بخشی از مقاله

فراز و نشیب عقلانیت

چکیده:

ویژگی مهم انسان ها این است که درباره خود و جهان پیرامون خود باورهایی دارند و در شرایطی خاص این باورها را تغییر میدهند،در دوران مدرن، حوزههاي مختلف زندگی، تمایل به عقلانی شدن مداوم دارند. و از آنجا که،عقلانیت، اهمیت بنیادین در تمام عرصههاي زندگی اجتماعی دارد، تلویح، اعتقاد به پیشرفت و ترقی را از لوازم مدرنیته می شمارد. بر اساس نظرهابرماس ،در جریان تغییرات دورانساز، مجامع مستقلی براي مباحث عقلانیـ انتقادي ظهور پیدا میکنند.بر این اساس، میتوان گفت تجدد از منظر فلسفی ، در مفاهیمی همچون برابري، آزادي، عقل گرایی، اومانیسم، لیبرالیسم، اصالت فرد، تاکید بر انسان به عنوان سوژه و ایمان به ترقی و پیشرفت نامحدود بشري، تجلی میکند.اصطلاح عقلانیت و نیز گاهی معقولیت، در موارد مختلف به کار می روند که نباید آنها را با یکدیگر خلط کرد. عقلانیت گاهی وصف باورها واقع می شود؛افعال و رفتار نیز گاهی موصوف عقلانیت واقع می شوندگاهی هم ارزش ها به عقلانیت متصف می شوند در چنین شرایطی ما عقلانیت را در مقابل »ضدعقلانیت« به کار می بریم. ضد عقلانیت زمانی به کار می رود که قابلیت اتصاف به عقلانیت را ندارند و بیرون از حوزه عقلانیت قرار می گیرند. مقاله حاضر به فراز و نشیب عقلانیت در عرصه حاضر می پردازد.از جمله بیان هدف عقلانیت،که وظیفه شناختی است بنابر چنین تقریري، معرفت شناختی است؛ که باید بکوشیم تا آنجا که ممکن است، باورهاي راست را به دست آوریم و نیز باید بکوشیم تا آنجا که ممکن است، باورهاي دروغ را از دستگاه معرفتی خود حذف کنیم. برخی از معرفت شناسان، با توجه به تفاوت فوق میان عقلانیت معرفتی و عقلانیت غیرمعرفتی فرق می گذارند؛ در عقلانیت معرفتی، اهداف ما معرفتی هستند و در عقلانیت غیرمعرفتی به دنبال اهداف غیرمعرفتی هستیم.

واژگان کلیدي: عقلانیت، مدرنیته، معرفت شناختی،


١

مقدمه:

»عقلانیت« را شاید بتوان هسته مرکزي و حلقه واسط میان بینشهاي فلسفی و نظامات سیاسی، اقتصادي و اجتماعی دنیاي متجدد دانست. مواجهه نظري و عملی با تمدن غرب و با تجدد و اتخاذ رویکرد فعال به آن، نیازمند درك صحیح و دقیق از نگاه غرب به عقلانیت و نگاه دین به این موضوع است. از نظر لغت، عقلانیت عبارت از ارتباط دادن میان وسیله ها و اهداف، به این معنا که چگونه از وسائل موجود براي رسیدن به اهداف مورد نظر استفاده شود که بر این اساس عقلانیت را در یک تقسیم بندي اولیه به عقلانیت نظري و عقلانیت عملی تقسیم نموده اند . این مفهوم عقلانیت کاربردهاي فراوان داشته و در حوزههاي گوناگونی به کار رفته است. به همین دلیل نیز معانی مختلفی دارد. شاید بتوان با استقراء حوزههایی که واژه عقلانیت در آنها به کار رفته است یک معناي جامع براي آن برشمرد. میتوان این معناي جامع را تبعیت کامل از استدلال صحیح دانست. روشن است که استدلال کردن بر یک چیز انحاء مختلفی دارد به همین دلیل عقلانیت ناشی از انواع مختلف استدلال نیز مختلف خواهد بود. عقلانیت در یک تقسیمبندي اولیه به عقلانیت نظري و عقلانیت عملی تقسیم میشود. عقلانیت نظري ناظر به عقاید و جهانبینیها است و عقلانیت عملی ناظر به اعمال و رفتارهاست. برخی آن دو را به این نحو تعریف کردهاند: عقلانیت نظري عبارت است از تسلط هر چه دقیقتر بر و اقعیت، توسط مفاهیم انتزاعی و عقلانیت عملی هم یعنی محاسبه هر چه دقیقتر وسایل براي نیل به اهداف(بهمن-

پور،.(84:1379


اما عقلانیت اخلاقی؛ آدمی را به عدالت و انصاف فرا میخواند و به او میگوید در تعقیب منافع شخصی خود به دیگران ظلم ننماید و حقوق آنان را فداي خود نکند، خلاصه آنکه عقلانیت براي تعقیب منافع شخصی ، چهارچوب تعیین میکند که همان محدوده ارزشهاي اخلاقی است (همان،.(112


٢

به عبارت دیگر عقلانیت ابزاري، زندگی سعادتمندانه فردي و اجتماعی را محقق نمیکند و عقلانیتی باید مد نظر باشد که بر اساس ارزشها شکل گرفته باشد.

مقصود از عقلانیت در غرب چیست و در چه معنایی به کار میرود؟ از قرن شانزدهم به بعد برنامهي عقلانیسازي عقاید یکی از برنامههاي فکري در میان اندیشمندان شد. یکی از چهرههاي مشهور عقلگرایی در غرب دکارت است. وي معتقد بود که تمام عقاید سنتی و موروثی باید مورد تردید قرار گیرند و در یک قرنطینهي عقلانی گذاشته شوند(بهمن پور،.(8:379 عقلگرایی جدید با این ویژگی از عقلگرایی کهن و به اعتباري کلاسیک متمایز میگرددعقلگرایی. جدید به جاي تکیه بر منطق صوريِ ارسطویی و اعتماد بر فلسفهي محض در تبیین جهان، به منطق ریاضی رو میکند و ترجیح میدهد طبیعت را در دستگاه ریاضی بنشاند و پدیدههاي طبیعی را با قواعد ریاضی بشناساند(شجاعی زند،.(116:1380 سپس در قرون هفدهم و هیجدهم برنامهي عقلانیسازي دکارت توسط مکتب تجربهگرایان انگلیس به کار بسته شد و عقلانیسازي بدین معنا یعنی محک زدن عقاید با عقل توسط شواهدي تجربی که در انسان موجود است و در نهایت، عقلانی سازي وارد عرصهي اجتماعی شد و موضوع عقلانی شدن جامعه براي اولین بار در قرن هیجدهم توسط معتقدان به فلسفهي تاریخ مطرح گردید. از مهمترین کسانی که به تبیین معانی عقلانیت در غرب پرداخت ماکس وبر است; از این رو در تبیین مفهوم عقلانیت، به ذکر دیدگاه ماکس وبر اکتفا میکنیم(بهمنپور،.(8:1379

1 .عقلانیت نظري و عقلانیت عملی

وِبر با تمییز تسلط عملی و تسلط نظري بر واقعیت، عقلانیت نظري را از عقلانیت عملی متمایز میسازد. عقلانیت نظريتسلط بر واقعیت توسط مفاهیم انتزاعیِ هر چه دقیقتر است و عقلانیت عملی محاسبهي هر چه دقیقتر وسایل براي نیل به اهداف; و آنچه امروزه لازمهي توسعه و ویژگی جوامع مدرن است عقلانیت عملی است.

٣

استدلال صحیح را استفاده از بدیهیات یا سیر استدلالی منطقی از نظریات به بدیهیات میدانند عقیده و نظري را عقلانی میدانند که مبتنی بر بدیهیات یا نظریات به دست آمده از بدیهیات باشد.

تفسیر دیگري که از عقلانیت نظري شده است این است که یک نظر یا ایده زمانی عقلانی است که با سایر نظرها و عقاید آن فرد یا جامعه سازگاري داشته باشد. این دو تفسیر از عقلانیت دو گرایش مهم در مساله معرفت-

شناسی میباشد. فلاسفه در مساله معرفت و ارزش آن به دو گروه عمده یعنی: مبناگرایان و انسجامگرایان تقسیم میشوند. در دیدگاه مبناگروي نظر و ایدهاي عقلانی بوده و به تعبیر خودشان ارزش معرفتی دارد که مبتنی بر بدیهیات بوده یا از نظریات مبتنی بر بدیهی به دست آمده باشد. اما از نظر انسجامگرایان لزومی به ابتناء معارف بر قضایاي بدیهی نیست. همین که یک معرفت در منظومه معرفتی مورد قبول شخص، به صورتی و اقع شود که انسجام درونی نظام را همچنان حفظ نماید چنین نظري را میتوان عقلانی و با ارزش تلقی کرد. البته خود این انسجام تفاسیر متعددي یافته و دیدگاههاي مختلفی در این که ملاك انسجام چیست ارائه شده است که بررسی همه آنها در این مقال نمیگنجد(حسنزاده،.(64:1381

چنانچه گفتیم در تعریف عقلانیت نظري با توجه به نوع استدلال سخنان متفاوتی گفته شده است. برخی چون


عقلانیت عملی نیز به دونوع خودمحور و مصلحتاندیش و به عبارت دیگر اقتصادي و اخلاقی تقسیم میشود. عقلانیت عملی اقتصادي میگوید هر انسانی باید به دنبال تأمین منفعت خود باشد و مصلحت فردي او بر هر چیزي مقدم است و در معاشرت با دیگران در صورت لزوم میتواند مصلحت دیگران را فداي مصلحت خود کند. چنین کسی تا جایی پايبند اخلاق است که منافعش اجازه دهد. دزدي و دروغ ترك میشوند چون آنها را به زیان خود میبیند، اما اگر به نفعش باشند ترك آنها را احمقانه میداند.

٤

اما عقلانیت اخلاقی آدمی را به عدالت و انصاف فرا میخواند و به او میگوید در تعقیب منافع شخصی خود، به دیگران ظلم ننماید و حقوق آنان را فداي خود نکند. خلاصه آنکه این عقلانیت براي تعقیب منافع شخصی، چهارچوب معین میکند که همان محدوده ارزشهاي اخلاقی است (فنایی،.(112:1384

اما اصولاً می توان گفت که هر چیزي که باید و نباید اخلاقی به همراه داشته باشد در حوزه عقل عملی قرار می گیرد و این همان چیزي است که در اصطلاح اسلامی به آن «حکمت« گفته می شود.عقلانیت نیز در هر دوي این حوزه ها می تواند جریان یابد. فهم نظري از جهان وقتی عقلانی است که منطبق بر اصول باشد و از معیارها و روشهاي معینی تبعیت کند. همچنین کنش انسانها که پیش فرض آن بایدها و نبایدهاست می تواند عقلانی یا غیر عقلانی باشد(خسرو پناه،.(58:1379

.2 عقلانیت صوري و عقلانیت محتوایی

عقلانیت عملی به عقلانیت صوري و عقلانیت محتوایی تقسیم میشود: عقلانیت صورى: محاسبه مبتنی بر عقلانیت وسیله ـ هدف با توجه به قوانینمقرّراتو عام را عقلانیت صورى گویند. در اینجا محاسبه معطوف به ویژگیهاى شخصی افراد نیست، بلکه معطوف بهمقرّرات عام است. همچنین عقلانیت صوري مربوط به تصمیمات کنشگرانی میشود که نسبت به انتخاب هدف، عقلانی عمل میکنند و منافعشان را طبق محاسبات دقیق، مرجحات روشن و قواعد تصمیمگیري معین و از طریق مناسبترین ابزار دنبال میکنند. نمونهي اعلاي این نوع کنش، کنش اقتصادي در جامعهي سرمایهداري است(شجاعی زند،.(120:1380از نظرگاه عقلانیت صوري، تنها چیزي که از کنشگر میتوان انتظار داشت آن است که از ترجیحات خود مطلع باشد، ارزشهایی را که منشأ این ترجیحات است درست بشناسد، مواظب باشد با هم سازگار باشند و آنها را در صورت امکان رتبه-

بندي کند; اما عقلانیت محتوایی عبارت است از سنجش محتوایی سیستم ارزشیاي که مرحجات را مشخص میکندرد. عقلانیت صوري، کنشِ کنشگر از دو جنبه سنجیده میشود: یکی از دیدگاه ابزاري، یعنی مؤثر بودن وسایل; و دیگر از دیدگاه انتخاب درست اهداف با در نظر گرفتن ارزشها، وسایل و شرایط محدودکنندهي عینی.

٥

اما در عقلانیت محتوایی این خود سیستم ارزشهاست که مورد نقد و نظر قرار میگیرد; به عبارت دیگر، وبر از نظر عقلانیت عملی، دو نوع کنش را عقلانی محسوب میکند: یکی کنشی که نسبت به اهداف در نظر گرفته شده است که آن را کنش عقلانی نسبت به هدف یا کنش عقلانیِ معطوف به هدف مینامد; و دیگر کنشی که نسبت به ارزشهاي در نظر گرفته شدهعقلانی است که آن را کنش عقلانی نسبت به ارزش یا کنش عقلانیِ معطوف به ارزش مینامدکنش. وقتی عقلانیِ معطوف به هدف است که به سوي اهداف، وسایل و نتایج ثانویه نظر داشته باشداین. امر شامل سنجش عقلانیِ رابطهي بین وسایل و اهداف، رابطهي بین وسایل و پیامدهاي ويثان و بالاخره اهمیت نسبی اهداف مختلف است; بنابراین تصیمگیري دربارهي کنش بر حسب سنت یا عاطفه،

با این نوع کنش منافات دارد و فاقد معیارهاي عقلانی استوبر. بین دو جنبه از عقلانیت معطوف به هدف تمییز قایل میشود و به این ترتیب، مفهوم عقلانیت را به عقلانیت ابزاري و عقلانیت انتخاب تجزیه میکند که روي هم رفته، این دو نوع عقلانیت، عقلانیت صوري را تشکیل میدهند.

.3 عقلانیت ابزاري و عقلانیت انتخاب

از دیدگاه وبر نه تنها ابزار و چگونگی کاربرد آنها ممکن است کم و بیش عقلانی، یعنی نسبت به اهداف معین مؤثر باشد (عقلانیت ابزاري)، بلکه خود اهداف هم از لحاظ درجهی عقلانیت رتبهبندي میشوند. هدفی عقلانیتر است که با ملاحظهي ارزشها، ابزار و شرایط محدودکنندهي عینی، درست انتخاب شده باشد (عقلانیت انتخاب). وبر مجموع این دو عقلانیت (عقلانیت ابزاري و عقلانیت انتخاب) را عقلانیت صوري مینامد و آن را در مقابل عقلانیت محتوایی قرار میدهد. عقلانیت دوره مدرنیته، عقلانیت ابزارى است که گاهی به عقلانیت هدف ـ وسیلهاى یا عقلانیت عملی تعبیر میشود. اما پرسش مهم در اینجا این است که آیا عقلانیت ابزارى براى تأمین سعادت انسان و جامعه کافی است؟ پاسخ این پرسش منفی خواهد بود؛ چون عقلانیت ابزارى در جهت تأمین نیازهاى مادى انسان نقشآفرین است که گرچه تأمین این نوع نیازهاى انسان لازم است، اما کافی نخواهد بود. همه نیازهاى انسان در ماده و پیشرفتهاى مادى محدود نمیشود؛ انسان فراتر از نیازها و خواستهاى مادى،


٦

نیازها و خواستهاى معنوى هم دارد که کمال انسان در تأمین خواستهاى مادى و معنوى توأمان است. علاوه بر آن، عقلانیت ابزارى بهترین شیوهها را براى رسیدن مطلوب انسان به هدف به کار میگیرد، اما به ما نمیگوید که هدف کدام است و چه باید باشد، بلکه صرفا به ما میگوید که چگونه میتوان به بهترین نحو به اهداف رسید.

.4 عقلانیت معطوف به هدف، عقلانیت معطوف به ارزش

از دیدگاه وبر کنشهازمانی به طور خالص عقلانیِ معطوف به ارزش هستند که کنشگران بدون در نظر گرفتن پیامدهاي قابل پیشبینی آنها، بر اساس تعهدات خود نسبت به چیزي که از نظر آنان مطابق وظیفه، افتخار، زیبایی، نداي دینی یا تقواست، آنها را به جا آورندبه; عبارت دیگر، کنش عقلانیِ معطوف به ارزش، کنشی است که بر اساس دستورهایی که شخص خود را ملزم به آن میبیند صورت میگیرد. وبر این نوع عقلانیت را عقلانیت ارزشی مینامد وازاینرو عقلانیت ارزشی به عقلانیت محتواییِ سیستم ارزشها نظر دارد و عقلانیت معطوف به هدف یا صوري شامل عقلانیت ابزاري و عقلانیت انتخاب میگردد و از دیدگاه وبر پیشرفت در عقلانیت معطوف به هدف ممکن است با پیشرفت در عقلانیت ارزشی همراه باشد و این همان چیزي است که در غرب رخ داده است.


جمعبندي دیدگاه وبر

وبر ابتدا عقلانیت را به دو قسم نظري و عملی تقسیم میکند. عقلانیت نظري به عقلانیت در علوم نظر دارد که وبر سخن زیادي در آن نمیراند و عقلانیت عملی از معیارهایی بحث میکند که انسان میکوشد محیط خود را با آن کنترل نماید. عقلانیت عملی به عقلانیت ابزاري، عقلانیت انتخاب و عقلانیت ارزشی تجزیه میشود. در مجموع عقلانیت ابزاري و عقلانیت انتخاب، عقلانیت صوري را که عقلانیت معطوف به هدف است، پدید میآورند و عقلانیت ارزشی به عقلانیت محتوایی سیستم ارزشها نظر دارد; و از ترکیب عقلانیت معطوف به هدف با

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید