بخشی از مقاله
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
در سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پنج رهبر قدرتمند آمدند و رفتند. شاه در ایران ، انورسادات در مصر، حافظ اسد در سوریه ، صدام حسین درعراق و امام خمینی در ایران. سبک آمدن و رفتن آنها عبرتی است برای همه رهبران سیاسی جهان. شاه توسط انگلیسیها در ایران منصوب شد و با نوکری انگلیسیها و سپس آمریکائیها شاهی نمود و آن وقت که ملت ایران قیام کرد واو را اخراج نمود، اربابان آمریکائی و انگلیسی او هیچ کاری برای دوام قدرت او نتوانستند انجام دهند و شاه آواره جهان شد و آمریکائیها حتی برای معالجه آن بدبخت با وی همکاری ننمودند، زیرا تاریخ مصرف شاه تمام شده بود .
شاه بییاری ملت با قدرت اجنبی، بر قدرت نشست و با قیام ملت از سریرقدرت پائین کشیده شد و ذلیلانه از ایران اخراج شد . میلیونها ایرانی اخراج شاه را بدرقه کردند و در فرار او شادمانی کردند. سادات پس از مرگ جمالعبدالناصر به حکومت، در غیاب رأی ملت رسید و سپس برای استمرار حکومت خود با دشمنان ملت مصر و اسلام، اسرائیل و آمریکا سازش کرد و اسرائیل را بدون اجازهٔ ملت بزرگ مصر به رسمیت شناخت، در نتیجه نماینده ملت غیور مسلمان مصر او را هلاک کرد.
ملت مصر با گلوله قهرآمیز خود، سادات را بدرقه نمودند ، "ولکل فرعون موسی" . حافظ اسد در سوریه با کودتا آمد اما به آرمانهای ضد صهیونیستی ملت عرب وفادار ماند و لذا با عزّت رفت. صدام حسین با تکیه بر حزب بعث و ارتش سرکوبگر بعثی و شبکه جاسوسی مخوف بعث، سالها بر ملت عراق حکومت کرد و به نمایندگی آمریکا و رژیمهای ارتجاعی عرب به انقلاب اسلامی ایران حمله نمود. وی در نوکری قدرتهای جهانی و ارتجاع منطقه وحشیگریهای بیشمار نمود. امّا، سرانجام او را از سوراخی بیرون کشیدند و ملت عراق او را اعدام نمود.
امّا، امام خمینی پس ازسالها تبعید با استقبال میلیونها ایرانی به آغوش وطن و ملت، قهرمانانه بازگشت در حالیکه هنوز رژیم شاه پابرجا بود و هایزر و آمریکائیها در ایران بودند.امّا ده روز پس از آمدن او که به دعوت ملت ایران بود رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بدست خلق قهرمان در ایران سرنگون شد.
"جاءالحق و ذهقالباطل" امام خمینی ده سال در ایران رهبری نمود او سلطنت نکرد بلکه خادمی ملت را نمود. او بردستکارگران، بسیجیها و طبقات رنجبر و مستضعف ایران بوسه زد و ملت ایران را احیاء نمود. او در زمان حکومت رژیم شاه گفت که، خمینی با کمک ملت ایران حکومت تعیین میکند . او گفت: که ملت در رأس امور است .
او نگفت که من سلطانم ، او نگفت که من سایه خدا هستم .او نگفت که من نماینده خدا بر زمینم . او نگفت که من منصوب خدا و امام زمان هستم . او گفت : من خادم ملت ایران هستم. او حکومت کرد بر قلب میلیونها ایرانی ، علیرغم توطئهها و کودتاها و طرحهای براندازی همه قدرتهای جهانی، با تکیه بر ملت ایران، انقلاب اسلامی ایران را رهبری نمود. او با استقبال میلیونها ایرانی به مام وطن بازگشت و با بدرقه و آه و اشک و عزای عمومی میلیونها ایرانی که چندین برابر جمعیت استقبال کننده بودند به ملکوت اعلی پرواز کرد. چون او از ملت بود و با ملت بود و برای ملت بود .
