بخشی از مقاله

چکیده

جاودانهها و جادوانههایی چون حکایات مثنوی معنوی از آن دست قصههایی هستند که با انواع شگردهای نوظهور در نقد ادبی قابل تحلیل و بررسیاند. شگردهایی که حکایت کننده قدرت و توانایی خارق العاده پدید آور آنهاست. برای درک و دریافت دقیق و عمیق این حکایتها لازم است تا علاوه بر شناخت شخصیتها با نقد روانشناختی، روابط و مناسبات بین آنها نیز بررسی گردد و این نکته از دیدگاه خواننده در تحلیلها و نقدهای خواننده محور از اهمیت والایی برخوردار است. بررسی حکایت »پادشاه و کنیزک« با بهره بردن از دیدگاههای یونگ که پایه گذار روانشناسی تحلیلی است و الگوی گرماس که از نظریه پردازان موفق ساختارگرا محسوب میشود جنبههای دیگری از این داستان را پیش روی خواننده روشن میسازد و بدین ترتیب استواری و استحکام ساختار و چهارچوب داستان در زمینهای از عرفان به نمایش گذاشته میشود و این امر زمینه ساز درک عمیق و درست لایههای پنهان حکایت همچنین سبب هموار شدن مسیر ساختار شکنی میگردد.

کلید واژه ها: نقد روانشناختی، الگوی کنشگر گرماس، مثنوی معنوی، پادشاه و کنیزک

حکایت پادشاه و کنیزک بر اساس روایت مثنوی

پادشاهی به قصد شکار با همراهانش به بیرون شهر رفت. در میانه راه کنیزکی زیبا را دید و دل بدو باخت و بر آن شد که او را به دست آورد و همراه خود ببرد. با بذل مالی فراوان بر این مهم دست یافت اما دیری نپایید که کنیزک بیمار شد و شاه طبیبان حاذق را از هر سوی نزد خود فرا خواند تا کنیزک را درمان کنند. طبیبان هر کدام مدعی شدند که با دانش و فن خود میتوانند او را مداوا کنند. از این رو مشیت قاهر الهی را که فوق الاسباب است نادیده انگاشتند؛ به همین رو هر چه تلاش کردند، حال بیمار وخیمتر شد، وقتی که شاه از همه علل و اسباب طبیعی نا امید گشت، به درگاه الهی روی آورد و از صمیم دل دست نیایش افراشت و در گرماگرم دعا و تضرّع بود که خوابش در ربود و در اثنای خواب ییری روشن ضمیر بدو گفت: طبیبی حاذق فردا نزد تو میآید.

فردای آن شب شاه، طبیب موعود را یافت و او را بر بالین کنیزک برد. او معاینه را آغاز کرد و به فراست دریافت که علت بیماری کنیزک عوامل جسمانی نیست بلکه او بیمار عشق است. بله آن کنیزک عاشق مرد زرگری بود که در سمرقند مأوا داشت. شاه طبق توصیه آن طبیب روحانی عدهای را به سمرقند فرستاد تا او را به دربار شاه آورند. چون زرگر را نزد شاه آوردند، شاه طبق دستور طبیب وی را با کنیزک تزویج کرد و آن دو شش ماه در کنار هم به خوشی میزیستند ولی پس از انقضای این مدت، طبیب به اشارت خداوند زهری قتّال به زرگر داد تا بر اثر آن زیبایی و جذابیت او رو به کاهش نهاد و رفته رفته از چشم کنیزک افتاد. البتهاین حکم مانند دستوری بود که به ابراهیم خلیل االله داده شد تا فرزندش را ذبح کند و نیز به کشته شدن آن پسر بچه به دست خضر مشابهت دارد.

تحلیل یونگی »پادشاه و کنیزک«

در خوانش یونگی این حکایت اولین موردی که جلب نظر میکند شکار است در اندیشه یونگ شکار وارد شدن به ساحت ناشناخته روان است یا به بیانی خروج از خودآگاه و ورود به ناخودآگاه. رفتن به شکار از کاشانه و خانه مألوف و مأنوس خود دور شدن است و به دنبال ناشناختهها رفتن. در همین سفر و به دنبال ناشناختهها بودن است که پادشاه با آنیمای روان خود که همان کنیزک است آشنا میشود. کنیزک بخشی از روان ناشناخته پادشاه است که با سفر به عالم ناشناختهها بر پادشاه آشکار میشود. در اصل میتوان این گونه دریافت که فرایند فردیت در بیشتر موارد با نمادی از سفر برای کشف سرزمینهای ناشناخته نمودار میشود - یونگ، 1352، . - 451 جهت روشن شدن مفهوم سفر در روانشناسی تحلیلی لازم است کهنالگوهای موقعیت مورد بررسی قرار گیرند. از مهمترین کهنالگوهای موقعیت میتوان به کهنالگوی جست و جو و سفر، مرگ و تولد دوباره، حرکت از ندانستگی به دانایی، حرکت از معصومیت به تجربه وحرکت از جوانی به پیری اشاره کرد. این کهن الگوها عموماً بوسیله کهن الگوی بنیادی قهرمان اجرا میشوند و از آن جمله است:

الف - جست و جو: سفر قهرمان که طی آن باید وظایف سنگینی را انجام دهد.

ب - نوآموزی: قهرمان برای گذر از مرحله بی خبری و جهل به بلوغ اجتماعی و معنوی، یعنی برای نیل به پختگی وتبدیل شدن به عضو تمام عیاری ازگروه اجتماعیاش آزمونهای بسیار دشواری را از سر میگذراند. نوآموزی شامل سه مرحله مجزاست، جدایی، تغییر و بازگشت که نمودی از کهنالگوی مرگ و تولد دوباره است.

ج - فداکاری: قهرمان باید جان خود را بدهد و به کفاره گناهان مردم تا دم مرگ رنج بکشد تا مملکت را به باروری و زایندگی برساند - گرین و دیگران، 1376، . - 166

عزم پادشاه برای رفتن به شکار نمادی از حرکت به هدفِ جستجوست . پس از چنین حرکتی آشنایی با کنیزک پیش میآید همان آنیمایی که آشنا شدن با او آغاز فرایند فردیت است. پادشاه با سفر به عالم ناشناخته در حقیقت به بخش ناخودآگاه روان خود قدم میگذارد. در این عالم ناشناخته آنیما برای پادشاه مهمترین بخش روان است که آشنایی با آن شروع فرایند فردیت را رقم میزند.»در فرایند فردیت، عوامل خودآگاه و ناخودآگاه از حقوق مساوی برخوردارند و این از آن روست که تقابل و تضاد و نیز همکاری باز و آشکار میان این دو، از الزامات اصلی رشد شخصیت انسانی است. راه حل معضلات آزار دهنده را باید در ناخودآگاه جستجو کرد.

تنها حقایق روشن و مافوق انسانی سرنمونهای نامعقول هستند که راه رهایی انسان از پریشانی را به وی نشان میدهند. بدین ترتیب تنها از راه وحی و مکاشفه ضمیر ناخودآگاه است که یکپارچگی و فردشدگی یا فردانیت، امکان پذیر میگردد - «یونگ، 1376، . - 47اما دیری نمیپاید که آنیمای پنهان در روان ناخودآگاه پادشاه باعث ایجاد بحران میشود و کنیزک بیمار میگردد. »صورت مثالی آنیما، همه انگارههای خود را لبریز میکند و در هیچ یک از آنها نمیگنجد. نمودهای مادینه این هستی زوال ناپذیر که در آمیزش و گریز از معشوق ازلی گاه معصومند و گاه روسپی، گاه در آسمان و گاه در زمین و گاه برده و گاه آزاده همه از وجود او نشان می-دهند. - «یاوری، 1384، - 239 آن چه از مجموع عقاید یونگ برمیآید این است که تکامل شخصیت یک مرد در گرو وصلت و یکی شدن با بعد زنانه روان خود است.

اینجاست که آنیما از بار شر، منفی و فریب کار خود خالی میشود و یار و همراه مرد در مسیر فردیت یا خویشتن یابی اوخواهد بود. این بحران معمولاً در آغاز سفر تفرد برای شخص یا انسان نوعی در طول زندگی رخ میدهد این بحران در ابتدای شناخت روان ناخودآگاه رخ میدهد فرایند فردیت در اصل همان آشتی دادن میان خودآگاه و ناخودآگاه است و این مقارنت صورت نمیگیرد مگر با تلاش در جهت شناخت لایههای پنهان روان که همان ناخودآگاه است. در حقیقت »اولین قدم در راه فردانیت و خود شدن، برافتادن و ناپدید شدن صورتکهاست. باید در میانسالی به زیر صورتکها برویم و خود اصیلی را که صورتک پوشانده است، بازیابیم.

به عبارت دیگر، باید خودمان باشیم - «شولتس، 1362، - 181کنیزکی. که در ابتدای سفر تفرّد بر پادشاه غلبه یافته است آنیمای منفی است. »نقش حیاتی آنیما این است که به ذهن امکان میدهد تا خود را با ارزشهای واقعی درونی همساز کند و به ژرفترین بخشهای وجود راه برد. آنیما با این دریافت ویژه خود نقش راهنما و میانجی را میان »من« و »دنیای درونی« یعنی »خود« به عهده دارد - «هال و نوردبای، 1375، . - 73این آنیما شخصیت پادشاه را سرگشته و پریشان کرده است پادشاه برای درمان این وضعیت از طبیبان چاره میجوید امّا راه به جایی نمیبرد طبیبان مادی توان غلبه بر آنیمای منفی روان را ندارند. »من آدمی برای نگهداری تمامیت، جامعیت و استقلال روان باید با خودآگاهی یا ناخودآگاهی جمعی در ارتباط باشد و با هر کدام مناسبات استوار برقرار سازد - «جونز و دیگران، 1366، . - 65

پادشاه در رویا که دروازهای برای ورود به دنیای ناخودآگاه و کشف ناشناختههاست با راه حلی مواجه میشود و آن آشنایی با خردمند درون است کسی که ناشناختهها را بر پادشاه آشکار میسازد.با دیدن پیر فرزانه احساسی آشناگونه پادشاه را در برمیگیرد و آن به دلیل نزدیکی و قرابت ناخودآگاه و خودآگاه است.حکیم رمز کهنالگوی پیر خرد - wise old man - است. این کهنالگو به شکلهای گوناگون، مانند ناجی یا درمانگر پدیدار میشود و یک بعد از وجود فرد است. فرد باید به آرامی ندای این کهن الگو را بشنود و بفهمد، امّا کاملاً تحت تسلط او نباشد. در این صورت میتواند در مسیر رشد و تکامل شخصیت گام بردارد - وزیر نیا، 1383، . - 102 پیر مرد فرزانه در خواب اسراری را بر پادشاه هویدا میکند صبح آن شب پادشاه منتظر تعبیر رؤیای خویش است که پیرمردی حکیم از راه میرسد. پیرمرد یا طبیب الهی نماد » من« تمامیت یافته و به کمال رسیده آدمی است.

نماد آن بخشی از روان است که در پی کمال است. فرزانه درون که همان من تمامیت یافته است، سفیر درمان کنیزک میشود. او بر بالین کنیزک حاضر میشود و دردش را عشق مییابد . میتوان گفت که بحران آنیمای روان پادشاه گرفتاری در سایه است. سایهای که »سرکوب آن، سبب سرکوب خلاقیت، احساسات پر شور وهیجان، فراست و بینش ژرف، عملکردهای سریع وفی البداهه میشود - «هال و نوردبای، 1375، . - 73 مرد زرگری که دل از کنیزک ربوده است در حقیقت سایه روان ناخودآگاه است که در تاریکی است و فقط با تلاشی سخت است که میتوان پرده از چهره کریه آن برداشت. زرگر سمرقندی همان سایه روان ناخودآگاه پادشاه است که باید نابود گردد تا آنیمای روان به حالتی متعادل رسد.

»یونگ واژه سایه را به این دلیل به کار میبرد که این نیمه تاریک شخصیت ما همیشه با ماست و همواره در نظر ما بخش تاریک و ناخواسته ماهیت روانی ما محسوب میشود - «کاکس، 1383، . - 250 جهت روشن شدن ارتباط »من« با سایه میتوان گفت که : »کهنالگوی من همواره با سایه در ستیز است. این ستیز در کشمکش انسان بدوی برای دست یافتن به خودآگاهی به صورت نبرد میان قهرمان کهن الگویی با قدرتهای شرور آسمانی که به هیأت اژدها و دیگر اهریمنان نمود پیدا میکند، بیان شده است - «یونگ، 1378،. - 116امّا ریختن زهر به کام زرگر برای آن است تا اندک اندک کنیزک نسبت به زرگر دلسرد گردد و دل از او بردارد تا با حالتی متعادل زمینه برای ازدواج کنیزک با پادشاه که همان آشتی دادن خودآگاه با ناخودآگاه است فراهم گردد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید