بخشی از مقاله
ساخت مایه های نمایش ایرانی در منظومه منطق الطیر عطار
ســـخنوران ایرانی بـه حوزه ی نمـایش و ادبیات نمایشـــی به گونه ی پر بار و غنی توجه نکردند،و تنها به حوزه ی ادب حماســی،غنایی و تعلیمی می پرداختند.اما با این وجود آثاری در میان ادبیات فارســی به چشــم می خورد که به وضــوح از قابلیت ها و ظرفیت های نمایشـــی برخوردارند و می توان با نوعی بازنگیری و دگر دیســـی آنها را به آثار نمایشـــی تبدیل کرد.پس به این اعتبار منطق الطیر عطار نیشابوری را می توان در شمار این گونه آثار به شمار آورد.
ساختار روایتی،رمزی ، تمثیلی، کلی گرا و بخش بندی شده ی منظومه ،ظرفیتی در خود پدید آورده است که می توان آن را در زمره ی ادبیات نمایشی به شمار آورد.
مولفه ها و ساخت مایه هایی که در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرند عبارتند از:
.1-1 نقالی
نقالی را می توان ویژه ترین نمایش ایرانی به شـمار آورد. نمایشـی تک نفره در ساختار اجرایی ،اما با شخصیت های متعدد محتوایی که همه را یک تن نقال بیان می کند.
نقالی به گونه ای برجسـته فرهنگ گفتاری ایران را به یاد می آورد،فرهنگی برآمده از جامعه ی تک صدایی که تفهیم را به جای مفاهمه وتکلم را به جای مکالمه بیشتر در خود پرورش داده است.
اگر این فرهنگ گفتمانی بخواهد در حیطه ی هنر های نمایشـــی خود را نشـــان دهد، بی تردید می توان نقالی را برترین تجلی آن به شـمار آورد. نقالی را می توان نوعی از نمایش دانسـت که فردی به نام نقال به نقل یک واقعه یا قصه،به شعر یا نثر،با حرکات و حالات و بیان مناســب دربرابر جمع مبادرت می ورزد(بیضــایی،.(60 :1344هدف از نقالی آموزش مســائل اخلاقی،مذهبی ، اجتماعی و سیاسی می باشد.
نقـالی را در کنار آیین ها و مناســـک مذهبی و نقش آفرینی های آدمی در فعالیت های اجتماعی روزانه اش یکی از ســـه عاملی دانسته اند که پیدایش نمایش را به آن ها مربوط می داند(ناظر زاده ی کرمانی،.(66 :1378
پیشینه ی این هنر را به دوران پارتیان نسبت می دهند،به نقالان این دوره »گوسان« می گفتند که نقل خود را به »ساز و آواز« روایت می کردند(بیضـایی،.(60 :1344 نقالی مانند بسیاری از هنر ها با آغاز دوره ی اسلامی دچار فراز و نشیب هایی شده اما پس از مدتی با درک شرایط زمانه، حیات نوین خود را از سر گرفته است و توانسته به چنین تحولی دست یابد که چنـد گونـه ی متنوع وابســـته به خود نیز مانند»شـــاهنامه خوانی،نقالی تاریخیBافســـانه ای و مذهبی« ، را پدیدار کند (ژیان،.(14 :1381
با رسـمی شدن مذهب شیعه »نقالی مذهبی« به شاخه های دیگری نیز تقسیم شد از جمله مناقب خوانی ،فضائل خوانی و سخنوری(بیضایی،.(75 :1344
.2-1 پرده خوانی
آن را باید نوعی دیگر از نقالی دانسـت که با نام»صـورت خوانی« هم از آن یاد شـده اسـت. داسـتان، نقاشی و نقالی را سه عنصـر اساسی پرده خوانی دانسته اند(غریب پور،.(56 :1378 تلفیق کلام و تصویرموجب شده »پرده خوانی« نمایشی ترین شکل نقالی به حساب آید و در میان اشکال عامیانه ی نمایشی پیش از تعزیه قرار گیرد(بیضایی،.(74 :1344
پرده خوان می کوشد با تکیه بر پرده ی نقاشی شده هنگام بیان وقایع و معرفی شخصیت ها احساس و عواطف مخاطبان را با خود همراه کند.
منظومه ی منطق الطیر از ظرفیت ها و قابلیت های برجسـته ای برای کاربرد این شگرد نمایشی برخوردار است.منظومه بر مبنای روایت و حضور برجسته راوی شکل می گیرد و پیش می رود. راوی از درون داستان سخن می گوید کسی که رخداد ها را بر می گزیند و با فشردن، گستردن و گزینش تداوم و گسست زمانی، به آنها شکل می بخشد(اخلاقی،.(1377:207
راوی منطق الطیر در آغاز منظومه از گرد آوری پرندگان ســخن می گوید و آنها را یکایک معرفی می کند. راوی را می توان خود عطار دانســت ، اگر چه با این فرض ســاختار روایی داســتان نادیده گرفته می شــود،زیرا راوی خود بخشــی از ســاختار روایت اســت و از طریق ارتباط زبانی خواننده با متن اســت که نخســت مدلول آن یعنی صــدای روایت گر او و به دنبالش مدلول سخن یعنی داستان در ذهن خواننده بازسازی می شود(اخلاقی،.(208 :1377
پس مطـابق این نظر در منظومه ی منطق الطیر ،عطار را می توان مؤلف واقعی،آغاز گر؛ وصـــف کننده ی روایت را راوی و شخصیت های مرغان را که در منظومه شنونده ی روایتند را می توان »مخاطب روایت« قلم داد کرد.
راوی اگر چـه در آغـاز منظومه، هنگام معرفی پرندگان با آنها تعاملی دارد اما در باقی بخش های دیگر،رخداد ها و کردار و گفتار شخصیت ها را از نگاه دانای کل و در بیرون از دنیای داستان روایت می کند.
رو یارویی راوی با پرندگان در فصـل شـروع روایت ، هنگامی که آمدن هر یک را خوش می دارد و اعلام می کند، فاصله ی زمانی و مکانی خود را با موضوع طی می کند و نوعی احساس نزدیکی میان خود و مرغان نیز پدید می آورند. همچنین این تمهید سـبب می شـود که زمان گذشـته ی روایت که در داسـتان از دیدگاه دانای کل ناشی می شود به زمان حال تبدیل گردد .