بخشی از مقاله
خلاصه
امنیت از مهمترین توقعات برای زندگی مطلوب در شهرهاست و احساس امنیت اجتماعی از مولفه های سرزندگی فضاهای عمومی محسوب می شود . از این رو موضوعاتی که موجب از میان برداشتن امنیت در فضاهای شهری شود نظیر جرم، اهمیت می یابد. درحالی که مجازات های سنگین گذشته در راستای پیشگیری از جرم و بزه چندان مثمر ثمر واقع نشده بود؛ با معطوف شدن نگاه ها به سمت تاثیر محیط بر رفتار و مکان محور شدن رویکرد ها در سال های 1970 تا 1990، راهکارهایی توسط طراحان شهری و مهندسان معمار مطرح گردید که بر مبنای تأثیر محیط کالبدی بر کنترل جرم و جنایت استوار بود و بعدها شاخه ای از آن پیشگیری از جرم از طریق طراحی نام گرفت.
در حال حاضر این سوال مطرح می شود که چگونه با وجود نوپا بودن ایده ی پیش گیری از جرم از طریق طراحی، این طرح موفقیت آمیز بوده، در حالیکه در کشور ایران با وجود احساس نیاز در این زمینه، ایده ها و پژوهش ها به مرحله ی عمل نرسیده است؟ با بررسی زیر ساخت های شکل گیری رویکرد پیشگیری از جرم از طریق طراحی و مقایسه ی تجربیات جهان و ایران در این زمینه مشخص می شود، جرم شناسی به عنوان علمی میان رشته ای نیازمند نگاهی همه جانبه و در نظر گرفتن تمامی مولفه های موثر در بروز جرم و ناامنی است و باید در بستر مناسبی از تعامل و هماهنگی میان سه مولفه ی "دولت" - که منظور سازمان های مسئول در این زمینه می باشد - ، "متخصصان" - پژوهشگران و طراحان - و" مردم" که در مقیاس محلی ساکنان محل و در مقیاس وسیع تر جامعه و اجتماع را شکل می دهند، شکل گیرد.
این سه مولفه به عنوان سیستمی سه گانه، با هماهنگی درون سازمانی و برون سازمانی می توانند بستری مناسب برای برنامه ریزی، طراحی و مدیریت رویکرد پیشگیری از جرم از طریق طراحی فراهم آورند. بدین گونه که طرح ها ی پژوهشی توسط متخصصان "مطرح"، با "حمایت" دولت برنامه ریزی و با "مشارکت" ساکنین به اجرا درآمده و مدیریت شوند . چنانکه هماهنگ نبودن این سه مولفه و یا نقص یکی از آن ها می تواند عاملی بازدارنده برای اجرای پیشگیری از جرم از طریق طراحی محیطی باشد.
.1 مقدمه
به علت رشد سریع شهرنشینی،کشورهای درحال توسعه با مسایل و مشکلات بیشتری نظیر افزایش نرخ بیکاری، شکل گیری اقتصاد غیررسمی، مسکن غیررسمی، خشونت، ناهنجاری های اجتماعی، بزهکاری و جرم و جنایت روبروشده اند. به طور مثال، مناطق شهری امریکا از دهه 1960 تا1990 بااقدام های مستمر خشونت آمیز نظیر دزدی، جیب بری، قتل و باندهای تبهکاران به شدت تهدید می شد . دردهه ی 1990 نیویورک، لس آنجلس، شیکاگو، هوستون1، فیلادلفیا2 و دیترویت3 بیش از 500 مورد قتل داشتند.
[1 ] افزایش میزان جرم و جنایت در پی گسترش شهر نشینی و مشکلات ناشی از آن، در سالهای 1970 تا 1990 دولتمردان و سیاستمداران را بر آن داشت تا در جستجوی راه های عملی و فوری برای حل این مشکل برآیند. این درحالی بود که مجازات های سنگین گذشته در راستای پیشگیری از جرم و بزه چندان مثمر ثمر واقع نشده بود و تنها عکس العملی پس از وقوع جرم بود. در این میان با معطوف شدن نگاه ها به سمت تاثیر محیط بر رفتار و مکان محور شدن رویکرد ها، راهکارهایی توسط طراحان شهری و مهندسان معمار مطرح گردید که بر مبنای تأثیر محیط کالبدی بر کنترل جرم و جنایت استوار بود و بعدها شاخه ای از آن پیشگیری از جرم از طریق طراحی نام گرفت. همزمان با افزایش به کارگیری چنین رویکردهایی در محیط های شهری، سایر علوم وابسته نظیر جامعه شناسی و جرم شناسی نیزبا تحقیقات بیشتر در این زمینه، این تفکر را به عنوان یک راهبرد جلوگیری از جرایم شهری پذیرفته و مورد تایید قرار دادند.
درحالیکه هنوز بیش از چند دهه از بین المللی شدن موضوع پیشگیری از جرم از طریق طراحی نگذشته است، کشورهایی نظیر کانادا، انگلیس، برزیل، آفریقا و ... پروژه های اجرایی موفقی در این زمینه دارند. برای مثال می توان به پروژه ی اصلاح وضعیت سانلی4 در نورث ویو5 اشاره کرد که توسط اصول طراحی در طیف متنوعی از روش ها و با هدف تعریف و ایجاد مالکیت، کنترل دسترسی و دشوارسازی اهداف مجرمانه صورت گرفت و نتیجه ی ساخت و ساز پیرامونی موجب کاهش 80 درصدی جرم و همچنین افزایش کیفیت زندگی ساکنان گشته است.
[2 ] و یا محله ی پنج بلوط در دیتون اوهایو - نمونه کاربست عملی طراحی فضای قابل دفاع نیومن - که ساکنین آن از میزان بالای جرایم و خرید و فروش مواد مخدر رنج می بردند، با استفاده از اصول طراحی در راستای پیشگیری از جرم، مطابق با اظهارات دپارتمان پلیس با کاهش 26 درصدی جرم همراه بوده است . [3 ] این اتفاقات و کاهش بروز جرم در این مناطق در حالی اتفاق افتاد که نه تنها جرمی صورت نگرفت، بلکه هیچ فردی نیز از وقوع جرم آسیب نپذیرفت و تنها با سنجش وضعیت منطقه و اتخاذ تصمیمات و سیاست های مناسب و برنامه ریزی های لازم، از وقوع جرم به صورت بنیادی پیشگیری به عمل آمد.
با وجود مباحث مطرح شده فوق، در ایران باتوجه به گسترش شهرنشینی و مشکلات و عوارض ناشی از آن نظیر وقوع جرم و ناامنی، اقداماتی که تاکنون درخصوص افزایش ایمنی و امنیت شهرها صورت گرفته است، صرفا اقداماتی بوده است که از سوی نیروی انتظامی انجام گرفته و حتی پیشنهادات کالبدی و طراحانه ای که چندین دهه است در دنیا در جهت کاهش جرم و جنایت در فضاهای شهری اعمال می گردند، در ایران نمود عملی نیافته است.
این درحالیست که حتی پاسخگو بودن راهکارهایی که تاکنون در سطح جهان برای این معضل، ارائه شده است در شرایط - اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و ... - ایران مورد سنجش قرار نگرفته و درصورت تقلید از آن ها، ممکن است کارایی لازم را نیز نداشته باشند. از این رو لازم است تا با بررسی تاریخچه ی شکل گیری این رویکرد و مقایسه ی تجربیات جهان و ایران در این زمینه، به نتایجی بومی و مناسب با وضعیت و شرایط کشور ایران دست یافت، که نه تنها قابل اجرا و عمل بوده بلکه به عنوان چشم اندازی برای گسترش این دانش توسط سایر پژوهشگران و متخصصان کشور باشد.
2. پیشینه ی پیشگیری از جرم از طریق طراحی
تئوری های مکان محور شامل رویکردهایی چون پیشگیری از جرم موقعیتی1، پیشگیری از جرم توسط طراحی محیط، امنیت از طریق طراحی و ... می شوند. در این میان رویکرد مورد توجه این پژوهش، رویکرد پیشگیری از جرم توسط طراحی محیط یا 2 CPTED است که از دهه 1960مطرح شده است. اولین تلاش ها در قالب این رویکرد از اصلاحات کالبدی شروع شده اما در سیر تکامل از تمرکز بر کالبد کاسته و بر نقش ایجاد ارتباط میان ساکنین و تقویت حس جمعی تأکید شده و در نهایت برای پایدار ماندن امنیت در محلات، وظیفه ایجاد و تداوم آن به خود ساکنین سپرده شده است. این تلاش ها هرکدام به نام های نسل اول CPTED، نسل دوم CPTED و مدل چند جانبه امنیت گستری شهرت دارد که در ادامه به آن ها پرداخته خواهد شد - جدول. - 1
1-2 نسل اول CPTED
الیزابت وود - 1961 - 3 از اولین کسانی بود که به ارتباط بین محیط کالبدی و جرم پی برد او به این نتیجه رسید که چگونه مشخصات کالبدی طرح های اجرایی مجتمع های مسکونی عمومی از ارتباطات و تماس شهروندان ساکن در بلوک های مسکونی جلوگیری می کنند.[4] همزمان با وود، جین جیکوبز - 1961 - 4 تأثیر اختلاط کاربری بر کاهش جرم را با اصطلاح »چشمان خیابان«5 در کتاب »مرگ و زندگی شهرهای امریکایی « درخصوص محله هایی بکار برد که با وجود اینکه مردم یکدیگر را نمی شناختند اما مراقب یکدیگر و محیط اطراف خود بودند.
عبارت CPTED اولین بار در سال 1971 توسط جفری6، یک جرم شناس از دانشگاه ایالت فلوریدا با انتشار کتابش به همین نام7، به کار برده شد.کار او بر اساس احکام روانشناسی تجربی و مبتنی بر این ایده بود که با حذف تقویت کننده های بروز جرم، جرم به وقوع نمی پیوندد . [5 ] در این میان اسکارنیومن - 1972 - 8 نظریه پرداز دیگری بود که بحثی را تحت عنوان »فضای قابل دفاع«9 مطرح نمود. اصول و مبانی فضای قابل دفاع مشتمل بر چهار عنصر اصلی است: قلمروبندی10، نظارت11، بهبود کیفیت محیط 12و مجاورت کاربری مسکونی با دیگر امکانات مورد نیاز مردم، با هدف شرایط کالبدی یک محله به گونه ای که ساکنان قادر باشند محیط اطراف خانه هایشان را کنترل کنند شکل گرفت.[4]