بخشی از مقاله
چکیده
جامعهشناسی که در آغاز پیدایش با ادعاهاي بزرگ پا به میدان گذاشت، در برآورده ساختن اهداف اعلامی خود توفیقی درخور به دست نیاورد؛ از همین رو در معرض نقدها و بازبینیهاي جدي قرار گرفت؛ بهطوري که ارائه الگویی کارآمد و با قدرت تبیینی بیشتر، از نیازهاي امروز جامعهشناسی است. جامعهشناسی دینی یکی از راههاي قابل بررسی جهت رفع عیوب مطرح در جامعهشناسی میباشد. همه علوم اجتماعی از جمله جامعهشناسی مبتنی بر یک دسته علوم پیشین است که به آن مبادي آن علم میگویند ؛ از جمله این مبادي یک دسته اصول انسان شناختی و هستی شناختی است. اگر این اصول، دینی باشد، علمی که مبتنی برآن به وجود میآید، واجد روحی دینی میگردد؛ اما به لحاظ موضوع و مسجامعهئل نیز میتوان فرقهایی بین شناسی موجود و جامعه شناسی دینی قائل شد؛ از میان هزاران امر اجتماعی که در جامعه وجود دارد و میتواند به عنوان مسأله تحقیق انتخاب شود، تنها بخشی از آن به چشم میآید و گزینش میشود و براي گزینش،جامعهمعیاري جز ارزشهاي شناسی وجود ندارد.
این ارزشها اگر دینی باشد، مسائل خاصی برجسته و گزینش میگردد و با تغییر مسأله پاسخهاي دیگري هم به دست میآید و مجموعه این پرسشها و پاسخها است که یک علم را به وجود میآورد؛ درنتیجه با تغییر دستگاه ارزشی جامعهشناس، علم او نیز که حاصلپاسخهمین پرسشها و هاي اجتماعی است متفاوت میشود. اما به لحاظ روشی و منطق کار علمی در خصوص جامعه شناسی دینی دو امر مهم است؛ الف - در مرحله مطالعات اکتشافی و فرضیهسازي میتوان با الهام از گزارههاي دینی، استنباطهاي عقلی و یافتههاي پیشین حاصل از جامعهشناسی دینی یا جامعهشناسی مصطلح که نقد دینی شده است، مدل تحلیلی خود را ساخت.
در مرحله مطالعات اکتشافی و تا پیش از آزمون میتوان از هرنوع حدس و گمانی بهره برد ؛ چه رسد به گزارههاي دینی که از اعتبار - دینی - هم برخوردار است؛ ب - هرگاه انتساب گزارهاي به دین محرز گردد، این گزاره حتماً حقیقتی را حکایت می کند؛ اما براي فهم این که واقعیتهاي عینی کهفعلاً در جامعه موجود است، آیا مصداقی از آن حقیقت است یا خیر، آن گزاره نیازمند آزمون است. در ادامه مقاله به ابهاماتی در زمینه جامعهشناسی دینی پرداخته میشود؛ ابهاماتی همچون محدودیت نگاه در جامعهشناسی دینی، نقد ناپذیري، غیر دینی بودن علم تجربی و تعارضات احتمالی تجربه با گزاره هاي دینی.
واژگان کلیدي: علوم انسانی، جامعهشناسی دینی، فرضیهسازي، آزمون تجربی.
مقدمه
علوم انسانی چندین دهه است که به محافل علمی دانشگاهی ایران راه یافته است. در این مدت، کار علمیمعمولاً با ترجمه آثار غربی آغاز و با بایگانی همان ترجمهها در ذهن ها یا کتابخانهها پایان مییابد ؛ بی آنکه این علوم توانستهد باش ارتباط قابل اعتناییکنبا جامعه و نیازهاي آن پیدا د؛ چه رسد به این که شاهد پرورش یافتن نظریهپردازانی برجسته در این حوزه از علوم باشیم. امروزه شأن
استادي و نظریهپردازي به مترجمی ومدردانشسی و شأن دانشپژوهی و جویی به کپی برداري تقلیل یافته است. از جمله عوامل این امر خاستگاهغربیِ علوم انسانی و بیگانگی آن با تاریخ، فرهنگ و نیازهاي واقعی جامعه ما است. علوم انسانی براي اینکه بتواند راه فهم انسان را بر خود هموار و نیازمنديهایش را برطرف سازد، باید به همان انسانهایی عطف توجه نماید که قصد شناخت و داردخدمت به آنها را .
در یک جامعه دینی، بخشی از کار براي تأسیس علمی با این ویژگی، آوردن علم به سرچشمه دین و غسل دادن و سیراب کردن آن از این سرچشمه است. تلاش این مقاله نیز در راستاي تأمین همین هدف است. براي این کار، ضمن توجه دادن به برخی نارساییهاي علم غربی که آنها را باید برطرف کرد، به شیوه سیراب سازي آن از منابع دینی میپردازد تا از رهگذر آن، چارچوبهاي کلی حاکم بر جامعهشناسی دینی را بیان نماید. با بیان دو نکته به سراغ اصل سخن میرویم؛ اول اینکه هرچند بحث این نوشتار درباره جامعهشناسی است، منحصر به آن نیست و منطق حاکم بر نوشتار، همه علوم اجتماعی را در بر میگیرد و دوم اینکه در اکثریت قریب به اتفاق موارد، منظور ازغیردین، اسلام میباشد؛ در مراداین صورت قرینهاي دال بر در عبارت وجود دارد.