بخشی از مقاله
چکیده:
هدف پژوهش حاضر شناسایی عوامل موثربرانگیزه شغلی معلمان مدارس ابتدایی ناحیه 2 اهوازبود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه معلمان ابتدایی بودند که در سال تحصیلی 94-93 در این ناحیه مشغول به تحصیل بودند.نمونه این پژوهش را تعداد 180نفر از این معلمان تشکیل می دهند. نمونه پژوهش حاضر با روش تصادفی ساده انتخاب شد.
ابزار مورد استفاده در این پژوهش مصاحبه و پرسشنامه عوامل مؤثر بر انگیزه شغلی معلمان بود که پس از تحلیل نتایج این پژوهش ساخته و مورد تأیید قرار گرفت.. طرح پژوهش حاضر، همبستگی از نوع تحلیل ماتریس همبستگی یا کواریانس بود. با استفاده از تحلیل عامل اکتشافی - EFA - و تحلیل عامل تأییدی 34 - CFA - ماده در 6 عامل شامل مسائل مدیریتی -آموزشی، مسائل اقتصادی، مسائل شغلی، مسائل فرهنگی - اجتماعی و مسائل مربوط به امکانات محیطی به عنوان عوامل مؤثر بر انگیزه شغلی معلمان ایتدایی شناسایی شدند. سطح معنی داری قابل قبول نیز برابر 0/05 در نظر گرفته شد.
مقدمه
عصر حاضر که دوران رشد سریع توسعه و پیشرفت روزافزون تکنولوژی است، بیش از هر چیز مدیون تلاشهای آموزش و پرورش نو از رنسانس تاکنون می باشد. از اینرو، همه ملت ها با هر نظام سیاسی و اجتماعی نسبت به این نهاد مهم توجه بسیار محسوسی نموده، و به آن به دیده یک نهاد تولید کننده می نگرند که هزینه های مصرف شده در آن از بازده های به بار آورده - نیروی انسانی رشد یافته و پیشرفت علم و تکنولوژی - بسیار ناچیزتر است. بنابراین، هر ملت یا هر نظام سیاسی اجتماعی که به این مهم توجه بیشتر نموده و سرمایه گذاری کلان تری را در راه توسعه آن انجام داده است، از توسعه و رشد همه جانبه بیشتری برخوردار است.
از طرف دیگر، سرعت تحولات اجتماعی و پیشرفت های سریع تکنولوژیکی، شرایطی را فراهم کرده است که انسانها به عنوان بخشی از فرایند توسعه - و به عنوان عامل اصلی - در زندگی روزمره با مسائل و مشکلاتی روبرو گردند. همه این مشکلات نوعی فشار روانی را بر فرد وارد می سازند و روز به روز بر شدت و تعداد این منابع افزوده می شود. این فشارها که می توانند محرک های فیزیکی محیط شغلی و یا تغییرات روانی- اجتماعی گوناگون باشند، از راههای متفاوت می توانند سلامت روانی و جسمی افراد جامعه را مورد تهدید قرار دهند
موضوع انگیزش شغلی نقشی محوری در حیطه مدیریت، هم به لحاظ عملی و هم به لحاظ نظری ایفا مینماید. مدیران، انگیزش را بخشی جداییناپذیر از معادله عملکرد در تمامی سطوح میدانند، در حالی که پژوهشگران سازمانی آن را به عنوان سنگ بنایی بنیادین در توسعه نظریههای سودمند در رابطه با فعالیتهای مدیریتی اثربخش، تلقی میکنند. در واقع، موضوع انگیزش در بسیاری از حیطههای فرعی تشکیلدهنده مطالعات مدیریتی، شامل رهبری تیمها، مدیریت عملکرد، اخلاق مدیریتی، تصمیمگیری و تغییر سازمانی، رسوخ کرده است. بنابراین، تعجبآور نیست که این موضوع طی چند دهه گذشته در مجلههای پژوهشی و فصلنامههای مدیریتی توجه بسیاری را به خود جلب نموده است
معلمان به علت فعالیتهای شدید و مشکلاتی که در مدرسه با مدیر، والدین و همکاران پیدا می کنند و نیز به خاطر زحمت های فراوانی که در مدرسه برای کنترل رفتارهای نابهنجار دانش آموزان صرف می کنند، دائماً در اضطراب و تنش به سر می برند، مگر با روشهای علمی و مؤثر مقابله ای بتوانند فشارهای ناشی از محیط مدرسه را تحت کنترل درآورند. افزون بر این، مشکلات محیط اجتماع و تأمین مایحتاج زندگی نیز اضطراب و تنش معلمان را دوچندان کرده است
کارکنان در صورتی میتوانند عملکردی بالا داشته باشند که از توانایی لازم و انگیزش کافی برای انجام کار برخوردار باشند . اقدامات سازمانی و شرایط کار میتوانند این ویژگیهای شخصی را ارتقاء دهند یا محدودیتهایی را ایجاد کنند که با عملکرد شغلی تداخل نمایند
با توجه به موارد ذکر شده در اهمیت مبحث انگیزش شغلی، این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این سؤال اساسی است که عوامل مؤثر بر انگیزش شغلی معلمان ابتدایی ناحیه 2 آموزش و پرورش شهر اهواز کدامند؟
ادبیات تحقیق
رویکردهای اولیه در رابطه با درک و فهم انگیزش در انسان به زمان فلاسفه یونان و توجه به مفهوم ”لذتگرایی“به عنوان نیروی انگیزشی اصلی رفتار، برمیگردند. بر اساس این مفهوم، افراد به گونهای تلقی میشدند که تلاشهای خویش را معطوف به جستجوی لذت و اجتناب از درد، مینمودند. مطالعه انگیزش در روانشناسی آمریکایی تا اوایل قرن بیستم نشیب و فرازهای بسیاری به خود دیده است.
طی دهههای 1930 و 1940، انگیزش پایگاه برجستهای در نظریههای یادگیری مبتنی بر سائق به دست آورد. در این دوره زمانی، روانشناسان تجربی مطالعات بسیاری را جهت بررسی یادگیری به عنوان تابعی از برانگیختگی، مشوق و نیرومندی عادت به انجام رساندند. گرچه در دهههای 1950 و 1960، توجه و علاقه به موضوع انگیزش کاهش یافت. مشکلات مداوم در ارتباط با مفهومپردازیهای مبتنی بر سائق از رفتار در ترکیب با پیدایش علاقه به پردازش اطلاعات، منجر به عدم تأکید بر فرایندهای انگیزشی کلاسیک گردید.
از میان خطوط فکریِ روانشناسان تجربی و شناختی، علاقه به سمت درک تأثیر سازههای شناختی بر یادگیری و عملکرد جلب گردیدبا شروع اواسط دهه 1960، رویکردی جدید در مطالعه انگیزش شغلی پدیدار گشت که بر توصیف فرایندهای زیربنایی انگیزش شغلی تمرکز داشت. نظریههای فرایندی به شدت با نظریههای محتوایی قبلی که بر مشخص کردن عوامل مربوط به انگیزش در محیطی نسبتاً ایستا تمرکز داشتند، به مقابله برخاستند. نظریههای فرایندی انگیزش شغلی را از دیدگاهی پویا مینگریستند و به دنبال یافتن روابط علّی بین رویدادهای مختلف و رفتار افراد در محیط کار بودند.
زیربنای این حیطه، مجموعهای از نظریهای شناختیِ انگیزشی بود که همگی تلاش در درک و فهم آن دسته فرایندهای ذهنی را داشتند که چگونگی رفتار افراد در محیط کار را تعیین مینمود. به اعتقاد استیرز و دیگران - 2004 - نظریههای مطرح شده در اواخر دهه 1960 و اوائل دهه 1970، این دوران را به ”عصر طلایی“3 نظریههای انگیزش شغلی تبدیل نمود اغلب اندیشههای مطرح در دهههای 1960 و 1970،بعداً گسترش و توسعه بیشتری یافتند که نمایشگر یافتههای پژوهشی بسیار و روشهای تحقیق پیچیدهای بودند.
در واقع، دهه 1980 شاهد مجموعهای از اصلاحات و نیز توسعه و ترویج نظریههای موجود بوده است. به عنوان مثال، پیشرفتهای مفهومی و کارهای تجربی متمرکز بر نظریه یادگیری اجتماعی گامهای بلندی برداشت به صورتی که به انجام کارهای جدیدی در ارتباط با نظریه هدفگذاری، طراحی شغل، سامانههای پاداش، تنبیه، عدالت رویهای، نوآوری و خلاقیت و اثرهای بین فرهنگی بر رفتار کار، منجر گردید. به نظر میرسد در دهه 1990، گرایش معقول به سوی نظریههای انگیزش شغلی، حداقل با بررسی مجلههای منتشر شده، کاهشی شتابان داشته است.