بخشی از مقاله


نقش عملکردی فرآیندهای مدیریت دانش: بررسی تاثیر قابلیت های زیربنایی و استراتژی کسب و کار شرکت در ارتقای عملکرد


چکیده

هدف این پژوهش بررسی تأثیر استراتژی سازمان و زیربناهای مدیریت دانش بر فرآیندهای مدیریت دانش و به دنبال آن تاثیر آن ها بر ارتقا و بهبود عملکرد شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت با استفاده از تئوری مبتنی بر منابع می باشیم. دانش ارزشمندترین و استراتژیکترین منبع برای سازمانها میباشد و ارتقا مداوم عملکرد سازمانی از شاخص های مطلوب و مورد نظر مدیران می باشد. بنابراین شناخت نسبت به چگونگی روابط بین این دو عامل تأثیرگذار بر کسب برتری سازمانی با بهکار گیری دیدگاه مبتنی بر منابع مهم و اهمیت دارد. جامعه آماری 300 نفر از مدیران شرکت های زیر مجموعه شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت میباشد که از نظرات 169 نفر از آنان به عنوان نمونه انتخابی از روش نمونهگیری طبقهبندی شده استفاده شد. روش پژوهش مورد استفاده در این بررسی توصیفی از نوع همبستگی میباشد. تجزیه و تحلیل دادهها نیز در سه بخش اصلی آزمون همبستگی، آزمون میانگین و روابط مبتنی بر مدل معادلات ساختاری انجام گرفت.نتایج آزمون میانگین نشان دهنده این است که زیربناهای مدیریت دانش در شرکت های زیر مجموعه شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت در وضعیت نامطلوب و متوسطی قرار دارند. وضعیت فرآیندهای مدیریت دانش نیز به همین گونه است. ولی وضعیت استراتژی سازمان و عملکرد سازمانی بینابین میباشند؛ همبستگی میان ابعاد متغیرهای تحقیق در جامعه مورد نظر نشان دهنده رابطه مثبت و معنی داری این ابعاد متغیرها می باشد.همچنین نتایج مدل معادلات ساختاری نشان دهنده رابطهی علی مثبت و معنیداری میان »زیربناهای مدیریت دانش«، »استراتژی سازمان« با فرآیندهای مدیریت دانش از یک طرف و »فرآیندهای مدیریت دانش« و »عملکرد سازمانی« از طرف دیگر میباشد.

کلید واژهها: زیربناهای مدیریت دانش؛ فرآیندهای مدیریت دانش؛ استراتژی سازمان؛ عملکرد سازمانی؛ تئوری مبتنی بر منابع


مقدمه :

بسیاری از سازمانهای دولتی بطور نسبی خدماتی را به شهروندان ارائه می کنند که بسیاری از آنها جهت رفاه حال شهروندان می باشد و بعضی از سازمانهای دولتی هم به ارائه خدمات خاصی به قشرهایی از جامعه می پردازند که با تناسب شغل, کسب و کار افراد نوع ارائه خدمات نیز متفاوت است. ولی بطور کلی سازمانهای دولتی مکانهایی هستند که محل تعامل افراد سازمان به عنوان نیروی انسانی سازمان و مراجعین به سازمان بعنوان ارباب رجوع می باشند، که بحث مدیریت دانش برای هر دو سوی این تعامل لازم و ضروری است و اگر هر یک از این دو گروه از مدیرتی دانش سهمی نبرند قطعاً آن سازمان به اهداف کلان خود نخواهد رسید.
امروزه دانش به عنوان منبعی ارزشمند و استراتژیک و نیز یک دارایی مطرح است. سازمان ها دانش را به عنوان دارایی رقابتی کلیدی خود شناخته و آن را مبنای رشد پایدار و رمز حفظ مزیت رقابتی ماندگار به شمار می آورند. به طوری که استفاده از قابلیت های مدیریت دانش منجر به سودآوری، رضایت مشتریان و کارکنان و ... می شود (لی و لی1، .(2007

برخی منابع ملموس و فیزیکی هستند مانند تأسیسات و تجهیزات و بقیه غیر ملموس مانند فرهنگ و شهرت سازمان (بارنی2، .(1991 منابع نامحسوس، منابعی هستند که تقلیدپذیری از آنها برای دیگر سازمانها تقریبا مشکل است و معمولا در طی زمان به وجود میآیند. این منابع شامل نیروی انسانی، قدرت خلاقیت و نوآوری و همچنین شهرت و اعتبار میشوند (ساعدی و یزدانی، .(1388 بایستی توجه نمود که دانش به خودی خود برای یک سازمان تولید ارزش نمی کند. بلکه سازمان ها به منظور هدایت دانش فردی در جهت اهداف سازمانی، باید محیطی برای اشتراک، انتقال و تقابل دانش در میان اعضا به وجود آورند و افراد را در جهت با مفهوم کردن تعاملاتشان آموزش دهند (ساعدی و ناعلی پور، .(1385 چارچوبی که دانش موجود در یک سازمان را به ارزش تبدیل می کند، مدیریت دانش می باشد. به طور کلی، مدیریت دانش به فرآیندهای مدیریتی مربوط به دانش اشاره دارد و میتوان آن را بهعنوان »فرآیند سازمانی خلق، کسب، سازماندهی و ایجاد ارتباط بین دانش ضمنی و آشکار تلقی شود به گونهای که دیگران برای اثربخشی و بهرهوری بیشتر بتوانند از آن استفاده کنند« تعریف نمود. داونپورت و پروساک، مدیریت دانش را فرآیندی برای به جریان انداختن دانش در میان افراد سازمان به عنوان ابزاری برای دستیابی به نوآوری در فرآیندها، محصولات و خدمات، تصمیم گیری اثربخش و انطباق سازمان با محیط پویا و رقابتی تعریف کرده اند. هدف اصلی در مدیریت دانش، تلفیق دانش بیرونی و درونی سازمان به منظور حل چالش های محیطی و سازمانی است و درپی توسعه و تسهیم و به کارگیری دانش در سازمان برای کسب و نگهداری مزیت رقابتی است. (پیترسن و پولفلت3، .(2002

امروزه شرکت های سرمایه گذاری و میزان سرمایه آن ها به عنوان یکی از شاخص های توسعه اقتصادی–اجتماعی مطرح می باشد. به عنوان نمونه ایده و تفکر اساسی برای تاسیس شرکت سرمایهگذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت (سهامی خاص)، ضرورت ایجاد و راهاندازی نهادی بوده است که بتواند به صورت حرفهای و تخصصی، به مدیریت داراییهای صندوقهای بازنشستگی، پسانداز و رفاه کارکنان صنعت نفت پرداخته و با انجام سرمایهگذاریهای هدفمند، تعهدات آتی صندوق را جامه عمل بپوشاند.

چشمانداز شرکت سرمایه گذاری »شرکت سرمایه گذاری در افق چشمانداز ایران 1404، با اتکا بر مدیریت تعالی بخش مبتنی بر دانش، تقوی و کوشش جمعی، سازمانی بالنده، اثربخش و برخوردار از بالاترین ظرفیت های غنی مغزافزاری، اطلاعات افزاری، نرم افزاری و سخت افزاری که می کوشد بعنوان موثرترین شرکت سرمایه گذاری در حوزه نفت و گاز در بازار سرمایه به لحاظ ارزش پرتفو، نام تجاری معتبر، مرجع و الگوی بازار بودن برای ارائه خدمات حرفه ای در سطح کشور شناخته شود و دارای ترکیب بهینه از دارائی ها با اولویت کسب و کارهای نفتی، واسطه گری مالی، زمین و ساختمان، بازرگانی، حمل و نقل، انفورماتیک، معدن و تکنولوژی های برتر در راستای تامین منابع مالی مورد نیاز صندوق های بازنشستگی کارکنان صنعت نفت خواهد بود« می باشد. بدین منظور جهت تحقیق این مهم در بیانیه رسالت این شرکت به بیانیه زیر اشاره شده است: »شرکت با سرلوحه قرار دادن ارزش های اساسی، ماموریت خود را ایجاد ارزش افزوده اقتصادی برای ایفای تعهدات آتی صندوق ها به بازنشستگان صنعت نفت تلقی می نماید.«

همچنین اهداف این شرکت در چهار بخش اصلی وجه مالی، وجه ذینفعان، وجه فرآیندهای داخلی و وجه رشد و یادگیری تعریف شده است. در وجوه فرآیندهای داخلی و رشد و یادگیری، با توجه به ماهیت خدماتی این شرکت ها، موضوع مدیریت دانش، از ابزارهای بسیار کارآمدی است که می تواند در این ارتباط کارساز باشد. در این راستا پروژه های مدیریت دانش در اهم امور برنامه ریزان این شرکت قرار گرفته است. از طرفی پژوهش های اخیر نشان دهنده این است که ارتقای عملکرد شرکت ها، کسب مزیت رقابتی، ایجاد نوآوری و ... از طریق منابع نامحسوس (دانش، سرمایه فکری، انسانی، دانش و ...) آن ها صورت می پذیرد (ابطحی و صلواتی، .(1385 بدین ترتیب این شرکت سرمایه گذاری با جهتگیری استراتژیک خود سعی در جهتدهی فعالیتهای خود به سوی رقابت و کسب مزیت رقابتی دارد. براساس این جهتگیری، شرکت سرمایهگذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت بایستی با استفاده از منابع غیرملموس خود (مانند سرمایه فکری، انسانی و دانشی) و بکارگیری صحیح آن در برنامه استراتژیک خود، عملکرد خود را بهبود دهد به طوری که کل شرکت به سوی رشد و تعالی حرکت نماید. بنابراین به نظر میرسد شناخت و بررسی ابعاد مدیریت دانش شرکت های زیر مجموعه نفت، با توجه به زیربناهای موجود در این شرکت و همراستا با استراتژی کسب و کار می تواند ارتقای عملکرد سازمانی را موجب میشود که با استفاده از آن میتوان به برتری سازمانی دست یافت.

دراکر(1993) 1 اشاره می کند که، با ارزش ترین داراییهای قرن 21 سازمان ها، دانش و کارگران دانشی میباشند. اکنون فاکتورهای کلاسیک تولید یعنی زمین، نیروی کار و سرمایه، نسبت به دانش در درجه دوم قرار دارند و دانش منبع اصلی برای اقتصاد جدید است. از این رو هر چه سازمان ها توسعه می یابند اهمیت توسعه دانش و سرمایه در انسان نه تنها به عنوان مهم ترین عامل موفقیت و برگشت سود بلکه به عنوان راهبرد اساسی سرمایه گذاری و حضور موثر و منحصربه فرد صحنه رقابتی مطرح می شود (آرمسترانگ، .(1381

شرکت های زیر مجموعه شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت نیز با برخورداری از دانش، تجربیات و نوآوری در سال های اخیر توانسته است که سهم بسزایی در رشد و توسعه ملی داشته باشد. بنابراین بایستی دانش موجود در این شرکت در راستای ارتقای عملکرد آن بکارگیری شود. فرآیندهای های مدیریت دانش با برخورداری از پشتوانه تجربی می توانند دانش مورد نیاز این شرکت را خلق، تسهیم، ذخیره کنند تا در موقع لزوم مورد استفاده قرار گیرد. از سوی دیگر این فرآیندها خود تحت تاثیر عوامل سازمانی موجود در این شرکت قرار دارند. عواملی همچون استراتژی سازمان و همچنین متغیرهای زمینه ای مانند فرهنگ سازمانی و .... این متغیرها خود می توانند پیاده سازی مدیریت دانش را در این شرکت تسهیل کرده و یا اینکه مانع شوند. بنابراین به نظر می رسد شناخت کافی از روابط میان این متغیرهای زمینه ای و فرآیندهای مدیریت دانش بتواند به فهم ما از چگونگی اثرگذاری مدیریت دانش بر عملکرد سازمانی کمک کند.

بر این اساس با استفاده از تئوری مبتنی بر منابع، میتوان تأثیر استراتژی سازمان و منابع زیربنایی را بر عملکرد شرکت با توجه به فرآیندهای مدیریت دانش در ارتقا و بهبود عملکرد سازمانی را در شرکت های زیر مجموعه شرکت سرمایه گذاری صندوق بازنشستگی کارکنان صنعت نفت بررسی نمود.

عوامل سازمانی و همچنین استراتژی سازمان به عنوان کلیدی ترین عوامل سازمانی در اثرگذاری بر عملکرد سازمانی و مدیریت دانش شناخته شده اند، به طوری که می توان راهبرد سازمانی را به عنوان یک برنامه سازمانی در ایجاد و به کارگیری دارایی های دانشی در نظر گرفت. همچنین مدیریت دانش می تواند به عنوان یکی از مکانیزم های واسطه مؤثر در رابطه عوامل سازمانی و عملکرد سازمانی عمل کند. دانش را به عنوان عامل کلیدی رقابت و ارزش های آینده بنگاه در نظر می گیرند. لذا می توان گفت که فرآیندهای مدیریت دانش تاثیر مستقیمی بر عملکرد شرکت دارد. با این وجود نقش واسطه گری مدیریت دانش به اندازه کافی مورد بررسی قرار نگرفته است. کشف و شناسایی نقش بالقوه آن به عنوان یک عامل واسطه، درک بهتری از نحوه استفاده آن در دستیابی به اهداف سازمانی می دهد.

مدیریت دانش نه تنها مقدم بر عملکرد سازمانی است بلکه واسطه میان عوامل سازمانی و عملکرد نیز می باشد. منابع دانش یکی از بروندادهای فرهنگ، ساختار، منابع انسانی، فناوری اطلاعات و راهبرد سازمانی است، چرا که دانش بر مبنای یکسری هنجارها و ارزش های فرهنگی، روابط ساختاری و اولویت های راهبردی ایجاد و به کارگرفته می شود. برای مثال اقدامات به اشتراک گذاری دانش تحت تأثیر انتظارات فرهنگی از نوع دانشی که به اشتراک گذاشته شده، افراد مرتبط با آن و سرعت دانش منتشر شده از کانالهای رسمی سازمان است. به نوبه خود، دانش سازمانی که منعکس کننده ویژگی های فرهنگی و راهبردی یک سازمان است، برای کمک به ایجاد محصولات و خدمات جدید، بهبود کارایی و افزایش عملکرد مورد استفاده قرار می گیرد (سید نقوی و دیگران، .(1389 با توجه به آنچه که در بالا گفته شد می توان نتیجه گرفت که زیربناهای مدیریت دانش قادر به تاثیرگذاری بر فرآیندهای مدیریت دانش در سازمان ها می باشند. از طرفی دیگر استراتژی سازمان نیز خود می تواند بر فرآیندهای مدیریت دانش موثر باشد، به طوری که این فرآیندها در صورتی که از یک طرف با استراتژی های شرکت و از طرف دیگر با استراتژی های مدیریت دانش همراستا باشند، قادر به ارتقای عملکرد سازمانی می باشند. این مهم می تواند از طریق انواع استراتژی های مورد نظر مایلز و اسنو توضیح داده شود. این رابطه ها در بررسی تجربی چانگ و چوانگ (2011) در مقاله ای منتشر یافته است که در تحقیق حاضر از مدل مفهومی آن استفاده می شود. براین اساس طبق ادبیات نظری آورده شده در بالا و همچنین مدل برگرفته از کار چانگ و چوانگ (2011) می توان مدل مفهومی پیشنهادی را در شکل زیر ترسیم نمود.

همان طور که در مدل پیشنهادی نشان داده شده است، قابلیت های زیربنایی مانند فرهنگ، ساختار، فناوری و منابع انسانی سازمانی در نظر گرفته شده اند که تاثیر مستقیم بر روی فرآیندهای مدیریت دانش دارندو برهمین اساس این فرآیندها بر عملکرد سازمانی تاثیر می گذارند.

تاریخچه مدیریت دانش:

میتوان گفت که از صدها سال پیش که صاحبان شرکتهای خانوادگی، تجار، کشاورزان، پیشهوران و سایر حرفه ها، مهارتهای مورد نیاز را به فرزندان و شاگردان خود انتقال میدادهاند، مدیریت دانش نیز وجود داشته است (هانسن1 و دیگران، .(1999 با این وجود مطالعات و بررسیهای مدیریت دانش در دهه- های اخیر به طور جدی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعات صاحب نظرانی مانند تومی(1999) 1 و بابرو و وینوگراد(1977) 2 نشان میدهند که از اوایل دهه 1960 به طور پراکنده در مورد مدیریت دانش مطالبی ارایه شده است. با این وجود مدیریت دانش در اوایل دهه 1990 به طور جدی وارد مباحث سازمانی گردید، گرچه بحث و مذاکره در رابطه با دانش خیلی پیش تر آغاز شده بود. در سال 1965 مارشال3 ادعا می کند که بخش اعظم سرمایه، شامل دانش است. وی همچنین معتقد است که دانش قدرتمندترین موتور تولید است، بدین ترتیب سازمان ها باید به طور فزاینده ای بر مدیریت آن تاکید کنند. کوهن(1970) 4 تاکید می کند که دانش فی نفسه سرمایه مشترک یک گروه است. در سال 1972، هابرمس5 به این نکته اشاره می کند که دانش به عنوان یک موجودیت انتزاعی نباید تلقی شود ، بلکه محصولی مبتنی بر اراده است و بعضی اوقات فعالیت های ناآگاهانه بشر است (خاتمیان فر و رحیمی، . (1385

علیرغم بحثهای پراکندهای که در زمینهای مدیریت دانش صورت گرفته است عملاً تا دهه 1990 شاهد پژوهشهای عمدهای در زمینه مدیریت دانش نیستیم. به همان اندازه که مبناهای اقتصادی سنتی از منابع طبیعی به سرمایهها و منابع فکری تغییر حالت پیدا کردهاند، توجه به دانش نیز به عنوان یک منبع مهم و حتی مهمترین مزیت رقابتی پایدار افزایش یافته است (ابطحی و صلواتی، .(1385 اصطلاح مشهور برای معرفی تغییر در این رویکرد »اقتصاد ایدهها«1 میباشد.

زیربناهای مدیریت دانش

این قابلیت که برخی از صاحب نظران از آن به عنوان توانمندسازهای مدیریت دانش نام می برند ایجاد کننده زیرساخت های لازم در سازمان جهت افزایش کارایی فرآیندهای مدیریت دانش هستند. به طوری که باعث ارتقاء خلق، نگهداری و تسهیم دانش در سازمان می شوند (الوانی و دیگران، .(1388 به زعم گلد و دیگران (2001) زیربناهای مدیریت دانش قابلیت حداکثرسازی سرمایه اجتماعی را در سازمان دارند. در این تحقیق بر مبنای تقسیم بندی چانگ و چوانگ (2011) این ابعاد را به عنوان قابلیت زیربنایی در نظر می گیریم که فرآیندهای مدیریت دانش را تحت تاثیر قرار می دهد. این ابعاد عبارتند از:

· فرهنگ: زیربنای فرهنگی اشاره به درجهای از فرهنگ هر سازمان دارد که به تصور دانش به عنوان دارایی و منبع با ارزش کمک میکند. این فرهنگ فاکتوری مهم در موفقیت مدیریت دانش است. (چانگ و چوانگ، .(2011

· ساختار: این قابلیت زیربنایی اشاره به حدی که آرایش ساختاری سازمان فعالیت های مرتبط با دانش را تشویق می نماید. (چانگ و چوانگ، .(2011

· فناوری: این قابلیت به عنوان سیستم های فناوری درون یک سازمان که چگونگی انتقال دانش در سرتاسر سازمان و چگونگی دسترسی به آن را تعیین می کند. این سیستم ها شامل فناوری اطلاعات و قابلیت های آن می باشد. به طوری که فناوری اطلاعات به موثر بودن مدیریت دانش کمک می کند. (چانگ و چوانگ، .(2011

· منابع انسانی: این قابلیت، حدی که افراد در حوزه تخصصی خود متخصص می باشند را شرح می دهد و قابلیت بکارگیری دانش جهت تعامل و کار با دیگران را نشان می دهد. منابع انسانی قلب خلق منابع دانشی یک سازمان هستند.

فرآیندهای مدیریت دانش

درک فرآیند مدیریت دانش مستلزم توجه به این نکته اساسی است که حرکت بر مدار دانایی خود مشتمل برچند گام است که از داده (Data) شروع شده و به دانایی (Wisdom) می رسد. در شکل شماره (2) چگونگی روند این حرکت نشان داده شده است (ککبتس و دیگران، .(2003

بنابراین مدیریت دانش به مجموعـه فرآیندهایی اطلاق می شود که طی آن داده ها به معرفت تبدیل می شود. با توجه به اینکه تفاوت میان داده، اطلاعات، دانش و دانایی مشخص گردید می توان فرآیند مدیریت دانش را تعریف نمود. فرآیندهای مدیریت دانش به عنوان درجه ای که شرکت به خلق، تسهیم و کاربرد منابع دانش در سرتاسر مرزهای وظیفه های خود می پردازد تعریف می شود (چانگ و چوانگ، .(2011
همچنین بکمن(1997) 1 هشت گام درون فرآیندهای مدیریت دانش را در نظر می گیرد. این گام ها شامل تعریف دانش، دسترسی به دانش، انتخاب دانش، ذخیره دانش، تسهیم دانش، کاربرد دانش، خلق دانش و فروش دانش می باشد. در تحقیق حاضر از چهار گام مدیریت دانش چانگ و چوانگ (2011) مطابق با نظر بکمن (1997) برای تعریف فرآیندهای مدیریت دانش استفاده شده است.

· انتخاب دانش:2 انتخاب دانش به عنوان فرآیندی که به وسیله آن مطابق با دسترسی مناسب و قابلیت پالایش، دانش ارزشمند برای سازمان انتخاب می شود (چانگ و چوانگ، .(2011

· دسترسی به دانش:3 دسترسی به دانش را می توان به واسطه تجربه کاری داخلی در شرکت، اطلاعات بیرونی مانند بازار، فناوری و محصول تعریف نمود (چانگ و چوانگ، .(2011

· ذخیره دانش:4 ذخیره دانش می تواند در دسته های متفاوت با روش های مناسب استخراج شود (چانگ و چوانگ، .(2011

· تسهیم دانش:5 می توان آن را از طریق کاربران داخلی سازمان و تبادل اطلاعات میان آن ها در روشی مخصوص تعریف نمود (چانگ و چوانگ، .(2011

استراتژی سازمان

هدف استراتژی سازمان خلق مزیت رقابتی در صنعتی است که شرکت در آن فعالیت می کند که استراتژی، روشی که شرکت ها چگونگی رسیدن به موفقیت را نشان می دهد (پورتر6، .(1985 مایلز 7 و اسنو8 ضمن تحقیق در مورد انواع سازماندهی های مختلف، دریافتند که سازمان ها عمدتا از یکی از چهار نوع استراتژی تطابقی9 تبعیت می کنند. آنها سازمان ها را بر حسب نوع راهبرد تطابقی، به تدافعی ها10، پیشگامان یا مهاجمان11، تحلیل گران12 و واکنش گران13 تقسیم بندی کردند. مدیریت دانش بایستی استراتژی سازمان را به منظور ایجاد ارزش برای مشتری، سودآوری برای سازمان و مدیریت کارکنان انعکاس دهد. از این رو استراتژی سازمان تاثیر مستقیم بر فرآیندهای مدیریت دانش دارد.

عملکرد شرکت

به طور کلی روش سنجش عملکرد شرکت به شاخص های مالی و غیر مالی تقسیم می شود. شاخص مالی بیشتر پایه و اساس روش سنجش عملکرد شرکت محسوب می شود. مدیریت دانش از طریق فعالیت های خلق دانش، کسب دانش و بکارگیری دانش به جریان می افتد. با چنین فرآیندهایی، مدیریت دانش می تواند عملکرد سازمانی را تحت تاثیر قرار دهد. شارپ(2003) 14 دانش را به عنوان عامل کلیدی رقابت و ارزش های آینده بنگاه در نظر می گیرد. بنابراین می توان گفت که فرآیندهای مدیریت دانش تاثیر مستقیمی بر عملکرد شرکت دارد.

دیدگاه مبتنی بر منابع

درمحیط پرتلاطم کنونی، سازمانها با تغییری از رویکردهای استراتژیهای کنونی به منابع داخلی شرکت به همراه توجیه مزایای آن بر عملکرد شرکت مواجه شده اند (پاراهالند و همل1، .(1990 تمرکز بر دیدگاه مبتنی بر منابع به معنی نقش سازمانها در ایجاد، استقرار و کاربرد قابلیتهای منابع کمیاب است. دراین دیدگاه، دانش به عنوان منبع کلیدی ملاحظه میشود، اما بسیاری از سازمانها هنوز نحوه اداره آن را نمیدانند (بات، .(2002 دیدگاه مبتنی بر منابع در حال حاضر دیدگاه نظری غالب در ادبیات مدیریت استراتژیک است و بر خصیصههای با ارزش یک شرکت که به عنوان راهنمایان اساسی مزیت رقابتی در نظر گرفته میشوند، تمرکز دارد (بکر2 و دیگران، .(1998

ماهیت بحث دیدگاه مبتنی بر منابع این است که سازمانها از بستههای منحصر به فردی از داراییها (شامل "داراییهای انسانی("3 تشکیل شدهاند و دستیابی به این داراییها، و توانایی بنگاه برای بهکارگیری اثربخش از آنها منبعی را برای مزیت رقابتی بنگاه در محیط بازار فراهم میکند. نگاه منبع محور فرض می کند که رقابت شرکت از یک مجموعه منحصر به فرد از دارایی های ملموس و غیرملموس که ارزشمند، نادر،تقربیاً قابل تقلید و پایدار هستند، نشأت می گیرد (سید نقوی و دیگران، .(1389 از این رو دیدگاه مبتنی بر منابع، بر منابع داخلی سازمان، استراتژی و عملکرد کسب و کار

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید