بخشی از مقاله

آموزش سیستمی فلسفه

ما می توانیم در آموزش محتوا و تدوین متون آموزشی فلسفه - همچنین کلام و عرفان - از دو شیوکاملاًه متفاوت استفاده کنیم:

1.    شیوه موضوع محور

2.    شیوه نظام محور و سیستمی

در روش موضوع محور، براساس سیر و ترتب منطقی مباحث فلسفی، موضوعات و مسائل یکی پس از دیگری عنوان شده و آرا و نظریات فلاسفه و مکاتب مختلف، ضمن هر موضوع و مسئله ای مطرح و نسبت به یکدیگر ارزیابی و تضعیف و تقویت دشه است. درحالیکه در شیوه نظام محور، عمدتاً سیستم فکری یک فیلسوف یا مکتب فلسفیمدّ نظر بوده، طرح وتبیین آرا ی فلسفی منحصر به همان فیلسوف یا مکتب فلسفی است . در آغاز، مبانی و پیش فرضهای اولیه و اصول نگرشی آن مکتب فلسفی عرضه می شود ، سپس در کلی ه مباحث سعی برآن است که هرگونه تحلیل و تبیینی بر پایه اصول و مبانی همان مکتب انجام پذیرد و از هرگونه خلط با دیگر دیدگاه ها یا استمداد از مبانی دیگران در تبیین مسائل فلسفی پرهیز شود.

درحالیکه در شیوه موضوع محور، ما با سیستم فکری و اندیشه نظاممند هر فیلسوف یا مکتب فلسفی مواجه نمی شویم ، بلکه با آرا و نظریات فلاسفه و مکاتب مختلف بهطور پراکنده و متفرق ضمن موضوعات و مباحث آشنا میشویم. بدیهی است این تفرق و تک افتادن آرا ضمن مباحث گوناگون از یک سو و عدم آشنایی با مبانی فکری و کلیت نظام فلسفی هریک از مکاتب یا فلاسفه مزبور از سوی دیگر، مانع جدی ای در فهم دقیق، روشن و کامل رأی و اندیشه آنان در هر مسئله خواه د بود ، ویژهب وقتی به این واقعیت توجه داشته باشیم که اساساً اندیشه بشر و خصوصاً تأملات فلسفی او، امری نظام مند، سیستماتیک و دستگاهی است .

مؤلفههای فکری هیچ متفکری را نمی توان بهطور منحاز و جدا از یکدیگر بهخوبی فهم دی. هر فهم و باوری از ما، در یک سیستم فک  ری و بستر و سازمانی از اندیشهها، باورها و فهمهای مختلف اتفاق می افتد و هر اندیشه ای در پیوندهای طولی و عرضی متعدد با دیگر اندیشه های ما در ذهنمان متولد می شود. همانگونه که واقعیت های بیرونی دارای ساختار ونظام علّی و معلولی و پیوندهای وجودی همهجانبهای هستند و همین روابط وجودی جایگاه و   همرتب وجودی هر موجود را که عین هویت او است رقم می زنند، هبطریق مشابه واقعیتهای ذهنی و اندیشه ای نیز دارای سازمان و ساختاری علمی بوده و هر رأیی در پیوند با دیگر آرا و باورهای ما از جایگاه و رتبه نظری ویژه ای برخوردار است ؛ ازاین رو تشخیص هویت هر رأی و نظری نیز در گرو فهم مبانی و پیوندهای منطقی آن با دیگر آرا و باورهای ما خواهد بود.

در مطالعه سیستم فکری هر فیلسوف، می توان به خوبی مرزهای اندیشه، مبانی فکری، ساختار فلسفی،  چگونگی پیوندها و روابط منطقی و محتوایی آرا و نظریات او را شناسایی کرد و با نگرشی جامع و کلی نگر و مجهز به اصول و مبانی، در بررسی ها و تحلیلهای جزءنگرانه، دریافتی صحیح و معتبر از نظریات و آرای خاص آن فیلسوف داشت.

پیامدها و ثمرات روش سیستمی

1. مبانی، مبادی و پیشفرضها و آکسیوم های هر نظام ومکتب فلسفی، کاملاً وضوح و تعیّن مییابند.

2.  پیوندهای چندجانبه و انسجام و ارتباط منطقی و محتوایی آرا و نظریات، قابل کشف و بهخوبی مشهود هستند.

.3 هم قابلیت نقادی سیستم و آرا  ی فیلسوف بالا    است و هم نقدها وبررسیها مضبوطتر، روشمندتر و جامعتر میشود.    

4 آرا و اندیشه ها و نظریات متعارض ، ناسازگار و  متباین به خوبی قابل تشخیص و طرد از سیستم هستند و از هرگونه خلط و التقاطی در نگرش ها و تحلیلها میتوان پرهیز کرد.

5.  آرا و اندیشههای زاید، استطرادی، حشوی و غیرمرتبط، از مباحث اصلی و مرتبط، تمیز یافته و قابلیت پیراستن یک مکتب فلسفی و مختصر و مفیدترشدن مباحث بیشتر فراهم است.

6.  بهدلیل توجه به لوازم و روابط آرا، نارسا یها، ضعفها یا توانمندی ها و قابلیتهای بالقوه و مکتوم هر نظام فلسفی بهتر قابل کشف و تشخیص اند ، ازاینرو در این نوع مطالعه، زمینه رشد ، تکامل و تطور مکاتب فلسفی بیشتر فراهم است.                

.7 برای متعلم فلسفه، به دلیل مجهزشدن به مبانی، پیش فرض ها و لوازم و روابط آرای مکاتب فلسفی، قدرت و توان تحلیلی و استنباطی بسیار بالاتری نسبت به روش موضوع محور فراهم میآید.        

به گمان نگارنده، به دلیل فقدان روش سیستمی در آموزش ها و متون درسی فلسفی ماکه مشروحاً تبیین خواهد شد    

امروزه در عرصه تعلیم و تعلم فلسفه با ضعفها و مشکلات اساسی ای روبهرو هستیم که نتیجه و بازخورد آن را میتوان با قدری تأمل و تدقیق در وضعیت دانشجویان و طلاب فلسفه بهطور ملموس و مشهود مشاهده کرد. در اینجا به چند مشکل جدی در فهم و تلقی و نوع مواجهه دانشجویان فلسفه اشاره می کنم که حاصل استنباط و تجربه سال ها تلمذ وتدریس اینجانب است.

دانشجو با وجود آنکه مباحث بسیاری از فلسفه را می خواند تا مدت های مدیدی فاقد دریافت کلی و جامع از مباحثی است که به طور دقیق و تفصیلی خوانده است. هبعبارت دیگر، فاقد قدرت تشخیص موقعیت و جایگاه بحث در منظومه کلی معرفت فلسفی است. ازاینرو تا مدت ها به مباحث و ارتباط آنها اشراف ندارد ، مانند ناآشنایی که به شهری بزرگ وارد شود و از کوچه پس کوچه هایش شروع به شناخت آن کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید