بخشی از مقاله

چکیده:

از فردای پایان جنگ جهانی دوم، تمام مردم جهان و دولت ها، که از جنگ و کشتار به ستوه آمده بودند، در صدد تشکیل سازمان ملل برآمدند. از یک سو، بخشی از این سازمان، متولی حقوق بشر شد و منشوری را در سال 1948 به تصویب رساند که مشتمل بر یک مقدمه و 30 ماده می باشد. این منشور به انواع آزادی های فردی، نژادی، مذهبی، برابری و کرامت انسان ها می پردازد. از سویی دیگر کشورهای اسلامی معتقدند که در حقوق بشر غرب، تعارضات و نواقصی وجود دارد که نمی توان آن را در کشورهای اسلامی به طور کلی و بی قید و شرط اجرا کرد. آنچه موجب پدید آمدن حقوق بشر اسلامی شد فرهنگ خاص جوامع اسلامی است که قوانین و مقررات نیز بر آن مبنا تنظیم شده است. در حالی که اساس حقوق بشر جهانی بر تطابق با فرهنگ غرب و دین مسحیت است . ما در ابتدا می خواهیم این سوال را مطرح کنیم که معیار تفاوت میان حقوق بشر غربی با حقوق بشر اسلامی چی است و سپس به بیان تعارضات نواقص حقوق بشر غربی و مقایسه آن با حقوق بشر اسلامی بپردازیم.

واژگان کلیدی :  اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق بشر اسلامی ، حقوق بشر غربی

مقدمه:

مبدأ حقوق برای انسان نمی تواند از سوی انسان باشد . برای بررسی بیشتر موضوع باید انسان را که موضوع این حقوق است ، با دقت مورد بررسی قرار داد . نکته قابل توجه این است که نمی توان دانش خردمندان را در این موارد حجت دانست از جمله مسائلی که دانش خردمندان در آن کفاف نمی کند ، مسائل مربوط به جهان بینی است . خردمندان در تشخیص موضوعات احکام اعتقادی می توانند نظر دهند و آرای ایشان حجت باشد ولی اما تحقیق منابع و استنباط مبانی حقوق بشر از جمله موارد مربوط به جهان بینی بوده و خرد جمعی بشر در آن حجت نیست . بشر با نظر مادی نمی تواند به شمارش کامل نیازمندی های بشر اقدام کند ؛ همچنین نمی تواند برای تعیین منابع استنباط حقوق بشر به منابع مذکور استناد کند - مصباح ، - 383 : 1374 در مقابل این نظریات در مغرب زمین ابتدا دوره حکومت الهیات مسیحی است : الهیاتی که بسیاری از گذاره های دینی آن نه در آن روزگار و نه در امروز قابل دفاع عقلانی نبوده و نیست . در رنسانس غربی جهت مداری مادی به واسطه حاکمیت ماده بر پیش انگاره های علوم و روشهای آن ، محصول هایی مادی را فراهم کرده است . از این دریچه گرایش به اومانیسم در عصر فرهنگی غرب دیده می شود . اومانیسم یعنی اینکه به ارزش و مقام انسانی بیشتر ارج می نهد و انسان را اصیل و محور همه چیز می داند.

-1مبانی بنیادین حقوق بشر غربی :

.1-1خرد باوری علمی :

منظور از خرد باوری علمی ، باور کردن توانایی انسان به شناخت علمی هستی و انسان است ؛ و نیز اینکه تنها شناخت قابل اعتماد ، معرفت علمی است - میرموسوی ، حقیقت ، - 102 : 1388 شناخت علمی نیز شناختی اثبات پذیر و یا ابطال پذیر است . نظریه های علمی از بافتهای تجربی ، اخذ می شود . - چالمرز ، - 118 : 1381 بر این اساس ، اصطلاح خردباوری علمی ، دارای دو جنبه ایجابی - مثبت - و سلبی - منفی - است . از حیث ایجابی شناخت انسان و هستی را از طریق علمی به ارمغان می آورد . و از طریق سلبی بی اعتباری و نفی ارزش علمی آنچه را
خارج از دایره این نوع معرفت است ، به دنبال دارد و به نوعی مادی گرایی و انکار امور غیر عادی و غیر محسوس منجر می شود . بینش غربیان نسبت به هستی و انسان ، در دوران جدید ، بر این اساس صورت پذیرفت .

.2-1فردگرایی :

یکی از وجوه بارز و مشخصات فکری دوران جدید فرد گرایی است ؛ به نحوی که در همه پدیده های این دوران ، ازجمله حقوق بشر ، تأثیر گذارده و در نقد آن قابل توجه است . مقصود از فرد گرایی ، برتر دانستن عقل و استدلال فردی بر همه چیز و کنار گذاردن خدا و شریعت الهی از صفحه حیات بشری و خالی کردن آن برای جولان فردیت است . این اندیشه از آثار خردباوری علمی است - حقیقت، - 118 : 1381 فردگرایی یعنی خودداری از پذیرفتن اقتداری برتر از فرد و نیز معرفتی برتر از عقل استدلالی - عقلانیت - فردی - گنون ، - 82 - 91 : 1372 در نهایت می توان گفت که در تفکر غربی ، فرد برای خود یک کل است و با کل های دیگر مثل خود و یا محیط اجتماعی و طبیعی ، در تقابل است - دانیل لینیل ، - 132 : 1373

3-1حقوق طبیعی:

حق طبیعی ، حقی که به گمان پیروان نظریه حقوق طبیعی ، به حکم قانون طبیعت به هر فرد انسان تعلق دارد و نمی توان او را از آن محروم کرد . مثل حق حیات و حق آزادی ، حق طبیعی ، حق جامد و ثابت نیست و به مقتضای زمان گسترش می یابد و دگرگون می گردد . حق طبیعی این است که حق انسان و شخصیت بشر حفظ شود و به هیچ عنوان این حقوق از انسان گرفته نشود . بنیاد حقوق طبیعی انسان به تمایلات و غرایز بنیادی او نهاده شده و آنچه به صورت مطلق برای او وجود دارد همین حقوق طبیعی است . وظایف نیز در این حوزه محدود می شوند - حقیقت ، - 126-120 : 1381 حقوق بشر نه به عنوان حقوقی که افراد بشر دارند بلکه به معنای حقوقی است که انسانها صرفا به دلیل انسان بودن از آن برخوردارند : یعنی برای برخورداری از حقوق ، شرایط گوناگون اجتماعی ، سیاسی و مذهبی در نظر گرفته نمی شود . بلکه فقط انسان بودن کافی است . به همین دلیل ، حقوق بشر به لحاظ سرشتی که دارد ، باید جهانی باشد و زمان و مکان نمی شناسد. حقوق بشر جهانی ناشی از یک توافق دسته جمعی بشری است که افراد بشر آن را به تصویب رسانده اند.همچنین کوفی عنان دبیر کل سابق سازمان ملل متحد،چند سال قبل در مقاله ای که در مجله حقوق بشر دانشگاه هاروارد نوشته بود، حقوق بشر را - جهانی ومشترک - خوانده وگفته است این حقوق مدنی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اساسا برای همسان سازی روابط میان افراد، گروههاو ملتها ،جهانی، مشترک ،مستقل و همیشه اند. - 1,15 : 1997Annan , Kofi -

-2حقوق بشر در اسلام :

برای شناخت تاریخ، پیش فرضهای نظری حقوق بشر در اسلام، ناگزیر باید آن را به دو بخش تقسیم و هر کدام را به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد:

1-2تاریخ تکوین حقوق بشر در اسلام:

در مورد بخش اول، باید توجه داشت که تاریخ تکوین مجموعه حقوقی اسلام با نزول آیات قرآن و گفتار پیامبر و سیره عملی و تقریرهای آن حضرت ترسیم شده است. لذا در این بحث، کافی است ما به بخشی از آیات و احادیث اشاره کنیم: .1 مثل المؤمنین فی توادهم و تراحمهم و تعاطفهم، مثل الجسد الواحد إذا اشتکی منه عضو تداعی له سایر الجسد بالسهر و الحمی” اشاره به این نکته دارد که اعضای جامعه با ایمان، در ابراز مهر، دلسوزی و عواطف مانند یک تن اند، هرگاه عضوی از آن به درد آید، دیگر عضوها قرار نخواهند داشت؛ مفاد این حدیث، موازنه ارزش فرد و جامعه است. در دیدگاه اسلام ارزشها و نقشها و خلاقیتهای اجتماعی، از وجود افراد متجلی می شود، و به همین دلیل رشد آن، از هدفهای اصیل و قابل توجه زندگی محسوب می شود، ولی در عین حال، ارزش و اصالت جامعه هرگز نادیده گرفته نمی شود

.2 . إنما یجمع الناس الرضا و السخط” روشنگر بنیان اصیل وحدت و انسجام بر اساس رضایت عمومی است که پایه اساسی

دموکراسی را در تفکر سیاسی اسلام تبیین می کند و بدون آن نظام سیاسی مشروعیت خود را از دست می دهد.

3.    إن هذه امتکم امه واحده و أنا ربکم فاعبدون” مبین این حقیقت است که از دیدگاه اسلامی در تئوری امت، فرد بر حسب ادراک و اراده و اختیار خود و ایمانی که به ارزشهای والا دارد، جزئیت کل - جامعه ملت امت - را می پذیرد و خود را وقف آن  گاه فدای آن می سازد، و این عالیترین مرحله آزادی بشر محسوب می شود .

4.    در جهان بینی اسلام حق آزادی و اختیار، در همه حال برای فرد به عنوان حق غیر قابل سلب، ثابت و محفوظ است. می توان از آیه: “إنا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا” و آیه “فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر” دلیل واضحی بر این تفکر استنباط نمود.

5.    حقوق و اصالت فرد، در کنار حقوق و اصالت جامعه، حتی در بازگشت نهایی انسان که در عقیده معاد متجلی است نیز ظاهر می شود: “لقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره. ”

6.    گرچه مرزبندی حدود حاکمیت دولت و تعیین قلمروی دقیق حقوق و آزادیهای فرد در جامعه از چنان پیچیدگی برخوردار است که در بسیاری از موارد علی رغم صراحت قانون در عمل، تشخیص آن بسیار دشوار است؛ ولی باید توجه داشت که مشکل تصادم و تضاد، تنها اختصاص به برخورد حقوق فردی با حق حاکمیت دولتها ندارد، بلکه در این ماجرا فرد در برابر فرد یا افراد نیز مطرح است. در دیدگاه اسلام، در تمامی این مراحل دقیق و دشوار به انسان به چشم: “إنی جاعل فی الأرض خلیفه”  نیز “یا ایها الإنسان إنک کادح إلی ربک کدحا فملاقیه” نگریسته شده است و حقوق فردی در تمامی تنگناها محترم شمرده شده است.

7.    در اندیشه سیاسی اسلام، تنها واکنش قهری فرد یا جامعه در برابر بی نظمی و پدیده ظلم و اختلاف نیست که احترام به حقوق آدمی را ایجاب می کند، بلکه این تحمیل از آنجا سرچشمه می گیرد که او به نیاز خود و دیگران به تکامل اعتقاد دارد و سرشت متعالی انسان و کرامت ذاتی او در حد: “و نفخت فیه من روحی” شناخته شده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید