بخشی از مقاله
ديويد دمراش در حال حاضر استاد ادبيات تطبيقي و جهان دانشگاه هاروارد است . وي رئيس سابق انجمن ادبيات تطبيقي امريکا و استاد پيشين ادبيات انگليسي و تطبيقي دانشگاه بريتيش کلمبياي نيويورک بوده است . دمراش ، افزون بر مقالات ممتاز متعدد، چندين اثر تحقيقي عالمانه در حوزة ادبيات تطبيقي و جهان را نيز در پروندة خود دارد که برخي از آنها عبارت اند از: ادبيات جهان چيست ؟ (٢٠٠٣)، ١ کتاب مدفون (٢٠٠٧)،
شيوة خوانش ادبيات جهان (٢٠٠٩)،٣ مرجع ادبيات تطبيقي چاپ دانشگاه پرينستن (٢٠٠٩)، ٤ تدريس ادبيات جهان (٢٠٠٩).
او همچنين ويراستار کتاب شش جلدي گلچين ادبيات جهان چاپ انتشارت لانگمن (٢٠٠٤)٦ است . در ضمن ، انتشارات ويلي بلکول تازه ترين اثر او را با نام مباني نظري ادبيات جهان (٢٠١٤)٧ منتشر کرده است .
کتاب گزاري حاضر دربارة کتاب مدفون (٢٠٠٧) است . کتاب مدفون با ديگر آثار دمراش متفاوت و از لوني ديگر است . اين کتاب دربارة گم شدن و بازيابي کهن ترين حماسة ادبي جهان ، گيلگمش ، است . کساني که با آثار تحقيقي پروفسور دمراش انس و الفت دارند به خوبي مي دانند که وي راوي شيرين گفتار و توانمندي است و تلويحا مي کوشد نظريات و آراء خود را با روايتي جذاب و گيرا بيان کند (براي نمونه بنگريد به کتاب ادبيات جهان چيست ؟). با وجود اين ، وي در کتاب حاضر تصريحا کوشيده است که با روايتي دلپذير و پرکشش ، سير چگونگي کشف و رمزگشايي اين اثر کم نظير را بررسي کند و آن را به ميان تودة خوانندگان ، و به تعبير خودش غيرمتخصصان (٣٠٠)، ببرد. براي نيل بدين مقصود او سنگيني و خشکي يک تحقيق آکادميک را کنار گذاشته و مانند رمان نويسي چيره دست ، با ثبت جزئيات و صحنه آرايي و حتي ايجاد حس تعليق ، کتابي سودمند و خوش خوان عرضه کرده است که اطلاعات درست و استواري در اختيار خواننده قرار مي دهد. ازاين حيث ، به زعم من ، او تير را بر نشانه زده است .
کشف تمدن و فرهنگ مصر و بين النهرين باستان در طي قرن نوزده يکي از بزرگ ترين قلمروهاي مدرن در حوزة ادبيات جهان را فراهم آورد، زيرا براي اولين بار در طي قرون متمادي ، گنجينه هاي ادبي ارزشمندي از هزارة دوم و حتي سوم قبل از ميلاد مسيح را در دسترس خوانندگان قرار داد. اين آثار قديمي ترين متوني بودند که در گوشة خاموشي از جهان محفوظ مانده بودند و درواقع ، اولين آثار ادبي مکتوب محسوب مي شدند. در اين ميان ، دو نمونة برجسته شايان ذکرند: اول ، کتيبة رزتا که در سال ١٧٩٩ در روستاي رزتا (الرشيد امروزي )، واقع در مصر، توسط سربازان ناپلئون پيدا شد و ژان فرانسوا شامپوليون ١ بر اساس آن توانست پرده از اسرار خط هيروگليف بردارد. دوم ، حماسة گيلگمش ، ٢ که اوستن هنري ليارد٣ و هرمزد رسام آن را در ويرانه هاي کويونجيک نينوا (واقع در موصل عراق کنوني ) يافتند، و بعدا جورج اسميت نور تازه اي بر آن تاباند و غبار تاريکي را از آن زدود.
ديرگاهي بود که يکي از بزرگ ترين تمدن هاي جهان باستان ، يعني فرهنگ آشوري ـ بابلي ، به طور کامل از صفحة روزگار محو شده بود و از دوهزار سال تاريخ امپراتوري آن به جز اشارات گذراي کتاب مقدس و تعداد معدودي از آثار کلاسيک ، هيچ نشاني در دست نبود، تا اينکه در اوايل آوريل ١٨٤٠ سياح جوان بريتانيايي ، اوستن هنري ليارد، به قصد کشف تمدن بين النهرين ، که از قرار مسموع در ويرانه هاي نينوا و بابل و اور قرار داشت ، وارد استان موصل شد. اوستن هنري ليارد شهر گم شدة نينوا را کشف کرد؛ جايي که الواح گلي متن حماسة گيلگمش در خرابه هاي آن مدفون بود. کتاب دمراش دربارة فراز و فرود بازکشف و ترويج اين اثر ارزشمند سومري است که ديرزماني از نظرها غايب بود، و وي به درستي آن را کتاب مدفون ناميده است .
کتاب حاضر داراي يک مقدمه با عنوان «برخورد تاريخ ها»، يک مؤخره با عنوان «گيلگمش صدام »، و هفت فصل است که عناوين آنها به ترتيب عبارت است از: الواح شکسته ، شهرت آغازين و مرگ ناگهاني ، کتابخانة گم شده ، دژ و موزه ، بعد از آشورباني پال و طوفان ، محدودة فرهنگ ، نقطة پايان .
دمراش ، به عنوان استاد ادبيات تطبيقي و جهان ، علاقة خاصي به حماسة گيلگمش ، «اولين شاهکار بزرگ ادبيات جهان »، دارد. اين موضوع حتي با نگاهي شتاب زده و گذرا به مقالات و کتاب هايش کاملا پيداست . مثلا او در کتاب شيوة خوانش ادبيات جهان
(٢٨-٢٩ و ٣٣-٣٦)، و مقالة «نظام هاي نگارشي و شکل گيري ادبيات جهان »١ بدين اثر پرداخته است . افزون بر اينها، وي فصل اول کتاب ادبيات جهان چيست ؟ را با عنوان «سفر گيلگمش »٢ ــ که از قضا مفصل نيز هست (٣٩-٧٧) ــ به اين اثر گران قدر اختصاص داده است . به گمان من کتاب حاضر، به نوعي ، شرح و بسط فصل اول کتاب مذکور است ، به همراه اضافات مفصل و نويافته . دمراش خود نيز بدين نکته معترف است و مي نويسد:
شکل اولية برخي از مباحث مربوط به جورج اسميت و هرمزد رسام در فصل اول کتاب ادبيات جهان چيست ؟ (انتشارات دانشگاه پرينستن ، ٢٠٠٣) من آمده بود. در آن ايام ، تکيه گاه من توصيفات گمراه کنندة واليس باج ٣ و توضيحات محدودي بود که خود اسميت و رسام در آثارشان عرضه کرده بودند؛ ازاين رو، برخي از مباحث آن فصل در لابه لاي اين کتاب نيز گنجانده شده است (٣٠٠). دمراش در مقدمة کتاب گزارش فشرده اي از حفاري ها و کشفيات ليارد (١٨١٧- ١٨٩٤) در نينوا، در دهة ١٨٤٠ ارائه مي دهد و سپس از انگلستان عصر ويکتوريا نقبي به روزگار باستان ، يعني دوران حکومت آشورباني پال ، مي زند. به علاوه ، وي براي روايت مدرن تاريخ گيلگمش ، به شمه اي از کوشش هاي خود در بايگاني موزة بريتانيا نيز اشاره مي کند.
فصل اول کتاب دربارة جورج اسميت (١٨٤٠– ١٨٧٦) و کشف بزرگ و کم نظير اوست . جورج اسميت ، نابغة آشورشناسي ، فردي خودآموخته و خودساخته بود. دمراش
دربارة او چنين مي نويسد:
او متخصص بزرگ زبان اکدي باستان و خط بسيار مشکل آن شد و اولين تاريخ واقعي امپراتوري آشور را که ساليان بلند از يادها رفته بود، نوشت و در خلال سفرهايش براي يافتن الواح بيشتر در عراق ، ترجمه هاي راهگشايي از متون ادبي مهم بابلي منتشر کرد. گرچه فقط همين کار حاصل عمر يک محقق برجسته در دانشگاه آکسفرد يا سوربن است ، فعاليت هاي اصلي اسميت فقط ده سال ، از نيمه دهة بيست عمرش تا نيمة دهة سي زندگي اش را در بر گرفت (١٢).