بخشی از مقاله

چکيده
سبک شناسي لايه اي ابزار کارآمديست که براي شناسايي رابطه قدرتمند زباني و ذهني نويسنده و پيوند آن با انديشه و ايدئولوژي پنهان او در سايه آرايه هاي مجاز زباني و دستوري موجود در متن . با شناخت سبک کلان لايه ها و لايه هاي کوچکتري که در دل آن هاست ، مي توان به تحليل و شناخت دقيقتر متن مورد بررسي،و مسائل مهم و برجسته دوران زندگي نويسنده و چگونگي الگو و ساختار نوشتاري آن دست يافت . هدف اين مقاله ، مقايسه سبک شناسي لايه هاي واژگاني،نحوي،بلاغي وايدئولوژيکي منشآت خاقاني و نامه هاي رشيد وطواط است ،اين بررسي به شيوه تحليلي- توصيفي و با تقسيم لايه هاي کلان به لايه هاي خرد و تجزيه وتحليل آن صورت گرفته است . نتيجه بررسي، کاربرد موسيقي دروني متن ، استفاده از واژه هاي انتزاعي و نشاندار و برجسته سازي کلام ، استفاده خلاقانه از عناصرزباني (تشبيه ،استعاره ،مجازوکنايه )، اخلاق محوري و تصويرسازي و مفهوم گرايي در منشات خاقاني و رشيد وطواط را به عنوان مشخصه اصلي سبک نويسنده نشان مي دهد.
کليدواژه ها:مقايسه سبکي ،منشآت خاقاني،نامه هاي رشيد وطواط ، واژگاني،بلاغي،نحوي،ايدئولوژيکي
١-مقدمه
نظام زباني داراي جنبه هاي ذهني و آگاهانه است و از مجموع واج ها ، کلمات و آواها تشکيل گرديده که سبک هر نويسنده را در آفرينش آن نظام زباني ويژه نشان مي دهد اين سبک حاصل نگرش ، اعتقادات ، محيط اقليمي ، طبقات اجتماعي و تحصيلات يک نويسنده است در واقع شيوه گزينش کلمات و جملات امري غير ارادي و تابع روحيات شخصي و اعتقادات نويسنده محسوب مي شود. سبک شناسي لايه اي عبارتست از دانش شناسايي شيوه کاربرد زبان در سخن يک فرد، يک گروه يا در يک متن يا گروهي از متن ها؛ بنياد کار اين دانش بر تمايز، گوناگوني و گزينش زباني در لايه زبان (آوايي ، واژگاني، نحوي، معنايي، کاربردي) استوار است . اين بررسي از طريق تحليل صورت هاي زباني مانند تکيه ها، آواها، واژه ها، ساخت هاي دستوري ، لحن ، صداي نحوي، معاني ضمني، بلندي و کوتاهي جمله ها ، ساخت هاي مجازي و استعاري زبان شکل مي گيرد. (فتوحي،١٣٩٢) سبک شناسي لايه اي در شاخه سبک شناسي عملي قرار مي گيرد، زيرا به صورت عملي به بررسي گفتار و نوشتار نويسنده در گفتمان هاي مختف ادبي مي پردازد و ويژگيهاي يک زبان کاربردي را از نظر ساختار و مفهوم بررسي مي کند. سبک شناسي لايه اي عبارتند از سبک شناسي لايه اي آوايي، نحوي، واژگاني ، بلاغي و ايدئولوژيک که در هر لايه متغيرهاي برجسته ساز و شکل و نقش آنها معرفي مي شود و سپس تاثير هر کدام از لايه ها را در زيبايي شناسي و ايدئولوژيکي متن تبيين مي گردد.(همان :٢٤١)
سبک شامل دو موضوع است : فکر يا معني صورت يا شکل . از توجه به جهان بيرون فکري در ما توليد مي شود و آن نمونه اي است از تاثير محيط در فرد و ما آن فکر را با سوابق ذهني خود منطبق و موافق مي سازيم و با همان جنبه فکر خويش براي شنوندگان تعبير مي کنيم ، اين نمونه ايست از تاثير فرد در محيط . (بهار،١٣٨٠) از عوامل پيدايي سبک در اثر يک نويسنده عوامل روانشناسي و جامعه شناسي است برخي از عوامل روانشناسي روحيات فردي و هوش زباني نويسنده است . روحيات فردي اموري مثل اخلاق و روحيات حساس نويسنده را شامل مي شود؛ اين ويژگيهاي رواني و اخلاقي و نيز نوع جهان نگري و عقايد شخص به روشني در لحن کلام ، نوع گزينش واژگان و ساخت هاي نحوي به ويژه کاربردهاي بلاغت فرد بازتاب دارد و عامل هوش زباني شامل استعداد زباني متناسب با موقعيت زباني که باعث ميشود سبکي منحصر به فرد خلق گردد. عامل جامعه شناسي نيز از عوامل مهم شکل دهنده سبک بروني و اجتماعي است . عنصر زمان ، موقعيت اجتماعي مولف ، بافت سخن ، دگرگونيهاي تاريخي و اجتماعي نيز در سبک نويسنده تاثير مي گذارد. (فتوحي،١٣٩٢)
١-١- بيان مسأله
منشآت خاقاني از جمله آثاري است که در قرن پنجم جايگاه بالايي در ادبيات و بلاغت دارد و همچنين همانند ديوان خاقاني سرشار از واژه هاي بديع ، تصويرسازي، نظام آوايي قدرتمند و نشان از هوش سرشار مولف در زمانه خود است اگر بتوان متني را در کنار منشآت قرار داد آن نامه هاي فارسي رشيد وطواط است که مقارن با خاقاني به نگارش درآمده است در اين اثر نيز همانند منشآت خاقاني با تصاوير و تشبيهات بکرو همچنين نظم و توازن مخصوص به خود مواجه مي شويم .
"با نگرشي دقيق بر آثار ادبي درمي يابيم که در پس پرده تمام دگرگونيهاي صرفي و نحوي نگاشته هاي فردي و اجتماعي، عصري نهفته است که موجب تغيير سبک سخن شده است کار سبک شناس ادبي يافتن اين انديشه ها در سخن شاعران و نويسندگان هر دوره است ". ( عباديان ،١٣٦٨) اينکه چه تشابهات و تفاوت هايي در اين دو اثر وجود دارد بر عهده سبک شناس است تا نقاط قوت و ضعف هر دو اثر را بررسي نموده و نتيجه اي قابل تامل مي گيرد. ضرورت نگارش مقاله حاضر دستيابي به ويژگيهاي سبکي منشآت خاقاني و نامه هاي فارسي وطواط ودر مجموع آثار کلاسيک ادبي ايران در چهارچوب تحليلي درون متني با ابزار سبک شناسي لايه اي و معرفي چند روش کاربردي براي تجزيه و تحليل جملات و واژگان انتخابي يک نويسنده است . در حقيقت دراين پژوهش به دو سوال پاسخ داده خواهد شد: ١- چگونه به کشف رابطه کلام و ايدئولوژي و طبقه بندي خصوصيات سبکي از طريق شناسايي لايه هاي زيرين دست يابيم ؟ ٢- برقراري رابطه با بافت بيروني کلام با چه ابزاري امکان پذير خواهد بود؟
١-٢- پيشينه پژوهش
از جمله مقالاتي که در اين زمينه به آن پرداخته شده «سبک شناسي لايه اي:توصيف و تبيين بافتمند نامه شماره يک غزالي » (لايه بلاغت و واژگاني)(درپر، مريم ، ١٣٩٣،مجله ادب پژوهي، شماره بيست و هفت ، صفحات ١١٥ تا ١٣٦) از درپر موجود مي باشد، که پژوهش کاربردي است در رابطه با پيوند کلام ظاهري و انديشه دروني و ارتباط ويژگيهاي سبکي با بافت موقعيتي متن و معرفي چندين روش کاربردي که پژوهشگران بعدي بسيار به آن مراجعه نمود.مقاله ديگري را محمدرضا صرفي و مژگان ونارچي با نام «سبک شناسي لايه اي اشعار انقلابي و مذهبي طاهره صفار زاده در دو لايه آوايي و واژگاني » (صرفي،محمدرضا، ونارچي،١٣٩٤، مژگان ،نشريه ادبيات پايداري، سال هفتم ، شماره دوازدهم ) نموده اند که در آن به تحليل زباني- محتوايي به بررسي ويژگيهاي بارز سبکي اشعار انقلابي و مذهبي طاهره صفار زاده پرداخته اند. مريم درپر در مقاله اي ديگر(درپر، مريم ،١٣٩٢، جستارهاي زباني ، شماره ١٦ ، از ٢٦٩ تا٢٨٠ ) با نام «نقد و بررسي: لايه هاي بلاغي و ايدئولوژيک جايگزيني براي لايه هاي معني - شناسي و کاربرد شناسي درکتاب سبک شناسي، نظريه ها، رويکرد ها و روش ها تأليف محمود فتوحي رود معجني» به بررسي دلايل فتوحي براي جايگزين کردن لايه هاي بلاغي و ايدئولوژيکي به جاي معناشناسي و کاربردشناسي پرداخته و متن را با بافت موقعيتي مطرح کرده و با انتقاد از فتوحي عنوان کرده است که لايه بلاغي نمي تواند جايگزين لايه معناشناسي گردد، زيرا معناشناسي مطالعه متن بيرون از بافت است و حذف کاربردشناسي در سبک شناسي از نظر ساختاري درست نيست ، زيرا تجزيه و تحليل مؤلفه هاي کاربردشناسي در بررسي ويژگيهاي سبکي بخش وسيعي از متون ادبي را در بر مي گيرد و بررسي لايه هاي متن از نظر کاربردشناسي ما را به نتيجه قابل قبولي مي رساند. درپر در پژوهشي ديگر (درپر، مريم ، ١٣٩١، فصلنامه نقد ادبي،صفحات ٣٧ تا ٦٢) با نام «سبک شناسي انتقادي با رويکردي نوين در بررسي سبک بر اساس تحليل گفتمان انتقادي» را مطرح نموده است و ضرورت آن را تمرکز بر جامعه و تاثير مستقيم بر مباحث اجتماعي عنوان و آن را مبتني بر ايدئولوژي نويسنده و استفاده از تفاوت هاي فکري اجتماعي معرفي مي کند.در زمينه سبک شناسي لايه اي گفتاري ديگر در فصلنامه پژوهشنامه نهج البلاغه از حسن مقياسي و سميرا فراهاني موجود مي باشد با نام «سبک شناسي لايه اي خطبه ٢٧ نهج البلاغه » (مقياسي ، حسن ، فراهاني ، سميرا ،١٣٩٣، فصلنامه نهج البلاغه ، سال دوم ، شماره ٧) که در آن به توضيح و تبيين پنج لايه آوايي، نحوي، واژگاني، بلاغي و ايدئولوژيک خطبه ٢٧ نهج البلاغه پرداخته و نتيجه گرفته که بسآمد بالاي تشبيه در لايه بلاغي باعث شده است که خطبه ٢٧ کاملا سبکي تشبيهي است که عمدتا تشبيهات عقلي هستند و از اين طريق سبک مفهومي و تعليمي متن را شکل داده است . طبق بررسي انجام شده مشخص شد که پژوهشي در خصوص سبک شناسي لايه اي دو اثر منشآت خاقاني و نامه هاي فارسي رشيد وطواط صورت نگرفته است .
٢-بحث و بررسي
دامنه اين تحقيق شامل چهار لايه (واژگاني، نحوي، بلاغي و ايدئولوژيک ) است . در لايه واژگاني نخست بر اساس ديدگاه ساختاري رمزگان سازي و تکيه بر بافت اجتماعي و مؤلفه هاي سبکي ، ارتباط دو جانبه زبان شخصي و زبان گروهي ، سپس تحليل نشان مدارانه و دلالت هاي زباني مطرح گرديده است ، و در لايه نحوي، به پيوندهاي نحوي و انديشه شاعر و چيدمان جملات در چهار چوب مؤلفه هاي سبکي آن دوره و ساختار دستوري جملات و پيوستار کانوني نقش فاعل ، و در لايه بلاغي به روش هاي نوشتاري صنايع مجاز و استعارات و کنايات و سبک گروهي و بينافردي آن دوره و در لايه ايدئولوژيکي به مجموعه تمامي مؤلفه هاي فوق پرداخته شده است .
٢-١. منشآت خاقاني
٢-١-١. نقد و بررسي لايه هاي واژگاني
بررسي لايه واژگاني، بررسي کوچکترين واحد هاي معنادار زبان ، ساختمان واژه و شيوه ساخت واژه ها ، معناي آنها، ائتلاف معنايي واژه ها با هم ، دال و نشانه ها و مانند آن است . (فتوحي ،١٣٩٢) شيوه زباني منشآت ، در سبک فني نامه هاي دوران قرن ششم و مخصوص سبک خراساني و متمايل به سبک آذربايجاني يا اراني بود.
سبک انشاء مکاتيب ، در قرن پنجم به شيوه اطناب با بسط و تاکيد مفاهيم و معاني ، در حدي متعادل و با آرامش لفظي همراه بود.( رستگار فسايي،١٣٨٠). در منشآت زبان عربي در کنار صور خيال و ايماژهاي شعري ، ساخت واژگان بديع ، ترادف گويي ، قرينه سازي ، سجع و جناس و موازنه هاي پي در پي سخن او را به اطناب و مجاز گونه سوق مي دهد.
معمولا چهار لايه واژگاني اصلي شناسايي مي شوند، يعني اسم ، فعل ، صفت و قيد، واژه هاي موجود در هر مقوله واژگاني داراي خواص مشترک معين هستند. (آگرادي و همکاران ،١٣٨٠)
از آنجاييکه زبان در بافت اجتماعي و موقعيت هاي فردي هر نويسنده نشانگر ارتباط ، انتقال و عقايد تلقي ها و موقعيت اوست ، در منشآت خاقاني مهمترين نقش زبان ، نقش شخصي نويسنده است ،که براي مقاصد خصوصي و اجتماعي مخصوص زندگي شخص طراحي شده و اين نقش شخصي، لازمه اش شخصي سازي زباني مي باشد که مجموع واژه هايي را که هر فرد در ذهن خود داشته ، دانسته و مي فهمد را به واژگان مخصوص خود تبديل مي کند، خاقاني در منشآت خود از عباراتي استفاده مي کند که اين مشخصات و ويژگي ها را در خود جاي داده ، اما در بعضي مواقع از اين سبک شخصي وارد سبک گروهي که همان سبک غالب آن دوره بود نيز مي شود، و آن سبک گروهي و عمومي صداي همان عصر،سبک خراساني است که ويژگي زباني و شعري و همچنين نوشتاري متن را جلوه گر ساخته است .
مساله سبک هاي گروهي را اولين بار هنريکس در سال ١٩٧٦ ميلادي مطرح کرد (هنريکس ،١٠١:١٩٧٦-٧٢). گروهي از نويسندگان با نگرش و ديدگاه همسان با نويسندگاني که مربوط به يک عصر هستند ممکن است به سبک مشابه و همساني، سخن بگويند و نوشته هاي آن ها در کليات ، داراي مشترکاتي باشد، مانند سبک شعراي درباري، سبک شعر صوفيانه ، سبک شعر نو، سبک شعراي جنگ و سبک رمان نويسان آمريکايي.(فتوحي،١٣٩٢)گفتمان مسلط آن دوره همان گفتمان سبک خراساني بوده که در کنار آن سبک اراني در آثار خاقاني به زيبايي در آن منعکس گرديده است .
