بخشی از مقاله
چکيده
بايسنقر ميرزا در دوره اول شکوفايي هنر و ادب دوره تيموري در شهر هرات (٨٥٠ـ٨٠٧ ه .ق .) بيشترين تاثير را بر اين فضا داشت . از اين رو مقاله حاضر با هدف مطالعه توصيفي تحليلي، شرايط زمانه او را در هرات خراسان آن دوران مورد تحليل قرار داده است و در پي يافتن پاسخي براي اين مورد است که وجود اين شخص چه تاثيري بر اعتلاي فرهنگي زمانه گذاشت و نيز به دنبال گردآوري عواملي است که به نوعي بتوان در هنر معاصر نيز آن ها را به کار برد. سوال هاي اصلي پژوهش آن بود که حمايت هاي بايسنقر ميرزا چه تاثيري بر شرايط فرهنگي آن روز هرات داشت ؟ و مهم ترين عواملي که توسط وي در شکوفايي هنر و ادب اين دوران تاثير گذاردند، کدامند؟ نوع تحقيق حاضر بنيادي و نظري و روش گردآوري اطلاعات کتابخانه اي بود. مهم ترين نتايج عبارت بودند از اينکه شکوفايي فرهنگي اين دوره بدون وجود بايسنقر ميرزا امکان پذير نبود و عواملي چون ثبات سياسي زمانه و دوريگزيني از سياست ، داشتن قريحه و ذوق هنري، هنردوستي، علاقه به ادبا و هنرمندان و حمايت از ايشان و مهم تر از ديگر موارد تاسيس کتابخانه سلطنتي سبب گشت تا نتوانيم شکوفايي زمانه او را بدون وجود اين شاهزاده متصور گرديم . در واقع حمايت هاي اين شاهزاده سبب شد تا فضاي هنر و ادب اين دوره به اوج شکوفايي خود دست يابد. اکنون به درستي ميتوان گفت که هنرپروران شاخص هر دوره اي با بهره مندي از شرايط مناسب زمانه و عواملي که خود در ايجاد آن سهيم هستند، شرايط را براي اعتلاي فرهنگي فراهم مي آورند.
واژگان کليدي: دوره تيموري، هرات ، هنرپرور، بايسنقر ميرزا
مقدمه :
هيچ شکوفايي هنري و ادبي در طول تاريخ بدون وجود هنرپروراني در اين زمينه اتفاق نيفتاده است ، در واقع اينگونه افراد هســـتند که هنر و هنرمند را از جهت مادي و معنوي مورد حمايت خود قرار ميدهند. به عبارتي واژه هنرپرور را ميتوان اين گونه معنا کرد که : «شخص ، دستگاه يا نهادي که هنرمند را به خدمت گيرد، به او سفارش کار دهد، و از فعاليت وي حمايت کند.» (پاکباز، ١٣٨١) از همين جهت در اين تحقيق ، اولين دوره شــکوفايي هنر و ادب تيموري در هرات خراسـان آن روزگار و ويژگيهاي شـخصـيتي و شـرايط پيرامون بايسـنقر ميرزا به عنوان هنرپروري تاثيرگذار و لايق مورد توجه قرار مي گيرد تا بتوان به پاســـخ هاي دو ســـوال اصـــلي اين پژوهش پي برد. حمايت هاي بايسـنقر ميرزا چه تاثيري بر شـرايط فرهنگي آن روز هرات گذاشـت ؟ و مهم ترين عواملي که توسـط بايسـنقر ميرزا در شکوفايي هنر و ادب اين دوران تاثير گذاردند، کدامند؟ در واقع هدف آن است که با بررسي ويژگيهاي شخصيتي اين شاهزاده و البته شرايط اقتصادي، سياسي و فرهنگياي که در اين دوره حاکم بود به عواملي دست يابيم که به اين فرد در هنرپروريهايش ياري رســاند. پي بردن به اين عوامل نيازمند آن اســت که در ابتدا توصــيف و در ادامه تحليل درستي از ويژگيهاي شخصيتي و شرايط آن دوران داشته باشيم . در انتها نيز به عواملي به عنوان نتايج مهم اين پژوهش اشاره ميکنيم که اگر در هر دوره ديگري نيز احيا گردد نتايج مشابهي را در پي خواهد داشت .
پيشينه پژوهش :
در هر دوراني از شکوفايي فرهنگي کشورمان در گذشته اين سرزمين ، دست يابي به ملاکهايي که فرهنگ و هنر را شـــکوفا نمودند کار مهمي اســـت ، زيرا که حتي با احيا نمودن برخي از اين عوامل در دنياي کنوني مي توان شاهد رونقي دوباره درفضاي فرهنگي معاصر کشورمان بود. از اين رو اولين دوره شکوفايي هنر و ادب تيموري در هرات مد نظر قرار ميگيرد. اين دوره ، يعني زمان حکمراني شاهرخ و فرزندش ، بايسنقر ميرزا، در اغلب کتب تاريخي به عنوان اوج شکوفايي فرهنگ اين سرزمين خاطرنشان شد و در بسياري از مقالات مورد توجه قرار گرفت . از اين رو قصــد داريم تا بر اســاس اين منابع تاريخي و تحليل شــرايط آن زمان به معيارهايي دســت يابيم که شــايد براي اعتلاي فرهنگ معاصر نيز کارساز باشد. در اين راستا زندگي و احوال بايسنقر ميرزا مورد توجه قرار ميگيرد تا به عنوان يکي از شاخص ترين هنرپروران اين دوره معرفي گردد. اين امر مستلزم آن است که تحليلي درست از خصوصيات اخلاقي او و شرايط زمانه اش داشته باشيم .
روش پژوهش :
اين پژوهش تنها قصد ندارد که بايسنقر ميرزا و زمانه اش را از نظر تاريخي مورد بررسي قرار دهد بلکه سعي دارد که با تحليل آن دوران به نتايجي جديد دســت يابد که مورد نظر اين پژوهش اســت . نوع تحقيق حاضــر بنيادي و نظري و روش تحقيق توصــيفي- تحليلي مي باشــد. شــيوه گردآوري اطلاعات کتابخانه اي و ابزار گردآوري اطلاعات شـامل منابع موجود در کتابخانه ها اسـت . بنابراين با تجزيه و تحليل اطلاعات به دسـت آمده به دنبال اسـتخراج دلايلي است براي نيل به اهداف اين پژوهش . در واقع بااستفاده از توصيف کردن شرايط ، نقد آن و تحليل واستنتاج ذهني ميتوان به اثبات فرضيه هاي اين پژوهش پرداخت .
دوران اوج شــکوفايي هنر و ادب شــهر هرات به دو دوره طولاني از حکمراني تيموريان تعلق دارد:١- دوره اول (٨٥٠ــــ٨٠٧ه .ق .) با پادشاهي شاهرخ و فرزند هنرپرورش بايسنقر ميرزا ٢- دوره دوم (٩١١-٨٧٥ه .ق .) با حکمراني سلطان حسين بايقرا و همراهي وزير شهيرش ، اميرعليشير نوايي. در واقع قرن نهم ه .ق . که برابراست با قرن ١٥م و وقوع رنســانس اروپايي را ميتوان رنســانس هنر ايران زمين قلمداد کرد. «يکي از بارزترين نمونه ها، دوره حکمراني خاندان تيموري... در قرن ٩/١٥ميباشد که توسط پژوهشگران غربي"رنسانس تيموري" نام گرفت .» (١٩٨٨ ,Subtenly) در اين زمان هرات به صـــورت دارالعلم بزرگي درآمد که از ديگر ســـرزمين ها طالبان علم ، هنر و ادب بدانجا روي ميآوردند تا از فضـاي اين شـهر اسـتفاده نمايند. شـاخص ترين مدارس ، مسـاجد، خانقاه ها، کتابخانه ها، دارالسـياده ها و دارالشــفاها در اين شــهر به وجود آمد و هزاران ســخنور، دانشــمند، نويســنده ، شــاعر، خطاط ، نقاش ، تذهيب کار و موسيقيدان ماهر در آن شهر مانند ستارگاني درخشان نورافشاني کردند.
بايد دانست که شکوفايي هنر و ادب دوره اول بدون حضور بايسنقرميرزا، حامي شاخص اين دوره ، هيچگاه اتفاق نمي افتاد. در واقع اين دوره به طور حتم وامدار اين شاهزاده جوان است که با به وجود آوردن شرايط لازم رونق فرهنگي اين زمانه را رقم زد. شـــاهزاده بايســـنقر ميرزا در٢١ذيالحجه ســـال ٧٩٩ه ق (١٣٩٦م ) در هرات به دنيا آمد. او سومين پسر شاهرخ و نوه تيمور بود که مادرش ، گوهرشاد آغا، مهم ترين همسر شاهرخ ، به حساب مي آمد. «از جملۀ مواهب و عطايايي که حضـــرت واهب العطيات هم در اين ســـال که ممالک خراســـان به قدوم مبارک مفتخر و مباهي گشـــت ارزاني فرمود ولادت با ســـعادت حضـــرت مخدوم و مخدوم زادة جهان و جهانيان ماده نعمت امن و امان ،... اميرزاده بايسنغر بهادر... بود.» (حافظ ابرو، ١٣٨٠) خواندمير نيز مينويسد که او «پادشاهي بود جامع محاسن شمايل و حاوي انواع مکارم و فضايل علو مکانش بمرتبه که تاجداران روزگار در بارگاه خلايق پناهش در صف نعال نشسته بآن افتخار کردندي.» (خواندمير، ١٣٥٣) بايســـنقر که گهگاهي به نيابت از پدر از ســـال ٨١٧ه ق تا زمان مرگش در هرات سلطنت کرد، بعد از آنکه عمر کوتاهش را در راستاي علايق و ذوق هنرياش به کار گرفت در سال ٨٣٧ه ق در نهايت اوج شــکوفايي هنري هرات درگذشــت . «و در آن اوقات دارالســلطنه هرات چنان معمور بود که زياده بر آن در قوت متخيله نميگنجد.» (ميرخواند، ١٣٣٩) بعد از مرگ او اختياراتش به فرزندش علاءالدوله ، تفويض شد و جنبشي که او به وجود آورد تا چند سـال بعد توسـط هنرمنداني که در زمانه او به کار مشـغول بودند ادامه پيدا کرد. در ادامه به عواملي اشاره ميگردد که به واسطه آن ها حمايت هاي فرهنگي اين شاهزاده اتفاق افتاد:
١- ثبات سياسي زمانه و دوري گزيني از سياست :
فرمانروايي طولاني مدت شاهرخ در ثبات سياسي زمانه بيتاثير نبود و سبب شد تا اين دولت جايگاه خود را در بين مردم محکم و به واسطه اين ثبات سياسي فعاليت هاي هنرپرورانه خود را بسيار جدي اجرا نمايد. شاهرخ ده سال ابتدايي سلطنتش را صرف رفع آشوب ها و تحکم بخشيدن به حکومتش کرد اما به استثناي اين دوره او در بيشتر موارد سعي مي نمود تا از طريق مسالمت آميز با مخالفانش برخورد کند. «او پادشاهي بود کريم طبع و شجاع و هواي نفس و حب ازدياد جاه و نام در مزاج نداشت .» (مالکوم ، ١٣٦٢) در واقع شاهرخ و بايسنقر با بهره مندي از اين ثبات سياسي معيارهاي هنري و فرهنگي خود را به تثبيت رســاندند، به جاي آنکه نيروي عظيمشــان را صــرف کشــورگشــاييهاي متفاوت نمايند آنرا براي حمايت از هنرمندان ، گردهم آوردن آن ها و فراهم ساختن زمينه هاي لازم براي رشد فرهنگي زمانه اشان مورد استفاده قرار دادند، خصلت جنگ جويي تيمور را به انصاف ، هنرپروري و دانش دوستي تبديل کردند و محيطي آرام براي رشد و بالندگي علم و فرهنگ پديد آوردند.
بايسنقر با داشتن استعداد نظامي نقش تاثيرگذاري در امور مملکت داري زمانه پدرش داشت ، اما چون بسيار هنردوســت بود و هنرپروريهاي او بر قدرت نظامياش چيرگي داشــت ، در منابع تاريخي به زندگي ســياســي او کمتر اشاره شده و بيشتر او را از وجه يک هنرمند و هنردوست مورد بررسي قرار داده اند. «بايسنقرپسر ديگر شاهرخ که نســبت به برادران ديگرش علوم اســلامي را بهتر تحليل نموده بود در هرات ماند. او را وزير پدر ميدانســتند و با وي در عظمت پايتخت دخيل بود. » (بارتولد، ١٣٤٦) بايســـنقر نيز همچون ديگر برادرانش در محيط فرهنگي دربار شـــاهرخ بزرگ شد و از همان کودکي با سياست و لازمه هاي آن درگير شد به صورتيکه «دوره کودکي و نوجواني را همانند ســاير شــاهزادگان تيموري به کســب علم و هنر و فرا گرفتن فنون رزم و جنگاوري گذرانيده و دوره پر تلاطم مرگ تيمور تا استقرار و ثبات حکومت شاهرخي بر متصرفات تيمور، بايسنقر را در کنار پدر ميبينيم .» (احمدي نسب ، ٨١- ١٣٨٠) بايسنقر براي شاهرخ ياري دلسوز بود و در امور سياسي و جنگ ها، تنظيم امور حکومتي و اداري نيزمشاوري شــجاع و باتدبير به شــمار ميآمد. «ميرزا بايســنقر شــهرياري بود قدرت آثار و کامکاري بود با حشــمت و اقتدار بفرط کياســـت و ذکا و وفور حدت مرزها از اقران و امثال ممتاز بود.» (ميرخواند، ١٣٣٩) او در نبردهاي مختلفي پدر را همراهي نمود و گاهي نيز همچون ســال ٨١٣ه ق که شــاهرخ براي ســرکوب نمودن شــورش ماوراءالنهر بدانجا لشــکر کشيد، در هرات جانشين وي گشت . در سال ٨١٧ه ق نيز که شاهرخ در پايتخت نبود، او منصب نيابت سلطنت را براي حکمراني بر خراسان و بخش هاي شرقي آن بر عهده گرفت . شاهرخ در سال ٨١٩ه ق بايسنقر را به سرپرستي امارت ديوان قضـــا منصـــوب کرد که اين احتمالا به معناي "ديوان عالي اميري" يا شـــوراي عالي شـــاهرخ در هرات بود. از گفته هاي تاريخي پيداســت که منصــب مذکور بســيار مهم بود و انتصــاب وي به اين منصــب ، آن هم در آن ســن کم ، نهايت اعتماد پدر را به اونشان ميداد. به عبارتي با آنکه هيچوقت به سلطنت نرسيد در غياب پدر والي هرات بود و به نيابت او اين شهر را اداره مينمود. همين امر نيز سبب شد تا بتواند در محيطي آرام و بدون کشمکش اهداف فرهنگي خويش را به پيش براند. بايسـنقر در دومين لشـکرکشـي شـاهرخ به آذربايجان در سـال ٨٣٢ ه ق نقش مهمي را برعهده داشت و البته بايد دانست که زندگي سياسي او تقريبا در اين زمان به پايان رسيد.
نکته جالب در رابطه با فعاليت هاي سياسي او آن است که بعد از هر کدام از اين نبردها بلافاصله به هرات باز ميگشت و پنداشته مي شود که از سال ٨٢٣ه ق ، زمان فتح تبريز، تا زمان مرگش جز براي همراهيهاي کوتاه با شاهرخ در تاخت و تازهايش ، سفرهاي ييلاقي و شکار به ندرت از شهر دلخواهش ، هرات ، خارج شد. به عبارتي در واپسين سـال هاي عمرش نشـانه اي از فعاليت هاي سـياسـي ديده نشـد بلکه بيشـتر تمرکزش را بر امور هنري قرار داد. او در اين مدت بيشـــتر وقتش را در هرات ســـپري نمود و اغلب اوقات به همنشـــيني با هنرمندان و اديباني که خود در کتابخانه ســـلطنتي گردآورد پرداخت . در واقع حيات فرهنگي و هنري هرات و حفظ اين محفل ناب براي او از هر امر ديگري مهم تر بود و در آن برهه از زمان ، هرات تنها شـــهري بود که ميتوانســـت در آن علايق خاص خود را به راحتي دنبال نمايد. اين حيات فرهنگي که بيشتر با کوشش پدر و مادرش پديد آمد سبب شد تا بايسنقر در هيچ جاي ديگري نتواند علايق ســـرشـــار هنري و فکري خود را بدان خوبي تعقيب کند. به عبارتي او در دوران ثبات حکومت داري پدرش ، هرات را مامني يافت تا بعد از همه اين تاخت و تازها بتواند در آن آرامش بگيرد و به فعاليت هاي مورد علاقه خود بپردازد. در واقع اين برهه از زمان را ميتوان دوره اوج آرامش حکومت سياسي شاهرخ به حساب آورد که در سايه اين آسايش سياسي و به واسطه تجمع هنرمندان در اين شهر و در نتيجه تلاقي افکار، عصر شکوفايي هنر و ادب هرات رخ نمود.
٢- داشتن قريحه و ذوق هنري:
شاهرخ و فرزندانش ، اغلب خود نيز هنرمند بودند، به گونه ايکه «اکثر اوقات بين الغ بيگ و بايسنقر و شاهزاده
ابراهيم ســلطان در شــيراز مســائل ادبي مطرح ميشــد و لطيفه ها و مکاتبات بســياري بين آنها واقع ميگرديد.» (ايزدي، ١٣٨٧) آن ها شهزادگاني لطيف طبع و دانش پژوه بودند که هنر و ادب را نه براي تظاهر، بلکه چون خود شيفته آن بودند مورد توجه قرار دادند. در اين زمينه در بين فرزندان شاهرخ ، بايسنقر نسبت به برادرانش جايگاه ويژه اي داشت ، گويي شـــاهرخ وظيفه حفاظت از ادب و هنر را بر عهده او نهاده بود. به عبارتي براي حمايت کردن هاي بيدريغ و فراهم آوردن فضاي مناسب هنري توسط بايسنقر، چه دليلي بهتر از آن که خود او نيز ذوق و قريحه سرشار هنري داشت به گونه ايکه ادوارد براون ٢ او رامستعدترين پسر شاهرخ ميدانست . «وي شايد از همه آنان مستعدتر، و از حاميان بزرگ صنعت و علم بشماراست .» (براون ، ١٣٥٧) در واقع شاهرخ ، از بين فرزندانش به او و الغ بيگ بسيار مباهات مينمود.
«در هنرپروري و هنرمندي شهره اقاليم شد،و خط و شعر در روزگار او رواج يافت ، و هنرمندان و فضلاء بآوازه او از اطراف و اکناف روي بخدمتش آوردند... هنرمندان را عنايتها کردي،و شعر را دوست داشتي..،و شعر ترکي و فارسي را نيکو گفتي... و شش قلم خط نوشتي.» (دولتشاه سمرقندي، ١٣٣٧) بايد دانست که شاهزادگان تيموري اکثرا از خط و سواد کافي برخوردار بودند و از کودکي در مکتب خانه درس ميخواندند، که بايسنقر نيز از اين امر مستثني نبود و با وجود همراهيهاي ســياســي با پدرش ، اشــتياق فراوان او به هنر ســبب شــد تا بيشــتر اوقات خود را در کارگاه ها و انجمن هاي دربار بگذراند و زمان بيشتري را با هنرمندان ، علما و ادبا سپري کند. در واقع بايسنقر١٩سال اوليه عمرش را بيشــتر به کســب علم ، دانش و هنر پرداخت و اين براي هنرمند مســتعدي چون او کافي بود تا در فنون هنري همچون خوشنويسي و شعر و شاعري جايگاه مناسب خود را بيابد. «علت تبحر بايسنقر را بايد در نحوة تربيت او و اينکه با تاخير
وارد مراحل اداري و حکومتي گرديد برشـمرد...» (احمدي نسـب ، ٨١-١٣٨٠) در اين زمان فراگيري شـعر بيشـتر مورد علاقه شاهزادگان تيموري بود و بايسنقر در اين زمينه ستاره طراز اولي به حساب ميآمد. در راستاي علاقه و ذوق او در زمينه شعر و ادب بايد دانست که او «علاوه بر زبان ترکي ـ که زبان مادرياش بودـ به زبانهاي فارسي و عربي نيز تسلط داشت .» (اسکندري، ١٣٨٣). در واقع با وجود اينکه زبان فارسي زبان رسمي دربار تيموريان نبود اما اين شاهزاده و تني چند از ديگر شاهزادگان در زمينه شعر و ادب فارسي و گسترش آن بسيار کوشش نمودند. او دنباله روي سنت شعر دربارياي بود که در آن ايام ديگر به مديحه سرايي محدود نميشد بلکه دامنه بسيار گسترده تري داشت به گونه ايکه او روش نوين نقادي را در تدوين شعر و مقايسه آن به کار گرفت . اين غزل را به او نسبت داده اند:
نديدم آن دو رخ اکنون دو ماه است ولي مهرش بسي در جان ما است
به راهش سر نهم روزي که ميرم توان گفتن که عاشق سر به راه است
به زلفش مشک خود را نسبتي کرد دروغي گفت از آن رويش سياه است
دل من روي او خواهد هميشه نبيند بد هر آنکو نيک خواه است
گداي کوي او شد بايسنقر گداي کوي خوبان پادشاه است
جالب آن است که او با ديگر برادرانش همچون الغ بيگ در سمرقند و ابراهيم ميرزا در شيراز، درباره شعر و ادب فارسـي نامه نگاري ميکرد. ميگويند که او يکي از سـتايشـگران اميرخسـرو دهلوي بود و تصـميم گرفت تا کليه اشعار او را گردآوري نمايد. علاوه بر اين و «جداي از علاقه اي که به امير خسرو دهلوي داشت دستور داد ديوان مولانا شــمس الدين طبســي از شــعرا دورة ايلخانان را که به شــدت مورد علاقه وي بود به طرزي زيبا کتابت کنند.» (احمدي نسب ، ٨١-١٣٨٠) در واقع علاقه اين شاهزادگان به ادب فارسي سبب گشت تا گلچين هاي متعددي از شعرا کتابت گردد، به همين واسطه توجه به کتاب و کتابخواني بسيار باب شد و کتاب آرايي عاليترين شيوه براي نشان دادن سليقه هنري اين شاهزادگان به حساب آمد. علاوه بر اين ، در دوره تيموريان بسياري از شاهزادگان به هنر خوشنويسي گرايش داشــتند و ميتوان گفت که «دورة تيموري در ايران در تاريخ خط و خوشــنويســي دوره طلائي بشــمار رفته اســت و تيموريان از اين فن ترويج کرده اند و از خوشنويسان قدرداني نموده آن ها را بمقامات عالي رسانده اند.» (زکي، ١٣٢٠) در مورد بايسنقر نيز مهم ترين هنر او، خوشنويسي بود، به صورتيکه در اين زمينه صاحب نام گشت زيرا که در اقلام ششگانه خوشنويسي استاد بود. «سلطان بايسنقر ميرزا باغلب کمالات وفنون وجودش آراسته ، و از بيشتر رذايل پيراسته بود. در خطوط متداوله خاصه خط ثلث يگانه زمان ، و نابغه دوران بود.» (ايراني، ١٣٤٥) در واقع او نيز همچون برادرش ، ابراهيم ميرزا به صورت بسيار جدي و تحت تعاليم هنرمندان صاحب نام زمان خود در عرصه خوشنويسي رشد فراواني نمود. «در خطوط اصول (شش قلم ) شاگرد مولانا شمس الدين محمد بن حسام هروي معروف به شمس بايسنقري بود و قلم محقق و ثلث را نيک مينوشت .» (کاوسي، ١٣٨٩) بدين واسطه و به ويژه بينظير بودنش در کتابت خطوط محقق و ثلث بود که او را از "ارکان اربعه کاخ خطوط " دانستند. «چنانکه ميگويند چهار تن ارکان اربعه کاخ خطوط بوده اند
نخســت بايســنقر ميرزاي گورکاني، در حســن خط ثلث دوم مير عماد حســني قزويني در خط نســتعليق ســوم ميراحمد نيريزي در خط نسخ چهارم درويش عبدالمجيد طالقاني در حسن خط شکسته .» (ايراني، ١٣٤٥)
در راسـتاي هنر خوشـنويسـي، آثار متفاوتي را به بايسـنقر نسـبت داده اند که متاسـفانه تنها اثري که از او باقي مانده و نام او در آن به طور کامل ذکر شده ، کاشيهاي معرق درخشان ايوان جنوبي مسجد گوهرشاد مشهد است . در اين کتيبه ، او آياتي از قرآن را به خط ثلث جلي و به رنگ ســـفيد بر زمينه آبي تيره مات نوشـــت ، آياتي که با نقوش اسليمي زرد رنگ تزيين يافت . در اينجاست که رقم "بايسنقر بن شاهرخ بن تيمور گورکاني في٨٢١ه ق " بر کاشيهاي اين کتيبه نقش بســته اســت . در رابطه با هنر خوشــنويســي بر روي بنا، در منابع متفاوت ، بعضــي از کتيبه هاي عمارات سبزوار را نيز به او نسبت داده اند اما رقمي را که بتواند اين ادعا را اثبات کند يافت نشد. بايد دانست که شاهزادگان اين دوره در زمينه کتابت قرآن ، شهرت فراوان داشتند، از همين رو قرآني به خط محقق از وي به يادگار مانده که به "قرآن بايسنقري" شهرت يافته است . هنرشناسان اين قرآن را که بزرگ ترين قرآن خطي جهان است ، همچون دست نوشته هاي او بر روي کاشيهايمسجد گوهرشاد، از جمله شاهکارهاي هنر خوشنويسياسلامي دانسته اند، در واقع اين قرآن با کتيبه هاي اين مســـجد از نظر ســـبک شـــباهت فراوان دارد. به نظر ميرســـد که اين قرآن کامل بوده اما اکنون در دنيا حدود٧٠ برگ از آن موجوداست که ٥٧ برگ آن در گنجينه خطي کتابخانه مرکزي آستان قدس رضوي و ٨ برگ در گنجينه قرآن و نفايس اين مجموعه نگهداري ميشـــود. قرآن ديگري به خط ثلث جلي مربوط به قرن نهم هجري قمري را نيز به اونسبت ميدهند که در اين قرآن در هر صفحه ٧ سطر به خط ثلث درشت کتابت شده ، که از حيث ترکيب و فرم حروف جالب توجه اســـت . علاوه بر اين دو چند قرآن ديگر را نيز به اين شـــاهزاده نســـبت داده اند اما متاسفانه در هيچيک از آن ها مهر يا امضايي از او يافت نشد. در نهايت بايد دانست که ذوق هنري بايسنقر محدود به شعر و ادب نبود بلکه در هنرهايي چون نقاشي و موسيقي نيز قريحه ذاتي داشت «پسر عم او بابر او را نه تنها خوشنويس بزرگ شمرده بلکه مهارت او را در تصوير نيز ستوده است .» (عکاشه ، ١٣٨٠)
٣- هنردوستي ، علاقه به ادبا و هنرمندان و حمايت از ايشان :
بايسنقر علاوه بر آنکه خود داراي ذوق هنري بود به واسطه علاقه اش به اين وادي به صاحبان دانش و هنر نيز بسيار علاقمند بود و در اکثر مواقع با آن ها همنشيني داشت . «آوازه حسن رعايت او به حال اهل فضل و هنر به اطراف هفت کشــور و اقليم بحر و بر رســيد... و خردمندان فاضــل و هنرمندان کامل از اطراف و اکناف عالم دولت مثال روي اميد به درگاه معظم آوردند.» (عبدالرزاق سمرقندي، ١٣٨٣) نکته جالب آن که حتي در زمان هايي که همراه پدرش در نبرد به ســر ميبرد نيز به حمايت از هنرمندان ميپرداخت و پيشــاپيش پايه هاي مکتب هرات را بنيان مينهاد. به عبارتي علاقه او به محافل ادبي و هنري هرات ، پايه هاي فرهنگي اين شـــهر را بيش از هر زماني تقويت کرد و با همراهيهاي شــاهرخ دوره اي از شــکوفايي فرهنگي در اين زمان اتفاق افتاد. ميتوان گفت که «پيوســته اوقات عزيز او مصــروف بمجالست ارباب فضل و کمال بودي... صيت سخاي آنجناب نسبت باصحاب هنر در اطراف بحر و بر منتشر گشت و مانند صباء جهان پيما با قاضي و اواني اهل عالم رسيد فضلاء و علماء و هنرمندان و پيشه وران از انحاء و اقطار و بدرگاه پادشـــاه ســـپهر اقتدار آوردند و از موايد خوان کرم آن واليالنعم بحظ تمام بهره ور و محفوظي آمدند.» (ميرخواند، ١٣٣٩) فخري هروي مينويســد: «حســن خلق [کريم ] او چنان بوده اســت که هر چند بابا ســودايي در مجالس مطايبه ميکرده او در تتق عفو ميآورده .» (فخري هروي، ١٣٤٥) بايد دانسـت که «اموال و اقطاع بايسـنغر بهادر، بعهد شـاهرخ سلطان ششصد تومان کپکي بوده ، از ولايات استراباد و جرجان و دهستان و طوس و ابيورد و نسا و خبوشان و سمنان ، و از عراق کاشــان ، و از فارس شــبانکاره .» (دولتشــاه ســمرقندي، ١٣٣٧) او به واســطه اين اســتقلال مالي و البته خصــلت گشاده دستي که داشت در وادي هنرپروريهاي بيدريغ خود و براي گسترش پايه هاي فرهنگي زمانه اش از بخشش نمودن بخش اعظمي از داراييهايش رويگردان نبود. «آن جناب مجموع فضــلا و هنرمندان و پيشــه وران را به مواجب انعامات و مواهب عنايات به نوعي خوشـوقت داشـت که بيش از آن امکان ندارد.» (عبدالرزاق سـمرقندي، ١٣٨٣) وي براي جلب هنرمندان و آماده سـازي شـرايط و وسـايل بسـيار بخشـش مينمود و با پرداختن دسـتمزد و انعام هاي گزاف برجسته ترين استادان رشته هاي مختلف هنري را نزد خود نگاه ميداشت . «او با اعطاي انعام هاي شاهانه برجسته ترين خوشنويسان و نگارگران را حمايت ميکرد و آنان نيز نفيس ترين آثار هنري را براي او ميآفريدند.» (کاوسي، ١٣٨٩) از باب نمونه براي شروع پروژه عظيم تهيه "شاهنامه بايسنقري"که به فرمان خود او کتابت ومصور شد و به واقع يکي از نفيس ترين شاهنامه هايياست که تا کنون در تاريخ دوران هنري کشورمان استنساخ يافته کاغذسازان سمرقندي دعوت شدند تا کاغذ مرغوب سمرقند را توليد کنند.
اونسبت به شناخت فرهنگ ، هنر و آداب و رسوم ملت هاي ديگر نيز از خوداشتياق فراوان نشان ميداد که فرستادن غياث الدين نقاش به چين در سال ٨٢٢ه ق به همراه سفراي شاهرخ و سفارش نوشتن سفرنامه اي درباره کشور چين به اين نقاش ، نهايت اين علاقه را نشان ميدهد. «بايسنقر ميرزا، غياث الدين نقاش را در راس هيئتي به سفارت چين گســيل داشــت و گزارش غياث الدين نقاش از اين ســفر حاوي نکات ريز و جذاب در باب هنرهاي بصــري اين دوران است .» (آژند، ١٣٨٧) در واقع «بايسنغر و سلطانحسين ميرزا براي ايران مانند ويليام موريس بشمار ميآيند که در چهار صــد ســال بعد در انگلســتان بوجود آمد. آنها اســلوب جديدي در فن کتاب اختيار کردند ولي کتابهاي شــاهزادگان تيموري که به جنبه اشـــرافيت آنها تناســـب داشـــت محکم تر و زيباتر بود.» (براون ، ١٣٥٧) به عبارتي ظريف ترين کتاب هاي اروپايي و نسـخ خطي آن ها با کتاب هاي اسـتنسـاخ يافته زمان تيموريان برابري نميکند. از آنجاکه صـاحب منصبان تيموري به درستي ميدانستند که هر عضو از جامعه براي پيشرفت کارآمداست ، در نتيجه در پيشگاه بايسنقر نيز هر يک از هنرمندان شاخص جايگاهي ويژه داشتند و مورد پشتيباني وي قرار گرفتند، از اين رو بهترين استعدادهاي آن زمان کشف گرديد و در نتيجه حمايت گري فرهنگي به طرز بيسابقه اي شکوفا شد. در واقع اين حمايت ها آن ها را در مراحل آماده سازي آثارشان تشويق ميکرد که بدين واسطه بسياري از آن ها آثار خويش را به وي اهدا کردند.
جعفر تبريزي بايسنقري، نستعليق نويس شهير و رييس کتابخانه سلطنتي در زير سايه حمايت هاي اين شاهزاده توانسـت به درسـتي بر فضـاي اين کتابخانه نظارت نمايد. حافظ ابرو، مورخ شـهير اين دوره نيز به امر شـاهرخ و البته به تشويق بايسنقر "جامع التواريخ "رشيدي را تکميل و به سبب همين حمايت سخت بايسنقر بود که بخش آخر آنرا به او هديه کرد که به نام "زبده التواريخ بايسنقري" متداول گشت . از همين جا ميتوان فهميد که بايسنقر مشوق تاريخ نگاري به زبان فارسي نيز بود. يکي ديگر از هنرمندان مورد علاقه بايسنقر، شمس الدين محمد بن حسام هروي بود که در کليه خطوط ششگانه و نستعليق استاد بود. «بسياري از خطوط خويش را بنام ياقوت مستعصمي کرد و مبصران نکته دان اين معني را قبول فرمودند.» (خواندمير، ١٣٥٣) او خود معلم خط بايسنقر بود و به همين واسطه شخصيت هنرياش بسيار مورد التفات اين شاهزاده قرار داشت و در نتيجه ملقب به شمس بايسنقري و يا شمس سلطاني گشت . مير خليل الله نيز که در دوران شــاهرخي تربيت يافت مورد حمايت فراوان بايســنقر قرار داشــت . «مولانا اميرخليل نقاش را، که دولتشــاه سمرقندي به او لقب ماني ثاني داده است ، شايد بتوان بزرگ ترين يا دست کم مشهورترين نقاش کارگاه هنري ميرزا بايسنقر شمرد.» (کاوسي، ١٣٨٩) در واقع «اميرخليل در آن وقت بيبدل زمانه و در طريق خود وحيد و يگانه بود و او را پادشاه مشاراليه تربيت کلي نموده بود و روز بروز در مراسم رعايتش ميافزود.» (کريم زاده ،١٣٧٦: ٨٥) يوسف اندکاني نيز به همراه امير شاهي سبزواري از موسيقيدانان معروف دربار بايسنقر بود. «در گويندگي و مطربي در هفت اقليم نظير نداشت .» (دولتشاه سمرقندي، ١٣٣٧) در واقع او که از خوانندگان مشهور دربار اين شاهزاده هنردوست بود به مجالس بزم شاعرانه وي لطف و شور فراوان ميبخشيد، از همين رو بايسنقر نيز به او علاقه بسيار داشت . نقل است که ابراهيم ميرزا از شيراز چندين بار يوسف اندکاني را از بايسنقر خواستار شد اما نتوانست رضايت او را براي اين امر جلب نمايد.