بخشی از مقاله
نگاهی به مكاتب شرقشناسی در اروپا
اولین اقدامات اروپاییان برای مطالعه درباره سرزمینهای شرقی به خصوص شرق اسلامی به قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی همزمان با نهضت ترجمه متون اسلامی به زبانهای اروپایی بازمیگردد كه با تأسیس دانشگاههای اختصاصی از قرن هجدهم میلادی این مطالعات به صور ت آكادمیك درآمدند. مطالعات شرقشناسی در كشورهای مختلف اروپایی، با توجه به انگیزهها و اهداف مختلف سیاسی، مذهبی و علمی، خصلت و خصوصیات گوناگونی داشته است كه بر این اساس میتوان آن را به مكاتب متفاوت تفكیك كرد. مقاله حاضر كه ترجمه بخشی از نوشتار دكتر فتح ا لله الزیادی در كتاب «تاریخ الاستشراق الاروبی» است، به این مقوله پرداخته است.
●مقدمه
تصور بر این است كه شرقشناسی علیرغم این كه در محیطهای گوناگون و متعدد صورت گرفته ماهیتی واحد و خصلتهایی مشترك دارد و اهداف و انگیزهها و اسباب آن را میتوان بر هر یك از شرق شناسان و فعالیتهایشان در هرجایی تطبیق داد. زیرا شرقشناسی پدیدهای غربی با ماهیتی تكاملی است كه اگر چه برخی رویكردها و گرایشهای آن متفاوت هستند، ولی رشتههای مطالعاتی مختلف آن با یكدیگر توافق دارند. امّا این تصور چندان درست نمینماید. زیرا در عمل مشاهده میكنیم مطالعات شرقشناسی به لحاظ اهداف و انگیزهها، ماهیت
، محتوا و... تفاوتهایی با یكدیگر دارند و برای شناخت دقیقتر این پدیده لازم است آن را در قالب مكتبهایی تقسیم بندی كرد. البته این كار به سبب كم بودن منابع و مصادر قابل دسترس بسیار دشوار است و حتی كسانی كه تاریخ شرقشناسی را رقم زدهاند به آن راه نیافتهاند و اغلب تحق یقاتشان را به بررسی انتقادی و تحلیلی فعالیتهای شرق شناسان متمركز كردهاند. در این میان برخی هم به دسته بندی مكاتب شرقشناسی توجه نمودهاند مثلاً بعضی از محققان، شرق شناسان را در سه مكتب جای دادهاند.
۱. مكتبی كه به مباحث قرآنی اختصاص دارد.
۲. مكتبی كه به پیامبر اسلام مربوط است.
۳. مكتبی كه به تاریخ عربی - اسلامی اختصاص یافته است.۲
البته این تقسیم بندی قابل اعتماد نیست، زیرا به شرقشناسی از این منظر كه فقط مربوط به اسلام و مسلمانان است، نگریسته است و این پذیرفتنی نیست، زیرا شرقشناسی حوزهای وسیعتر است كه همه فعالیتهایی را كه به شرق مربوط میشود، در بر میگیرد خواه اسلامی باشد ی ا غیر اسلامی، دینی باشد یا زبانشناسی و یا هر گونهای دیگر.
از كسان دیگری كه به این امر توجه داشتهاند نجیب العقیقی [نویسنده مصری ]است كه فصلی از كتابش، المستشرقون، را در چاپ اوّل به این موضوع اختصاص داده بود و شرقشناسی را به دو مكتب منتسب كرده بود:
۱. مكتب سیاسی كه در حوزه ادبیات به معنای كلّی آن تحقیق میكند.
۲. مكتب باستانشناسی كه به آثار و ابنیه بازمانده از گذشته توجه دارد.۳
با این حال او در بقیه كتابش به بررسی شرق شناسان بر اساس تقسیمات كشوری و جغرافیایی پرداخته و البته به ویژگیها و خصوصیات مناطق و محیطهای فعالیت این شرق شناسان توجه نداشته و فقط تلاش خود را به ذكر نام شرق شناسان و آثارشان متمركز كرده است. به طوری كه كتاب او عبارت است از فهرستی بزرگ، مشتمل بر نام شمار زیادی از مردانی كه در حوزه شرقشناسی ظهور كردند. بدین ترتیب عقیقی به تقسیم بندی جغرافیایی روی آورده و از تقسیم اول خود صرفنظر نموده است. به طوری كه چاپ بعدی كتاب وی فاقد فصلی خاصّ درباره مكاتب شرقشناسی و ت قسیمبندی آنهاست. در واقع جای دادن شمار زیادی از شرق شناسان كه دارای نژادهای مختلف، زبانهای متفاوت و گرایشهای متنوع و اهداف
متعدد بودند، در یك تقسیم منسجم كاری بس دشوار است و به نظر میرسد، تقسیمبندی آنان براساس تقسیمات جغرافیایی - كشوری - میسّرتر باش د. از این رو در ادامه به بررسی مكاتب شرقشناسی و ویژگیهای آنها در قالب همین تقسیم بندی خواهیم پرداخت.
●مكتب بریتانیا
انگلستان از دوران بسیار قدیم با مشرق زمین در ارتباط بود و این ارتباط به سالهای پیش از ظهور اسلام باز میگردد. به طوری كه بعضی ذكر كردهاند، روابط ایرلندیها با نواحی شرقی از نیمه قرن سوم میلادی آغاز گردید، یعنی زمانی كه گروهی از راهبان جهانگرد مسیح ی در سفر خود به اراضی مقدس به مصر، سوریه و فلسطین وارد شدند. امّا با وجود این سفرهای قدیمی، نوشتههای انگلیسیها درباره شرق فقط در قرن اوّل هجری/هفتم میلادی ظاهر شدند یعنی زمانی كه «ویلبلاد»۴ جهانگرد انگلیسی مطالبی درباره سفرش به سرزمینهای عربی نوشت و ا ز آن پس دیگر زائران و تاجران و مسافران كه به شرق سفر میكردند از وی پیروی كرده به نوشتن شرح سفرهایشان دست زدند.۵
شرقشناسی انگلیسی دارای ویژگیهای خاصّی بود در واقع، شرقشناسی بریتانیایی برخاسته از انگیزههای ذاتی بود كه در تماس و ارتباط دانشمندان انگلیسی با اندلس و صقلیه به منظور آموختن زبان عربی و آگاهی از فلسفه یونانی در خلال آثار ترجمه شده به عربی در این زمینه ، جلوهگر شد. این انگیزهها به تدریج به انگیزههای دینی تغییر یافتند كه هدف آنها فعالسازی نهضت اعزام هیئتهای تبشیری همراه با آموختن زبان عربی و برخی علوم دینی بود و در نهایت در شرقشناسی انگلیسی انگیزههای استعماری بروز كرد كه در روابط نظامی و استعماری انگلستان در كشورهای شرقی تجلّی یافت. بدین ترتیب دو هدف مسیحیسازی شرق و استعمار نقش بارزی در تعیین مسیر و حركت شرقشناسی انگلیسی بازی كردند.
مطالعات شرقشناسی انگلیسی، بر زبان عربی و آن چه كه با ادبیات و بلاغت و نقد ادبی و دیگر علوم مربوط به زبان عربی مرتبط بود، متمركز شده بود. دانشگاههای كمبریج و آكسفورد مهمترین مراكزی بودند كه شرقشناسی انگلیسی در آنها پا گرفت و رشد یافت. شماری از شرق شن اسان انگلیسی به طرق مختلف به عنوان اعضای فعال به مجامع مطالعات زبان عربی راه یافتند كه از آن جمله میتوان مارگلیوث۶، نیكلسون۷ و آلفرد گیوم۸ را نام برد. همچنین در بسیاری از دانشگاههای انگلستان كرسیهای مطالعات شرقی تأسیس شدند و شمار آموزشگاهها و مؤس ساتی كه به مطالعه در خصوص زبان عربی میپرداختند، فزونی یافت و در كنار آنها تعداد كتابخانهها و چاپخانههایی كه در انتشار كتابها و نشریات مربوط به مطالعات شرقی فعالیت داشتند، زیاد شدند. در این قرون اخیر هم توجه شرق شناسان انگلیسی به مطالعات اسلامی در زم ینههای مختلف، افزایش یافت.
با توجه به اهداف تبشیری و استعماری انگلستان تحقیقات و توجهات شرق شناسان انگلیسی به برخی سرزمینهای شرقی مانند هندوستان، مصر و شام معطوف گردید. و در همین راستا برخی شرق شناسان این كشور در كارهای نظامی و دیپلماسی وارد شدند و شماری از آنان به عنوان كارمند یا مستشار سیاسی یا نظامی در وزارت خانه امور خارجه یا وزارت مستعمرات به كار پرداختند مثلاً ریچارد بورتون (۱۸۲۱-۱۸۹۰ م) شرق شناس مشهور انگلیسی كه پس از تحصیل در آكسفورد به خدمت ارتش بریتانیا در هند درآمد و به بسیاری از
كشورهای عربی سفر كرد و از حجاز و شهره ای مقدس آن دیدار نمود و مدتی كنسول انگلستان در سوریه بود.۹ همچنین چارلز مورواتسون (۱۸۴۴-۱۹۱۲ م) فارغ التحصیل دانشكده دوبلین در رشته علوم عربی و زبانشناسی كه مدتها در ارتش بریتانیا در مصر خدمت كرد.۱۰ همین طور اكتشاف نفت در برخی كشورهای اسلامی در افزایش توجه انگلستان به شرق و در نتیجه افزایش آمورشگاهها و مؤسساتی كه به آموزش و مطالعه زبانهای شرقی و در رأس آنها عربی اهتمام داشتند، تأثیر بسزایی داشت.
●مكتب آلمان
ارتباط آلمان با شرق به قرن دهم میلادی میرسد، یعنی زمانی كه اوتو امپراتور آلمان در سال ۹۵۶ میلادی راهبی را با نام یوحنا به عنوان سفیر خود به نزد عبدالرحمن الناصر (۳۰۰-۳۵۰ ه/۹۱۳-۹۶۳ م) حاكم مسلمان اندلس روانه كرد و الناصر نیز به نوبه خود یكی از كشیش های سرزمینش را به عنوان سفیر به دربار امپراتور آلمان فرستاد.۱۱ امّا اولین آلمانی كه به تدریس زبان عربی توجه كرد، كرستمنا (۱۵۵۴-۱۶۱۳ م) بود كه كتابی را برای آموزش زبان عربی و چگونگی نوشتن به این زبان تدوین كرد.۱۲ به دنبال او شرق شناسان آلمانی به فعالیت د ر مطالعات عربی و اسلامی روی آوردند. در خصوص شرقشناسی آلمانی دو نكته قابل توجه است كه اكثر محققانی كه به بررسی شرقشناسی آلمانی پرداختهاند به آن
اشاره كردهاند و این دو نكته عبارتند از: ۱. آلمان در كشورهای عربی مستعمراتی نداشت از این رو شرقشناسی آلمانی از یوغ مسائل سیاسی آزاد بوده است. ۲. آلمانیها فعالیتهای تبشیری و مسیحیسازی نداشتند، لذا شرق شناسان آلمانی از دست كاری و تحریف در تاریخ اسلام مبرّی هستند.
این دو نكته نیاز به دقت و تأمل بیشتری دارند، زیرا به نظر میرسد بر مدارك و اصول علمی استوار نیستند. در خصوص نكته اوّل اگر شرقشناسی را به مفهوم عام آن در نظر بگیریم یعنی هر فرد غیر مسلمانی كه درباره اسلام مطالعه میكند و در یكی از شاخههای علوم اسلامی ت خصص مییابد و در مفاهیم آنها دست اندازی و دست كاری میكند، میتوان قسمت اوّل آن - یعنی این كه آلمان مستعمراتی در كشورهای عربی و شرق نداشت - را پذیرفت امّا اگر شرقشناسی را به مفهوم دانشگاهی آن در نظر بگیریم، یعنی هر غربی كه به مطالعات شرقی توجه دارد، هم ین را هم نمیتوانیم بپذیریم زیرا كشور آلمان هم در مشرق زمین مستعمراتی داشت و منافع مختلفی در آنها برای خود فراهم ساخته بود و مناطق وسیعی از افریقا و آسیا
تحت استعمار این كشور قرار داشتند. امّا درباره قسمت دوم این نكته یعنی رها بودن شرقشناسی آلمانی از یو غ سیاست؛ شاید در خصوص شرقشناسی قدیمی آلمان درست باشد ولی در ادوار متأخر بدون شك شرقشناسی به نحوی مطیع سیاست شد و به خصوص اگر به قضیه اكتشاف نفت در كشورهای شرقی و به دنبال آن دگرگونی روابط آلمان با شرق توجه كنیم، این امر بعید به نظر نمیرسد. امّا درباره نكته دوم میتوان گفت اصلاً درست نیست و سخنی بدون تعمق در تاریخ آلمان و نهضت شرقشناسی در آن كشور میباشد و بنابه دلایل زیر میتوان آن را رد كرد:
۱. به طور قطعی ثابت شده كه آلمان انجمنهای تبشیری داشته كه به تقویت مادی و معنوی نهضت مسیحیسازی شرق میپرداختند. و یكی از مهمترین گردهماییهای تبشیری كه گردهمایی استعماری نامیده میشد در آلمان برگزار شد. در یكی از سخنرانیهای این گردهمایی تأكید شده بو د كه مبشران مسیحی خودشان را وقف فعالیت درباره اسلام و تحقیق در شئون مستعمرات آلمانی كردهاند و لازم است در عین مدارای با اسلام حتیالامكان برای جلوگیری از انتشار آن در مستعمرات آلمان تلاش شود.۱۳
۲. بعضی مصادر تأكید دارند كه بسیاری از شرق شناسان پیشگام آلمانی نزد شرق شناسان فرانسوی و به خصوص سیلوستر دوساسی۱۴، شخصیتی كه همگان نقش او را در فعالیتهای تبشیری و دینی میدانند، شاگردی كردهاند و از این طریق شرق شناسی آلمانی تحت تأثیر اندیشههای تبشیر ی فرانسوی قرار گرفت.
از این رو با توجه به علل مذكور نمیتوان دو نكته یاد شده درباره ویژگی شرقشناسی آلمان را پذیرفت، امّا میتوان به برخی خصلتهای دیگر آن اشاره كرد. شرق شناسان آلمانی به پشتكار و صبر و حوصله معروف هستند. فعالیتهای آنان به قدری پیگیر و دامنه دار بود كه برخی از ایشان در اثر كثرت مطالعات و تحقیقاتشان به بیماری یا عوارض جسمی مبتلا میشدند مانند ووستنفلد۱۵ كه به سبب مطالعه بسیار بینایی خود را از دست داد. برخی دیگر نیز همه عمر خود را در راه تحقیق و بحث و مطالعه در این زمینه سپری كردند و حتی شخصیتی
مانند یوهان ر ایسكه۱۶ شهید ادبیات عرب نامیده شد. احمد امین نویسنده مصری اظهار داشته كه آلمانیها به دقت در تحقیق و صبر و حوصله و توانایی در گرد آوری جزئیات پراكنده و به دست دادن دقیقترین و عمیقترین نتایج از آنها معروف هستند.۱۷ از مهمترین وجوه تمایز شرقشناسی آلمان ی توجه آن به تاریخ و فرهنگ قدیم مشرق زمین و سرزمینهای اسلامی است. و نشانه بارز آن تمركز زیاد بر فعالیتهای مربوط به انتشار میراث فرهنگ اسلامی است. به حدّی كه به گفته صلاح الدین منجّد محال است، آثاری را كه یك شرقشناس آلمانی ارائه داده است یك مجمع علمی ب تواند عرضه كند.۱۸
آغاز شرقشناسی آلمانی در مقایسه با دیگر كشورهای اروپایی خیلی دیرتر بود و تا قرن هجدهم میلادی اساساً فعالیت قابل ذكری برای شرقشناسان آلمانی نمیتوان سراغ داد و در واقع فعالیتهای آنان از این زمان به بعد بود. شمار زیادی از اولین شرق شناسان آلمانی شاگردان شرقشناس بزرگ فرانسوی، سیلوستر دوساسی بودند كه شیوه كار او را به كشور خود آوردند. بدین گونه میتوان نوع فعالیتهای شرقشناسی آلمانی كه متمركز بر زبانشناسی بود و تأثیرپذیری آن از انگیزههای دینی را ردیابی كرد. این شرق شناسان تحت تأثیر استاد خود توجه خاصی به زبان و ادبیات عرب داشتنتد به طوری كه تا اوایل قرن نوزدهم میلادی توجه آنها فقط به مطالعات زبانشناسی و ادبی معطوف بود، و بر همین اساس بیش از شرق
شناسان دیگر كشورها به تهیه معجمهای عربی یا عربی - لاتینی و یا عربی - آلمانی، همت گماشتند. در این حوزه نام های زیادی از دانشمندان آلمانی به چشم میخورد مانند فریتاج۱۹ (۱۷۸۸-۱۸۶۱ م)، نلدكه۲۰ (۱۸۳۶-۱۹۳۰م)، هانس ویر۲۱ و كسان دیگر. شرق شناسان آلمانی همچنین بیش از دیگران به تهیه فهرست مخطوطات عربی و اسلامی دست زدند و كارهای آنان در این زمینه بسیار دامنه دار بود حتی مثلاً بروكلمان مدتی حدود نیم قرن را برای تهیه كتابش - تاریخ ادبیات عرب - صرف كرد.۲۲ اهتمام شرق شناسان آلمانی در این امور به گونهای بود كه برخی تحت تأثیر انگیزههای درونی - كه ویژگیهای آلمانیها به شمار میرود - با سرمایه و امكانات شخصی خود به نشر و چاپ متون و نصوص عربی - اسلامی دست
زدند، در حالی كه دیگر محققان غربی در این زمینه بسیار ممسك هستند. همین انگیزههای درونی گاه برخی از آنان را به حدّی سوق میداد كه بیش از ۵۰ زبان و لهجه مختلف را فرا میگرفتند. مانند فریدریش روكرت شرق شناس و شاعر آلمانی كه به شعر و ادبیات عربی توجه خاصّ داشت و بخشی از قرآن را ترجمه كرد.۲۳ یكی از عواملی كه شرقشناسی آلمانی را در قرن نوزدهم به سوی زبانشناسی سوق داد كشف نفت در برخی كشورهای شرقی و گسترش روابط تجاری آلمان با كشورهای عربی بود به گونهای كه فعالیتهای شرقشنا سی به سوی تحقیق در لهجهها و زبانهای محلی به عنوان وسیلهای برای تحكیم روابط این كشورها كشیده شد و بر آن تمركز یافت.
با توسعه مطالعات شرقی در آلمان، شماری از شرق شناسان آلمانی به عضویت در مجامع زبانشناسی درآمدند و بعضی دیگر به تدریس در دانشگاههای مختلف پرداختند و حتی برخی در دانشگاههای كشورهای عربی به خصوص در مصر به تدریس مشغول شدند مانند لیتمان۲۴ (۱۸۷۵-۱۹۵۸ م) و برگستراسر۲۵ (۱۸۸۶-۱۹۳۳) و پل كراوس۲۶ (۱۹۰۴-۱۹۴۴ م). به تدریج شرق شناسان آلمانی به رشتههای دیگری هم روی آوردند از جمله توجه آنان به باستانشناسی و حفاری در مناطق تاریخی معطوف گردید و حتی در برخی كشورهای عربی به خصوص در بیروت و قاهره و بغداد آموزشگاههای ی بدین منظور برپا كردند. از ابتدای قرن نوزدهم شرقشناسی آلمانی بر مطالعات اسلامی متمركز گردید و از همین زمان مطالعات اسلامی (اسلامشناسی) در آلمان پیگیری میشد. بدین ترتیب مكتب شرقشناسی آلمانی به سبب تمركز بر مطالعه در بلاد عربی و دین اسلام بدون توجه ب ه دیگر زبانها و دینهای شرقی با دیگر مكاتب شرقشناسی تفاوت یافت.
پیدایش حزب نازی در آلمان تأثیر ناخوشایندی بر فعالیتهای شرقشناسی داشت. به سبب این امر برخی از بزرگان شرقشناسی آلمانی مانند ژوزف شاخت۲۷ (۱۹۰۲-۱۹۶۲ م) به كشورهای دیگر مهاجرت كردند. برخی نیز در طی جنگ كشته شدند و گروهی نیز تحت تأثیر جوّ فكری حاكم بر آلم ان قرار گرفته و فعالیتهایشان جهتگیری خاصّی یافت. بهر حال دستاوردهای مكتب شرقشناسی آلمان بسیار قابل توجه است! ادوارد سعید درباره دستاوردها و ویژگیهای شرقشناسی آلمانی میگوید: «آن چه شرقشناسی آلمانی انجام داد این بود كه آثار مختلفی را كه دو امپراتوری بریتانیا و فرانسه در زمینههای متون، اساطیر، فرهنگ و زبانهای شرقی گرد آورده بودند، پالایش و تنقیح و تحكیم كردند. امّا آن چه بین شرق شناسان آلمانی و شرق شناسان انگلو فرانسی و آمریكایی مشترك است، همان شیوه تسلط فكری آنان بر شرق است كه در فرهنگ غربی وجود دارد.»۲۸
●مكتب ایتالیا
ایتالیا از قدیم دارای روابط گستردهای با شرق بود. بعضی از محققان این ارتباط را به دوران پیش از میلاد مسیح میرسانند و این به سبب نزدیكی جغرافیایی ایتالیا - روم باستان - با برخی سرزمینهای عربی و آفریقایی بود. در دوران اسلامی زمانی كه اعراب مسلمان ج زیره سیسیل را فتح كردند، این روابط میان ایتالیا و جهان اسلام در بعد فرهنگی تحكیم بیشتری یافت. بعدها در زمانی كه این جزیره دوباره ضمیمه خاك ایتالیا گردید و حاكمان نورماندی بر آن حكمرانی یافتند این وضعیت شدت بیشتری یافت به خصوص در عصر پادشاهی روژه اول (۱۰۹ ۱-۱۱۰۱ م) و نواده او فردریك دوم (۱۱۹۸-۱۲۵۰ م) مشهورترین پادشاه سیسیل و علاقهمندترین آنان به فرهنگ اسلامی كه دربارشان قبلهگاه عالمان و فرهنگ دوستان در تمام سرزمینهای شرقی بود. همچنین وجود واتیكان - مركز رهبری جهان كاتولیكی - در ایتالیا اثر زیادی بر تح كیم مناسبات میان این كشور و سرزمینهای شرقی داشت، زیرا واتیكان جایگاه بسیار مهمی در فعالیتهای تبشیری مسیحی و تلاش برای مسیحیسازی شرق در همه جا به عهده داشت.
با این حال، توجه و فعالیت رسمی ایتالیا در مطالعات شرقی تازه از قرن یازدهم میلادی آغاز شد. از زمانی كه دانشگاههای ایتالیا به فعالیت و مطالعات عربی و اسلامی روی آوردند. این مطالعات نخست در سال ۱۰۷۶ میلادی در ناپل شروع شد و به دنبال آن در دیگر دانشگاهها پیگیری گردید. شرقشناسی ایتالیایی حركت خود را با هدف دینی آغاز كرد. این هدف به خوبی در این نكته آشكار است كه بخش عمده سازمانهای مربوط به شرقشناسی در ایتالیا با تلاش راهبان مسیحی شكل گرفت. از جمله میتوان به تأسیس دانشكده مارونیها در روم به سال ۱۵۸۴ می لادی اشاره كرد كه به همت پدر گریگوریوس سیزدهم برپاشد و زبانهای شرقی در آن تدریس میگردید. و یا در سال ۱۶۲۳ میلادی كاردینال دومدیچی مدرسه زبانهای شرقی را در فلورانس بنیان نهاد و بعد از او كاردینال بروم، مدرسه زبانهای شرقی را تأسیس كرد. بدین ترتیب واتیكان و فعالیتهای تبشیری آن تأثیر زیادی در شكلگیری تحولات
شرقشناسی ایتالیایی داشت. با توجه به غلبه انگیزهها و اهداف دینی بر شرقشناسی ایتالیایی فعالیتهای آن بر مطالعه و تحقیق درباره اسلام و مسلمانان به خصوص اعراب و در كنار آن توجه به زبان عربی و تألیف كت ابهایی در این زمینه و در برخی لهجههای عربی متمركز گردیده بود.
حكومت مسلمانان بر جزیره سیسیل بسیاری از شرق شناسان ایتالیایی را به تخصص در ابعاد مختلف تاریخ علوم اسلامی و عربی واداشت. نگاهی به تألیفات بزرگترین شرق شناسان این كشور مانند كایتانی۲۹، سانتیلانا۳۰، نللینو۳۱ و گویدی۳۲ این حقیقت را آشكار میسازد. امّا به تدریج اهداف دینی تغییر یافته و برخی اهداف استعماری به مكتب شرقشناسی ایتالیایی راه یافتند و این در زمانی بود كه ایتالیا به اشغال نظامی كشورهای لیبی و اتیوپی اقدام كرد. در همین حال، اهداف علمی هم در راستای شرقشناسی ایتالیایی قرار گرفتند كه در مهاجرت بسی اری از ایتالیاییها به مراكز فرهنگی اسلامی برای كسب علم و دانش تجلّی یافت.
بدین ترتیب، برخی از شرق شناسان ایتالیایی توانستند به كشورهای شرقی سفر كرده و در آنجا زندگی كنند و در ضمن مطالعاتشان به تدریس در دانشگاههای این كشورها - به خصوص در مصر - بپردازند به طوری كه شماری از اندیشمندان مسلمان در دو سده اخیر در نزد همین استادان ایتالیایی تحصیل كردند. بعضی از شرق شناسان ایتالیا به افتخار عضویت در مجامع متعدد علمی نایل شدند مانند كارلو نللینو، فرانچسكو گابریلی۳۳ و ایگناتسیوگویدی. با گسترش شرق شناسی در ایتالیا كرسیهای مطالعات شرقی و آموزشگاههای تخصصی و مجلات و نمایشگاههایی در همین زمینه در این كشور بر پا گردیدند. همین طور مجموعهای از مراكز فرهنگی در شماری از كشورهای عربی بر پا شدند. شرق شناسان ایتالیایی همچنین با تلاش خستگیناپذیر در نشر آثار اسلامی شركت داشتند و در حفظ و فهرست نویسی و تحقیق میراث اسلامی همت گماردند.
یكی از ویژگیهای متمایز شرقشناسی ایتالیایی نسبت به دیگر مكاتب، وجود زنان دانشمندی بود كه با تلاش فراوان در حوزه مطالعات شرقی فعالیت میكردند. از جمله اینان ماریا نللینو۳۴ دختر كارلو نللینو شرقشناس معروف و نیز اولگاپنتو۳۵ مدیر كتابخانه ملّی رم و آنجلا كوداتزی۳۶ و استرپانتا۳۷ متخصص در تاریخ كشور لیبی بودند. از دیگر ویژگیهای مكتب ایتالیا وجود نوعی وراثت علمی در بین شرق شناسان این كشور است. به این معنا كه در حوزه مطالعات شرقی، فرزندان برخی شرق شناسان بزرگ دنباله رو پدرانشان بودند و همان مسیر را پیمودند و كارهایی را كه پدرانشان آغاز كرده بودند، تكمیل نموده و آثار آنان را گردآوری و تدوین میكردند. از این قبیل باز میتوان از گویدی و پسرش مایكل آنجلو۳۸، گابریلی و پسرش
فرانچسكو و نللینو و دخترش ماریا را نام برد. این نكته نیز در مكتب شرقشناسی ایتالیا قابل توجه است كه به زحمت میتوان اثری چشمگیر و فعالیتی قابل ملاحظه از شرق شناسان ایتالیایی در حوزههای غیرعربی و غیراسلامی یافت به تعبیر دیگر مكتب ایتالیا به نواحی شرق غیراسلامی و به خصوص شرق دور كمتر توجه داشته است.
●مكتب فرانسه
روابط فرانسه با شرق به اوایل قرن هشتم میلادی میرسد. زمانی كه اعراب مسلمان پس از فتح اندلس به نبرد در متصرفات فرانسویان پرداختند. این روابط به سبب وجود دولتهای اسلامی در اندلس و بعدها با حمله ناپلئون به مصر و در نهایت با اشغال بخشهایی از سرزمینه ای شرقی توسط فرانسه افزایش و گسترش یافت.