بخشی از مقاله
انقلاب اسلامي ايران و نظريه اسكاچپل
مقدمه
يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي فرو شكستن قالبهاي فكري نظريهپردازي درمورد انقلابهاست. ازجمله نظريههاي مطرح در محافل علمي جهان، نظريه خانم تدا اسكاچپل دركتاب دولتها و انقلابهاي اجتماعي است كه همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي درسال 1979م به چاپ رسيد.
انقلاب اسلامي ايران كه مبتني بر آموزههاي شيعي است، درسال 1357 (1979م) به پيروزي رسيد. ماهيت انقلابي انديشه شيعي، اعتقاد به ظهور منجي موعود(عج) و برپايي حكومتي بر محور عدل و عدالت موجب پويايي تفكر شيعي بوده و سبب گرديده است تا شيعيان از وضع موجود ناراضي بوده و همواره به سوي وضعي مطلوبتر گام بر دارند.
بر اين اساس، سير تاريخي تفكر شيعه حاكي از آن است كه انديشه سياسي شيعه با توجه به وضع و شرايط هر زمان در قالبي خاص ظهور نموده و موجب بقاي سازمان خويش گرديده است.
اگر چه شيعه در طول حيات خويش در دورانهاي مختلف در قالب مفاهيمي همچون تقيه موجوديتش را حفظ نموده است؛ اما وجود مفاهيمي همچون امر به معروف و نهي از منكر،
جهاد، ظلمستيزي و دفاع از مباني و اصول اسلام دايره تقيه را محدود ساخته و شيعه را به اقدام عملي ملزم ميسازد. بنابراين نارضايتي و خشم از وضع موجود و آرمان وضع مطلوب آن گاه كه در كنار حس پرخاشگري و ظلمستيزي قرار گيرد، منجر به وقوع تحولي در راستاي نفي وضع موجود و جايگزيني وضعيت مطلوب خواهد شد. در اين ميان آنچه محرك اصلي خواهد بود مكتبي است كه اين انديشه بر اساس آن شكل گرفته است.
براي وقوع چنين تحولي در كنار شاخصههاي فوق، وجود رهبري آگاه و عالم كه نمونهاي از انسان ايدهآل اسلام باشد ضروري مينمايد؛ چراكه در هر مرحله از اين حركت تحولآفرين امكان انحراف از مسير حقيقت و موجسواري شخصيتهاي فرصتطلب دور از ذهن نميباشد و تاريخ گواه اين مطلب است كه حركتهاي آزاديبخش شيعي همچون نهضت مشروطيت و نهضت مليشدن صنعت نفت چگونه از مسير اصلي به بيراهه كشانده شد.
انقلاب اسلامي در ايران كه شالودههاي خود را بر مكتب اسلام و مبناي خويش را حركت تحولآفرين حسين بن علي(ع) در عقبة تاريخياش قرار داده بود، با وجود رهبري آگاه، فقيه و مجاهد و حضور مردمي پرشور با عزمي راسخ به وقوع پيوست. اين انقلاب در شرايطي رخ داد كه نظريهپردازان انقلاب نقش دين و مكتب را در وقوع انقلابها منكر شده يا به حداقل رسانده بودند.
از سوي ديگر كشور ايران داراي وضعيتي بود كه هيچ كدام از نظريهپردازان و صاحبنظران سياسي دنيا وقوع انقلاب را در آن نه تنها پيشبيني نميكردند، بلكه به طور كلي احتمال آن را هم ناممكن ميشمردند. جيمي كارتر درباره ايران گفت:"ايران همچون جزيرهاي با ثبات در يكي از بحرانيترين مناطق جهان ميباشد." تحليلگران سازمان سيا نيز يك سال قبل از انقلاب ادعا كردند: "ايران نه تنها در وضع انقلابي نيست، بلكه در حالت پيش از انقلاب هم به سر نميبرد."
به هر حال انقلاب رخ داد، به پيروزي رسيد و حدود 30سال است كه به حاكميت خود ادامه ميدهد. امروز آنچه فراروي ماست كارنامه 30 ساله انقلاب اسلامي در حوزههاي مختلف است.
درباره دستاوردهاي انقلاب اسلامي، كتابها و مقالات فراواني نوشته شده است و اين مسئله را از جهات مختلف علمي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... ميتوان مورد توجه قرار داد. آنچه در اين نوشتار به شكل مختصر و گذرا مورد بحث قرار ميگيرد تأثير انقلاب اسلامي ايران بر تئوريهاي انقلاب از سوي جامعهشناسان غربي ميباشد. كه در اينجا نظريه يكي از اين جامعهشناسان سياسي يعني خانم تدا اسكاچپل مورد توجه ميباشد.
اسكاچپل متولد 1947 در ميشگان آمريكاست و دكتري خود را در سال 1976 از دانشگاه هاروارد اخذ كرده است و هم اكنون از استادان برجسته دانشگاه كمبريج انگلستان ميباشد. وي در تحليل جوامع و انقلابها در زمرة ساختارگرايان قرار دارد. مطالعه بسيار جدي و عميق درباره سه انقلاب روسيه، چين و فرانسه و مقايسه آنها با يكديگر و انتشار كتابها و مقالات متعدد در اين حوزه او را در شمار نظريهپردازان مطرح در اين زمينه قرار داده است.
نظريه اسكاچپل
يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي فرو شكستن قالبهاي فكري نظريهپردازي درمورد انقلابهاست. ازجمله نظريههاي مطرح در محافل علمي جهان، نظريه خانم تدا اسكاچپل دركتاب دولتها و انقلابهاي اجتماعي4 است كه همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي درسال 1979م به چاپ رسيد.
نويسنده با تفكيك بين "انقلاب سياسي" و "انقلاب اجتماعي" بيان ميدارد كه يك انقلاب سياسي با تغيير حكومت، بدون تغيير در ساختارهاي اجتماعي همراه است. همچنين، منازعات طبقاتي و دهقاني نقشي در آن ندارد. انقلابهاي سياسي ساختار حكومت را تغيير ميدهند، ولي ساختار اجتماعي را تغيير نميدهند، و ضرورتاً نيز ناشي از تعارضات طبقاتي نيستند.
اما يك انقلاب اجتماعي عبارت است از: انتقال سريع و اساسي دولت و ساختارهاي طبقاتي يك جامعه كه با اغتشاشات طبقاتي از پايين جامعه مثل دهقانان همراهي ميشود. علاوه بر اين، باعث دگرگونيهاي ريشهدار در ساختار طبقاتي و اجتماعي ميشوند.
بنابر اين تعاريف، انقلاب اسلامي ايران را بايد در زمرة انقلابهاي اجتماعي به نظر اسكاچپل دانست. شرايطي كه درنظر وي خبر از وقوع انقلاب ميدهند عبارتند از:
يك) بحران سياسي دولت: به عقيده اسكاچپل:"تمام كساني كه دربارة انقلاب مطالبي به رشته تحرير در آوردهاند، ميدانند كه انقلابهاي اجتماعي با بحرانهاي سياسي آشكار آغاز ميشود. بر همگان روشن است كه انقلابهاي اجتماعي از طريق درگيري احزاب سياسي و انجمنهاي با نفوذ شكل ميگيرد. هيچ كس نميتواند واقعيت جنبههاي سياسي انقلاب اجتماعي را انكار كند".
دو) شورش از پايين: اسكاچپل معتقد است كه عوامل بنيادين در تبيين صحيح شورشهاي روستايي عبارتند از:
الف) الگوهاي نهادي رابطه دهقانان با يكديگر، با ابزارهايشان و با زمين در روستا؛
ب) الگوي نهادي رابطه دهقانان با مالكين؛
ج) توانايي يا ناتواني دولت در فرونشاندن شورشها.
در خصوص شورشها و اعتصابات شهري نيز، اسكاچپل معتقد است كه شورشهايي كه در مناطق شهري صورت ميگيرد درانقلابهاي اجتماعي نقش مهمي داشتهاند، ولي در مقايسه با شورشهاي دهقاني از اهميت كمتري بر خوردار هستند و در مقابل، اگر چه به شورشهاي روستايي نسبت به عوامل ديگر، كمتر توجه شده است، اين شورشها در كليه انقلابهاي اجتماعي كه در گذشته رخ داده نقش مهمي داشتهاند.
سه) مشاركت نخبگان حاشيهاي: نخبگان به سبب ديدگاه ملي خود ميتوانند جنبشهاي محلي دهقاني را در سطح ملي سازمان دهند و با سقوط رژيم حاكم، از جمله دولتسازان رژيم جديد باشند.
وي انقلابها را محصول اراده و فكر انسانها نميداند، بلكه به صورتي جبرگرايانه آنها را معلول ساختارهاي عمدتاً بيرون از قدرت انسان ميداند. اسكاچپل ميگويد: "به نظر من انقلابهاي اجتماعي توسط نهضتهاي انقلابي حقيقي كه در آنها يك رهبري ايدئولوژي حمايت تودهاي را براي خلع يد از يك نظام موجود تحت عنوان يك جانشين جديد جلب كند،
به نتيجه نرسيدهاند، به خوبي روشن است كه رهبران انقلابي معمولاً تا هنگام فروپاشي يا اصلاً حضور نداشتهاند و يا شخصيت سياسي حاشيهاي بودهاند و گروههاي مردمي به ويژه دهقانان، از طريق شورش در دگرگونيهاي انقلابي براي رسيدن به آرمانهاي خاص و اهداف خود كه مورد حمايت رهبران انقلابي قرار گرفته مشاركت نمودهاند.
به نظر اسكاچپل، جمع اين سه شرط، خبر از آمدن انقلاب ميدهد. انقلاب ربطي به تصميم آگاهانه افراد يا گروهها ندارد و اين تلاقي تصادفي شروط مذكور است كه انقلابها را به دنبال خود ميآورد، انقلابها ساخته نميشوند، انقلابها ميآيند. به هر حال وي با رد ارادي بودن وقوع انقلاب، تفسير انقلاب اجتماعي را تنها مبتني بر عوامل ساختاري و از پيش تعيينشده ميداند. و در وقوع انقلاب نقش انقلابيون در گسترش ايدئولوژي خود را انكار ميكند.