منبع قدرت او، قدرتهای جهانی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت نبود ، بلکه اراده و خواست ملت ایران بود . "فاعنبرو ا یا اولی الابصار". او با خدا و ملت ایران بیعت نمود . دستی در دست خدا و دستی در دست عیالالله نه دستی در دست قدرتهای اجنبی. لذا با افتخار و سربلندی آمد و با شکوه و عظمت بیشتر رفت. او در تاریخ اسلام و ایران ماندگارشد. وستارهای شد درخشان بر تارک افتخارات اسلام عزیز و ایران سربلند .
بیشک تا ابد نام امام خمینی به نیکی و بزرگی درقلبهای ملت ایران زنده است. یادش و راهش همیشه مستدام باد. زندهباد ایران اسلامی ، پاینده باد نام امام خمینی.
سخنان برگزیده امام
از سخنان امام(ع)در مورد آفرينش آسمان و زمين و آدم كه در آن ذكر حج نيزآمده است.
«در اين خطبه از ستايش خداوند،آفرينش جهان،فرشتگان،و گزينش انبياء،بعثتپيامبر(ص) و از قرآن و احكام شرع سخن به ميان آمده است».
هرگز كنه ذاتش درك نشود:
ستايش مخصوص خداوندى است كه ستايشگران از مدحش عاجزند[1]و حسابگرانزبردست نعمتهايش را احصاء نتوانند كرد،و كوشش كنندگان هر چند خويش را خستهكنند حقش را ادا نتوانند نمود،هم او است كه افكار بلند ژرف انديش،كنه ذاتش رادرك نكنند[2].و غواصان درياى علوم و دانشها،دستشان را از پى بردن به كمال هستيشكوتاه گردد،يعنى آنكس كه براى صفاتش حدى نيست و اوصاف كمالش را توصيفنتوان كرد،و براى ذاتش وقتى معين،و سرآمدى مشخص نتوان تعيين نمود،مخلوقاترا با قدرتش آفريد،بادها را با رحمتش به حركت آورد،و اضطراب و لرزش زمينرا به وسيله كوهها،آرامش بخشيد.[3]و[4]
نخستشناسائى خدا:
سرآغاز دين معرفت او است،[5]و كمال معرفتش تصديق ذات او،و كمال تصديقذاتش توحيد و شهادت بر يگانگى او است،و كمال توحيد و شهادت بر يگانگيش اخلاصاست،و كمال اخلاصش آن است كه وى را از صفات ممكنات پيراسته دارند،چه اينكههر صفتى گواهى مىدهد كه غير از صفت موصوف است و هر موصوفى شهادت مىدهد كهغير از صفت است، آنكس كه خداى را(به صفات
ممكنات)توصيف كند وى را به چيزىمقرون دانسته،و آن كس كه وى را مقرون به چيزى قرار دهد،تعدد در ذات او قائل شده،و هر كس تعدد در ذات او قائل شود،اجزائى براى او تصور كرده،و هر كس اجزائى براىاو قائل شود وى را نشناخته است. و كسى كه او را نشناسد،[6]به سوى او اشاره مىكند،و هر كس به سويش اشاره كند،برايش حدى تعيين كرده،و آن كه او را محدود بداند،وى را به شمارش آورده،و آن كسكه بگويد خدا در كجا است؟وى را در ضمن چيزى تصور كرده،و هر كس
بپرسد بر روىچه قرار دارد؟جائى را از او خالى دانسته،همواره بوده است و از چيزى به وجود نيامده،و وجودى است كه سابقه عدم براى او نيست،با همه چيز هست اما نه اينكه قرين آن باشد،[7]و مغاير با همه چيز است، اما نه اينكه از آن بيگانه و جدا باشد،انجام دهنده است،اما نه به آن معنى كه حركات و ابزارى داشته باشد،بينا استحتى در آن زمانى كه موجودقابل رؤيتى وجود نداشت،تنها است زيرا كسى وجود نداشته تا به او انس گيرد،و از فقدانشترسان و ناراحتشود.
آفرينش جهان:
خلق را ايجاد نمود و بدون نياز به انديشه،و فكر و استفاده از تجربه،آفرينش راآغاز كرد،و بىآنكه حركتى ايجاد كند و تصميم آميخته با اضطرابى در او راه داشته باشد،جهان را ايجاد نمود،پديد آمدن هر يك از موجودات را بوقت مناسب خود موكول ساختو در ميان موجودات،با طبايع متضاد هماهنگى برقرار نمود،[8]و در هر كدام،طبيعتو غريزه مخصوص به خودشان آفريد،و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانيد،او پيشاز آنكه آنها را بيافريند،از تمام جزئيات و جوانب آنها آگاه بود،و به حدود و پايان آنهااحاطه داشت،و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود.پس از آن خداوند طبقات جو را ازهم گشود،[9]و اطراف آن را باز كرد و فضاهاى خالى ايجاد نمود،و در آن آبى كهامواج متلاطم آن روى هم
مىغلطيد،جارى ساخت، و آن را بر پشتبادى شديد،و طوفانىكوبنده حمل نمود،پس از آن باد را به باز گرداندن آن فرمان داد،و بر نگهداريش آن رامسلط ساخت،و به حدى كه بايد،مقرون نمود،فضاى خالى در زير آن گشوده و آب دربالاى آن در حركتبود،سپس خداوند طوفانى برانگيخت كه جز متلاطم ساختن آن آب كارديگرى نداشت،و بطور مداوم امواج آب را در هم مىكوبيد، طوفان بشدت مىوزيد،و از نقطهاى دور سرچشمه مىگرفتبعد از آن به آن فرمان داد تا آبهاى متراكم و امواج عظيم آب رابر هم زند،و امواج اين درياها را به هر سو بفرستد،پس آن را همانند مشكى به هم زد.و با همان شدت كه
در فضا مىوزيد بر امواج آب نيز حملهور شد،از اولش برمىداشت وبه آخرش فرو مىريخت،و قسمتهاى ساكن آب را به امواج متحرك مىپيوست،آبها روىهم انباشته شدند،و همچون قله كوه بالا آمدند،و امواج روى آب كفهائى بيرون فرستادو آن را در هواى باز و جوى وسيع بالا برد،و از آن هفت آسمان را پديد آورد، آسمانپائين را همچون موج مهار شده،و آسمان برترين را همچون سقفى محفوظ و بلند
قرارداد،بدون اينكه نياز به ستونى براى نگهدارى آن باشد،و نه ميخهائى كه آن را به بندد، سپس آسمان پائين را به وسيله كواكب و نور ستارگان درخشان زينتبخشيد و در آنچراغى روشنى بخش و ماهى نور افشان به جريان انداخت،كه در مدارى متحرك و صفحهاىجنبنده بگردند.[10]
آفرينش فرشتگان:
پس آنگاه آسمانهاى بالا را از هم گشود،و مملو از فرشتگان مختلف ساخت،[11]گروهى از آنان هميشه به سجدهاند و ركوع ندارند،و يا به ركوعند و قيام نمى-كنند،و يا در صفوفى كه هرگز از هم پراكنده نمىگردد قرار دارند،و يا همواره تسبيح مىگويندو هرگز خسته نمىشوند، هيچگاه خواب چشمان آنها را نمىپوشاند،و عقول آنها گرفتارنسيان و سهو نمىگردد،بدن آنها به سستى نمىگرايد،و غفلت و نسيان بر آنان عارضنمىشود.و گروهى ديگر امينان وحى او،و زبان او به سوى پيامبرانند،و پيوسته براىرساندن حكم و فرمانش در رفت و آمدند.