د) بررسي مؤلفه هاي واژ ه هاي بي نشان و نشاندار
مساله نشانداري (Markedness) يکي ديگر از روابط مفهومي است که براي نخستين بار در کتب واج شناسي پراگ و بحث درباره توزيع واج ها مطرح شد و به تدريج در ديگر سطوح زبان نيز مورد بررسي قرار گرفت . به اعتقاد پالمر هرگاه در ميان دو واژه متقابل ، يکي از آنها براي پرسش و صحبت درباره مفهوم هر دو واژه به کار رود ، واژه مذکور بي نشان (Unmarked) و ديگري نشاندار(marked) به حساب مي آيد. (صفوي ،١٣٨٣) در منشآت خاقاني بسآمد واژه هاي نشان دار بيشتر از واژه هاي بي نشان است .
جدول شماره ١
بسآمد بالاي واژگان نشاندار به معناي اين است که متن منشآت ، متني ادبي و سرشار از واژگان تخيلي است که مسير جملات را از حالت عادي و حقيقي به مسير خيالي و ساخته ذهن مي کشاند. واژه هاي نشان دار مانند: آب دست مي خواهد که بشويد و خلال مي کند آري معجون شهواني او را ادويه تاطه از ادويه ديگر مي بايد ، سره الظبي بس نميکند "(خاقاني، نامه به شهاب الدين )
٢ -١-٢. نقد و بررسي لايه هاي نحوي
شناخت نحوه ترکيب اجزاي جمله ها و نوع روابط آنها با يکديگر در شکل گيري معاني را نقد و بررسي لايه نحوي مي نامند(فتوحي،١٣٩٢) نقش سبک در بکارگيري روش خاص نوشتار جمله ها نقش تعيين کننده است . خاقاني در نوشتار جملات از الگوي اصلي سبک آذربايجاني استفاده نموده است اما در بيشتر موارد از اصول نوشتاري عدول کرده و به خلاقيت خود رجوع نموده است .
٢-١-٢-١.چيدمان جملات
در اکثر جملات به کار رفته در منشآت ، هم جملات مجهول و هم جملات معلوم وجود دارد. به عبارتي ساختمان نحوي آن با اين فرمول تناسب دارد.
١- فاعل + مفعول + فعل معلوم ← حديث سمع ميگفتم که از قوافل بشارت و مواکب بشري از آن مجلس قطره هاي شکر و قطره هاي کوثر دارد. ( خاقاني ، نامه به شمس الدين )
٢- مفعول + متمم + فعل مجهول ← سماک رامح اعزل شده ، نسر طاير واقع گشته بلکه دو قطب ماهياني فرو شده ( خاقاني ، نامه به شمس الدين )
٢-١-٢-٢.کاربرد فعل وصفي
فعل وصفي آن است که فعل را با ساخت صفت مفعولي به کار ببرند. در اين صورت فعل ديگري در آخر عبارت مي آورند. فعل ديگري را که مي آورند از جهت شخص ، زمان و وجه ، ارزش فعل وصفي را مشخص مي سازد.(گيوي و همکاران ،١٣٧٧) بسآمد جملات و صفي در منشات بسيار بالاست .
"يمين الله که علي بن ابي اليمين عيسي را ماند، مگر نص خبر را بر منصه صحت اين شخص جلوه کرده اند که ما اشبه عليا بعيسي". (خاقاني، نامه به شهاب الدين )
٢-١-٢-٣. پيوستار دستوري
استفاده فراوان از حروف عطف ((و))(( تا)) و همچنين حروف اضافه ((در)) و (( به )) در پيوند جملات ، نيز يکي از مؤلفه هاي متن متمايز ايشان با ساير متون است .
" آب دست مي خواهد که بشويد و خلال مي کند آري معجون شهواني او را ادويه تاطه از ادويه ديگر مي بايد ، سره الظبي بس نميکند "(خاقاني، نامه به شهاب الدين )
از ديگر خصوصيات جملات فاصله کم و زياد نهاد و گزاره جملات است که شايد از قيود لفظي آن دوره محسوب مي گرديد.
٢-١-٢-٤. وجهيت در فعل هاي جملات
در اکثر جملات منشآت وجه افعال از نوع تمنايي، عاطفي و اخباري هستند.
" لطف رباني خود کار ساز او آمد ، بحمدالله لا بحمدک."(خاقاني، نامه به مهذب الدين )
٢-١-٢-٥. وجهيت در قيد هاي منشات
"و از آنجا که غايت اخلاص خدمتکارست در دوستداري و دولتخواهي يقين مي شمارد که دعا خالص ملک اسلام نصره الله تعالي در غربت بهتر تواند گفتن "(خاقاني، نامه به مهذب الدين )
بخشي از رابطه سبک و انديشه در صداي دستوري بازتاب مي يابد. صداي دستوري عبارت است از رابطه ميان رخداد يا حالت فعل با ديگر شرکت کنندگان در فرآيند فعلي (فاعل ، مفعول و ...) صداي دستوري در کنار ديگر وجوه فعل مانند زمان ، نمود، وجهيت و حالت شناخته ميشود. صداهاي دستوري در زبان هاي مختلف متفاوت است ولي معمول ترين آن عبارت است از صداي فعال ، منفعل و انعکاسي. (فتوحي،١٣٩٢)از نظر رابطه سبک و انديشه که در صداي دستور بازتاب مي نمايد منشآت خاقاني را بايد در رسته صداي فعال قرار داد، چرا که راوي نامه که شخص نويسنده است ، کنش گري فعال و موثري در کلام دارد. و در جملات معلوم منعکس شده است . البته سبک نوشتاري منشآت بيشتر به متون تعليمي نزديک است از اين جهت مي توان آنرا در گروه صداهاي پويا نيز به حساب آورد.
٢-١-٢-٦. ژرف ساخت و رو ساخت جملات
جمله ها با طي قواعد سازه اي به وجود مي آيند، چون جمله ها با طي دو مرحله اصلي توليد مي شوند مي توان دو سطح از نمايش نحوي را شناسايي کرد، سطح اول ژرف ساخت نام دارد . اين سطح از ادخال عناصر واژگاني در ساختارهاي درختي حاصل از قواعد سازه اي توليد مي شوند. و سطح دوم ساخت نحوي روساخت نام دارد که حاصل اعمال تمام گشتارهاي لازم براي به دست آوردن صورت نهايي جمله است . (آگرادي و همکاران ،١٣٨٠) در منشآت خاقاني ارتباط درختي جمله ها و ارتباط معنايي نيز حفظ شده است .
٢-١-٣. نقد و بررسي لايه هاي بلاغي
شناخت و بررسي سبکي از نظر فراواني کاربرد آرايه هاي بلاغي ، سرشت صوري، و محتوايي را نقد و بررسي لايه بلاغي مي نامد.(فتوحي،١٣٩٢)
الف )سبک درونه کلام
لايه بلاغي در واقع نوعي تحليل معني شناسيک زبان ادبي است اما معاني تخيلي را بيان ميکند. ساختهاي معنايي برآمده از صور خيال با معيارهاي معني شناسي چندان مطابقت ندارد. در واقعا لايه بلاغي ناظر بر زيبايي شناسي ادبي و صورتهاي مجازي زبان است وسبک شناسي بدون واکاوي عناصر بلاغي و زبان مجازي از متن تهيدست بيرون مي آيد. (فتوحي،٢٧:١٣٩٢)
مطالعه تحول و تکامل تشبيه و استعاره ، مخصوصا توجه به وجه شبه يا مشبه به ها، يکي از مباحث مهم و راهگشاي سبک شناسي است که مي توان به آن سبک شناسي صور خيال گفت .(شميسا،٢٩:١٣٨٧)صناعات معنايي چنان نقش برجسته اي در بيان تجزيه و تحليل مؤلف دارند که بنيادهاي اسلوب سخن و سبک شخصي مؤلف را شکل مي دهند. اين دسته از صناعات با نوع تجزيه هنري مؤلف پيوند مستقيم دارند؛ يعني در آنها نسبت محتوا با صورت را مي توان يافت .
(فتوحي،٣٠٦:١٣٩٢)مهمترين عناوين متن در سبک ادبي درونه و هنرمندانه عناصر تشبيه ، استعاره ،مجاز و کنايه است . دامنه تشبيهات در منشآت خاقاني بيشتر تشبيهات حسي به حسي و حسي به عقلي است که اين ارتباط ذهني نويسنده با محيط اطراف و همچنين خلق معاني تازه نشان از متني ادبي و خلاق است . در اين جدول بسآمد تشبيهات ، استعارات ، مجاز و کنايه در منشآت خاقاني بررسي مي شود.
درصد بسآمد صور خيال در منشآت خاقاني(جدول شماره ٢)
نمودار بسآمد صور خيال در منشآت خاقاني
عناصر برجسته و غير شفاف استعاري در کلام خاقاني متن منشآت را تبديل به متني ادبي با سبکي متصنع تبديل کرده است .
استعاره جوششي
در سبک خراساني اغلب تصويرها سطحي اند، دوطرف تصوير از امور حسي گرفته شده و براساس رابطه قياس ، شباهت ، ملازمت ، مقابله ، تقارن و تضاد با هم پيوند مي خورند. رابطه ميان دو امر حسي در تصوير، يک رابطه منطقي و محسوس است . اين نوع تصوير ، موجودات خارجي و واقعيات حسي را تجسم مي بخشد و عقل به آساني آن را درک ميکند.زيرا محصول معرفت حسي است .(فتوحي،١٣٩٢) کلامي که در آن تشبيه حسي به حسي بيشتر باشد برآمده از ذهنيتي است حسي و نگاهي به پوسته محسوس اشياء، اين سبک از بنياد با نگرش کسي که در نوشتارش از تشبيه عقلي به حسي بيشتر بهره مي برد متفاوت است .(فتوحي،٣٠٦:١٣٩٢)سبک بلاغي خاقاني در منشآت محصول بلاغت ساختاري بينافردي و گروهي است ، مي توان گفت که اکثر استعارات موجود در منشآت خاقاني سرچشمه طبيعي داشته و از ناخودآگاه ذهني خلق شده اند. تجربه هاي دروني و انتزاعي ايشان که با ابزار استعاره جوششي تلفيق داشته و در نامه هاي او نيز همانند قصايدش به چشم مي خورد.
استعاره هاي کوششي آگاهانه توليد مي شوند ، تزئيني اند و تابع موضوع و بافت کلام و زاييده انگيزه بيروني اما استعاره هاي جوششي محصول ناخودآگاهندکه به اقتضاي انگيزه رواني حساسيت هاي شناختي توليد مي شوند و مولود يک کشف شخصي برآمده از يک بنياد شناختي و ظرح واره مفهومي واحد هستند از اينرو بيشترين آنها باهم در ارتباط و گره خورده در يکديگر هستند.(فتوحي،١٣٩٢) استعاره نوعي جانشيني معنايي بر حسب تشابه است و مشبه به جانشين مشبه مي شود.(صفوي،١٣٨٣) استعاره نتيجه ذهن ناخودآگاه شاعر که با توجه به نيازهاي رواني و روحيه بسيار حساس و ظريفش شکل گرفته و از اينرو به يکديگر نزديک و تقريبا از يک ريشه و تبارند.
بن مايه يا موتيف استعارات خاقاني در منشآت بيشتر طبيعت ، ناخشنودي از زندگي و سفر است . تفسيرهاي مکرر در گفتمان شعري، نقش بن مايه را بازي مي کنند؛ مانند نام ، رنگ و تصوير تکرار شونده . آنچه اين عناصر را به موتيف تبديل مي کند ظهور مکرر آنهاست .(فتوحي،١٣٩٢)
" نه چشمه مغز را قوت آن که قطره اي آب به کاريز اعصاب فرستادي ، نه حارس بام دماغ را شوکت آن که به دلو شريان ، آبي از چاه دل برکشيدي . نهالي بودم بر نهالي افتاده . نستري بودم بر بستري پژمرده . تن از گداز چون فضله ناخن شده ناخن و لب از تب بنفشه رنگ مانده . پرگار حيات از قافيه بنفشه تنگ تر شده "(خاقاني، نامه به شمس الدين ) اين بند از نامه کاملا نارضايتي نويسنده را از زندگي در قالب استعاره توصيف مي کند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید