بخشی از مقاله

شناخت مكاتب فلسفي وآراي تربيتي

مقدمه
شناخت مكاتب فلسفي وآراي تربيتي از مهمترين مسائلي است كه هرمربي،معلم واهل علم ودانش، بايد به خوبي ازآنهاآگاه باشند. هدف از اين مقاله آميختن فلسفه با تجارب زندگي وبويژه مسائل تربيتي است. درابتدا تعريف مختصري از فلسفه وسپس مكاتب فلسفي به اختصار توضيح داده شده است. ودرادامه بيشتر به مسائل فلسفه تربيتي ويادگيري كه پايه واساس در آموزش وپرورش مي باشد ارائه گرديده است.


تعريف فلسفه
فلسفه، تلاشي است براي وحدت دادن به حيات، وزندگي را دركل نگرسيتن.
تعريف فوق بوسيله تعدادي از فيلسوفان والبته نه همه آنها مطرح شده است. به عنوان مثال پيازه فلسفه را به شرح زير تعريف نموده است.
‹‹ فلسفه به بررسي همزمان بسياري از نمايه هاي واقعيت مي پردازد تا تصويري كلي از جايگاه انسان درجهان ودرك مقصد زندگي ارائه دهد. درك واقعيت ها به روش هاي گوناگوني امكان پذير مي باشد ومهمترين رهيافت، تفكر منطقي است. فيلسوف نمايه هاي متنوعي از واقعيت مشاهده مي نمايد. آنها را ارزيابي مي كند وبعد از تفكري دقيق وسيري عقلاني به موقعيتي فلسفي از جوهره واقعيت طبيعت انسان دست مي يابد. روش ورهيافت ضمن كلي بودن، ذهني مي باشد.


كلمه فلسفه از دو كلمه يوناني Philia به معناي دوست داشتن وSophia به معناي خرد، حاصل آمده كه به معناي دوستدار خِرد است.
بي شك تفاوت اساسي ميان خرد وعلم وجود دارد. خرد راه وروش منطقي وانتقادي فكر كردن است. خردمند كسي است كه از قوه قضاوت صحيح برخوردار است ودراظهار نظر دلايل لازم وكافي ارئه مي دهد. خردمنداني را مي توان يافت كه از دانش بسيار بهره ندارند. عشق به خرد جنبه عاطفي وعقلاني راپيوند مي زند وفيلسوف از اين ويژگي برخوردار است. فيلسوف براي شناخت جهان، هستي: انسان وارزش ها، تلاش مي نمايد ودربرخورد با هر مسأله اي دردمند مي شود وتا شناخت آن؛ سراز پاي نمي شناسد.


مقوله هاي فلسفي
متا فيزيك يا هستي نفاسي
پرسش: چه چيز واقعي است ؟ علت وجودي آموزش وپرورش چيست؟
معرفت شناسي
پرسش: چه چيز حقيقي است؟ آيا مي توان انسان را آموزش وتعليم داد؟
ارزش شناسي
1- زيبايي شناسي
پرسش: چه چيز زيباست؟ آيا آموختن وآموزش امري زيبا ومحبوب است؟
2- اخلاق


پرسش: چه چيز درست است؟ آيا عملكرد انسان نشان دهنده آموزش پذير بودن آن است؟
سوألات متافيزيك عقلاني ونظري هستندوبيشترجنبه تئوري دارندتا ماهيت ‹‹ عملي ››. پرسش هاي معرفت شناسي كه با اين سوأل آغاز مي شود ‹‹ چگونه مي دانيم؟ ›› جنبه تحليلي داشته وروش دستيابي به پاسخ هاي متافيزيك وارزش شناسي درهردو زمينه زيبائي شناسي واخلاق، دستوري هستند. آنها قوانيني برپا دارند كه براساس آن قضاوت صورت مي گيرد.
ارزش شناسي، پرسش هايي درحيطه درستي ونادرستي، زيبايي ونازيبايي مطرح مي كند. سوالات مطرح شده درهر سه مقوله به يكديگر وابسته اند .

مكاتب فلسفي
مكتب هاي عمده فلسفي به شرح زير است:
ايده اليسم، رئاليسم، تاميسم جديد( نئوتاميسم) ، پراگماتيسم و اگزيستانياليسم.
پنج مكتب فلسفي كه برگزيده شده است.
نمايندگان مكتب هاي قديم وجديد بوده، تجربي وعقلاني مي باشند. فلسفه ايده آليسم انتخاب شده، زيرا يكي از مكتب هاي كلاسيك ودر عين حال عقلاني (ذهني) است . رئاليسم برگزيده شده، زيرا اين مكتب بيانگر فلسفه ي كهن، كلاسيك واز سوي ديگر نشانگر ديدگاه هاي علمي وتجربي است . نئوتاميسم، انتخاب شده، زيرا گوياي تركيبي از مقولات تجربي، عقلاني، عقلاني ومعنوي است . پراگماتيسم نشانگر مكتب فلسفي مدرني است كه به سوي تجربه به خصوص علم انساني درحركت است. درحالي كه اگزيستانسياليسم مكتبي جديد با جهت گيري به سوي عقل آگاهي وعواطف است .
فلسفه تعليم وتربيت


سه نوع رابطه بين فلسفه وتعليم وتربيت مي توان بيان كرد.
1- فلسفه، تعليم وتربيت دو موضوع مجزا ومستقل تلقي شده وارتباط بين اين دو رشته بدين صورت برقرارمي شود كه يا معلم ضمن تدريس رشته هاي مختلف علمي مثل فيزيك وشيمي نظريه هاي فلسفي را درمورد انسان وجهان مورد بررسي قرار مي دهد واساس معرفت وچگونگي تشكيل آن را نيز مطرح مي كند ويا دربرنامه ريزي هاي درسي درهنگام تعيين محتوا، از طريق گنجانيدن موادي مانند: فلسفه، متافيزيك، منطق واخلاق يادگيرندگان را درجريان آموزش با اين موضوعات آشنا مي سازد.


2- روش دوم: اجراي روش هاي فلسفي يا فعاليت هاي فلسفي، دربرخورد با مسائل تربيتي مورد توجه قرارمي گيرد. دربحث ها، معلم ويادگيرندگان مي توانند از روش هاي ديالتكپي، استقرائي، قياسي ويا حل مسئله استفاده كنند، كوشش براي گسترش خصوصيات روح فلسفي كه شامل جامعيت، تعمق وقابليت انعطاف پذيري مي باشد، از هدف هاي اساسي تعليم وتربيت است . دكتر فيليپ ج اسميت دركتاب ذهنيت فلسفي درمديريت آموزش چنين مي نويسد:
جامعيت
الف- نگريستن به موارد خاص درارتباط با زمينه اي وسيع (تفكراسترانژيك ) .
ب- ارتباط دادن مسائل حاضر به هدف هاي بلند مدت.
ج- به كاربردن قدرت تعميم.
د- داشتن سعه صدر.
تعمق
الف- زير سوأل بردن امور بديهي واضح.
ب- كشف وبيان امور ساسي، فرضيه ها ومفاهيم ونظريه ها.
ج- حساسيت نسبت به اشارات، معاني تلويحي وبررسي جنبه هاي اساسي درهرموقعيت.
د- استفاده از روش فرضيه اي- قياسي.
قابليت انعطاف


الف- رهايي از جمود فكري.
ب- ارزش سنجي افكار بدون توجه به منبع آنها.
ج- توجه به جنبه هاي گوناگون مسائل وارئه فرضيه هاي جديد.
د- پذيرفتن قضاوت هاي موقتي ومشروط وتلاش براي كسب حقايق.
3- روش سوم: فلسفه به عنوان نظريه وتعليم وتربيت به عنوان عمل تلقي مي شود. فلسفه از لحاظ نظري ما را باجهان وانسان آشنا مي سازد كه درشخصيت ما تأثير مي گذارد وگرايشي خاص درما بوجود مي آورد. تقويت اين تمايل كار تعليم وتربيت يا قسمت عملي فلسفه را تشكيل مي دهد . فلسفه تعليم وتربيت را مي توان رشته اي مستقل فرض نمود كه درآن اساس تعليم وتربيت، رابطه تعليم وتربيت با ديگر رشته هاي معرفت انساني، روش هاي تربيتي ونحوه برخورد با مسائل ومشكلات تربيتي مورد بحث واقع مي شوند.


فلسفه تعليم وتربيت

موجب فعاليت هاي قابل انعطاف مي شود.(انتخاب فردي)

از تناقضات وفعاليت هاي بدون هدف جلوگيري مي كند.

فلسفه هاي تربيتي
از فلسفه تعليم وتربيت چهار الگي تأييد شده نمايان شده است.
پايدار گرايي، اساس گرايي، پيشرفت گرايي، بازساختار گرايي.
پايدار گرايي


پايدار گرايي به عنوان فلسفه اي از تعليم وتربيت برگذشته تأكيد دارد به ويژه گذشته اي كه با دانش جهاني موردقبول واقع شده وبرشكوفايي نظام ارزش ها تكيه دارد. اين فلسفه تربيتي مدافعي است براي ارائه دانشي كه زمان آن را تأييد كرده وبراي ارزش هايي كه موجوديتي اخلاقي، معنوي وتداوم فيزيكي دارد.
اساس گرايي
اين فلسفه تربيتي ريشه درايده آليسم ورئاليسم داشته ودردهه 1930 بعنوان بازتابي دربرابر پيشرفت گرايي روي نمود. هرچند تمركز روي موضوعات درسي مانند پايدارگرايان وجود دارد، اما اساس گرايان، ريشه درگذشته نداشته، بلكه بيشتر با ديدگاه معاصر هماهنگ هستند. پايدارگرايان و اساس گرايان براين باورند كه همه يادگيرندگان بدون توجه به توانايي ها وعلائق، بايد يك برنامه درسي داشته باشند. اين برنامه بايد از نظر محتوا عقلاني باشد، ولي با كميت وميزاني كه با ظرفيت يادگيرنده تناسب داشته باشند.


ريك اور مي گويد:‹‹ دانش آموز بايد طوري ساخته شود كه بسيارتلاش كند. درهنگام آموزش، هيچ چيز نبايد جنبه سرگرمي داشته باشد. ›› نقش معلم از ديدگاه اساس گرايان مانند پايدار گرايان است. معلم بايد تخصص خاص در درس هاي مورد نظر داشته والگويي براي رقابت باشد.
پيشرفت گرايي


براساس تفكر پيشرفت گرايان، ابزارومهارت هاي يادگيري شامل روش هاي حل مسئله وتحقيق به روش علمي است؛ به علاوه تجارب يادگيري كه بايد شامل رفتار وهمكاري وانظباط شخصي كه هردو براي زندگي دموكراتيك لازم است از طريق اين مهارت ها وتجارب، مدرسه قادر است فرهنگ جامعه را درحالي كه يادگيرندگان را براي ايجاد تغيير درجهان آماده مي سازد، منتقل كند. پيشرفت گرايان بر ‹‹ چگونه فكر كردن ›› ونه ‹‹ به فكر كردن ›› بسيار تأكيد كردند. معلم بعنوان راهنما درحل مسائل وپروژه هاي علمي يادگيرندگان عمل كرده ومعلم ودانش آموزان، فعاليت را طرح ريزي مي كند.
هرچند جنبش پيشرفت گرايي درتعليم تربيت ، شامل نظريه ها وتجربه هاي بسيار گوناگون است . تضادش با كارهاي مدارس سنتي كه آورده مي شود داراي يكپارچگي است.


1- معلم ديكتاتور (آمريت معلم)
2- تأكيد فراوان بركتب درسي
3- به خاطر سپردن داده ها ويادگيري مهارت ها با تمرين
4- اهداف ثابت وآنچه تغيير جهاني را نمي پذيرد.
5- به كاربردن تنبيه بدني براي ايجاد انظباط
6- تلاش براي جدايي تعليم وتربيت از تجارب فردي وواقعيت هاي اجتماعي


بازساختارگرايي
بازساختارگرايان به جامعه توجه بسيارنشان مي دهند. همه طبقات جامعه ونه طبقه مرتبط ( كه مورد توجه پيشرفت گرايان است) مورد نظر است، پايه گذار اين مكتب تربيتي، تئودور براملد است، (1950) اين فلسفه تربيتي براي جوامعي كه دربحران بسر مي برند، بسيار كارساز است. برپايه ديدگاه هاي اين مكتب تربيتي ، دانش آموزان ، معلمان بايد جامعه را بسازند يادگيرندگان بايد با زندگي ملت هاي ديگر آشنا شوند، ميراث فرهنگي بررسي شود، تغييرات لازم درجامعه انجام گيرد وبالاخره براي آينده برنامه ريزي شود.


متافيزيك، هدف هاي تربيتي ومحتواي درسي، آراي تربيتي
 ايده آليسم
فرض متافيزيكي :
مهم ترين صفت مشخصه انسان، ذهن وروح است.
جهان تجلي واقعيت ازلي وروحي درجايگاه زمان ومكان است.
هدف تربيتي:
رشد توانايي هاي عقلاني ومنش انساني.
محتواي درسي:
موضوعات ومطالب انتزاعي- حقايق جاودان
(تاريخ- چون ميراث فرهنگي را عرضه مي كند، اسطوره ها وقهرمانان را مي شناساند، ارزش بسيار دارد).


 رئاليسم
فرض متافيزيكي :
جهان از طريق كاربرد عقل قابل درك وسنجش است.
هدف تربيتي:
درك جهان از طريق كاربرد عقل .
محتواي درسي:
مطالعه مستقيم جهان مادي (الگوها، طرح ها وقوانين) به عقل اجازه مي دهد، بطور استقرائي، درحالي كه هم زمان معرفت جديدي كسب مي نمايد، عمل كند.

 تاميسم جديد:
فرض متافيزيكي:
انسان از طريق كاربردعقل واراده بايد براي شناخت پروردگار و جهاني كه خلق كرده، تلاش كند.

جهان تجلي اراده قادر متعال است.
هدف تربيتي:
رشد مستقيم عقل و اراده براي كسب معرفت وشناخت جهان و خداوند يكتا
محتواي درسي:
مطالب و موضوعات انتزاعي به ويژه مطالب مذهبي كه رد افراد و انضباط دروني به وجود آورد و از آن طريق به يادگيري بدون سؤال كردن بپردازد.

 پراگماتيسم
فرض متافيزيكي:
تجربه: با مفهوم تغيير دائمي كه رد خود دارد، جوهر وجود انسان و جهان، هردو است. عقل انسان، كليد فهم و درك جهان و انسان از راه تجربه است.
هدف تربيتي:
بازسازي و افزايش تجربه ها به ويژه تجربه هاي اجتماعي كه موجب هدايت تجربه هاي آينده شود. (نوسازي تجربه)


محتواي دروني:
تجربه بلاواسطه و مستقيم - تمركز بر مسائل اجتماعي كه دانش آموزان در جامعه با آنها روبه رو هستند.

 اگزيستانياليسم
فرض متافيزيكي:
انسانها از طريق انتخاب خويش در برابر زندگي مسئول هستند.
انتخاب بايد آگاهانه انجام شود.
هدف تربيتي:
بيدار سازي و تقويت آگاهي براي بهبود انتخاب هاي فردي.
محتواي درسي:
محتوا در مقايسه با علاقه و نگرش فردي، از اهميت كمتري برخوردار است. مع الوصف هنر و ادبيات كه بيشتر بر انتخابها، نتايج و پيامدهاي انتخاب تأكيد مي كنند، ارجحيت دارند.
نظريه هاي يادگيري
1- رفتارگرايي يا نظريه هاي تداعي 2- نظريه شناختي (رشد عقلاني)
3- نظريه هاي وابسته به پديدارشناسي و انسان گرايي
رفتارگرايي يا نظريه هاي تداعي
رفتارگرايي يا نظريه هاي تداعي، قديمي ترين نظريه با مفاهيم گوناگون محرك پاسخ و تقويت، سروكار دارد. اين نظريه ريشه در فلسفه خاص خود درباره ماهيت يادگيري، عقايد اسطوره سقراط، لاك وروسو دارد. آنان بر رفتار شرطي و اصلاح محيط و تغيير آن براي بيرون آوردن پاسخ هاي منتخب از فراگيران تأكيد دارند.


رفتارگرايان بر اين باورند كه عوامل شناختي در امر يادگيري لازم نبوده و از طريق الگوسازي، يادگيرندگان قادرند در سطوح پيچيده عمل كنند. در آموزش از طريق رفتارگرائي پايان كار از قبل پيش بيني شده و مي توان رفتار مورد نظر را مشاهده كد و البته اندازه گيري نمود.
نظريه شناختي (رشد عقلاني)
رشد و تحول به تغييرات در ساختار و كاربرد ويژگي هاي انسان مربوط است. اين تغييرات از تعامل وراثت و محيط نشأت مي گيرند. توافقي در اين باره كه دقيقاً تا چه حد ويژگي هاي عقلاني، اجتماعي، جسماني، عاطفي در نتيجه استعدادهاي ارثي و يا محيط است، وجود ندارند.


مرحله رشد عقلاني (پياژه) گوياي اين امر است كه رشد پيوسته بوده و بر پتيه رشد قبلي است. عمليات عقلاني مداوم، متوالي و مرتب هستند، مراحل بر پايه سلسله مراتب بوده و تربيتي از عمليات عقلاني پيچيده و كامل پديد مي آورند، هرچند توالي مراحل ثابت است. نيل به مراحل در محدوده خاص متفاوت بوده كه اين امر تعاملي از وراثت و محيط است.


نظريه شناختي، يادگيرنده را در ارتباط با كل محيط فروشي كه اطلاعات را به كار مي برند، مورد نظر قرار مي دهد. در اين نظريه، فرآيند يادگيري بر مراحل رشد يادگيرندگان اشكال گوناگون هوش، حل مسئله، تفكر انتقادي و خلاقيت متمركز مي شود.
جان ديوئي در 1910 در كتاب «چگونه مي انديشيم؟» مراحل انجام روش علمي كه همان روش مسئله و روش تحقيق است را به صورت زير مطرح كرد.


1- برخورد به موقعيت مسئله اي
2- بيان مسئله
3- گردآوري اطلاعات
4- استنتاج يا نتيجه گيري
تفكر انتقادي ارزيابي نظريات براساس دلايل واستدلالي است كه برپايه آنها، نظريه ها شكل گرفته اند. تفكر انتقادي ومهارت تفكر، واژه هايي هستند كه براي اشارات ضمني حل مسئله ورفتارهاي وابسته به آنها به كار گرفته مي شوند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید