بخشی از مقاله

چکیده

امروزه در ادبیات داستانی، صناعت بیش از محتوا در کانون توجه قرار دارد. در ادبیات داستانی، عنصر شخصیت جایگاهی والا دارد. پردازش مستقیم، غیرمستقیم و تلفیق این دو، از روشهاي پرداخت شخصیت است. در این پژوهش، داستانهاي کوتاه نویسندة معاصر، مصطفی مستور، انتخاب و چگونگی کارکرد این عنصر در آثار وي واکاوي و تحلیل شده است. همچنین، این پژوهش بر آن است تا داستانهاي این نویسنده را ازنظر شگرد در پردازش شخصیتها بررسی کند؛ چگونگی تأثیر جنسیت نویسنده را در انتخاب شخصیتهاي داستانی تعیین نماید و مشخص کند که آیااصولاً جنسیتگرایی در آنها مطرح بوده است یا خیر؟

نتایج تحلیل در دو مجموعه از داستانهاي کوتاه نشان داد که مستور ازنظر شخصیت و شخصیتپردازي از شگردهاي متفاوتی بهره نبردهاست. تمایل او به استفاده از پردازش غیرمستقیم و ضمنی شخصیت بیشتر از صریحگویی و توصیف مستقیم بوده است. در این دو مجموعه، نام و ویژگی ظاهري و جسمانیِ شخصیتها بهندرت دیده میشود؛ اما ازنظر رفتاري، زبانی و لحنی ابعاد وسیعی از تحلیل را شامل میشوند. همچنین، نقشپذیريِ راویان زیر تأثیر شخصیت نویسنده و شرایط او انتخاب و پردازش شدهاند. البته این رابطه همیشه مستقیم نیست و در موارد استثنا اشاره شده است.

داستانکوتاهمعمولاً روایت تغییر مداوم زندگی فرد یا اجتماع را دربردارد. بنابراین، براي بیان این تغییرات از قالبهاي متفاوتی استفاده میشود. در دوران معاصر، نویسندگان فراوانی در ایران داستانهاي کوتاه نوشتهاند. ازجمله این نویسندگان میتوان حسین سناپور، رضا براهنی، محمود دولتآبادي، مصطفی مستور و زویا پیرزاد را نام برد. مستور نخستین داستان خود را با عنوان »دو چشمخانه خیس« در 1369 نوشت و در همان سال در مجله کیهان چاپ کرد. وي نویسندگی را با مجموعه داستانکوتاه عشق روي پیادهرو در 1377 آغاز کرد. سپس مجموعههاي دیگري به چاپ رسانید: چند روایت معتبر - 1382 - ، من دانايکل هستم - 1383 - ، حکایت عشقی بیقاف بیشین بینقطه - 1384 - ، تهران در بعدازظهر - 1389 - در این پژوهش، کوشش بر آن بوده که به پرسشهاي زیر، پاسخ داده شود:

1 شیوههاي شخصیتپردازي در داستانهاي کوتاه مستور چگونه است؟

2 شخصیت زن و مرد در داستانهاي کوتاه این نویسنده چگونه انتخاب شدهاند؟

3 جنسیت نویسنده تا چه اندازه در انتخاب شخصیتهاي اصلی و فرعی تأثیرگذار بوده است؟

پیشینه پژوهش

بررسیهاي صورتگرفته درزمینه آثار مستور کمشمار است و در هیچیک از آنها یکپارچه به شخصیت و شخصیتپردازي پرداخته نشده است. بیشتر پژوهشها نقدهایی بر رمان این نویسنده است. پیشینه تحقیقات شامل پایاننامه و مقاله میشود: لیاقیمطلق - 1388 - داستانهاي کوتاه مستور را بهطور کلی تحلیل کرده است. او در این بررسی به مشخصه اصلی انسانها یعنی گم شدن انسان در هیاهوي زندگی ماشینی و دیگر مسائل فلسفی ازجمله سرگردانی اشاره میکند.

علیزاده خیاط و مشفقی - 1389 - در مقالهاي زیر عنوان »جریان سیال ذهن در داستانهاي مصطفی مستور«، عناصر جریان سیال ذهن را در رمانها و داستانهاي کوتاه بررسی میکنند. بهعلاوه، در چند سطر به بیان ویژگی شخصیتهاي این نوع از روایت می-پردازند. ملاتبارلهی - 1392 - به تحلیل و نقد داستانهاي کوتاه مستور میپردازد. به عقیدة او، نقد جدي و دقیقی صورت نگرفته و بیشتر آنها غیرحرفهاي و در سایتها بوده است. بنابراین، وي کمبود را تا حدي جبران کرده است. قرایی - 1392 - به صورت کلی به عناصر داستانی در آثار مستور میپردازد. وي پنج عنصر برتر - موضوع، درونمایه، فضاسازي، زاویه دید و شخصیت - را بررسی میکند.

الف - مبانی نظري پژوهش

داستاننویس براي تبدیل طرح یا پیرنگ داستانی خود به هنر و خلاقیت خاصی نیازمند است. درواقع، با استفادهاز عناصر داستانی است که طرح کاملی شکل میگیرد. عناصر داستانی بهتفکیک عبارتانداز: طرح یا پیرنگ، موضوع، درونمایه، شخصیت، دیدگاه یا زاویه دید، صحنه، لحن، فضا، زبان، سبک و تکنیک. هریک از این عناصر جایگاه مخصوص به خود را دارد. اما از این میان، عنصر شخصیت بهعنوان مهمترین عنصر و عامل پرداخت داستان از اهمیت خاصی برخوردار است.

الف - 1 شخصیت

شخصیت ترجمه واژة کاراکتر است که از واژهاي یونانی به معنی حکاکیکردن و خراش عمیق دادن گرفته شده است. بیشتر صاحبنظران شخصیت را عنصري ثابت و اصلی در داستاننویسی میدانند. ارسطو شخصیت را جزئی از تراژدي دانسته و به اشخاص مانند بازیگران نمایش مینگرد. او دراینباره مینویسد: »اشخاص از آنچه نمایش میدهند، قصدشان تقلید سیرت و خصلت اشخاص داستان نیست، بلکه خود به سبب افعال و کرداري که انجام میدهند و دارند، بدان سیرت و خصلت منسوب میشوند و یا بهعبارتدیگر، آن سیرت و خصلت که به آنها منسوب میگردد، نتیجهي کردار آنهاست« - ارسطو، . - 122 :1381 شخصیت داستانی بیشاز هرچیز جنبه تقلیدي دارد.

 بههمین دلیل، »میموس« یعنی حلول کردن در شخصیت آدمی دیگر و داشتن هویتی مشابه او. استینوس، نویسندة اسکاتلندي - 1850-1894 - ، میگوید: »سه راه بیشتر براي نگارش داستان وجود ندارد؛ آدم ممکن است پیرنگی را بردارد و شخصیتهایی را در آن بگنجاند؛ آدم ممکن است شخصیتی را بردارد و حوادث، وضعیت و موقعیتهایی را براي گسترش این شخصیت انتخاب کند یا ممکن است فضا و رنگ - اتمسفر - معینی را بردارد و عمل و اشخاص را براي بیان و شناخت آن به کار برد« - نک: میرصادقی، . - 22 :1364 »شخصیت ازجمله عناصر کلیدي ادبیات داستانی است. ادبیات داستانی بیحضور شخصیت، مفهوم پیدا نمیکند؛ درحالیکه شاخهي مهم دیگر ادبیات یعنی شعر تا حدودي میتواند مستقل از شخصیت پدید آید. در هر داستان، این شخصیت است که حالت پایدار نخستین را دگرگون میکند و مدار داستانی را به وجود میآورد. بدون دخالت شخصیت، هیچ داستانی نمیتواند قابلتصور باشد« - محمدي، .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید