بخشی از مقاله
فمنیسم و جنبش زنان در ایران
چکیده
فرودستی زنان و جنس دوم دانستن آنها از گذشته های دور از باورهایمسلّم مردان بوده و ستم های روا شده بر زن، از کهن ترین و بزرگترین ستم های تاریخ بشری است. در میان زنان ایران پویشی در جریان است که بیشتر در کلمه فمینیست خلاصه شده است. اما آنچه مسلم است، این است که معنای فمینیسم در ایران آنطور که لازم است تبیین نشده است و جنبه های افراطی آن برجستگی خاصی یافته که در بسیاری مواقع همین جنبه ها، عاملی مؤثر در تأخیر رشد و تحول فمینیسم گردیده است. این مطالعه با استفاده از شیوه اسنادی و میدانی، با رجوع به اسناد و مدارک موجود، تحلیل محتوا و بررسی تطبیقی آنها روند شکل گیری جنبش زنان در جهان و ایران، نقاط اشتراک و افتراق فمنیسم را با ایرانی و اسلامی و پیوند های جهانی آن، ایدئولوژی، نگرشها و ویژگی جنبش زنان در جهان و ایران، مطالبات و نحوه عملکرد جنبش به همراه آسیب شناسی اقدامات و سیاست گذاریها در این حوزه را بررسی می نماید.
کلمات کلیدی: فمینیست، جنبش، زنان، ایران.
.1 بیان مساله
زنان نیمی از جهان اجتماعی ما هستند این نیمه که قبلا از پشت صحنه خارج شده بود، اکنون می خواهد بر روی صحنه بایستد. صدایی که تا کنون خاموش و ناشنیده مانده بود , اکنون گویا شده است. شاید بتوان سیر تحول این جریان را با مفهوم فمینیسم توضیح داد. مفهومی که جنبش اجتماعی زنان با آن شناخته می شود. نیاز های سرمایه داری زنان را به فعالیت های اقتصادی که در سپهر عمومی قرار دارند می کشاند، در اینجا تعارضی که در وضعیت عینی و ذهنی زنان بوجود می آید این است که زنان متعلق به قلمرو خصوصی تعریف شده اند، درحالیکه در قلمرو عمومی که بر اساس برابری افراد تعریف شده است حضور دارند و در عین حال از آن برابری سود نمی برند. این تعارضات به تدریج باعث می شودکه زنان به یک خود آگاهی جمعی برسند. از اواخر قرن 18 به طور انفرادی از طرف بعضی از زنان یکسری ایده هایی ایجاد می شود و از نیمه قرن نوزدهم بطور خاص جنبشهای زنان به شکل حرکات جمعی زنان شکل می گیرد. جنبش اجتماعی زنان یک از نمونه های جنبش های اجتماعی جدیدی است که تاثیرات تعیین کننده و دامنه داری هم در جامعه و هم در دیدگاه های نظری جامعه شناسی داشته است. به گونه ای که نمود آنرا می توان در تغیییرات گسترده و اساسی دیدگاهها، تعریف مجدد منافع و بازسازی روابط اجتماعی مشاهده نمود.مسئله زن در ایران از مسائل زنان در جهان جدا نیست و نمی توان جنبش های زنان در ایران را جدا از آنها در نظر گرفت. در حالیکه مسئله زنان در ایران دارای ویژگی های مذهبی، اجتماعی ، حقوقی و اقتصادی مختص به خود است که فقط با توجه به فاکتور های مختلف در زمینه اجتماعی ایران می توان به شکل گیری، رشد و تحول آن پرداخت و الگوهای غربی فقط نقش یاری دهنده را دارند و نه تعیین کننده. در واقع تاریخ فعالیت زنان در ایران به جریانات دهه 1960 باز می گردد و تا قبل از آن حرکتی که بتوان عنوان جنبش زنان در ایران بازشناخت قابل بازشناسی نبوده است. چرا که بر اساس مطالعات و شواهد تاریخی, مبداء نهضت زنان ایران تاریخی کهن داشته و به انقلاب مشروطیت متصل است. بنابر این حرکت اخیر زنان ایران فاز جدیدی از فعالیت آنان بوده و با چالش قواعد و هنجارهای مرسوم و نقد قوانینی حقوق جامعه مشخص می گردد.
هر چند تاریخ پویایی درونی جامعه ایران بخصوص تحرک اجتماعی زنان ایرانی نقش اصلی را در شکل مسیر جنبش زنان داشته است، اما به نظر می رسد که نقش عوامل خارجی نیز چشم پوشیدنی نباشد.
این بررسی تلاشی است در راستای فهم این سوالات که : فمینیسم چگونه شکل گرفته وچه روند هایی دارد؟تاثیر دیدگاه های فمینیستی بر جنبش زنان ایران چگونه است؟جنبش زنان ایران چه روندهایی داشته ، دارای چه اهداف، نگرش ها ، ساختار و مطالباتی است؟ فمینیست اسلامی و ایرانی چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ آینده جنبش زنان در ایران چگونه است؟
.2روند شکل گیری فمینیست
از قرار معلوم واژه » فمینیسم « نخستین بار در 1871 و در یک متن پزشکی به زبان فرانسه برای تشریح گونه ای وقفه در رشد اندام ها و خصایص جنسی بیماران مردی به کار رفته که تصور می شده است اینان براساس از خصوصیات زنانه یافتن تن خود در رنج اند. می توان با اطمینان گفت چیزی که ما امروزه تفکر فعالیت فمینیستی می نامیم. مدتها پیش از انکه خود واژه بکار گرفته شود وجود داشت. واژه فمینیسم نخستین بار به سال 1872 توسط الکساندر را دوما نمایشنامه نویس و رمان نویس فرانسوی برای نامگذاری جنبش در حال پیدایش حقوق زنان به کار رفت.[1]
در دهه 1840 جنبش حقوق زنان در ایالات متحده با پیمان آبشار سنکا 1848 آغاز به ظهور کرد و دستاورد آن اعلامیه احساسات که طالب رعایت اصول آزادی و برابری در مورد زنان بود، دراعلامیه استقلال آمریکا انعکاس گسترده یافت. در پی آن الیزابت کدی استانتن و سوزان ب. آنتونی انجمن ملی حق رای زنان را تاسیس کردند. در 1792 مری ولستن کرافت کتاب احقاق حقوق زنان را نوشت و هم زمان با آن در فرانسه زنانی مانند المپ دوگوژ و تروان دومریکور برای گسترش حقوق وعده داده شده به زنان در انقلاب فرانسه مبارزه می کردند.[2]
.1-2موج اول:
موج اول در سال 1830 شروع شد مری ولستون کرافت با نوشتن کتاب حقانیت حقوق زن تاثیر اصلی را بر این موج گذاشت پس از وی جان استوارت میل با همکاری همسر اولش هری تیلور، کتاب انقیاد زنان را نوشت که تاثیر مهم بعدی را بر این موج گذاشت نگارش این کتاب در حالی صورت گرفت که زنان در دوره ویکتوریا در اوج سرکوب به سر می بردند.
می توان گفت اساسا اندیشه حقوق لیبرال سنتی زمینه اصلی بروز این موج به شمار می رود. گسترش حقوق مدنی و سیاسی به ویژه اعطای حق رای به زنان خواسته و هدف اصلی این موج بود البته در کنار هدف اصلی اهداف فرعی نیز وجود داشتند از جمله این اهداف می توان به دست یابی زنان به کار، آموزش، بهبود موقعیت زنان متاهل در قوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه قانونی و مسائل پیرامون ویژگی های جنسی اشاره کرد. در دهه 1920 زنان به هدف اصلی خود یعنی حق رای دست یافتند با دست یابی به این هدف دوران وقفه فعالیت فمنیست ها آغاز شد و بجز فعالیت برای صلح خواهی فعالیت دیگری نداشتند . اساسا شرایط حاکم برآن دوران ایجاب می نمود که فمنیست ها فعالیت جدی نداشته باشند پیدایش جنبش های اقتداگرا از جمله فاشیسم و نازیسم و مهم تر از آن وقوع دو جنگ خانمانسوز جهانی اول و دوم مهم ترین عواملی بودند که فمینیست ها را در آن دوران مهار کردند و آنان را از فعالیت جدی باز داشتند.[3]
.2-2موج دوم
موج دوم فمنیسم از دهه1960 آغاز میشود.سیمون دوبوار با نوشتن کتاب جنس دوم (1949) و بتی فریدن با نگارش کتاب زن فریب خورده (1963 ) تاثیر اصلی را در بر انگیختن این موج داشتند.از دیگر متفکران مهم در این موج، می توان به کیت میلت، نویسنده سیاست جنسی ( (1970 و جرماین گرییر ، نویسنده خواجه زن((1970 اشاره کرد. موج اول تا حدی توانست وضعیت زنان را در رابطه با برخی از مسائل بهبود بخشد. هدف اصلی فمینیست ها در موج دوم نجات زن بود آنان معتقد بودند
ٍ
دستیابی به حقوق سیاسی و قانونی برابر با مردان مساله زنان را کاملا حل نکرده است. چرا که اساسا از نظر فمینیست ها نظریه های موجود عمیقا جنس گرا و غیر قابل اصلاح هستند ونقد دانش مردانه، نقد ساختارهای اعتقادی ریشه دار مانند مردسالاری و قرار داد اجتماعی رد کلیت ازدواج و تاکید بر تجدد و حرفه اقتصادی از جمله دیدگاه های مهم فمینیست ها در این موج به شمار می روند. فمینیست ها در این دوران، آن قدر به سمت افراط رفتند که حتی بر ظاهری مردانه نیز تاکید داشتند.[3]
.3-2موج سوم
موج سوم فمینیست از اوائل 1990 آغاز می شود فمنیسم که در دهه های 1960 و 1970 در اوج خود به سر می برد در اواخر قرن بیستم با مشکلات زیادی مواجه می شود و در نتیجه در سرازیری انحطاط افتاد. شکاف ها و دسته بندی های آشکاری در درون جنبش زنان به وجود آمدند. دولت های تاچر و ریگان در دهه 1980 آشکارا با این نهضت ستیز کرده، خواستار اعاده از دست رفته ارزش ها ی خانوادگی شدند. فمینیست ها،که به بسیاری از اهداف اصلی شان دست یافته بودند،آن قدر به سمت افراط پیش رفتند که حتی نهضت مردان در حال شکل گیری بود. این مسائل باعث شدند فمنیسم در اوائل دهه 1990یک فرایند اعتدال را تجربه کند. اندیشه های برخی از پسا نوگراها همچون میشل فوکو و ژاک دریدا در بر انگیختن این موج تاثیر بسزایی داشتند. علاوه بر این خانم جین با نوشتن کتاب مرد عمومی، زن خصوصی (1981) تلاش کرد دیدگاه های افراطی در موج دوم را تعدیل کند. برخلاف موج دوم فمینیست ها در این موج، بر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تاکید می کردند، آنان معتقد به احیای مادری بودند و از خانواده فرزند محور و همچنین زندگی خصوصی دفاع می کردند .[3]
.3روند شکل گیری جنبش زنان در ایران
تلاش زنان ایرانی برای مشارکت سیاسی پدیده ای نوظهور نیست اما مدل مشارکت آنها تا دورانی نه چندان دور مدلی تبعی و متاثر از رفتار مردان بوده است. این نهضت مشروطه بود که با وارد کردن مفاهیم جدید به زندگی اجتماعی، زنان را نیز برای ابراز رای مستقل از مردان در حیات سیاسی به تکاپو انداخت. بنابراین می توان روند مشارکت زنان را به دو دور قبل و بعد از انقلاب مشروطه تقسیم کرد:
.1-3قبل از پیروزی مشروطه
قبل از پیروزی مشروطه زنان با مشارکت در تظاهرات، تجمیع ها و تحصن ها و کوچ های علما برای نسبت نشینی حمایت خود را از مشروطه خواهان و مخالفان با رژیم سلطنتی سلسله قاجار و ناشی از آن اعلام می کردند .[4]
زنان تجدد خواه ایرانی همواره در جنبش مشروطه دخالت موثر و مستقیم داشتند آنها اعتصاب ها را امکان پذیر و از لحاظ مالی و اخلاقی به مشروطه خواهی کمک می کردند. انجمن های سری زنان که برای نخستین بار از سوی شوستر در کتابش طرح شده در واقع تلاش سازمان یافته زنان در حوزه سیاست بود. ابراهیم تیموری در کتاب خود به موضوع مقاومت زنان در تحریم تنباکو اشاره می کند بر اساس نوشته های گروه هایی از زنان تهران در یک تظاهرات در مقابل منزل آقای آشتیانی شرکت کردند و در سر راه خود تمام مغازه های بازار را وادار به تعطیلی کردند و با سر دادن شعارهای ضد شاه بسوی مسجد شاه ادامه مسیر دادند .[5]
.2-3بعد از پیروزی مشروطه
بعد از انقلاب مشروطه نیز زنان به رغم آنکه قانون انتخابات 1906 با صراحت کامل آنان را از تلاش های سیاسی بر حذر داشت و همچنین مجلس تقاضای آنان را برای اینکه رسما مورد اعتماد قرار گیرند مورد توجه قرار نداد. از دیگر کوشش های
َ
زنان مشروطه طلب مشارکت آنان در قیام آذربایجان و جنگ های تبریز بود که برای دفاع از مشروطه و حکومت در مرکز به پا خواسته بودند. بعد از آنکه مجلس با تشکیل انجمن های زنان که قصد فعالیت سیاسی داشتند مخالفت کرد و طایفه نسوان را از جمله گروه هایی دانست که از حق انتخاب و رای دادن محروم هستند. با این حال حرکت زنان در ابتدا به دنبال مردان و در جهت تحقق خواسته های مشخص نبود و فقط در راستای حمایت از اهداف عمومی جنبش قرار داشت ولی به مرور زمان این خواسته ها از عمق و هدایت و سازماندهی بیشتری برخوردار شد و از حوزه عمومی به حوزه خاص زنان و نیز از مسائل فرهنگی و اجتماعی به مسایل سیاسی گسترش یافت.
بعد از مشروطه با سرنگونی سلسله قاجاریه و روی کار آمدن حکومت پهلوی و روی کارآمدن رضاخان به طور رسمی کشور را وارد دوره تازه ای به نام مدرنیزاسیون کرد. در این دوره اتفاق هایی مانند گشوده شدن مدارس دخترانه و تلاش برای رفع حجاب دو روی سکه بودند که از یک سو می کوشیدند زنان را ازآنچه داشتند دور کند و از دیگر سو می خواست چیزی را که تاکنون نداشته اند به آنها بدهند. در دوره پهلوی زنانی با ظاهر دیگر نیز در جریان آزادیخواهانه در این حضور پیدا کردند. بنابراین از سوی دولت مرکزی که داعیه دار مدرنیزاسیون به سبک خاص پهلوی بود مورد حمایت قرار گرفتند.
حکومت محمد رضا پهلوی البته زنانی که در سازمان های دولتی قرار داشتند حمایت می کرد هم جهت با این حمایت ها بود که زنان ایرانی نخستین بار در سال 1342 در انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی شرکت کردند و از 198 نماینده ، 6 نفر زن موفق حضور در این مجلس شدند . 4 سال بعد یعنی در سال 1346 در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی از مجموعه 219 نفرنماینده ، 7 نفر زن به مجلس راه یافتند و در سال 1350 در دوره بیست و سوم مجلس شورای ملی از مجموع 268 نفر نماینده 18 زن بر کرسی های مجلس نشستند. درآخرین دوره مجلس شورای ملی در سال 1354 نیز بیست زن به مجلس راه یافتند میزان مشارکت زنان در واپسین سال رژیم پهلوی دوم را هم می توان به استناد آمار زیر ارزیابی کرد آماری که نشان دهنده حضور 23 درصدی زنان در دانشگاه های کشور، حضور 233 زن در هیات های محلی، 22 نفر در مجلس شورای ملی و 2 نفر در مجلس سنا بود .[6]
.3-3مشارکت سیاسی زنان بعد از انقلاب
در جریان وقوع انقلاب اسلامی فعالیت سیاسی زنان چشمگیر و قابل ملاحظه بود اما به دلایل متعدد تاریخی و فرهنگی این فعالیت ها پس از پیروزی انقلاب بیشتر شکل توده ای به خود گرفت. حضور فقط یک زن در مجلس خبرگان قانون اساسی و یا حضور سه نماینده زن در دوره نخست مجلس شورای اسلامی تصویر مشارکت سیاسی زنان را بسیار محدود و تنها به شکل نمادین در عرصه توده ای باقی گذاشت که آثار آن هنوز هم قابل مشاهده است با این وجود تشکلهایی مانند "نهضت زنان مسلمان" یا "جمعیت زنان جمهوری اسلامی" که معتقد به مشارکت زنان مسلمان در سطوح مدیریتی بودند تحت حمایت بنیانگذار انقلاب شکل گرفت.
در سالهای بعد نیز آهنگ مشارکت زنان در مدیریت های کلان سیاسی شتاب چشمگیری را شاهد نبود به گونه ای که بر اساس آمار مرکز مشارکت امور زنان در سال 1377 تعداد زنان در مجلس شورای اسلامی در دوره های اول دوم و سوم و چهارم و پنجم به ترتیب 1،6/1،6/1،46/1،5/3 بوده است در همین ارتباط تعداد نمایندگان زن در دوره ششم از 14 نفر به 13 نفر کاهش یافت و در دوره هفتم نیز تعداد نمایندگان زن در مرحله اول 12 نفر و در میان دوره ای به 13 نفر نفر رسید. در مجلس هشتم نیز تنها 8 زن به سمت نمایندگی دست یافتند. در قوه مقننه هم بعد از انتخابات دوره هشتم ریاست جمهوری و روی کار آمدن محمد خاتمی دو زن به کابینه راه یافتند که در سمت معاون رئیس جمهور و مشاور فعالیت کردند. در دوره اول ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به جز آن دو پست از حضور زنان در سطوح مدیریتی کاسته شد اما در دومین کابینه احمدی نژاد برای نخستین بار در جمهوری اسلامی یک زن به عنوان وزیر موفق به کسب رای اعتماد از مجلس شد. با این حال
ُ
هنوز به اعتبار آمارهای گروه های غیر دولتی میزان مدیریت کلان در کشور کمتر از 1/2 درصد است و این در حالی است که نسبت دختران پذیرفته شده درکنکور در سال 89 در مقابل با پسران 60 به %40 در سال 88 بوده است .[7]
.4اهداف فمینیست و جنبش زنان
به نظر می رسد تمامی نحله های فمینیستی در این نقطه اتفاق نظر دارند که مناسبات موجود میان دو جنس درخانواده و اجتماع (که در ضمن آنها، زنان تحت انقیاد و سلطه مردان قرار دارند) رضایت بخش نبوده و باید به گونه ای تفسیر یابد که زنان بتوانند به طور دلخواه بر زندگی خود کنترل داشته باشند و در نتیجه امکان و فرصت بیشتری برای فعلیت بخشیدن به
تمامی قابلیت های انسانی خود بدست آورند.[1]
بنا بر این اهداف فمنیست ها را می توان چنین برشمرد:
-گسترش حقوق مدنی و سیاسی -اعطای حق رای به زنان
-دستیابی زنان به آموزش -بهبود موقعیت زنان متاهل در قوانین
- حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه -نجات زن
-احیای مادری -حمایت از خانواده و زندگی خصوصی
-کنترل زنان بر زندگی خود.[3]
.5ویژگی ها، اصول و اهداف جنبش زنان ایران
-1 ذهنیت فعالان زن ایران در رابطه با ارزیابی جایگاه زنان، غالبا در چارچوب نظری ستمگری متمرکز است.
-2 فعالان زن ایران مساله اصلی و اولیه زنان ایران معاصر را نابرابری قوانین حقوقی تشخیص می دهند هدف اصلی آنها تلاش برای کاهش نابرابری های حقوقی دو جنس است -3 پایبندی به ارزشهای فرهنگی و ارزیابی واقع گرایانه در ارتباط با ماهیت دو جنس
- 4 کسب حقوق برابر زن و مرد توجه به کرامت انسانی.[8]
.6بیان مفاهیم .1-6تعریف فمنیسم:
فمینیسم به افکار و آرایی اشاره دارد که زنان برای تغییر خود آگاهی شان و تغییر جامعه به وجود آوردند.در نگرش فمینیست ها به حیات اجتماعی, زنان گروه اجتماعی ستمدیده ای به حساب می آیند.آنها براین اعتقادند که زنان و مردان ساخته جامعه اند و می توان توضیحی اجتماعی برای فرادستی مردان ارائه کرد. فمنیست ها مدعی اند که روابط میان مردان و زنان در حوزه های کار, سیاست، خانواده الگوی نابرابری جنسیتی را بازتاب می دهند. فمینیسم نظریه جنبش زنان است. این نظریه جهان مردان و زنان را پدیده ای اجتماعی و سیاسی توصیف می کند .[9]
فمینیسم جنبشی سازمان یافته برای دست یابی به حقوق زنان و نیز ایدئولوژی برای دگرگونی جامعه که گرد این ایدئولوژی گرد آمده اند که زنان به واسطه جنس خود با بی عدالتی روبرو می شوند اتفاق نظر دارند.اما بر علل عوامل ستم بر زنان تحلیل های مختلفی ارائه می دهند و برهمین پایه راهبرد های متفاوتی نیزبرای رفع این ستم پیشنهاد می کنند.در واقع تنوع آراءخود دلیل محکمی است براینکه فمینیست ها هر گونه نظریه ی عام و جهان شمول را بله چالش می طلبندو جست و جوی آگاهی را به خودی خود شکلی از نظریه و عمل سیاسی می دانند .[10]
ِ
.2-6تعریف جنبش
اندیشمندان مختلف از جنبشهای اجتماعی تعاریف متفاوتی ارائه نمودهاند. از لحاظ تاریخی مباحث مربوط به جنبشهای اجتماعی نخست در نوشتههای پیرامون رفتار جمعی آورده میشد و برخی از متفکران این دو مفهوم را یکی میدانستند. برخی از اندیشمندان نیز کنش جمعی و حتی تغییرات اجتماعی را معادل جنشهای اجتماعی به کار بردهاند. برای مثال اسملسر حرکتهای جمعی را بسیج افراد براساس اعتقادی که کنش جمعی را از نو تعریف میکند میداند. تعریف او، گسترش یافته تعریف بلومر است که در تعریف جنبشهای اجتماعی میگوید: »فعالیت جمعی برای استقرار نظم جدیدی در زندگی.«
رودلف هبرل می نویسد یک جنبش اجتماعی تلاشی برای دست یابی به مطالباتی مطرح و به ویژه تغییر در نهادهای اجتماعی مشخص است. از سوی دیگر هربرت بلومر جنبش اجتماعی را » اقداماتی جمعی به منظور ایجاد نظمی نوین در زندگی« تعریف می کند متداول ترین مشخصه در تحقیقات مربوط به جنبش های اجتماعی مطالعه آن دسته از جنبش هایی است که »نیرومند و پر قدرت« و »کاملا رشد یافته« بودند .[11]
.7چارچوب نظری
بر این اساس با استفاده از عناصر اصلی نظریه جورج ریتزر و همچنین تقفسیم بندی مانوئل کاستلز از نگرشها و تحلیل های فمنیستی چارچوب نظری مقاله ارائه می شود.
به طور کلی ریتزر 3 نظریه فمینیستی در مورد نابرابری جنسیتی ارائه می دهد.
-1 نظریه های تفاوت جنسیتی : این نظریه ها معتقدند جایگاه و تجربه زنان در بیشتر موقعیت ها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیت ها تفاوت دارد مضمون اصلی این نظریه ها این است که زنان از ارزشها، داوری ارزشی، انگیزه ها منافع ، خلاقیت ادبی، احساس هویت، فراگرد آگاهی و ادراک در ساختن واقعیت اجتماعی ، بینش و برداشت متفاوت از مردان دارند مضمون دیگر اینکه شکل کلی روابط زنان و تجربه های زندگیشان شکل متمایزی است این نظریه ها سه تبیین در مورد تفاوت جنسیتی ارائه می دهدن -1. زیست شناختی، -2 عادی -3 اجتماعی روانشناختی.
-2 نظریه های نابرابری جنسیتی: بر اساس این نظریه ها جایگاه زنان در بیشتر موقعیت ها نه تنها متفاوت از جایگاه مردان بلکه از آن هم کم بهاتر و با آن نابرابر است واین نابرابری ها از سازمان جامعه سرچشمه می گیرد . نه از تفاوت زیست شناختی و شخصیتی تبیین این دسته از نظریه ها به دو نوع فمنیسم لیبرال و مارکیستی منتهی می شود.
-3 نظریه های ستمگری جنسیتی: این نظریه ها موقعیت زنان را بر حسب رابطه قدرت مستقیم میان مردان و زنان بیان می کند زنان تحت ستم قرار دارند به عبارت دیگر تحت قید و بند تابعیت، تحصیل، سوء استفاده و بدرفتاری مردان هستند این الگوی ستمگری با عمیق ترین شکل در سازمان جامعه عجین شده است و ساختار پدرسالاری را بوجود آورده است در بررسی جنبش زنان ایران سعی می شود که با بهره گیری از رویکردی تلفیقی ، از اصول حاکم بر سنخ شناسی جورج ریتزر در شناسایی نظریه های فمینیستی و عناصر مشترک جنبش های اجتماعی در نظریه آلن تورن درباره جنبش های اجتماعی که مورد استفاده کاستلز قرار گرفته استفاده شود نظریه ریتزر می تواند به ما در فهم چگونگی ارزیابی زنان ایران از جایگاه و وضعیت خویش کمک رساند اما با لزوم درک اهدافی که زنان در پس دستیابی به آن هستند از نظریه تورن نیز بهره گرفته خواهد شد.[ 12 ]
.8هویت و دست اندر کاران جنبش زنان در ایران
به نظر می رسد جنبش زنان ایران یک جنبش توده ای نیست یعنی عوامل های آن زنان جامعه به گونه ای عام نیستند بلکه بیشتر فعالان و دست اندرکاران آن شامل نخبگان زن می کردند منظور از نخبگان زن، زنان متصدی کرسی های
ّ
دانشگاهی، نویسندگان زن و متصدیان مناسب دولتی رده بالا می باشند. البته در سطح عامه زنان نیز نوعی فشار در جهت دموکراتیک کردن زندگی شخصی و اجتماعی زنان به چشم می خورد که غالبا ناشی از آشنایی آنها با الگوهای جدید زندگی به واسطه عملکرد رسانه های جمعی است گرچه نباید فراموش کرد که اهمیت آرای زنان در انتخابات دوره های اخیر و توجه داوطلبان برای جلب این آزاد از طریق خواسته ها و شعارهای مطلوب توده زنان درآینده می تواند به عنوان عاملی در جهت توده ای شدن جنبش زنان ایران عمل کند.[13]
