بخشی از مقاله

طنز در شعر معاصر
چکيده:
زماني طنز در اثر شاعر يا نويسنده به ظهور مي رسد که در انديشة او بن مايه هايي از تعهد و مسئؤليت پذيري وجود داشته باشد. زيرا طنز واقعي به دور از نگرش نقادانه نسبت به امور، تحقق پيدا نمي کند و چنان که مي دانيم نقد نيز خود جلوه اي از تعهد است . در ادبيات متعهد و معناگراي معاصر، طنز اخلاقي تر است از اين رو کمتر به هزل و هجو و فکاهي نزديک مي شود و به ندرت با آنها در مي آميزد. اينجا حوزة دخالت طنزپرداز شامل مسائل فکري ، اعتقادي و مذهبي ، سياسي ، اجتماعي ، اخلاقي ، ادبي و حتي اقتصادي نيز مي شود. نگارنده در اين مقاله سعي بر آن داشته که اقسام طنز را در ادبيات معاصر به اختصار مورد بررسي قرار دهد.
کليد واژه ها:
طنزادبي ، شاعران معاصر، وارونه گويي ، نظيرهسازي ، مطبوعات.

مقدمه :
خروج طنز از هنجار عادي کلام اسـت . زيـرا نويـسنده در طنـز، چيـزي جـز معناي عرفي کلام را مدنظر قرار مي دهد. به عبارت ديگر طنز روايتي واقـع گراسـت کـه شکل و لحن واقع گرايانه ندارد، لذا ادبيات طنز از والاترين مصاديق هنـر متعهـد اسـت زيرا در آن شاعر و نويسنده خود را فداي هنر خود مي کند و هنرش را نيـز دربـست در خدمت جامعه و مردم قرارمي دهد.
طنزدراصطلاح ادبي :
فريدون تنکابني درتعريف طنز مي نويسد:«انتقاداجتماعي درجامة رمزو کنايه ، بـا رعايت وحظ جنبه هاي هنري وزيباشناسي ». (تنکابني ، متن سخنراني :٤٧)
دکتراحمدشوقي درباره اين تعريف مي نويسد:«انتقاد اجتماعي ازلـوازم طنزاسـت ولـي عنصر«رمزوکنايه از ضروريات حتمي طنز نيست بعلاوه اشاره به خنده آميز بودن طنزکه يکي از ويژگي هاي اصلي طنز مي باشد اشاره اي نکرده است ».
(کيهان انديشه ، شمارة٤٢ :١١٥)
«چرنيشفکي »منتقدروس، « طنزنويسي رابالاترين درجة نقدادبي مي داند» .
(آرين پور،١٣٨٢: ٣) شايداين گفته تاحدي اغراق آميز باشـدزيرا،ظرافت ،دقت ووسواسـي کـه در نقـدلازم است ،هميشه درطنزمحقق نمي شود.
اگرچه اصطلاحاتي مانند هزل، فکاهي و طنز اغلب مترادف تلقي مي شوند اما بايد در نظـر داشـت کـه در فکـاهي و هـزل، هـدف اصـلي خوشـمزگي و شـوخي و خندهسازي است و اگر انتقادي هم باشد در درجه دوم اهميت است ، اما در طنز هـدف اصلي انتقاد و اصلاح در جامعه و افراد آن است و شوخي يـک ابـزار و وسـيله اسـت .
باري ، رسالت طنزپرداز دفع آفات و امراض روحي و اجتماعي از طريق طنز است پـس بايد هم روانشناس باشد و هم جامعه شناس ». (صلاحي ،١٣٨٢: ٢٧)
روح فاضلانة حاکم برادبيات سنتي ، مانع از اقبال کلي اهل ادب بـه ايـن شـيوه بوده است ، از اين رو کار عبيد، در شکستن اين فضاي کليشه اي و توجه جدي به طـرز طنز نوعي انحراف از فرم ادبيات آن دوره بود.
در فاصلة ميان افول و طلوع دو طنزپرداز بزرگ از قزوين ، يعني عبيد زاکاني و دهخدا، هزل نويسان، خندهسازان و فکاهي پردازان متعددي ظهور کردهاند که کارشـان بيـشتر بـر شوخي و لودگي و خوشمزگي استوار بود.براي مثال، «ديوان اطعمة » ابواسحاق شيرازي و «ديوان البسة » قاري يزدي که مجموعه نظيرههاي تمسخرآميزي از شعر شاعران بزرگ گذشته اند، از اين قماشند». ( همان:٥٠)
دورة مشروطه ، دورة رستاخيز طنز در ادب فارسي است .از ميان خ ل ي طنزآوران اين دوره کساني چون دهخدا، نـسيم شـمال، ايـرج ميـرزا، ميـرزادة عـشقي ، ابوالقاسـم لاهوتي و ابوالقاسم حالت ، عيار طنزشان کامل تر است .
در ادبيات متعهد و آرمانگرا (انقلاب و پايداري ) جلوههاي طنز بيشتر شده است وتنـوع بيشتري در مضامين آن ديده مي شود.
آثار طنزآوران متعهد در دو حوزه قابـل بررسـي اسـت ؛ نخـست حـوزة ادبيـات رسمي ، که لحن و زبان فاخرتر و ارزش ادبي بالاتري دارد، ديگر حوزة طنز مطبوعـاتي که صميمي تر، خودماني تر و به روزتر است ، در حوزة ادبيات ، شـاعران و نويـسندگاني چون سيدحسن حـسيني در مجموعـه هـاي «بـرادههـا» و «نوشـداروي طـرح ژنريـک » علي رضا قزوه در مجموعة «از نخلـستان تـا خيابـان» قـادر طهماسـبي فريـد در «پـري شدگان » ميداندار اين عرصه اند.
اقسام طنز:
١- طنز ناظر برمسائل ادبي
٢- طنز ناظربرمسائل تربيتي وخانوادگي
٣- طنز ناظر بر برخي معتقدات وخرافات
٤- طنز ناظر بر مسائل اجتماعي سياسي
طنز ناظر بر مسائل ادبي :
در ادبيات کهن فارسي به مقولـة طنـز توجـه جـدي نـشده اسـت امـا از دورة مشروطه به بعد طنز، بويژه طنز سياسي و اجتماعي رونق گرفت و جايگاه خاص خـود را در ادبيات ما پيدا کرد. در اين ميان طنزي که مـضمون انتقـادي و ادبـي داشـته باشـد بسيار کم است و اغلب از عمق و دقت نظر کافي برخـوردار نيـست . مـثلا طنزنويـسي چون ايرج ميرزا قضاوت کلي خود را در مـورد ميـزان موفقيـت تجـدد ادبـي در دورة مشروطه ، به زبان طنز اينگونه بيان مي کند:

از نمونه هاي طنز که در زمينة مسائل ادبـي نيـز وارد شـده اسـت «وغ وغ ســــاهاب» از صــــادق هــــدايت و«هــــوپ هــــوپ نامــــه » ازصابراســــت .
در ادبيات متعهد نيز گاه طنز بستر و وسيله اي براي بيان نظريات شاعر دربارة ادبيات است . مرحوم دکترقيصر امين پور در شعري از برخي مضامين کليشه اي کهـن در حوزة ادبيات عاشقانه به ريشخند ياد مي کند. لبة تيز انتقاد او متوجه کساني است که بـه تقليــد از پيــشي ينان و بــه دور از هــر نــوع ابتکــاري ، شــعر عاشــقانه مــي گوينــد.
«به بوي لحظه هاي بي بهانگي که دل به گريه ها و خندههاي بي حساب مي زنـيم بـه «آي روزگار...» هاي حسرت دروغکي غم فراق دلبر به خواب هم نديدة هميشه بي وفا به جور کردن سه چار بيت سوزناک زورکي » (گل ها همه آفتابگردانند ، ١٣٨٥ : ٧- ٤٦) سيدحسن حسيني از اين دردهاي الکي شـاعرانه و سـوز وگـدازهاي سـاختگي و اغراق آميز به ريشخند ياد مي کند:
«از غمش بـي کـم وکاسـت شـاعري شـعر نوشـت دود از صـفحة کاغـذ برخاست !»(نوشداروي طرح ژنريک،١٣٨٥: ٤٨) ويادرجاي ديگـر مـي گويـد: «شـاعري محشرکرد حاضران به صحراي قيامت رفتند»(همان: ٣٧)
در اين شعر طنز دو نکته از معني بزرگ شده است ؛ يکي نحوة ارائة شعر از طرف شاعر است که «محشر به پا کرده » و ديگري تأثير آن بر مخاطب است که گويي شـدت تـأثير شعر در آنها باعث مرگشان شده است .
حميد سبزواري در بيتي به شاعر نماياني از اين دست طعنه مي زند و آنان را بـه باد استهزا مي گيرد.
«کنون هرگوشه صددريوزه رالاف هنرباشد شگفتــابي خبرزين شاعـران تهمتن بـودم»
(سرود سپيده،١٣٦٣: ٣٢٦)
شعرزير زبان حال منتقديني است که خود احتياج به نقد دارند:
«حال برخــي ز ناقدان زمان ناچشيده شراب ، مست شوند
کاراين ناقدان بي دولـــت تا که گردند شهره، نزد عوام
نقد شعر و ادب اگر ايـن است راست ماند به کار آن نادان»
( شاهرخي ١٣٧٠٬: ٧-٥٠٦ )
گاهي طنز ادبي بيشتر جنبة مزاح و شوخي داردچنان کـه در شـعري از مرحـوم قيصر امين پور مي خوانيم :
«تا من قلم به دست تو بسپارم تا تو به دست من بنويسي بعد ... ـ يک اسـتکان چـاي : (پس از خستگي ) اين هم شراب خانگي ما! بي ترس محتسب »
(گل ها همه آفتابگردانند،١٣٨٥ : ١٨) بنابراين در يک فضاي تصنعي و ساختگي شعر حقيقي پديد نمي آيد. سيدحـسن حسيني در مجموعة طنز «نوشداروي طرح ژنريک » بـا بهـرهمنـدي از روح شـادماني و انبساطي که از او سراغ داريم ، به طيبتي دلنشين و طنزي مطبوع و در قالب صـور خيـال نو آيين از اين نکته سخن مي راند. «شاعري وارد دانشکده شد دم در ذوق خـودرا بـه نگهباني داد» (همان : ٤٣)
طنز ناظر بر مسائل تربيتي و خانوادگي :
اين نوع طنز شامل انتقادات مربوط به تضادهاي عقيدتي ميان والدين وفرزندان،عادات ناپسند از تربيت غلط ، برنامه هاي نادرست در تعليم وتربيت اطفال در مدارس وغيره. استاد شهرياردر اين زمينه ميگويد:
پدري ارغه ،چون پسر را ديد غلتباني به خانه نامحــرم
گفت آدم نمي شوي تويکـي که وجودتوبود کاش عـدم
با پسر، سخت اين سخن برخورد بغض از اوغده گشت و ورم
بس غلاظ شداد بود وخشـن کار،بالا گرفـت ازاو کم کم
عاقبــت حاکم ولايت شـد حاکمي گنده خوار وگنده شکم
دست اول روانه کرد از غيـظ لشگري با جهاز وبوق وعلم
پدرش را گرفتـــه و آوردند، دستها بسته از عقب محکـم
چون مقصر ارائه شد، فرمــود خان حاکم به ابرويي درهــم
ياد داري به ما چه حرف زدي؟ من که يادم نمي رود يک دم
پدره ديد کرة خودش اســت ليکن آخور بلند وگـردن هم
لحظه يي مات بود وپس خنديد گفت آري،ولي چه عرض کنم
من نگفتم نمي شوي حاکــم بلکـــه گفتم نمي شوي آدم
آدم آخر پــدر نرنجـــــاند گرچه خود،شاه ياکه صدراعظم
(ديوان،ج٣،ص٢٥٥)
طنز ناظر بر مسائل خرافي واعتقادي :
انتقادگران مذهبي وخرافي را مي توانيم به دوگروه تقسيم کنيم :
اول: کساني که معتقد به قيامت وعالم آخرت نيستند و پايه مـذهب واعتقادشـان سست است از اينرو دين را خرافات مي دانند.
دوم : کساني که معتقد به دين ومذهب هستند وتنها از خرافات دخيل در مـذاهب انتقاد مي کنند. استاد شهرياردر زمينة انتقاد ازمقدرات حق تعالي شعري تحت عنوان«فـضولي بـا تقدير»دارد که در اينجا به چند بيت آن بسنده مي کنيم :
بشـــر ازمادر ايــام نمي زاد اي کـاش يا عنان در کف تقديرنمي داد اي کاش
زندگي نيست که زندان مکافات است اين کس به زندان مکافات نماناد اي کاش
در باغي بگشايد به رخت سبـز، ولـي سخت بن بست ،که هرگز نگشايداي کاش
تندرستــي وامان است ، تـن آسـاني ما که نمي پايد وتــن نيز نپاياد اي کاش
اول اميد که خيـــري برســاند ليکـن وآخرش خوف که شري نرساناد اي کاش
(ديوان،ج ٣: ٥٠)
درچرند وپرند آمده است :
«وکلا و وزراي ما خوب مي دانند که اگر خانم هاي ايران دور هم جمع شـوند، مدرسه باز کنند،انجمن داشته باشند تعليم وتربيت بشوند کـم کـم خواهنـد فهميـد کـه ديزي هاي پاک وپاکيزه بهتر از ديزي هايي است که دو انگشت دوده در پشت ، و يـک وجب چربي سي وپنج ساله دردر و ديوارش باشـد، و بـي شـبهه وقتـي ايـن عقيـده از مادرها سلب شد، پسرها هـم بعـدها بـا اسـتخوان اعتقـاد پيـدا نکـرده باشـند.»(صـور اسرافيل ،شماره ٣١: ٨)
٤- طنز ناظر برمسائل اجتماعي سياسي :
انتقاد از رياکاران و ظاهرسازان از ديرباز، زبان شاعران و نويـسندگاني را کـه بـه نوعي احساس تعهد مي کردند، به کار انداخته است . طنزدر ادبيات کهن درآثـار کـساني چون حافظ و عبيد زاکاني ،ودر دورة مشروطه در آثار دهخدا،ودرادبيات متعهـد کـساني چون علي رضا قزوه و قادر طهماسبي (فريد)، دست به دامن هزل و مـزاح شـدهانـد در شعري از «فريد» مي خوانيم :
«زاهدي بزرگوار هفت خط روزگار! رند کهنه کار! جرأت عبور از حـوالي اش نکرده ه چ ي يک نفس ، يک نسيم درد وغم ، گرچه خورده، صددقيقه پيش ، قوت هفت پهلوان، همچنان گرسنه است ! جاي سنگ ، ديگ بسته بر شکم ، عجب رياضـتي ، قـانع است از جهان به باغکي وکاخکي ، و چند رخش آهنين بادپا، که حـسن صنعـشان بـه يادش آورد يادصانع يگانه را، عجب قناعتي ! آن چه مي کنـد، بـا کـلاه شـرع مهربـان، عجب عبادتي ! اطاعتي » (طهماسبي ،١٣٨٥ : ٥٠-٤٨ )
علي رضا قزوه در مجموعة «از نخلستان تا خيابان» قناعت اين ظاهرسـازان خانـه برانداز انقلاب را به مضحکه مي گيرد و مي گويد:«اصلا گور پدر مال دنيا رياضت کش به ويلايي بسازد».(همان:٤٧) هميشه کساني هستند که رياکارانه خود را به کسوت پاکان و نيکان درمي آورند و در رديف مؤمنان و متدينان جا مي زنند. جامعة ما در دورة بعد از انقلاب از اين آفـت مصون نبوده است . شاعر متعهد از اين گروه دل پري دارد و نيـشخند طنزآميـز خـود را نثار آنها مي کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید