بخشی از مقاله
چکیده:
فرایند» فردیّت« هماهنگی انسان با خود و رشد و تکامل او در گذر از فراز و فرودهای زندگی و نیز به آرامش رسیدن انسان و یکپارچگی وی با خودِ درون است. بی شک انسان می-تواند طی گذر از مراحل گوناگون با مجاهده و کوشش به مطلوب خود برسد. کارل گوستاو یونگ یکی از بزرگترین روانشناسان قرن بیستم و بنیان گذار »مکتب روانشناسی تحلیلی« این رشد و ترقی انسان را میشکافد و معتقد است برای تکامل، انسان باید با کهن الگوهای :پرسونا یا نقاب،آنیما یا مادینه جان و آنیموس یا نرینه جان و سایه آشنا شود و با آنها ادغام شده و سرانجام به »فرایند فردیت« دست یابد.
کهن الگوهای یونگ را میتوان در شخصیتهای داستانی »منطق الطیر« عطار جست و با دقت در آنها میتوان دریافت که هریک از شخصیتها چگونه طی روند داستان، آهسته آهسته با سایه خود روبرو شده و نقاب خود را کنار میزنند و پس از برخورد و آشنایی با آنیمای خود و ادغام با آن،به قلّهی سعادتی که یونگ از آن به عنوان کهن الگوی»فرایند فردیت« یاد میکند، میرسند.
پژوهش حاضر تلاش دارد که به لحاظ نظری، ضمن بهرهگیری از آموزههای مکتب روانشناسی یونگ، به بررسی کهن الگوی »فرایند فردیت« در شخصیتاصلی داستانِ »شاه و پسر وزیر« از منطقالطیرِعطار بپردازد. قابل ذکر است،
روش گردآوری اطلاعات، مطالعهی تبینی و توصیفی بوده است.نتیجه این تحقیق نشان میدهد داستان مذکور قابلت تحلیل کهن الگویی را دارد و نیز این پژوهش بیانگر این است که با هدایت و حضور پیرِخرد، از سایه خود میرهد و در طی این مسیر با آنیما آشنا و با آن یکی میشود و نهایتا به مرحله فردیت و تکامل نائل میگردد.
مقدمه:
»فرایند فردیت« یکی از کهن الگوهای »روان شناسی تحلیلی« است که بنیانگذار آن »کارل گوستاو یونگاست.« یونگ معتقد است فرایند فردیّت زمانی میسر میشود که انسان در راه تکامل خویشتن به اندرون سفر کند و در این سفر با ابعاد مختلف شخصیت خود آشنا شود، وی معتقد است که انگارههایی که در رسیدن به فردیّت وجود دارند، در درون انسانها مشترک است و در واقع از زمانهای باستان تا کنون در درون انسانها وجود داشته است که وی آنها را به عنوان کهنالگو معرفی میکند
. برخی از این انگارههایی که وی مطرح میکند عبارتند از: سایه، آنیما، پرسونا یا نقاب، و پیرخرد، در این پژوهش ما ضمن بحث پیرامون کهنالگو به صورت گذرا به مفهوم هر یک از آنها نزد یونگ خواهیم پرداخت. یونگ معتقد است برای شروع فرایند فردیت ابتدا باید تلنگری به انسان وارد شود: »فرایند بالفعل فردیت، یعنی سازش خودآگاهانه با خود، عموما با جریحهدار شدن شخصیت و رنجی که با آن همراه است آغاز می-شود.
در این داستان شاه گرفتار عشق پسری - آنیما - میشود که در هنگام خشم و مستی دستور قتل او را صادر کرده است. مدتی در فراق میسوزد و با هدایت وزیر خردمندش که براساس روانشناسی تحلیلی یونگ به منزله پیرِ خرد است، به شاه کمک میکند با گذشتن از سایه به خویشتنِ خویش برسد و فرایند فردیت را به انجام رساند.
پیشینه تحقیق از جمله شاهکارهای ادبی که میتوان آن را مورد بررسی کهنالگویی قرار داد منطق الطیر عطارنیشاپوری است. ظرفیت غنی شعر عطار در زمینه کهنالگویی امکان بررسی و مطالعه را برای پژوهشگران فراهم نمودهاست. از جمله داستانهای پرطرفدار منطقالطیر داستان شیخ صنعان است که کانون توجه پژوهشگران است.
مقاله »پیر پارسا و دختر ترسا« از فاطمه مدرسی، »فرایند فردیت در شیخ صنعان« از سعید بیگدلی، قرائت کهنالگویی منطقالطیر از مجید بهرهور به عنوان نمونه برای استفاده دانشپژوهان ارایه میگردد. در این مورد پایاننامههایی نیز تدوین گردیده است و این بیانگرقابلیت آثار عطار در زمینه کهنالگو میباشد، که ذکر آنها خارج از حوصله این بحث میباشد.
کهن الگو در روانشناسی یونگ اصطلاحات گوناگونی از جمله صور اساطیری، ناخودآگاه جمعی و کهن- الگو وجود دارد. »این صورتهای ازلی و نوعی در عمق ناخودآگاه بالقوه خفتهاند و اینها را یونگ، آرکی تیپ به یونانی ارکئوستیپوس مینامد. میتوان گفت که مفهوم "اعیان ثابته" در عرفان اسلامی بیشباهت به "آرکیتیپ" یعنی "آرکیتیپ فی نفسه" نیست. همچون نیرویی بالقوه در دریای ازلی ناخودآگاه و نهفته است.
یونگ بر این باور است که این صورتهای ازلی، بقایای به جا مانده از تجربههای مکرر در زندگی پدران نخستین و میراث ناخودآگاه جمعی نژاد بشر بوده که به ما رسیده است. آرکیتایپ همان سمبول است که در ادبیات تکرار شده و به عنوان تجربه ادبی انسان شناخته می-شود.
کهن الگوها شامل مضامین، تصویرها و الگوهایی هستند که مفاهیم یکسانی را برای سطح وسیعی از بشریت و فرهنگها و مکانها القاء میکنند.
در آثار ادبی کهنالگوهای مختلفی مانند »نقاب«، »من«، »سایه«، »پیرخردمند«، »خود«،»مرگ و تولد دوباره« کاربرد دارد که به اقتضای بحث به آنها خواهیم پرداخت.
تحلیل داستان بر اساس فرایند فردیت پادشاه کهن الگو آنیما - - Anima محور اصلی داستان پادشاهی مقتدر است که عاشق پسر وزیر میشود. پادشاهی بود عالَم زانِ او هفتکشورجمله در فرمانِاو داشتآن خسرو یکی عالی وزیر دربزرگی خُردانه و خُرده گیر یک پسرداشت آن وزیرِهنر حُسن عالم وقفِ رویش سربه سر
شاه چنان شیفته زیبایی پسر شد که او را پیوسته نزد خود نگهمیداشت. حتی پدر و مادر پسر هم جرات دیدن فرزند خود را نداشتند و پسر نیز حق نداشت که از شاه دور شود.
خواستی هم مادرِ او هم پدر تا دمی بینند رویِ آن پسر لیکشان زهره نبود از بیم شاه تا برین قصّه برآمد دیرگاه گر برفتی یکدم از پیرامنش شهزغیرتسرفکندی از سرش
از دید روانکاوانه یونگ این پسر - با توجه به توصیفاتی که از زیبایی پسر و نیاز شاه و غیرتی که به پسر دارد - تجسم کهنالگو آنیما میباشد. در مکتب روانشناسی تحلیلی یونگ هیچ انسانی دارای روح مطلقا مردانه یا مطلقا زنانه نیست. یعنی هر مردی یک »زن بالقوه« در خود دارد و هر زنی یک » مرد بالقوه.« آنیما تجسم تمامی گرایشهای روانی زنانه در روح مرد است، همانند احساسات، خلق و خوها مبهم، مکاشفههای پیامبر گونه، حساسیتهای غیر منطقی، قابلیّت شخصی، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط خودآگاه.
پادشاه دلباخته پسر زیبارویی میشود که تجسم عنصر زنانه شخصیت اوست. آنیما در سیر فردیت آشکار میشود ودر نقش واسطه ذهن و ناخودآگاه، مرد را با خواستهها و ارزشهای درونیاش آشنا و هماهنگ می-کند