بخشی از مقاله
ژئوپلیتیک افراط گرایی در آسیای مرکزی
چکیده
برخی از مناطق به سبب اهمیت راهبردی آنها و نیز به اقتضای عناصر بومی و محلی که درون خود دارند در بلندمدت به کانونهای جغرافیای بحرانزا تبدیل میشوند، به گونهای که هر نوع فرآیند سیاسی در این جغرافیا طبیعی باعث تأثیرگذاری سریع آن بر جغرافیای انسانی آن شده و منجر به افراطگرایی و بحران در آن قلمرو میشود. آسیای مرکزی نیز از این مسئله مستثنی نیست. بطوری که استقرار گروههای افراطگرا در این منطقه و نیز قرابت ارضی برخی کشورهای این منطقه با افغانستان علاوه بر تشدید قدرت گفتمانسازی و اعمال نفوذ جریانهای افراطگرایی موجب تشکیل یک کمربند امنیتی- سیاسی در این منطقه گردیده است. بنابراین ژئوپلیتیک افراطگرایی در این منطقه میتواند به عنوان منبع بحرانزایی در آسیای مرکزی تلقی شود که موجب سریز بحران و ناامنی به کشورهای ایران، روسیه و چین شود و پویشهای امنیتی منطقه را متأثر از خود سازد. به همین جهت پژوهش حاضر تلاش دارد ماهیت و مؤلفههای ژئوپلیتیک افراطگرایی در منطقه آسیای مرکزی را مورد بررسی قرار دهد. در واقع، هدف پاسخگویی به این پرسش اساسی است که چه ویژگیهاو عواملی منجر به شکلگیری ژئوپلیتیک افراطگرایی در منطقه آسیای مرکزی شده است؟ ماهیت این عوامل چیست و چگونه باعث تشدید ناامنی در این منطقه میشود. یافتههای پژوهش نشان میدهد که ژئوپلیتیک افراطگرایی در این منطقه حاصل امتزاج مؤلفههایی چون ژئواستراتژیک بودن منطقه و همجواری آن با سه قدرت روسیه و چین و ایران، قرار داشتن دره فرغانه به عنوان کانون جغرافیایی بحرانزا در این منطقه و نیز همجواری منطقه با افغانستان و تأثیرپذیری آسیای مرکزی از تحولات افغانستان و وجود نارکوتروریسم منطقهای است. از سویی ماهیت ساختار فرهنگی اجتماعی کانونهای جغرافیایی بحرانزا در این مناطق چون وجود پیوندهای مشترک قومی و هویتی میان مردمان این قلمرو موجب وابستگی و تأثیرپذیری شدید پویشهای امنیتی آنها شده است.
واژگان کلیدی: ژئوپلیتیک، افراطگرایی، آسیای مرکزی، دره فرغانه، افغانستان
-1 مقدمه
آسیای مرکزی در جغرافیای کنونی جهان در نقطه اتصال دو قاره آسیا و اروپا قرار گرفته و از موقعیت جغرافیایی بسیار
مهمی برخوردار است. کشورهای آسیای مرکزی از شمال و غرب با روسیه و دریای خزر، از جنوب با ایران و افغانستان و از مشرق با چین همسایهاند. با توجه به این اوصاف و ویژگیها، شرایط ژئوپولیتیک خاص منطقه آسیای مرکزی، ارزش استراتژیک و موقعیت
راهبردی ویژهای به آن در نظام بینالملل اعطا نموده است. اما کشورهای منطقه آسیای مرکزی به جای بهرهمندی و تأثیرپذیری از چنین مزیت ژئوپلیتیکی (همجواری با قدرتهای مهم جهان چون روسیه، ایران و چین) که میتواند به عنوان یک فرصت برای رشد
و توسعه آنان تلقی شود همواره از تهدیدات ژئوپلیتیکی منطقه (همجواری با افغانستان) به عنوان یک عامل بیرونی تأثیر پذیرفتهاند
که به چالشی در برابر آنها مبدل گشته است.
علاوه بر این مسئله، کشورهای منطقه پس از استقلال با دو تحول ژئوپلیتیکی مواجه شدند؛ یک بعد داخلی؛ میراثی از بحرانهای به جا مانده از سیاستهای دوران شورویچون بحران هویت، بحران قومیت و مسائل مرزی و... بُعد دیگر بُعد منطقهای؛
خلاء قدرت ناشی از فروپاشی شوروی و افزایش رقابت میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای. برآیند تمام این تهدیدات ژئوپلیتیکی
را میتوان در قالب جنبشهای اسلامی افراطی (مانند سلفیسم، سوفیستها ، وهابیت و طالبانیزم)، قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، تجزیه طلبی، سلاح کشتار جمعی، جنبشهای جداییطلبی و انقلابهای رنگی، فقر و فحشا، بیکاری، فساد، پولشویی مشاهده نمود
که همه این عوامل، منطقه را به سرزمینی بیثبات تغییر داده است که در این بین موضوع افراطگرایی مذهبی به دلیل پیوند با دو عامل تروریسم و جداییطلبی اهمیت ویژهای مییابد. بنابراین مقاله حاضر با تأکید بر جغرافیای سیاسی افراطگرایی در آسیای مرکزی تلاش میکند به بررسی بنیان و علل شکلگیری افراطگرایی در این پهنه جغرافیایی با استفاده از چارچوب نظری مفهومی ژئوپلیتیک افراطگرایی بپردازد.
-2 چارچوب نظری؛ مفهوم ژئوپلیتیک افراطگرایی
ژئوپلیتیک در مفهوم مصطلح خود از اواخر قرن نوزدهم و تحت تأثیر تحولات اروپا وارد ادبیات سیاسی- نظامی شد. از
تحولات سیاسی اروپا از جمله وقوع جنگ جهانی اول و به ویژه تمایل آلمان به برهم زدن نظم موجود جهان و توسعه سرزمینی به عنوان مهمترین عوامل شکلگیری ژئوپلیتیک یاد میشود. »کارل هاوس هوفر2« بنیانگذار مکتب آلمانی ژئوپلیتیک میگوید: ژئوپلیتیک تحقیق در خصوص رابطه میان زمین و سیاست است. »ریمون آرون3« در کتاب »جنگ و صلح« در تعریف خود، ژئوپلیتیک را عبارت از طراحی جغرافیایی روابط استراتژیک همراه با تحلیل اقتصادی- جغرافیایی منابع و تفسیر نگرشهای دیپلماتیک حاصل از حیات جوامع بشری و محیط زیست پیرامون آنها میداند (واعظی، .(18 :1387 دیدگاههای متفاوتی در مورد تعریف مفهوم ژئوپلیتیک در میان اندیشمندان وجود دارد اما در نهایت میتوان گفت که ژئوپلیتیک علم مطالعه روابط متقابل جغرافیا، قدرت و سیاست و کنشهای
ناشی از ترکیب آنها با یکدیگر است(حافظ نیا، .(1385:37
از سوی دیگر با تغییر و تحولات به وجود آمده در نظام بینالملل، همواره مفهوم ژئوپلیتیک نیز دچار دگرگونی شده است،
گاهی دستیابی به خشکی، گاهی تسلط بر دریاهای آزاد و زمانی دیگر تسلط بر منابع انرژی و معدنی، جوهر مفهوم ژئوپلیتیک برتر
را تشکیل میداد (موسوی و دیگران، .(149 :1391 اما تعابیر جدید ژئوپلیتیک، »تولید قدرت از جغرافیای طبیعی و انسانی« را هدف اساسی توجه به آن میداند (عزتی، .(2 :1386 طبق این تفسیر نو، قدرت بحرانسازی یا امنیتزایی یک منطقه ژئوپلیتیک به شدت متأثر از عوامل محیط جغرافیایی است که انسانها نیز به دلیل تأثیر فزاینده خود در سرنوشت سیاسی ، عنصر مؤثری در این روند محسوب میشوند (جمالی، .(36 :1389 در واقع به باور علمای ژئوپلیتیک مهمترین عامل در نظریههای جدید ژئوپلیتیک، »انسان« و تعاملات انسانی در پهنه جغرافیاست (عزتی، .(93 :1386
منطقه آسیای مرکزی نیز یکی از مناطق جغرافیایی است که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به دلیل کارکرد سیاسی عوامل جغرافیای موجود و شکلگیری رقابتهای سیاسی به یک منطقه ژئوپلیتیک پویا تبدیل شده است. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رهاشدن میلیونها مسلمان از قید الگوی ضد دینی کمونیستی و تلاش آنها برای توجه بیشتر به مذهب و دین اسلام به عنوان بخشی از هویت فراموش شده خود، زمینه مناسبی برای گسترش گرایشهای مختلف اسلامی از جمله برداشت افراطی از اسلام فراهم کرد. تاریخچه نفوذ جریانهای سلفی- وهابی در کشورهای آسیای مرکزی در دو دهه گذشته نشان میدهد که اندیشههای سلفی و وهابی از مجراهای گوناگونی وارد این پهنه جغرافیایی شده است. در ادامه این پژوهش در دو بخش قبل و بعد از فروپاشی شوروی به مهمترین فاکتورهای مختلفی که به شکلگیری ژئوپلیتیک افراطگرایی آسیای مرکزی منجر شده است پرداخته میشود.
-3 عوامل زمینهساز بروز افراطگرایی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی
عمده تحلیلگران مسائل منطقهای معتقدند در درک بحرانهای منطقهای میباید به تاریخ این منطقه بازگشت با توجه به این موضوع در این میان دوره تاریخی که بیش از همه در شکلدهی به وضعیت فعلی منطقه آسیای مرکزی مؤثر بوده دوره تسلط هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی بر منطقه است. تحلیل کلان آن است که ریشه و مبنای اساسی مشکلات پس از فروپاشی این جمهوریها را باید در اقداماتی یافت که شوروی در این کشورها انجام داده است. از عمدهترین این اقدامات که در واقع در بستر داخلی این منطقه رخ داده است میتوان به هویتزدایی قومی و هویتزدایی دینی در این دوران اشاره نمود:
-3-1 هویتزدایی دینی و بحران افراطگرایی
هنگامی که بلشویکها به قدرت رسیدند تردیدی در آغاز یک هجوم تمام عیار به نهاد و اندیشه دینی نداشتند و این رویکردی بود که تا پایان حیات شوروی با شدت و ضعف در جریان بود. شوروی تنها قدرتی بود که جراحات قابل توجهی را بر اسلام وارد کرد. الحاد و کفرورزی سازماندهی شده دولت، مردم را به جهت جدا شدن از دین تحت فشار قرار داد. سیاست بلشویکها، آمیختن و به هم پیوستن همه ملتها تحت یک چارچوب خاص و ایجاد یک انسان شورویائی بود. آنها با این هدف بسیاری را تبعید کردند و تصفیههای بزرگ آغاز شد. مردم تحت فشار قرار گرفتند که دینشان را ترک کنند و به ایدئولوژی مارکسیسم - لنینیسم روی آوردند .(Hunter, 1992: 6) دولت همواره سعی در ریشهکنی دین یا تحت کنترل درآوردن آن را داشت ( Peker,
.(1996: 64 جدیدترین چالش داخلی در برابر حکومت شوروی در آسیای مرکزی از جانب باسماچیها بود که از تفکرات دینی الهام میگرفتند. سیاستمداران شوروی از ترس پیدایش چالشهای سیاسی اسلامگرایانه، در صدد برآمدند هویت جدیدی را جانشین هویت مسلمانی کنند. این هویت جدید هویت جمعی اولیه اکثر بومیان آسیای مرکزی بود؛ به عبارت دیگر، جمهوری های مختلف بر پایه زبان یا لهجه، هویت غیرمذهبی جدیدی مییافتند. پس از تغییرات مکرر مرزها، پنج جمهوری جدید در آسیای مرکزی شکل گرفت. به علاوه، کرملین به جای خط عربی مسلمانان آسیای مرکزی، خط لاتین را جانشین کرد تا این منطقه را به لحاظ فرهنگی از جهان عرب جدا نماید. ایجاد »دفتر معنوی مسلمانان« از سوی استالین نیز برای کنترل فعالیتهای مذهبی مسلمانان صورت گرفته بود .(Paskoy, 2002: 329) در سال 1928 مقامات شوروی سازمان »اتحادیه متعصبان بی دین« را تأسیس کردند تا الحاد را علمی به پیش ببرند و دین را ریشه کن کنند. بر این اساس در سال 1935، نظام کمونیستی، مسلمانان را از شرکت در مناسک سالانه حج منع کرد. در اوایل دهه 1960، دولت شوروی تحت رهبری نیکتا خروشچف تبلیغات خود علیه مسلمانان را شدت بخشید.
مقامات شوروی در دهه 1970به کنترل و محدود نمودن شدید امور مذهبی مسلمانان ادامه دادند و در طول این دهه چندین بار برنامههایی را ضد مسلمانان آغاز کردند که از آن جمله تعطیل کردن مساجد، تشویق به الحاد، تبلیغات ضداسلامی و ارتجاعی اعلان
کردن اسلام بود (محمودی و لطیفاف، .(5 :1393
با استقرار شوروی، نظام کمونیستی در صدد برآمد فعالیتهای دینی مسلمانان را محدود کند، زیرا این فعالیتها توانایی آن را داشتند که جنبشهای سازمان یافته ناراضیان را ایجاد کنند. لذا روند اسلامستیزی آغاز شد و هزاران مسجد و مدرسه مذهبی تخریب شدند (سنایی، .(59-58 :1385 در زمان شوروی مؤسسات اسلامی سنتی تخریب و مراکز اسلامی بسته و تبدیل به مؤسسات اجتماعی شدند. استدلال شوروی این بود که اسلام با کمونیسم قابل جمع نیست .(Hunter, 1992: 64-65) شمار مساجد در اتحاد شوروی از 26279 در سال 1912 به 1312 مسجد 1942 و به حدود 450مسجد در سال 1976 و نهایتا در اواسط 1980 به حدود 230 کاهش یافته بود .(Rywkin, 1990: 87) از دهه 1940 اسلام رسمی -اسلام مورد حمایت حزب کمونیست اتحاد شوروی- نهادهای خود را به صورت محدود و کنترل شده در تاشکند، اوفا، ماخاچ قلعه و باکو به وجود آورد. در این بخش فعالیتهای دینی کاملاً کنترل شده و مجاز تعریف شده بود .(Paskoy, 2002: 5) در اواخر دهه 1970، در دره فرغانه گروههای کوچکی به صورت غیررسمی برای تحصیل علوم دینی به وجود آمد. در این گروهها، به آموزش اسلام سلفی پرداخته شد. از اوایل دهه 1990، از میان رفتن کنترل متمرکز دوران اتحاد شوروی، رشد سلفیگری افراطی در آسیای مرکزی را شدت بخشید (رشید، .(170-172 :1387
همچنین در این دوران برای ایجاد نفاق و تفرقه در میان مسلمانان، آن کشور را به چند جمهوری مانند جمهوریهای ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان و همچنین چند خودمختار از قبیل قره قالپاقستان تقسیم کرد. نظر دولت شوروی این بود که مرکزیت مسلمانان آسیای مرکزی را ازهم بپاشد و با تقسیم و تجزیه آنها، اتحاد و اتفاق مسلمانان را به نفاق و دوگانگی تبدیل کند.
پس از تحقق این امر، کمونیستها شروع به تبلیغات شدید علیه مذهب و نژاد در آن کشورها نمودند (شیرازی و مجیدی، :1382 .(35
-3-2 هویتزدایی قومی و بحران قومگرایی
قبل از سیطره روسها مردم عموما از طریق ایل، عشیره و قبیله، بوم و در برخی موارد از طریق مذهب معرفی میشدند. ایجاد پنج جمهوری متحد در منطقه آسیای مرکزی در دوره حکومت شوروی، موضوع هویت را در منطقه پیچیدهتر نموده است.
مرزهای سیاسی خصوصا در منطقه آسیای مرکزی بر پایه ویژگیهای قومی و گذشته تاریخی مردم منطقه پیریزی نشد. در مقابل، رهبران شوروی مردم مناطق را از همدیگر جدا نموده و آنها را در چارچوب مرزهای تصنعی و در داخل واحدهای سیاسی و اداری جایگزین نمودند. حاصل این »مهندسی ملیتها« ترکیبی خطرناک از انواع ملیتها، گروههای قومی و قبیلهای در داخل کشورهای مختلف بود. تنها با یک نگاه ظاهری به جمهوریهای مختلف میتوان مشاهده نمود که سر ریز قومیتهای مختلف به جمهوریهای دیگر و به دنبال آن ماهیت تصنعی مرزها در منطقه، به روشنی نشانگر وجود زمینههای احتمالی بحران بر پایه قومیتگرایی در اغلب کشورهای منطقه میباشد، که به راحتی میتواند توازن سیاسی موجود میان کشورها و داخل کشورها را برهم زند (واعظی، :1387 .(108
بحث تنوع قومیتی و تسلط بر آنها چه در منطقه قفقاز و چه در آسیای مرکزی و سایر جمهوریهای استقلالیافته اتحاد جماهیر شوروی به عنوان میراثی از دوران تزارها در پی بسط سیاستهای توسعهطلبانه آنها به جای مانده است. در دوره اتحاد جماهیر شوروی نیز تلاشهای وسیعی برای از میان بردن تمایلات قومگرایانه و فرهنگهای بومی صورت گرفت. رویکرد رهبران شوروی نسبت به مقوله قومیت در هر دورهای مراحل مختلفی را طی نموده است. لنین و رهبران انقلاب اکتبر در نخستین سالهای شکلگیری اتحاد شوروی گرایشهای قومگرایانه افراطی روسی را مورد سرزنش قرار دادند. ولی استالین برتری و سلطه کامل قوم روس را مورد توجه قرار داد و در حالی که خود یک گرجی بود، به شدت از سیاستهای قومگرایی افراطی روسی حمایت کرد و آن را ترویج نمود. دوران خروشچف با سیاست آرامش و دادن امتیاز، در دوران برژنف با حربه قانون اساسی سال 1977 و دوران گورباچف نیز با اجرای طرحهای پرسترویکا و گلاسنوست همراه بود اما در هیچ مقطعی سیاستهای اتخاذ شده نتوانست مشکلات موجود را بطور ریشهای حل نماید ولی فروپاشی شوروی موجب شد تا بحرانهایی که به جهت قدرت سرکوب دولت شوروی مهار میشدند از کنترل دولتهای جدید خارج شده و به اشکال مختلف نمود یابند (واعظی، .(123 :1387
-4 عوامل شکلگیری ژئوپلیتیک افراطگرایی بعد از فروپاشی شوروی در آسیای مرکزی
اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی و تجزیه آن به 15 کشور مستقل منجر به پیدایش مؤلفههای جدیدی در این مرز و بوم شد. اگر تا پیش از فروپاشی مسائل امنیتی در آسیای مرکزی در بستر داخلی (هویتزدایی دینی و هویتزدایی قومی) بود اما پس از
فروپاشی شوروی گستره مسائل امنیتی از سطح داخلی فراتر رفته و ابعاد وسیعتری به خود گرفت که در ادامه به تجزیه و تحلیل هر یک از این عوامل میپردازیم.
-4-1 سیاستهای اعمالی نادرست دولتهای منطقه نسبت به جریان اسلامگرایی
یکی از زمینههای مهم در شکلگیری افراطگرایی در این منطقه پس از فروپاشی شوروی وجود حکومتهای خودکامه و سرکوبگر است به طوری که میتوان گفت که رژیمهای آسیای مرکزی امروز با معمای بزرگی مواجه هستند، از یک سو عاملی به نام مذهب اسلام، که در آسیای مرکزی تعریف متفاوتی از ذات اسلام پیدا کرده است امکان وحدت کشورهای چند نژادی و قبیلهای را فراهم آورده و از طرف دیگر رژیمهای اوتاریته احساس میکنند که اسلام سیاسی تهدیدی بر حکومت آنها خواهد بود در این میان نقش دو سویه اسلام به عنوان عامل مؤثر در تشکیل دولت و ملتسازی یا برعکس چالش دولت و ملتسازی ایفا میکند باعث شده است که رهبران سیاسی دولت ها، اسلام را به عنوان عامل تهدید حکومتها به حساب آورند. بنابراین دولتهای سکولار آسیای مرکزی بدون توجه به ویژگیهای خاص اسلام در آسیای مرکزی و استفاده از پتانسیلهای آن برای تسریع در روند پروسه دولت و ملتسازی به دنبال سرکوب اسلام و مبارزه با جنبشهای اسلامی در منطقه آسیای مرکزی هستند (سعادت و دیگران، .(73 :1391 این وضعیت در کشورهای ازبکستان و تاجیکستان به نحو شدیدتری دنبال میگردد. در ازبکستان، رئیس جمهور سابق این کشور " اسلام کریم اف" دین اسلام را خطر ایدئولوژیک و سیاسی معرفی میکرد و آشکارا دستور به اجرای سیاستهای تند و خشن علیه مذهب غیر رسمی و عبادتهای دسته جمعی میداد و خواستار استقرار اسلام رسمی و مورد حمایت دولت و تحت کنترل آن بود (آقایی و دمیری، .(29 :1393 در واقع کریم اف با گرایشهای اقتدارگرایانه خویش مانع اصلاحات سیاسی و توسعه دموکراسی در ازبکستان شد. دولت وی در توجیه کارهای خود، جنگ داخلی تاجیکستان را نمونهای از رشد احساسات مذهبی و قومی میدانست که در سایر کشورهای آسیای مرکزی از جمله ازبکستان نیز میتواند تکرار شود.
اسلام کریم اف برای احاطه کلی بر امور مسلمین، قانونی را تصویب کرد که به موجب آن تمام تشکلهای دینی و مساجد باید به صورت رسمی در مراکز دولتی ثبت شوند. قوانینی چون اینکه تنها روحانیون دولتی اجازه دارند لباس رهبران مذهبی بپوشند و افرادی که به این قانون عمل نکنند 7 تا 15 روز زندانی خواهند شد. تشکیل جلسات و مراسمات مذهبی و تدریس علوم دینی بدون اجازه دولت علاوه بر جریمه نقدی، پانزده روز حبس به دنبال خواهد داشت. هم چنین برای تبلیغ علیه کشور و اشاعه عقاید افراطی مذهبی، هشت سال زندان در نظر گرفته شده است و چنانچه فعالیت این گروهها به آسیب عمومی منجر شود، عاملان آن به 15 تا 20 سال حبس و مصادره اموال محکوم خواهند شد. افراطیترین نمونه کنترل اسلام در ازبکستان شکل میگیرد (وصالی مزین، (78-79 :1385
در تاجیکستان نیز، اسلام طی سالهای گذشته، همواره یکی از پایهها و ستونهای هویت ملی مردم تاجیکستان محسوب شده است. این در حالی است که دولت تاجیکستان تا حد زیادی سکولار است، این مسئله را میتوان میراثی به جامانده از دوران حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی سابق دانست. از این رو در شرایطی که دولت بر جدایی دین از سیاست اصرار میورزد، جامعه تاجیکستان روز به روز مذهبیتر میشود و مردم پایبندی بیشتری از خود به اصول و مبانی نشان میدهند. این دوگانگی میان دولت سکولار و جامعه مذهبی موجب بروز برخوردهایی شده است که نه تنها کنترل مذهبی مردم را نشانه گرفته، بلکه عملا از تقویت الگوی اسلام سیاسی نیز ممانعت به عمل میآورد. بنابر این برخوردهای حکومت با زوایای گوناگون رواج اسلام در تاجیکستان را میتوان دارای دو جنبه »هویتی: و »سیاسی« دانست. از این رو در شرایطی که دولت تاجیکستان به شدت از رویههای سکولار حمایت میکند، جامعه به سمت روندهای مذهبی و به خصوص اسلامگرایی تمایل روز افزونی پیدا کرده است. بر این اساس اگر چنین روندی در آینده نیز ادامه یابد، شکاف و حتی تضاد میان دولت و ملت در تاجیکستان افزایش خواهد یافت (اطهری و بهمن،.(35 :1391
در ذیل به بعضی اقدامات امامعلی رحمان در جهت محدود ساختن اسلام درجامعه تاجیکستان اشاره میشود (حسین زاده، :(94-96 :1394 تصویب قانون »مسولیت والدین«؛ که به موجب این قانون حضور جوانان برای اقامه نماز در مساجد منع شده است. بر اساس این قانون که، از روز چهارم ماه آگوست (اسد (1390 برابر 2011 میلادی اجرایی شد، تمام افراد زیر 18 سال به استثنای کسانی که در مدارس دینی تحصیل میکنند از حضور در مساجد کشور آسیای مرکزی، کلیساها و سایر اماکن مذهبی منع شدهاند. این قانون همچنین دختران را از داشتن جواهرات به جز گوشواره منع کرده و استفاده از تنباکو، رفتن به پارتی شبانه، تماشای فیلمها خواندن مطالب با محتوای خشونت، افراطگرایی و تروریسم را برای تمام افراد زیر 20 سال ممنوع کرده است. با اجرایی شدن این قانون، میلیونها جوان زیر 18 سال از حق رفتن به مساجد محروم خواهند شد و باید در مدارس سکولار تحصیل کنند.طرح قانون جدید دین؛ در این قانون تأکید شده است که برای فعالیت هر باب مسجد جامع در شهر دوشنبه (پایتخت تاجیکستان) حضور 50 هزار نمازگزار، شهرستان ها 15 هزار و روستاها دو هزار نفر ضروری است. این امر نگرانیهای بسیاری را در بین جامعه مسلمانان رهبران مذهبی تاجیکستان و هم چنین برخی از احزاب و گروههای سیاسی این کشور فراهم کرده است. با تصویب نهایی قانون مذکور، زمینه برای بستن صدها مسجد و دور ماندن فرزندان مسلمان از تعلیمات دینی فراهم خواهد شد. قانون ممنوعیت نامگذاری کودکان به نامهای اسلامی، تصویب قانون تشدید مجازات آموزش غیر رسمی علوم دینی، فراخوانی دانشجویان علوم دینی از سایر کشورها همگی از جمله قوانین دولت امام علی رحمان در تاجیکستان است.
در قزاقستان و قرقیزستان بیشتر محدویتها در حد ممنوعیت حجاب عربی است و مقامات این دو کشور سیاست مشخص دین ستیزانهای با اسلام ندارد بطور مثال بعضی از مقامات قزاقستان به طور رسمی اعلام کردند که با پوشش اسلامی زنان و دختران کشورش مخالف است. چرا که این پوشش را تحمیل شده و خارجی دانسته و اعلام کردند که زنان و دختران قزاق هیچ گاه چنین نبوده (محجبه) و این نوع پوشش، با سنتهای ملی و مذهبی آنان بیگانه است. مقامات این منطقه بر اساس آموختههای خود از دوره کمونیسم حجاب را بری این کشورها بیگانه تلقی میکنند در حالی که بیشتر اقوام متمدن جهان و از جمله زنان آسیای مرکزی در طول تاریخ محجبه بودهاند که آن را در آثار تاریخی این کشورها میتوان مشاهده کرد (حسین زاده، .(98-97 :1394
در کل، باید گفت که موجودیت، نظام فکری و عملکرد دولتهای منطقه انگیزهی پیدایش گروههای تندروی مذهبی را فراهم کرده است که از اسلامگرایی چهرهای تندرو و بنیادگرا ساخته است و در تعامل با سایر کشورها، دولتهای منطقه تمایل بیشتری به کشورهایی با نظامهای سیاسی مشابه دارند (دهقانی بنادکی، .(1391
-4-2 قرار داشتن دره فرغانه به عنوان کانون جغرافیایی بحرانزا در این منطقه
امروز دره فرغانه، جایگاه اصلی شکلگیری، رشد، پرورش، حمایت و گسترش اندیشههای سلفیگری در آسیای مرکزی است. هر چند ورود و نفوذ این اندیشه و آرا به وضعیت هر یک از 5 کشور آسیای مرکزی نیز بستگی دارد. در خصوص نقش ژئوپلتیک دره فرغانه باید گفت که دره فرغانه در میانه کشورهای قرقیزستان (شرق)، تاجیکستان (جنوب) و ازبکستان (غرب) واقع شده است و استانهای فرغانه، نمنگان و اندیجان از جمهوری ازبکستان، استانسغدِ تاجیکستان و استانهای اوش، جلال آباد و باتکنت جمهوری قرقیزستان را در بر میگیرد. نمنگان سومین شهر مهم ازبکستان با 330 هزار نفر جمعیت، اندیجان چهارمین شهر با 300 هزار نفر جمعیت، فرغانه ششمین شهر با 195 هزار نفر جمعیت و خوقند هفتمین شهر این کشور با 180 هزار نفر جمعیت و و اوش و جلالآباد نیز از بزرگترین شهرهای قرقیزستان میباشند. تراکم جمعیت در دره فرغانه، 300 نفر در کیلومتر مربع است در حالی که در ازبکستان به عنوان کشور پرجمعیت منطقه، در هر کیلومتر مربع 50 نفر زندگی میکند. جمعیت بالای کشاورزان و درصد بالای روستانشینی، دشواری دسترسی به منابع آب، رکود اقتصادی در 20 سال گذشته و نرخ فزاینده تورم، موجب شده است که دره فرغانه به یکی از مسئلهدارترین مناطق آسیای مرکزی تبدیل شود که ظرفیت پرورش گروههای سلفیگری را دارد. مهمترآنکه، به خاطر گسلهای انباشته تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، یکی از استعاراتی که در مورد دره فرغانه بکار میرود »دره کشمکش« است. اهمیت این دره بدان جهت است که همواره مأمن گروههای سلفیگری بوده و حادثه اندیجان در سال 2005 در همین منطقه روی داد. این منطقه پتانسیل و توانایی اثرگذاری و اثرپذیری از تحولات هر سه کشور را داد (حسینی، .(1392 سرهنگ تدی دانلی، استاد دانشکده پنتاگون در مورد دره فرغانه میگوید که این منطقه بعد از خروج نیروهای ائتلاف غربی از افغانستان، به پاکستان دوم و پایگاهی برای تروریسم و افراطگرایی بدل خواهد شد. به اعتقاد وی حرکت اسلامی ازبکستان در حال احیای خود در این منطقه است. دانلی میافزاید که »دره فرغانه در مرکز برنامههای پیشگیرانه ایالات متحده برای آینده آسیای مرکزی قرار دارد« (طائی، .(1393
.4-2-1 ریشههای بحران و ناامنی در دره فرغانه
آنچه که باعث شده وادی فرغانه به بستری برای شکلگیری گروههای سلفیگری تبدیل گردد یکی مرزبندی قومی نادرست و دیگری عامل فقر در این منطقه است. مسئله مرزها، یکی از دشوارترین مسائل مرتبط با مسئله ملی در اتحاد شوروی سابق بود.
عمده مرزهای بین جمهوریها و نواحی و مناطق خودمختار، بدون در نظر گرفتن ویژگیهای همگون ملی صورت گرفت. دلیل این امر تصورسازی رژیم شوروی از مفهوم »ملت همپای دولت با حق حاکمیت ملی بود که اجازه می داد تا ملیتهای کوچکتر« که فاقد شروط لازم برای اعمال حق حاکمیت ملی بودند، ولی ساختار حکومتی خود را داشتند، جمهوریهای خودمختار خود را شکل بدهند (ارفعی، .(169 :1371 در این زمینه نمونههای بسیاری از تجزیههای هویتی و تقسیم بندیهای اجباری در این منطقه وجود دارد.
به عنوان نمونه استالین در جریان ترسیم مرزهای جدید، دره حاصلخیز و سر سبز فرغانه را میان سه کشور تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان با مرزهای بسیار پیچیدهای تقسیم کرد. در این تقسیمبندی منطقه ازبک نشین اوش درون مرزهای قزقیزستان جای گرفت، هر چند که قسمت اعظم دره فرغانه متعلق به ازبکستان بود ولی تعداد بسیاری زیادی از ازبکها درون کشورهای قزقیزستان و تاجیکستان و اقلیتهای کثیری از تاجیکها و قرقیزها نیز در خاک ازبکستان قرار گرفتند (کاظمی و نظامی، .(8 :1389
در همین راستا شهرهای مهم سمرقند و بخار که مرکز فرهنگ و تمدن تاجیک به حساب میآیند در چارچوب سرزمینی ازبکستان قرار گرفت (اطهری، .(245 :1373 استان خجند که از نواحی مهم ازبک نشین ازبکستان بود در سال 1929 به تاجیکستان واگذار شد. در کشور قرقیزستان هم اکثریت قوم ازبک در شهر اوش در جنوب این کشور و در نزیکی مرز ازبکستان ساکنند. آنها