق که در نظر صوفیه منتهای مقام قرب است« پایان می گیرد. - گوهرین، - 11:1347
طرح مساله
وجود شخصی به نام عبدالرزاق صنعانی در کتاب "تحفه الملوک" باز خوانده به امام محمد غزالی، نشان از آن دارد که داستان شیخ صنعان در منطق الطیر، داستانی پرداخته از ذهن سیال عطار نیست بلکه کاراکتر شیخ صنعان و دختر ترسا نماینده عابدان عاشق از دین برگشته و دخترانی کافر که گاها به دین اسلام راه می یابند و یا حتی جان می بازند،است.
اما در بعضی کتب تاریخی، یافت شده که محدثی به نام عبدالرزاق صنعانی وجود داشت که در سال 126 - ه.ق - متولد و در سال 212در گذشت.اما مسئله این است که هیچ داستان عاشقانه ای به او نسبت داده نشده و اساسا داستان زندگی و عقاید دینی او کاملا با این داستان شیخ صنعان فرق دارد. یکی از آبشخور هایی که به نظر اکثر محققین از مهمترین و اصلی ترین مآخذ عطار بود »حکایت شیخ عبدالرزاق صنعانی از جمله حکایات باب دهم رساله تحفه الملوک امام محمد غزالی است ،که میان سنه 492و505هجری قمری به رشته تحریر درآمده است. - «ستاری ، - 2:1310
در این حکایت، پیری سیصد مرید دارد و در راه معرفت خداوند گام می گذارد اما در میانه ی راه حقیقت جویی اش، خواب بتی را می بیند که بر دامن او نشسته است. وقتی بیدار می شود نیرویی از درونش او را به سمت روم می کشاند و خبر از دگرگونی سرنوشتش می دهد. بنابراین همراه مریدانش به روم می رود و عاشق دخترک ترسا می شود. در پایان حکایت، دختر با دیدن زنار بریده ی شیخ،اسلام می آورد اما نمی میرد بلکه »همه با هم به کعبه آمدند و آن همه تعبیه و کار ببایست ،تا گبری از گبری برخیزد و به دولت اسلام ره برد. - «فروزانفر - 333B334 :1340B1339
عبدالحسین زرین کوب ریشه این ماجرا را به حدیث نبوی متصل می گرداند. به این صورت که »عابدی سیصد سال در ساحل دریا عبادت می کرد. به روز، روزه داشت و به شب کارش شب زنده داری بود. به سبب زنی که بدو عاشق گشت در خدای بزرگ کافر شد و عبادتی را دریافت و توفیق توبه داد. - «زرین کوب، - 270:1356 و یا طبق گفته زرین کوب، محی الدین عربی هم عصر شیخ عطار که در سال598در مکه گرفتار و بدنام عشق دختری ایرانی شد و آواره گشت. و یا شیخ شطاح، روز بهان بقلی، عارف و دانشمند سده ششم و هفتم که به عشق زنی مغنیه گرفتار شد و خدعه عرفان به در کرد وخدمت مغنیه کرد تا عشق وی تباه گردید و چون پیر پارسا، توبه اش ، در نوردید. علاوه بر این روایات، گاه او را با ابن سقا، فقیه معروف قرن ششم یا شیخ عبدالرزاق یمنی یکی دانسته اند.