بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
هویت واقتدار ملی
نقش فرهنگ در ذات بشر به عنوان حیوانی اجتماعی، بیش از منافع سیاسی یا اقتصادی او است (برون، 1379، ص94). از همین رو در بررسی اقتدار باید دیدی فراتر از دیدگاه نظامی و غلبه در جنگ را مدنظر قرار داد، چرا که با توجه به سازمانهای بینالمللی همچون حقوق بشر، دادگاه لاهه، سازمان ملل، شورای امنیت و... مفهوم استقلال، حاکمیت، تهدیدها و جنگهای خارجی و نظامی دگرگون شده است. «اقتدار ملی» یعنی رسیدن به مشخصههایی که به یک کشور امکان میدهد تا در مقابله با تهدیدهای بالقوه یا بالفعل خارجی دوام آورده و در راه پیشبرد امر توسعه اقتصادی، اجتماعی، انسانی مهمتر از همه فرهنگی، قدم بردارد و در مسیر، آن که نقشی بیش از همه دارد، همانا نقش عوامل فرهنگی و ارزشی در کمک به اقتدار ملی میباشد. فرهنگ و ارزشهای فرهنگی فرآورده عمل خلاق آدمی و بیانکننده سرشت بدیل اوست و فرهنگ در نظر اینان از چنان جایگاهی برخوردار شده که انسان بسیاری از استعدادها و موهبتهای خود را در جهت آفرینش فرهنگ بکار بندد (بردباف، 1374بنابراین میتوان گفت در کنار دیگر عوامل اقتدار ملی (سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی، اطلاعاتی، امنیتی) نقش فرهنگ و ارزشها بیشتر نمود مییابد؛ زیرا مقابله خارجی و داخلی با دیگر عناصر جامعه، به شکل نمادین و ظاهری خواهد بود و به عکس این تهدید نسبت به فرهنگ و ارزشهای جامعه مممکن است، پنهانی بوده و از درون، فرهنگ و ارزشها را دچار فرسایش کرده و آنها را استحاله یا دگرگون سازد. نقش فرهنگ و ارزشها در اقتدار ملی با در نظر گرفتن و با توجه به تحولاتی که در سالهای اخیر در مفهوم و تعریف قدرت و اقتدار ملی به وجود آمده است، مملوستر میشود، زیرا دیگر قدرت دولت منحصر در قدرت نظامی صرف سنجیده نمیشود و هر کشوری برای تضمین اقتدار خود در سطحی بینالمللی و خارجی ناگزیر است، به حد معینی از ثبات سیاسی و اقتدار ملی دست یابد. مضاف بر آن هجمههای فرهنگی غرب، ضرورت تسریع در چنین اقدامی را الزامی بیشتر میبخشد. در این مقاله نگارنده کوشش دارد به بررسی فرهنگ، نقش و کارکرد آن، در اقتدار ملی را، همراه با دلایل مدعای خود مشخص سازد.
اسلاید 2 :
ضرورت بحث
در عصرآشوبناك كنوني و در عرصة تحولات سريع سياسي، فرهنگي، صنعتي و اقتصادي امروز، هويت ملي، از ضروريترين مفاهيمي است كه ميتواند گروههاي مختلف يك جامعه را حول يك محور جمع نموده و به سوي اهداف مشخص و فرداي بهتر هدايت نمايد. تنشها را به همدلي و همبستگي، و بيميلي و بيرغبتي را به تلاش و تكاپو تبديل نموده و با همبستگي و وحدت ملي، توسعه و شكوفايي را به ارمغان آورد.
بنابراين، بحث از هويت ملي، از يكسو، داشتن تعريفي از خود است كه از مقدمات انسان بودن است، و از سوي ديگر، شناسايي«ما»ي ملي است. چنانچه تكليف اين «ما» در ميان يك گروه يا يك ملت معلوم باشد و در بارة حدود و ثغور آن اجماع نظر كلي حاصل شود، ضمن احساس اعتماد به نفس، آثاري در پيدارد كه به برخي از آنها اشاره ميگردد
1-احساس اين هويت و دلبستگي به اين «ما» هرچه در ميان افراد جامعه، قويتر باشد، بهتر ميتواند جلو نفوذ فرهنگ بيگانه و استحاله شدن افراد جامعه در آن فرهنگ را بگيرد؛
2-احساس هويت ملي ميتواند سبب همبستگي و وحدت ملي شده و كشور را در برابر تهديدهاي خارجي به بهترين وجه بيمه كند؛
3-از آنجا كه هويت ملي برخاسته از باورها، سنتها و آداب و رسوم ديرپاي و تاريخي مردم است كه در طول زمان شكل گرفته و در عمق جانشان ريشه دوانده است، نميتوان آن را به آساني تغييرداد. از اينرو، هر برنامه و سياستي كه در تضاد با آن باشد محكوم به شكست خواهدبود.
بنابراين، هويت ملي از محوريترين مفاهيم جوامع سياسي امروز و محصول خود شناسي فردي و گروهي است و به همين جهت است كه فلاسفه ميگفت «خود را بشناس» و در روايات اسلامي هم آمده است كه «هركه خود را شناخت خدايش را شناخته است». در واقع، انساني كه از خود تعريفي ندارد و يا جامعهاي كه از خود برداشت كلي ندارد، عملاً واحد از هم گسيخته، نا منسجم و از خود بيگانه است.
اسلاید 3 :
هويت ملي
هويت ملي، واژهاي است مركب از دو كلمه «هويت» و «ملت» و از جمله مفاهيمي است كه همواره در معرض تغيير هماهنگ با تحولات سياسي ـ اجتماعي جوامع بشري قرار داشته است. انسانها همانگونه كه داراي هويت فردي است، داراي هويت جمعي نيز بودهاند كه آنها را به يك جمع و جماعت بزرگتر پيوند ميداده است. اين هويت جمعي متناسب با شكل سياسي زندگي آدمي، روزي در قالب قبيله و زماني هم در قالب امپراتوريها تجلي مييافته و اينك در پيوند با ملت تعريف و تبيين ميگردد. به هرحال، تعريف هويت ملي، نياز به شناخت و تعريف دو واژة هويت و ملت دارد.
هويت(Identity) درواقع، فرايند پاسخگويي آگاهانة هر فرد يا قوم يا ملت به پرسشهايي از چيستي و كيستي خويش است. از گذشته و اينكه چه كسي بوده و متعلق به كدام گروه قومي، ملي، مذهبي و نژادي است؟ داراي چه فرهنگ و تمدني بوده و در فرايند توسعه جهاني چه سهم و نقشي داشته و امروز صاحب چه جايگاه و منزلت فرهنگي، سياسي و اقتصادي در نظام جهاني است. عليالطايي مينويسد: «هويت، عبارت است از مجموعه خصوصيات و مشخصات اساسي اجتماعي، فرهنگي، رواني، فلسفي، زيستي و تاريخي همسان كه به رسايي و روايي بر ماهيت يا ذات گروه، به معناي يگانگي يا همانندي اعضاي آن با يكديگر، دلالت كند و آنان را در يك ظرف زماني و مكاني معيّن به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از ساير گروهها و افراد متعلق به آنها متمايز سازد.
(بنابراين، هويت مجموعه خصايلي است كه موجب تمايز يك فرد از هم نوعانش شده و تعلق او را به گروه خاص بيان ميدارد و ارزشهاي او را از ارزشهاي ديگران متمايز ساخته و هويت جمعي او را تعريف ميكند. )به تعبير احمد اشرف:
هويت به معني هستي و وجود است؛ چيزي كه وسيله شناسايي فرد باشد؛ يعني مجموعه خصايل فردي و خصوصيات رفتاري كه از روي آن فرد به عنوان يك گروه اجتماعي شناخته شود و از ديگران متمايزگردد.» به تعبير ديگر، هويت، مجموعه خصايل و مشخصاتي است كه «ما» را از «ديگران» مشخص و متمايز ميسازد.
اسلاید 4 :
ملت
واژة ملت در زبان فارسي در اصل ريشه قرآني و حديثي داشته و تا سدة اخير به معناي دين و شريعت و يا پيروان آن به كار ميرفته است و از نيمه دوم قرن نوزدهم است كه به پيروي از غرب نخست در تركيه عثماني و سپس در كشورهاي زير نفوذ آن به اين معناي جديد و مفهوم امروزي آن به كار رفته است. معناي سنتي آن در غرب اين بود كه: «ملت، مجموعهاي از افراد هستند كه به واسطه اشتراك در همه يا اكثر عوامل ذيل: يعني نژاد، سرزمين، زبان، فرهنگ و تاريخ، عقايد و جهان بيني، به هم پيوند خورده و احساس تعلق و هويت مشترك دارند.» اما از سدة شانزدهم ميلادي بدينسو، سه تحول اجتماعي پديد آمد و رفته رفته در اروپا و آمريكا و سپس بر سراسر جهان غلبه يافت: نخست برپايي حكومتهاي داراي مرزهاي معيّن، دوم تكوين نظامهاي اقتصادي مبتني بر سرمايه، و سوم تشكيل جوامع بشري تحت عنوان «كشور» يا «ملت» و اين سه تحول اجتماعي تا اواخر سدة بيستم ميلادي به چيرگي اقتصادي ـ سياسي اروپا بر پهنه گيتي منجرگشت و به برپايي ساختارهاي سياسي و اقتصادي ويژهاي انجاميد كه چارچوب اصلي حيات اجتماعي را در پايان هزارة دوم «عصرما» تعريف نموده است، با اين تحول، واژة ملت هم با مفهوم جديدي همراه شده و تعريف تازه يافت كه بُعد سياسي آن را پر رنگتر ساخته است؛ يعني «گروهي از افراد كه در سرزمين خاص و تحت حكومت واحد زندگي ميكنند» هرچند داراي نژاد، زبان، دين، فرهنگ يا گذشتة تاريخي متفاوت باشند.
به هرحال، شايد بتوان گفت نخستين ملتها پس از معاهدة وستفاليا در سال 1648 ميلادي، شكل گرفتند و تعريف ارائه شده در آن معاهده تقريباً با تعريف امروزي ملت مشابهت و نزديكي دارد؛ زيرا در آن از عناصري مانند سرزمين واحد، حاكميت واحد، گذشته تاريخي و فرهنگي و همچنين زبان واحد نام برده شده است. هرچند آنچه پس از آن معاهده تأسيس شد دولتهاي ملي نام گرفتند و در آغاز واكنشي بود در برابر دولت امپراتوري به ويژه امپراتوري كليسايي كه حدود جغرافيايي با ويژگيهاي زباني، فرهنگي و نژادي معرف آن بود، اما بعد با انقلاب فرانسه شكل ديگري از دولتهاي ملي كه داعيه نمايندگي از ملت را در بُعد سياسي داشتند، مطرح شد و اين تلقي از دولت ملي كه بر مبناي آزادي فرد و به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت بنا يافته بود، به سرعت از مرزهاي اروپا گذشت و پس از جنگهاي جهاني اول و دوم به قارههاي آسيا، آفريقا و امريكاي لاتين گسترش يافته و موج ملت خواهي همه جا را فراگرفت.
اسلاید 5 :
گرچه انتقال اين تجارب فكري ـ فرهنگي و سياسي در سرزمينهاي ديگر با چالشهاي جدي مواجه شد و بستري مناسبي نيافت؛ زيرا دو ركن اصلي دولت ملي؛ يعني «مليت» و «نمايندگي» در سرزمينهاي ديگر كه از بنياد با آن بيگانه بودند، مفهومي بومي پيدا نكرد و با موانع جدي مواجه شد. مثلاً پس از فروپاشي امپراتوري عثماني، در قلمرو آن ملتهاي مختلفي شكل گرفتند كه اگر بناي مليت را زبان، نژاد، تاريخ و فرهنگ مشترك بدانيم، نه تعدد كشورهاي عربي قابل توجيه است و نه بسياري از كشورهاي ديگر كه از اقوام، زبانها و نژادهاي مختلف و متفاوت تشكيل شدهاند در قالب مليت توجيه پذير و قابل جمع اند.
گذشته از اين تناقض، تاريخ تكوين دولتهاي ملي در غرب با سكولاريسم پيوند خورده است. در آنجا مذهب خود عامل درگيري و نزاع بود و در نتيجة آن، دولتهاي ملي جدا از مذهب و ديانت تأسيس شد. در حالي كه در امپراتوري اسلامي، دين اسلام مايه وحدت و همدلي و يگانه عامل همبستگي بود.
به هرحال، با وقوع حوادثي در اروپا ـ نظير انقلاب علمي، رنسانس و اصلاح مذهبي ـ هويتهاي قبلي انسان غربي به طور كامل فرو ريخت و واحدهاي سياسي جديدي تحت عنوان «دولتهاي ملي» شكل گرفتند كه موجب پيدايش مفهوم جديدي از هويت جمعي، تحت عنوان «هويت ملي» شد، و اين مفهوم هم زماني برجسته شد كه احساسات نهفته در جوامع ملي، پايهاي براي يك طرح سياسي، فرهنگي و اقتصادي قرارگرفت.
اسلاید 6 :
تعريف هويت ملي
هويت ملي يك پديدة سياسي و اجتماعي جديد و ناشي از شكلگيري پديدهاي به نام ملت است، و با توجه به تعريفي كه از دو واژة هويت و ملت ارائه شد، روشن شد كه هويت همان آگاهي و تعريفي است كه يك فرد از خود دارد. از اينرو، هويت هم شناختن خويش است و هم معرفي و شناسايي خويشتن به ديگران. با توجه به همين نكته است كه برخي از نويسندگان مانند الكساندر ونت، از محققان روابط بين الملل، به چهار نوع هويت فردي، نقشي، نوعي و هويت ملي قائلند. اما به نظر ميرسد بهترين تعريف، تقسيم بندي سه گانهاي است كه هويت را به هويت فردي، هويت اجتماعي و هويت ملي تقسيم ميكند. در هويت فردي، فرد خود را با نشانهها و معياهاي شخصي و محيط كوچكي همچون خانواده، معرفي ميكند. اما هويت اجتماعي از تنوع بيشتري برخوردار بوده و شامل لايههاي متعدد و گونههاي متفاوت ميگردد، نظير هويت نژادي، هويت قومي، هويت شغلي ـ حرفهاي و يا هويت مذهبي كه همه جنبههاي گوناگون و مختلف هويت اجتماعي هستند. در سطح بعدي و بالاتر، هويت ملي مطرح است كه برخلاف هويت اجتماعي، يكسان و منحصر به فرد بوده و در بالاترين سطح قرار دارد و هركسي بيش از يك هويت ملي ندارد. احمد اشرف مينويسد:
اسلاید 7 :
هويت ملي و قومي از انواع هويت جمعي است و به معناي احساس همبستگي بزرگ ملي و قومي و آگاهي از آن و احساس و فاداري به آن و فداكاري در راه آن است.» ظاهر اين تعريف عدم تفكيك بين هويت ملي و هويت قومي است، در حالي كه هويت ملي در بالاترين سطح طبقه بندي هويت قرار داشته و هويتهاي ديگر نميتوانند در برابر آن قرار بگيرند. چون هويت ملي، جمع هويتهاي فردي و اجتماعي در محيط كلان ملي است و مقصود از محيط ملي هم چارچوب سرزميني دولت مدرن است كه به افراد ساكن اين حوزة جغرافيايي هويت خاصي ميبخشد.
بنابراين، هم سطح قرار دادن هويت قومي با هويت ملي، احتمالاً ناشي از عدم درك و شناخت مفهوم امروزي «ملت» باشد. چنانچه كسي با تعريف علمي و امروزي ملت كه براساس مفهوم دولت ـ ملت بنا يافته است، آشنا باشد، نميتواند گروههاي قومي را با اينكه دولتي در يك سرزمين شناخته شده تشكيل ندادهاند، ملت قلمداد كند. از اينرو، گروههاي قومي متفاوتي كه در يك كشور زندگي ميكنند، داراي هويت ملي همان كشور بوده و اين هويت همانگونه كه منحصر به فرد است، در بالاترين سطح از سلسله مراتب هويتها هم قرار دارد.
به عبارت ديگر، ميتوان هويت ملي را اينگونه تعريف كرد كه آنچه به وسيله آن دو يا چند چيز، از هم شناسايي ميگردد «هويت» نام دارد و اين هويت بر دو قسم تقسيم ميشود: هويت فردي و هويت جمعي.
هويت فردي، عبارت است از شاخصهها و نشانههايي كه يك فرد را از فرد ديگر متمايز ميسازد؛ و هويت جمعي، عبارت است از نشانههايي كه يك جمع را از جمعي ديگر متمايز ميگرداند. چنانچه اين جمع يك ملت باشد، هويت آنان، هويت ملي ناميده ميشود كه با آن ميتوان آن ملت را از ديگر ملتها باز شناخت.
اسلاید 8 :
عناصر و مؤلفههاي هويت ملي
برخي از انديشمندان سنتي در علوم سياسي، اجتماعي و جغرافيا، عنصر ويژهاي از عناصر تشكيل دهندة هويت ملي را اصل دانستهاند. در جغرافيا، «سرزمين مشترك» و «تاريح مشترك» اصل تلقي ميگردد؛ و در علوم اجتماعي، «زبان مشترك» و «دين مشترك»؛ و در علوم سياسي بر«ساختارسياسي مشترك» و «ملت و مليت» تكيه و تأكيد ميگردد. در حالي كه «هويت ملي» پديدهاي است مركب از همة اين عناصر و عناصر ديگر، همانند زبان، هنر، آداب و رسوم. به تعبير ديگر، كساني كه با هم در سرزمين واحد زندگي كردهاند، با هم احساس خوشبختي و شادماني داشتهاند، و باهم رنج بردهاند و داراي تجارب يكسان و اهداف وآرمانهاي مشتركاند، در واقع اين همان چيزي است كه ميتوان از آن تحت عنوان «شخصيت» يا «هويت ملي» ياد كرد. از اينرو، در برخي مطالعات، از چهار دسته ارزشهاي ملي، ديني، جامعهاي و انساني به عنوان عناصر تشكيل دهندة هويت ملي، سخن به ميان آمده است. ارزشهاي ملي، تمامي مشتركات فرهنگي، اعم از سرزمين، زبان، نهادهاي سياسي، سنتها و ادبيات ملي را شامل ميگردد. مراد از ارزشهاي ديني، تمامي مشتركات فرهنك ديني است، و منظور از ارزشهاي جامعهاي، اصول و قواعد اجتماعي كه رعايت آن جهت تحكيم مناسبات اجتماعي ضروري است، و ارزشهاي انساني نيز عبارت از كليه اصول و قواعد انساني است كه فارغ از هرگونه محدوديت اجتماعي و جغرافيايي، جهت بقاي بشريت بايد رعايت گردد.
برخي از صاحب نظران، بر عنصر«اراده با هم زيستن در طول تاريخ» تكيه كردهاند؛ يعني آنچه مردم را در طول تاريخ در رنج و شادي و جنگ و صلح با هم شريك كرده و در كنار هم قراردادهاند و از طريق يك سرنوشت مشترك تاريخي به آنان هويت خاصي بخشيده است، اراده باهم زيستن آنان بوده است.
اسلاید 9 :
به هرحال، تجزيه و تحليل هويت ملي با پيچيدگي و ابهام مواجه است و اين ابهام و پيچيدگي هم ناشي از مؤلفهها و عناصر تشكيل دهندة هويت ملي است. سرزمين، نژاد، زبان، مذهب، سنتها، تمدن، خاطرات تاريخي، اشتراك منافع، مقتضيات جغرافيايي، آمالها و آرزوهاي مشترك، هر يك عواملي هستند كه نميتوان نسبت به آنها بياعتنا بود و از اينرو، هر كشوري به اقتضاي شرايط سياسي، جغرافيايي و بافت اجتماعي خويش، بر عنصر يا عناصري از آن، تكيه و تأكيد داشته است. در عين حال هيچ يك از آنها به تنهايي، نميتواند، تفسير نهايي و عنصراصلي هويت ملي باشد. اما ميتوان برخي از اين عناصر را به عنوان مؤلفههاي مهمتر هويت ملي، در اولويت قرار داد. نظير دين مشترك، سرزمين مشترك، تاريخ مشترك و فرهنگ يا ميراث فرهنگي مشترك.
اسلاید 10 :
دين مشترك
دين اسلام، ميتواند معيار همبستگي ملي و از مهمترين مؤلفههاي هويت ملي ما باشد؛ زيرا گذشته از اينكه 99% مردم افغانستان مسلمان هستند، اصول و ارزشهاي اسلامي، نظام ارزشي و اعتقادي مردم را تشكيل داده و ارزشها و آموزههاي اسلامي در رفتارها و گفتارها و در همه ابعاد حيات فردي و جمعي جامعه رسوخ و نمود يافته است و هويت ديني، فرهنگي و تاريخيشان را شكل داده است. از اينرو، ميتوان گفت كه اسلام نه تنها براي جامعة ما هويت ساز است، بلكه با اصول و ارزشهاي متعالي كه دارد، زندگي مسالمت آميز و خوشايندي را براي همة، اعم از مسلمان و غير مسلمان، فراهم ميسازد.