و جمعى ديگر حافظان بندگان اويند و دربانان بهشت او،بعضى از آنها پايشان درطبقات پائين زمين ثابت،و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته،و اركان وجودشان ازاقطار جهان بيرون رفته و كتفهاى آنها براى حفظ پايههاى عرض خدا آماده است،و در برابرعرش او،سر را پائين افكندهاند و در زير آن بالها را به خود پيچيدهاند،در ميان آنها با كسانىكه در مراتب پائينتر قرار دارند حجاب عزت و پردههاى قدرت فاصله انداخته،هرگزپروردگار خود را با نيروى وهم تصوير نكنند،و صفات مخلوقان را براى او قائل نشوند،هرگز وى را در مكانى محدود نمىسازند،و با چشم به او اشاره نمىكنند!. آفرينش آدم:
سپس خداوند مقدارى خاك از قسمتهاى سخت و نرم زمين،و خاكهاى مستعد،شيرينو شوره زار آن
گرد آورد و آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد،و با رطوبت آن رابهم آميخت تا به صورت موجودى چسبناك درآمد[12]،و از آن صورتى داراى اعضاء و جوارحپيوستگيها،و گسستگيها آفريد،آن را جامد كرد تا محكم شود و صاف و محكم و خشك ساختتا وقتى معلوم و سرانجامى معين.و آنگاه از روح خود در او دميد،پس به صورت انسانىداراى نيروى عقل كه وى را به تكاپو مىاندازد در آمد،و داراى افكارى كه به وسيله آن درموجودات تصرف نمايد.به او جوارحى بخشيد كه به خدمتش پردازد و ابزارى عنايت كرد كهوى را به حركت آورد،نيروى انديشه،به او بخشيد كه حق را از باطل
بشناسد،و همچنينذائقه،شامه و وسيله تشخيص رنگها و اجناس مختلف در اختيار او قرار داد،او را معجونى ازرنگهاى گوناگون و مواد موافق و نيروهاى متضاد و اخلاط مختلف:حرارت،برودت،رطوبت،و يبوست و ناراحتى و شادمانى ساخت.سپس خداوند از فرشتگان خواست كه وديعهالهى و عمل به پيمانى را كه با او داشتند،در مورد سجود در برابر آدم و خضوع به عنوانبزرگداشت او،اداء نمايند آنجا كه فرموده است:
«براى آدم سجده كنيد!پس آنها همه سجده كردند،مگر ابليس!»(بقره-34.)
[13]و همدستانش كه كبر و نخوت آنان را فرا گرفت،و شقاوت و بدبختى بر آنان غلبهنمود،به آفرينش خود از آتش افتخار نمودند،و به خلقت آدم از گل و خاك توهين كردند،پس خداوند براى اينكه آزمايشش كامل شود،و وعدهاى كه به وى داده منجز گردد،به او مهلتعطا كرد و فرمود:«تا روز معلوم مهلت داده شدى»(حجر-38 .
آدم در بهشت:سپس خداوند آدم را در خانهاى سكنى بخشيد كه زندگيش را در آنگوارا و پر بركت قرار داد،[14]جايگاه او را امن و امان كرد،و او را از ابليس و عداوت وىبر حذر داشت،اما دشمن بالاخره او را فريب داد به خاطر اينكه بر او حسادت مىورزيد و ازاينكه او در سراى پايدار،و همنشين نيكان است ناراحتبود،آدم يقين خود را به شك و وسوسهاو فروخت،و تصميم راسخ را با گفته سست او مبادله كرد،و به خاطر همين موضوع،شادى خودرا مبدل به ترس و وحشتساخت،و فريب برايش پشيمانى به بار آورد.پس از آن خداونددامنه توبه را برايش گسترد،كلمات رحمتش را به او القاء نمود،بازگشتبه بهشت را به وى وعدهداد،و او را به سراى آزمايش و جايگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.
رسالت پيامبران براى استخراج گنجهاى عقول:
از ميان فرزندان او پيامبرانى برگزيد،و پيمان وحى را از آنان گرفت،و از آنها خواستكه امانت رسالتش را به مردم برسانند در زمانى كه اكثر مردم پيمان خدا را تبديل كرده بودند و حقاو را نمىشناختند.و همتا و شريكانى براى او قرار داده بودند،و شياطين آنها را از معرفتخدا باز داشته،و از عبادت و اطاعتش آنها را جدا نموده بودند،پيامبرانش در ميان آنها مبعوثساخت، و پى در پى رسولان خود را به سوى آنان فرستاد،تا پيمان فطرت را از آنان مطالبهنمايند[15]و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آنها آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجترا بر آنها تمام كنند، گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار سازند،و آيات قدرت خداى را به آناننشان دهند:آن سقف بلند پايه آسمان كه بر فراز آنها قرار آنها قرار
گرفته،و اين گاهواره زمينكه در زير پاى آنها گسترده،و وسائل معيشتى كه آنها را زنده نگهميدارد،و اجلهائى كه آنها رافانى مىسازد،و مشكلات و رنجهائى كه آنها را پير مىكند،و حوادثى كه پى در پى برآنان وارد مىگردد،[همه اينها را به آنها گوشزد كنند).
خداوند هرگز بندگان خود را،از پيامبران مرسل،و كتب آسمانى و يا دليلى قاطعو يا راهى صاف و مستقيم خالى نگذارده،پيامبرانى كه با كمى نفراتشان و فراوانى دشمنانو تكذيب كنندگان،هرگز در انجام وظائف خود كوتاهى نمىكردند،پيامبرانى كه بعضىبشارت به ظهور پيغمبر آينده دادند،و بعضى به خاطر پيامبر پيشين شناخته شده بودند.عصر بعثت محمد(ص):
به همين حال قرنها گذشت،و روزگاران سپرى شد،پدران در گذشتند و فرزندانجانشين آنها گرديدند،تا اينكه خداوند سبحان،براى وفاى به وعده خود،و كاملگردانيدن نبوت،محمد(ص) رسول خويش را مبعوث ساخت كسى كه از همه پيامبرانبراى بشارت به آمدنش پيمان گرفته شده
بود،نشانههايش مشهور و ميلادش پسنديده بود،در آن روز(كه او قدم به جهان گذارد)مردم زمين داراى مذاهب پراكنده(16]و خواستههاى ضد و نقيض،و جمعيتهائى متشتتبودند،عدهاى خداى را به مخلوقش تشبيه مىكردند،گروهى ملحد بودند،و جمعى معبودهاى ديگرى غير از خداى يگانه داشتند،اما او آنها رااز گمراهى نجات داد و هدايت نمود، و با موقعيتخود آنان را از جهالت نجات بخشيد.
سپس خداى سبحان لقاى خويش را براى محمد(ص)اختيار كرد و آنچه را نزد خودداشت، براى او پسنديد،او را با انتقال از دنيا گرامى داشت،و از گرفتارى با مشكلاتنجات داد،وى را در نهايت احترام قبض روح كرد و به سوى خويش فرا خواند،او همآنچه را كه انبياى پيشين براى امتخود گذارده بودند،در ميان امتخويش به جاىگذاشت(كتاب خدا و اوصياى خويش را ميان آنان قرار داد)زيرا آنها هرگز امتخودرا مهمل و بىسرپرست رها نساختند و بدون اينكه راهى روشن و دانشى پايدار به آنها بدهنداز ميان آنان بيرون نرفتند.
قرآن و احكام دينى:
هم اكنون كتاب پروردگار شما در ميان شما است،حلال و حرامش آشكار و فريضههاو مستحبات و ناسخ و منسوخ،و مباح و ممنوع،خاص و عام،پندها و مثلها،مطلقها ومحدودها، محكمات و متشابهاتش همه معلوم است،مجملات آن به بركت محكمات وآيات روشن،تفسير شده،نكات پيچيده آن(در پرتو آيات ديگر)واضح است و آنچه راكه پيمان معرفت آن از همه گرفته شده،معلوم است. و نيز آنچه بندگان موظف به آگاهى از آن نيستند(مانند كنه ذات خدا)آشكار است،قسمتى از احكام در كتاب خدا(براى مدتى محدود)الزام شده و ناسخ آن در سنت پيامبرآمده،و بعضى در سنت واجب شده در حاليكه قبلا در كتاب خدا(براى مدت محدودى)ترك آن مجاز بوده،و بعضى در اوقات معينى واجب است و بعضى وجوب آن در آيندهاز بين رفته است،محرمات آن از هم جدا است:يك قسمت،گناهان كبيره است كهكيفرش را آتش قرار داده،و قسمتى صغيره است كه غفرانش را براى آن مهيا ساخته،و برخى انجام كمش مقبول و مراحل بيشترش در وسعت.
حجخانه خدا نشانه عظمت اسلام!
(قسمتى از اين خطبه است كه در مورد حجبيان فرموده):
حجبيت الحرام را بر شما واجب كرده و همان خانهاى كه آن را قبله مردم قرارداده است:كه همچون تشنه كامانى كه به آبگاه مىروند،به سوى آن رو مىآورند،وهمانند كبوتران به آن پناه مىبرند:خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر عظمتش،وتسليم آنان در مقابل عزتش قرار داده،و از ميان مخلوقش شنوندگانى را برگزيده كه دعوتاو را به سوى اين خانه اجابت كنند،و سخنش را تصديق نمايند،و در مواقف پيامبران قرارگيرند،همچون فرشتگان كه به گرد عرش مىگردند،به گرد آن طواف كنند،و سودهاىفراوان در اين تجارتخانهى عبادت بدست آورند،و به سوى ميعادگاه آمرزشش
بشتابند،خداوند متعال اين خانهى خود را پرچمى براى اسلام قرار داد[17]و حرم امنى براىپناهندگان به آن،بجا آوردن حج آن را از فرائض شمرده،و اداى حق آن را واجب كرد،و بر همه شما مقرر داشت كه به زيارت آن برويد و فرمود:«آنكس كه استطاعت رفتن به خانهخدا داشته باشد،حجبر او فرض است،و آن كس كه كفر ورزد خداوند از همه جهانيان بى-نياز است» (16-آل عمران-97 .)
توضيحها:
[1]-اين خطبه را«بحار الانوار»از كتاب«الحكمة و المواعظ»على بنمحمد واسطى،و شيخ ابو منصور احمد بن على بن ابيطالب طبرسى در كتاب«احتجاج»چاپ جديد جلد 1 صفحه 294 و قسمتى از آن را شيخ كمال الدينمحمد بن طلحه شافعى در كتاب«مطالب السؤال»كه از كتب معروف اهل تسنناست،نقل كردهاند.
(مستدرك و مدارك نهج البلاغه صفحه236 نوشته هادى كاشف الغطاءطبع بيروت).
و ما در شرح بسيارى از خطبهها اسناد آنها را از كتب ديگر(غير از نهجالبلاغه)مىآوريم تا روشن گردد تنها«سيد رضى»رحمة الله عليه نيست كه اينخطبهها را نقل كرده است.
[2]لا يبلغ مدحته(ستايشگران از مدحش عاجزند)انسان از نظر نيروىفكرى و جسمى محدود است،بهمين جهت نمىتواند ستايش خداوند را آنچنان كه بايد بگويد،و نه نعمتهاى بىشمارش را بشمارد،و نه بطور كامل اداىوظيفه نمايد.
[3]-لا يدركه بعد الهمم(كنه ذاتش درك نشود)ذات نامحدود خداوندرا با افكار انسانى نمىتوان،درك كرد،و مقصود از جمله الذى ليس لصفته...»
اين است كه خداوند چون وجودى استبىپايان صفات او نيز نامحدود است،و حد و مرزى براى آنها تصور نمىتوان كرد.
[4]و وتد بالصخور(لرزش زمين را آرامش بخشيد)مقصود امام(ع)اين است كه كوهها حركات مضطربانه زمين را كنترل مىكنند،و از نظر علوم طبيعى نيز ثابت است كه كوهها همانند ميخها در دل زمين فرو رفته و باعثپيوستگى قشرهاى مختلف زمين و پيشگيرى از لرزشهاى آن هستند،و اگر
كوههااز ريشه پنجه در هم نمىافكندند و همچون زرهى قشر زمين را نگاه نمى-داشتند فشار درونى از يكسو و تاثير جزر و مد ناشى از جاذبه ماه از سوى ديگرآرامش را از ساكنان زمين سلب مىكرد.
[5]اول الدين معرفته،(سر آغاز دين شناسائى او است)ريشه تماممسائل مذهبى به عقائد،باز مىگردد و تمام عقائد،از معرفت و شناسائى خداو صفات او سرچشمه ميگيرد،بنابر اين سرآغاز تمام برنامهها و تعليمات دينىهمان شناسائى او است