.9نگرش جنبش به وضعیت زنان:
اگر چه نمی توان نگرش جنبش زنان ایران را به نوعی نگرش خاص تقلیل داد اما با توجه به دسته بندی نظریه های ریتزر، نگرش زنان ایران راجع به توصیف وضعیت زنان بیشتر در چارچوب نظریه های نابرابری جنسیتی (نابرابرگرا) می گنجد جنبش زنان ایران غالبا به چارچوب های نظام فرهنگی وفادار می باشد، اما در عین حال خواستار اصلاح نابرابری ها و بازنگری آن بر اساس شرایط زمانی است شاید از اساسی ترین ویژگی های قابل ذکر برای جنبش زنان ایران بتوان از واقع نگری آن در پذیرش تفاوتهای زنان و مردان در بعضی از ابعاد از یک سوء تاکید بر همانندی و وجود ویژگی ها و ابعاد مشترک میان دو جنس از سوی دیگرنام برد .[13]
.1-9 موضوع مبارزه
قوانین حقوقی مبتنی بر نابرابری زنان با مردان، نگرش های فرهنگی های که زنانرا در درجه دوم و ناقص تر از مرد فرض می کندو عوامل جامعه پذیری که کاستلز برمبنای مقوله بندی تورن از جنبش های اجتماعی، نسخ شناسی خویش را از جنبش های فمینیستی پیشنهاد کرده است و براین اساس لازم است قبل از شناخت سنخ بندی کاستلز از جنبش های فمینیستی، مبنای مقوله بندی تورن از جنبش اجتماعی شرح داده شود.
آلن تورن پایه نسخ شناسی کلاسیک، یک جنبش اجتماعی را بوسیله سه اصل تعریف می کند: هویت جنبش، موضوع مبارزه(اصل ضدیت یا مخالفت) و چشم انداز یا مدل اجتماعی(اصل عمومیت) جنبش که به عبارتی همان »هدف غایی« جنبش است.
-هویت: به تعریف جنبش اشاره دارد یعنی جنبش چیست و سخنگوی کیست. مبارزه با آنچه که از سوی جنبش دشمن آشکار تعریف می شود و بالاخره هدف اجتماعی به دیدگاه جنبش از نظم اجتماعی یا سازمان اجتماعی اشاره می کند که جنبش می خواهد در افق تاریخی کنش جمعی خود بدان نایل آید.
-موضوع مبارزه: با استفاده از سه اصل نظریه آلن تورن سنخ شناسی کاستلز از جنبش های فمینیستی را می توان هویت، دشمن و هدف این جنبش ها به گونه ای خلاصه ارائه نمود.بدین ترتیب جنبش زنان ایران با توجه به اصل نظریه آلن تورن و درچارچوب سنخ شناسی کاستلز قرار می گیرد. محور ایجاد نگرش های کم بها جلوه دادن زنان استوار است از عمده ترین اهداف مبارزه زنان ایران است.
هدف غایی:کسب حقوق برابر زن و مرد توجه به کرامت انسانی از جمله اهداف اساسی جنبش زنان ایران است.[8]
همه این جنبش ها بر این باورند که زنان به واسطه جنس خود، با بی عدالتی روبه رو می شوند و اعتقاد دارند که زنان باید حقوق، فرصت ها، امکانات و منزلت اجتماعی برابر با مردان داشته باشند.
به طور کلی درباره جنبش زنان می توان ویژگی های زیر را مدعی شد
-1 جنبش زنان، شکلی از مبارزه زنان است -2 جنبش زنان، مبارزه ای آگاهانه است.
-3 جنبش زنان، مبارزه ای دسته جمعی است -4 جنبش زنان، مبارزه ای سازمان یافته است.
-5 جنبش زنان، مبارزه زنان برای کسب برابری جنسیتی است .[14]