بخشی از مقاله

چکيده
يکي از آموزه هاي مهم عرفاني طي منازل سالکان و ضرورت حضور راهنما در آگاهي از موانع سلوک طالبان مي باشد؛ نگارنده اين موانع را از ديدگاه عطار در منطق الطير با روش توصيفي -تحليلي برجسته نموده است . عطار اين موانع را درنمادهاي پرندگان بيان کرده است که دشواري حين عزم سلوک را در دو بخش موانع بيروني که شامل مدعيان و ملامت گران و موانع دروني که شامل : دون همتي، جاه طلبي، وسوسه ، گرفتار مجازشدن و... مي باشد آورده است . حاصل اين تحقيق بيانگر اين است که هر پرنده اي رمز و نماد انساني است که در راه رسيدن به حقيقت وجود خويشتن دچار موانعي است که با ارشاد و آگاهي مي تواند آن موانع را طي کند تا به اصل و هدف نهايي سلوک برسد.
واژگان کليدي: موانع سلوک، زبان مرغان ، عرفان ، منطق الطير، عطار نيشاپوري.
مقدمه
انسان به خاطر دو بعدي بودن وجودش حجابهاي ظلماني جسماني و روحاني مختلفي داراست و ممکن است نتواند اين حجابها را بشناسد و بر طرف کند ولذا وصال و رسيدن به حقيقت براي او مقدور نباشد. هر سالکي در مسير سلوک يک يا چند مانع دارد، مثل غرور، خود بيني، قدرت طلبي، دون همتي شناخت رفع اين خصايص و موانع به خودي خود؛ امري ممکن نيست . لذا لازم است ؛ شناساندن اين طلسم به دست فردي آگاه صورت گيرد. بعد از آگاهي نوبت رهايي است که در انديشه عرفان آن نيز به همت شيخ آگاه صورت مي گيرد پس در واقع سالک با آگاهي و هدايت راهنما مسير را طي مي کند. در منطق الطير هدهد نماد راهنماي راه رفته و آگاه است که موانع را مي شناسد.و با اشرافي که بر استعداد سالکان و موانع راه دارد با تذکر و هدايت مسير سلوک را هموار مي سازد. گاه پيش مي آيد که موانع در نظر سالک بزرگ مي نمايد و سالک توان بر طرف کردن آن را در خود نمي بيند و نااميد مي شود و از ادامه مسير باز مي ماند. در چنين مواردي شيخ آگاه به ياري سالک مي شتابد و اميدي دو باره را در او بوجود مي آورد. و گاهي نيز سالک خود را کم مقدار تر از آن مي بيند که بتواند به درک حقيقت نايل شود؛ در اين مورد نيز شيخ کمک مي کند و قدر ومنزلت و شان والاي انساني سالک را گوشزد مي کند. و چنين است که پيمودن راه سلوک بدون وجود مرشد و شيخ ممکن نيست .
مقصود خلاصه و جملگي آفرينش ، انسان است و خلاصه نفس انسان دل است و دل آينه است و هر دو جهان غلاف اين آينه . شيخ عطار هم دل را آينه اي مي داند که جمال سيمرغ در آن ظهور و تجلي مي کند. دل را بايد از زنگار طبيعت پاک ساخت تا جمال دوست در آن پديدار شود؛
گر تومي داري جمال يار دوست دل ، بدان ، کايينه ي ديدار اوست
دل به دست آر و جمال او ببين آينه کن جان ، جلال او ببين
پادشاه تو ست بر قصر جلال قصر روشن ز آفتاب آن جمال
پادشاه خويش را در دل ببين عرش را در ذره اي حاصل ببين
هر لباسي کان به صحرا آمده است سايه ي سيمرغ زيبا آمده است
بر اين تقدير، هجرت مرغان و سفر آن ها واقعه اي است معنوي که درفضاي پهناور دل هريک از مرغان روي مي دهد.
آن ها در جغرافياي ملکوتي و باطني خود که فراخناي دل است ، سير مي کنند تا به کعبه ي دل که مقام مشاهده است ، مي رسند، به قول سنايي:
از در نفس تا به کعبه دل عاشقان را هزار و يک منزل
در اين سفر روحاني ما هيت مسافران آن تبديل و تغيير بنيادي مي کند و اين بدان سبب است که آينه ي دل را پاک و منور مي نمايند. دل در مقام آينگي چندان تغيير و تبديل حاصل مي کند که به قول نجم الدين رازي«....به عمرها مجاهده و رياضت به دست نمي آيد.»
شمس الدين تبريزي مرشد مولانا در مقالات خود مي گويد: « همه ي خلاصه ي گفت انبيا اين است که آينه اي حاصل کن .» يعني دل را پاک و نوراني کن . اميد که توفيق زيارت وجود شيخي کامل ؛ نصيب همه عالم گردد تا بشر به آرامش پايدار و دوستي وعشق نايل شود.
يکي از چالش هاي انسان معاصر دورشدن از خود وحقيقت وجودي خويشتن است و براي پيدا کردن حقيقت خود به راههاي متفاوتي چنگ مي زند و بسيارند افرادي که در اثر ناکامي و نرسيدن به حقيقت دچار يأس و سر خوردگي شده و نهايت متوسل به خودکشي مي شوند يا افسردگي هاي شديدي را تجربه مي کنند. اين مقاله به بررسي موانع رسيدن به خويشتن و حقيقت و آرامش روح از ديدگاه يکي از بزرگان عرفان در فرهنگ ايراني مي پردازد.
از جمله کتابهايي که در اين زمينه سلوک و موانع آن پرداخته شده منطق الطير عطار نيشابوري است که شروح و حواشي متعددي بر آن نوشته شده از جمله شرح سيد صادق گوهرين ، شميسا، شفيعي کد کني، غفوري، ريتر و ديگران . اما اين موضوع در آثار عرفاني ديگر نيز قبل و بعد از عطار مورد توجه قرار گرفته از جمله کتاب منازل السايرين خواجه عبدالله انصاري، رساله الطير ابن سينا و غزالي.
موضوع تحقيق ؛ بررسي چگونگي سير و سلوک عملي و موانع آن از ديدگاه عطارنيشابوري مي باشد؛ چنانکه واضح و آشکار است عرفان به دو بخش نظري و عملي تقسيم شده است : عرفان نظري: علم به خداوند سبحان از حيث اسماء و صفات و مظاهر او و احوال و احکام مبداء و معاد است . همچنين علم به حقايق عالم و نحوه رجوع آن به حقيقت واحدي که ذات احدي است و عرفان عملي، شناخت راه سلوک و تلاش براي رهايي نفس از تنگناهاي قيود جزئي و در نهايت وصول به مبدأ نفس و پيدايش وصف اطلاق و کليت براي آن . ( رحيميان ، ١٣٨٣).
چون هدف نهايي در عرفان عملي وصال به محبوب است در اين مسير ممکن است موانعي سالک را از رسيدن بازدارد؛ لذا در سيروسلوک عملي ضرورت راهنما و شناسايي اين موانع از اهم موضوعات مي باشد و اهميت بررسي و آگاهي از اين موانع ، رفع انسداد و هموار کردن مسير مي باشد که محققان و عارفان بدان توجه نموده اند و در آثار و کتب آنها مشهود است ، اهميت اين مسأله نگارنده را بر آن داشت که هر چه بيشتر اين موضوع را برجسته نمايد.
عرفان پديده اي دو سو و دو طرفي است يعني بين خداي متعال است و بنده او. اصولا پيدا شدن معرفت به عنايت و لطف پروردگار است ؛ زيرا آيينه ديدار و شناخت خود اوست و چنين مقامي جز به اجازه و اراده و عنايت او به دست نمي آيد؛ اما جهت ديگر عرفان که آن نيز دو طرفي است ، اتفاقي است ميان انسان و حقيقت وي. يعني يک طرف شخصي است و طرف ديگر خود او يا خويشتن او. پديد آمدن معرفت ،اگر چه متکي به زمينه هاي استعداد هاي شخص است و با عنايت پروردگار حاصل مي شود اما بدون سيروسلوک و هجرت باطني در جغرافياي روحاني درون بدست نمي آيد (نيري، .(1392
و اما عرفان مسايلي دارد از جمله ١- چگونگي پيدايش کثرت (ربط عالم به حق و سير نزولي عالم ٢- بيان مظاهر اسماء و صفات ) ٣- بيان نحوه ي بازگشت کثرت به وحدت (سير صعودي عالم )٤- چگونگي بازگشت ( سلوک ) که مورد اخير به عرفان عملي مربوط است . در طريق باز گشت به ساحت قرب الهي همانطور که منازل و مقاماتي وجود دارد موانع و آفاتي نيز موجود است .که در اين مقاله به تفصيل با روش کيفي به شيوه ي کتابخانه اي (توصيفي- تحليلي )اهداف زير را دنبال مي کند:
١- نشان دادن موانع سلوک
٢- چگونگي رفع موانع سلوک.
عطار نيشابوري حدود سال ٥٤٠ ولادت يافت و ظاهرا در سال ٦١٨ قتل عام مغولان در نيشابور کشته شد. آرامگاه او در نيشابور است . عطار با مجدالدين بغدادي صوفي معروف ، از شاگردان نجم الدين کبري رابطه داشت اثار معروف عطار عبارت اند از مثنوي هاي مصيبت نامه ، الهي نامه ، منطق الطير، خسرو نامه ، مختار نامه (مجموعه رباعي )، دبوان غزليات و کتاب منثور تذکره الاولياء(شميسا،١٣٨٩).
اصطلاح منطق الطير به همين صورت در قران مجيد (سوره نمل /٢٧ ايه ١٦) آمده است و به معني زبان پرندگان است .بي گمان منظور عطار در اين تسميه زبان استعداد و ظهور مرتبه و مقام هريک از مردان و روندگان طريق حقيقت است . منطق الطير در بحر رمل مسدس محذوف و در حدود ٤٦٠٠ بيت است . پرندگان (ممثل اصناف بشري و مخصوصا سالکان طريقت عرفان )مي خواهند به هدايت هدهد( ممثل شيخ و رهبر) به حضور سيمرغ (ممثل ذات احديت ) راه يابند. برخي به سبب صعوبت راه و مشکلات ديگر عذرهايي مي آورند و منصرف مي شوند و سرانجام سي مرغ بال و پر سوخته پس از طي هفت وادي خطير به درگاه سيمرغ مي رسند و غرق در فنا مي شوند و بعد از گذشت قرن هاي بي زمان به بقا مي رسند. کتاب منطق الطير تمثيل است ، غرض ازبکاربردن تمثيل در حقيقت اين است که وضع مشبه در ذهن روشن تر و مفصل تر و به طور کلي فهم آن دقيق تر شود( شميسا،١٣٨٩).
منطق الطير در واقع يک نوع حماسه عرفاني عملي است شامل ذکر مخاطره و مهالک روح سالک که به رسم متداول قدما از آن به "طير" تعبير شده است اين مهالک و مخاطره در طي مراحل هفت گانه سلوک که شباهت به "هفت خان " رستم و اسفنديار نيست پيش مي آيد.منتها اين هفت خان روحاني فقط گذر گاه يک قهرمان بي همانند نيست . روح هاي مختلف که به تقريب مناسبات اخلاقي به صورت موسيچه و طوطي وکبک وباز ودراج و عندليب و طاووس و تذر و قمري و فاخته و چرخ مرغ زرين در آمده اند همه اين هفت خان را در پيش دارند بدين گونه منطق الطير حماسه مرغان روح ، حماسه ارواح خدا جوي حماسه طالبان معرفت است که مصايب و بلاياي آن ها در طي اين سير و سفر روحاني خويش از آن چه براي جويندگان جا ،جويندگان زر و زور ،جويندگان نام و آوازه پيش مي آيد کم تر نيست اين هفت وادي يا هفت خان روحاني در ادب صوفيه سابقه دارد و در بيان تربيت و تعداد " منازل سائرين " و حتي سانتاترزا عار ف مشهور(شميسا، ١٣٨٩).
شعر وشاعري عطار نه تنها جلوه اي از اشتياق و ظهوري از باطن پنهان اوست که عين حرکت و فعليت روحي است که رهسپار منزل هاي تغيير و کمال است آينه اي است که هم حاکي از حال و مقام اوست وهم براي آن کس که مرد کاراست ،که زبان هرکس آينه اي از مرتبه وجودي اوست وزبان مرغان مرتبه ي تربيتي وتحقيقي ايشان است . به همين سبب دو نام منطق الطيرو مقامات طيوردقيقا به يک معني است ( نيري،١٣٩١). عطار نيشاپوري انديشه هاي عميق و فوق العاده جذاب درباره انسان مطرح کرده است . هنر شيخ نيشاپوري در اين است که هم معني او زيباست و هم زباني که بر مي گزيند بسار متناسب و گوياست .
درقرآن کريم آمده است : اي انسان ! حقا که تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاش و او را ملاقات خواهي کرد.(انشقاق ،آيه ي ٦)تمام مرغاني که شوق ديدار اتصال سيمرغ را دارند، از دشواريابي سيمرغ وسختي راه او سخن مي گويند وبه همين بهانه از رفتن به کوي او تن مي زنند وسختي هاي راهش را برنمي تابند. هدهد در پاسخ ايشان مي گويد:
صد هزاران سر چو گوي آن جا بود هاي هاي وهوي هـــــــوي آنجا بود
شيـر مردي بايد اين ره را شگرف زان که ره دورست و دريا ژرف ژرف .
مرغان آماده سير و جستجو مي شوند و به رهبري هدهد راه طلب را پيش مي گيرند ، اما وادي هاي سخت پيش مي آيد و باز مرغان احساس خطر مي نمايند( نيري ،١٣٩٢).هدهد که رمز شيخ و نماد مرشد راه بين است اين بار کنار کسي مي نشيند.
شرح راه ها ؛ وادي ها ، ودشواريهاي خط سير را براي مرغان سالکان باز مي نمايد وبه آنچه مرغان در سختي ترک مسکن وتعلق اظهار مي کنند. پاسخ مي دهد(زرين کوب ، ١٣٧٨).در اين پاسخ ها لطايف احوال سلوک را چنانکه در نزد سالکان طريق مطرح است باز مي نمايد،آنگاه وادي هايي را که در پيش روي سالک است و عبور از آنها دشواري دارد براي مرغان بر مي شمارد – وادي طلب ، وادي فقر و وادي فنا که جمله هفت وادي است با دشواري هاي بسيار.
بسياري از مرغان از آنچه در شرح اين وادي ها مي شوند نوميد مي شوند و پاي پس مي کشند بعضي هم در اين راه از پا در مي آيند و هلاک مي شوند. باقي با بيم و نوميدي به راه و سال ها نشيب و فراز وادي ها را با پر و بال و شوق و طلب در مي نوردند، از آن ميان ، در پايان سال ها پرواز و جستجو، سيمرغ نحيف به پايان راه مي رسند اما در آنجا خود را با چنان عظمت و استغنايي رو به رو مي بيند که در حيرت و نا اميدي مي افتند. چاوش عزت از پيشگاه در مي رسد. از اين سيمرغ سر گشته و جان در گداز مي پرسد که شما کيستيد و از کجاييد. چون مرغان هدف جستجوي خود را که طلب پادشاه خويش است براي او به بيان مي آورند ، پاسخ مي شنوند که سيمرغ پادشاه است خواه شما باشيد و او را طلب کنيد خواه نباشيد و نکنيد چون مرغان خود را آماده ي جان فشاني نشان مي دهند و حضرت عزت را برتر از آن مي خوانند که آن ها را نا اميد باز گرداند جمال عزت پرده بر مي اندازد لطف وي کار ساز مي آيد. پس سي مرغ فاني و بي خويشتن ، هم به نور سي مرغ چهره سيمرغ را مي بينند – آن جا حضرت سيمرغ است و ايشان هم سيمرغ هستند. واصلان در گاه چون از خود به آن حضرت مي نگرند سي مرغ جدا مي بينند و چون از سيمرغ به خود مي نگرند همه چيز سيمرغ است و سي مرغ در ميان نيست . به آن ها خطاب مي رسد که در – وجود ما محو گرديد – تا به ما ، در خويش ره يابيد باز. پس همه در سيمرغ محو مي شوند بقاي بعد از فنا حاصل مي کنند. و معلوم مي شود که سالک طالب تا محو فنا نگردد و خودي خويش را نفي نکند. کي رسد اثباتش از عز بقاء. بدين سان ورطه اي عبور ناپذير هست که در پايان سير از خلق به حق ، باز خلق را از خلق جدا مي دارد و همين نکته است که دغدغه ي تعليم وحدت وجود را از کلام عطار مي زدايد و از تصور آنکه نزد او خلق حق و حق خلق باشد مانع مي آيد ( زرين کوب ،١٣٧٨).
چنان که در تحليل و نقد مطالب منطق الطير به شرح گفتيم جواب هاي هدهد اغلب تمام و مقنع و بعضي نيز ناقص و ناپذيرفتني است ولي به هر حال اين سوال و جواب ها نمونه طرز تفکر مريدان و مشايخ و مباحثي که در خانقاه هاي قرن ٦ و ٧ اتفاق مي افتد از اين جهت قسمتي از نکات تربيت سالک بر روموز سلوک روشن مي توان کرد و نمي توان قيمت ادبي و عرفاني آن را انکار کرد در اين مثنوي بحث مي شود از سلوک و سير الي الله و مقامات تا فنا که آخرين مرحله ايست که مرغان بدان واصل شدند ولي بيشتر نظر شيخ متوجه است به ذکر آفات سلوک و قواطع طريق ، و راستي آن که عطار خوب توانسته است آن امراض و آفات را تشخيص کند و علاج آن ها را باز نمايد و تفاوت آن با کتاب ديگر وي «مصيبت نامه »همين جاست ، زيرا در مصيبت نامه نيز از سير في الخلق و سيرالي الله بحث کرده ولي در آن مثنوي بر منازل و مدارجي که سالک بايد بر آن ها بگذرد همت گماشته بدون آنکه شرح آفات و موانع را بر عهده گرفته باشد(شميسا،١٣٨٩).
مرغاني که در منطق الطير نام برده شده است هرکدام نشان صنفي از اصناف آدميانند. طاووس و گنجشک و بوم و کبک دري هرکدام نمونه يي کامل از انواع مختلف بشرند که يکي پايبند مال است وديگري گرفتار جاه وجلال ، يکي با خرافات سرگرم است و ديگري با دور انديشي وآخر بيني حکما وفلاسفه مشغول و همه به علت عجب وخود بيني که دارند طريقي را که براي ادامه حيات پيش گرفته اند بهترين و بالاترين طرق مي انگارند و هدهد سليمان که نمونه کامل مرشد راه دان است پرده هاي پندار آنان را مي درد و راه راست و صراط مستقيم را به آنان مي نماياند و با صبر وبردباري و در عين حال عشق وگرمي عجيبي آن ها را به سر منزل مقصود هدايت مي کند(شميسا،١٣٨٩).
خواجه عبد الله انصاري مناظر اين بخش را وادي نام نهاده وادي بيابان پر فراز و نشيب است . جهت آن است که گذشته از گذر گاه هاي دشوار و پر خوف و خطر از سير و سلوک در اين مناظر انجام مي پذيرد. سعي و کوشش سالک مي طلبد و شيطان را هنوز مجال و تصرف است و چون اين مقامات پيش از آنکه موهبت باشد مکسبت است ، حوادث بيم آور و عوامل سقوط و هلاکت که موجب لغزش گام راه رويان و اشتباه دردرک و دريافت آ«ها شود ، فراوان است و اگر کمک هاي الهي و نشانه هاي روشن قدسي و هدايت هاي عرشي در کار نباشد ، بيشتر رهپويان در اين بيابان گمراه مي شوند ، اما اين خداوند است که با فروغ درخشان خودش هر کس را که بخواهد به راه راست رهنمون مي شود «و من يهدالله فما لهو من يضل » کسي که خدا او هدايت کند ، هيچ گمراه کننده اي گمراهش نمي کند( شيخ الاسلامي، ١٣٨٣ .(
بررسي موانع و آفات سيرو سلوک از ديدگاه عطار
پرندگان هرکدام ممثل يک گروه از مردم هستند که نخست با شور و شوق براي سفر به ديدار سيمرغ آماده شده بودند شروع به آوردن عذرها و بهانه ها مي کنند.هدهد به هر کدام پاسخي مي دهد و آنان را شرمنده مي سازد. ساختار صوري منطق الطير چنين است که عطار پس از مقدمه نخست عذر هريک از ده پرنده که نمادي ست در موانع راه سير و سلوک بيان مي دارد:باز نگري شود
١-بلبل
بلبل شيدا آمد مست مست و ز کمال عشق نه نيست و نه هست
بلبل يا عندليب ، همان هزار آواز است . از ميان پرندگان بلبل مظهر آن دسته از صوفيان است که حق تعالي را در مظاهر جمالي او مي بينند و نظر بازند براي اينان عبور از اين مظاهر و رسيدن به ذات حق امري ناممکن است ( شفيعي کدکني ،١٣٨٧؛گوهرين ،١٣٨١).
برخي از شارحان منطق الطير بلبل را ممثل مردم عاشق پيشه و عشاق سطحي و خوش گذران مي دانند. به اصطلاح تيپ کساني را نشان مي دهد که فقط اهل ادعايند نه عمل ، لاف مي زنند و گزافه مي بافند از مسائل خطير و جدي اجتناب مي کنند (شميسا،١٣٨٩؛گوهرين ١٣٨١).
و اما عذر و بهانه بلبل اين که بدون ديدن گل نمي توانم لحظه اي صبر کنم . هدهد پاسخ مي دهد: عشق هاي ظاهري و هوسناک نا پايدار موجب گرفتاري مي شوند راه حل آن اين است که بايد از عشق چيزهاي ناپايدار دست بکشي و به عشق خداوند روي آوري(مسعودي فرد،١٣٩٢).
هدهدش گفت اي به صورت مانده باز بيش از اين در عشق و رعنايي مناز
عشق روي گل بسي خــارت نهــــاد کارگر شــــد برتو کارت نهـــــاد
گل اگر چه هست صاحـــــب جمال حسن او در هفته اي گيــــرد زوال
عشق چيزي کان زوال آرد پـــــديد کاملان را ملال آرد پــــــــديد
(شفيعي کد کني،١٣٨٧).
٢-طوطي:
طوطي آمد با دهان پر شکر در لباس فستقي با طوق زرد
انتخاب طوطي – که در پس آينه طوطي او را الهام مي دهند _ و آنچه بر ضمير سالک از واردات غيبي نازل مي شود بسيار مرتبط است و زندگي نامه هر سالکي مجموعه اي از خواطر و الهامات است . سبزي پر هاي طوطي او را با خضر_ که نقش بسيار مهمي در ميان صوفيه و حتي سلسله هاي مشايخ تصوف دارد_مرتبط مي کند.و جستجوي جاودانگي را که صوفي از طريق فنا ء في الله خواستار آن است به ياد مي آورد.(شفيعي کدکني، ١٣٨٧؛گوهرين ، ١٣٨١).
طوطي، در ابيات عرفاني معمولا رمز روح است اما در اين جا ممثل متشرعان و زاهداني است که اهل ظاهرند (شميسا ،١٣٧٣؛غفوري، ١٣٨٨). و نماد سالکي که به دنبال واردات غيبي و خوارق العاده است . و اما عذر و بهانه ي طوطي، در آرزوي آب حيات در سوزو گداز بودن است . هدهد به بهانه طوطي ايراد گرفته مي گويد: آب حيات ارزشي ندارد ، جاني ارزش دارد که شايسته ي ديدار دوست شود ( مسعودي فرد،١٣٩٢).يعني :بايد مردانه جانت رافداي دوست کني تا جاودانه گردي.
هدهدش گفت اي زدولت بي نشان مرد نبود هر که نبود جان فشان
جان ز بهر اين به کــــار آيد تو را تا دمي در خورد يار آيــــد تو را
آب حيوان خواهي وجـان دوستي رو که تو مغزي نــــداري،پوستي

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید