بخشی از مقاله

چکیده
بدون تردید انقلاب اسلامی عامل عمده بیداری اسلامی بوده است و نقش ویژه ای در روند بیداری ملل مسلمان ایفا کرده است. بیداری اسلامی که تا قبل از پیروزی انقلاب ایران تنها در حد نظریه و دیدگاه بود با پیروزی انقلاب اسلامی ایران از مراحله نظر به عمل رسید و به یک الگو برای تمامی مسلمانان در سراسر جهان مطرح گردید. در واقع پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون، نه تنها به پایان راه خود نرسیده، بلکه مجدد به عنان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند و در دنیایی که به سوی مادیات با سرعتی زیاد در حرکت بود، دریچهای از قدرت معنویات و اعتقادات دینی و مذهبی گشود.بنابر اطلاعات معتبر وگزارش های مستند نفوذ اسلام در قاره اروپا روز به روز در حال افزایش است. هر ساله تعداد زیادی در اروپا به اسلام می گروند و استعمارگران نیز از سه عامل اسلام هراسی،تفرقه،حمله نظامی سعی در ممانعت از گسترش اسلام دارند

فرضیات

-1تمدن اسلامی بار دیگردر حال احیا وشکوفایی مجدد می باشد

-2انقلاب اسلامی ایران در روند احیا وشکوفایی تمدن اسلامی نقش مهمی داشته است

مقدمه

امروزه »فرهنگ« و»تمدن«، مهمترین عاملی است که به ملل جهان هویت میبخشد، از اینرو، بیشتر ملتها درصدد بازسازی تعلقات تمدنی خود برآمدهاند. کشورهای اسلامی نیز از شمول این قاعده بیرون نیستند.

برخی بر این عقیدهاند که فرهنگ و تمدن، امری تاریخی و مربوط به گذشته است و افول و انحطاط تمدنها اجتنابناپذیر است.[1 ] از نظر آنها، فرهنگ همچون ارگانیسمی زنده است که تنها یک دور زندگی دارد؛ موجی است که اوج میگیرد،برای همیشه فرو میافتد. به عقیده آنها، فرهنگ و تمدن اسلامی نیز پس از شکلگیری، واوج گیری و آنگاه به انحطاط گرایید، پس احیای آن دیگر معنایی ندارد.[ 2]

گروهی دیگر، این نظریه را رد کرده و معتقدند:فرهنگ اسلامی نیز همواره جوشان، متحرک و زنده بوده است نه ایستا و مرده، چراکه در غیر این صورت، میبایست امروز به سبب هجوم دشمنان متعدد، اثری از فرهنگ و تمدن اسلامی نمیبود، در حالی که مسلمانان هر جا ضربه خوردهاند، تلاش کرده، دوباره روی پای خود ایستاده و دوره جدیدی از تاریخ فرهنگ و تمدنی خود را آغاز کردهاند. در دوران استعماری امروز با آنکه سخت تلاش میشود که ملتهای اسلامی پراکنده شده و هریک به تمدن باستانی خویش دلخوش و پایبند شوند، ریشههای تمدن اسلامی را چنان استوار میبینیم که میرود تا همان پیوندهای سدههای اوج خود را در ملتها ایجاد کند، هرچند به لحاظ سیاسی موانع بسیاری بر سر راهش وجود دارد.[ 3]

در این نوشتار ضمن بیان ادوار تاریخی فرهنگ وتمدن اسلامی به بررسی و تبیین چگونگی احیا ونوسازی تمدن اسلامی ونقش انقلاب اسلامی ایران در ان می پردازیم .

امکان بهرهبرداری عمده از تاریخ و مطالعات تاریخی، اساساً در گرو پذیرش تکرارپذیری حوادث البته در وجه کلی و فارغ از جزئیات است. به هر میزان که این اصل مبنایی، جدیتر و قطعیتر تلقی شود، اهتمام به فهم و تحلیل و تبیین رویدادهای تاریخی، وجهی منطقیتر خواهد داشت.واین همان نکته ایست که امام علی - ع - در نامه ای که به حارث همدانی نگاشته اند به ان اشاره میکنند

بررسی تاریخ اسلام، نشان میدهد که فرهنگ و تمدن اسلامی مسیری مضبوط و دقیق دارد و برپایه منطقی قابل درک و بیان شدنی، شکل گرفته است که احتمالا تبلور همان فلسفه تاریخ است که تاریخ تکرارمیشود.در نتیجه میتوان فرهنگ و تمدن اسلامی را میتوان به نه مرحله تقسیم کرد

وبا توجه به اصل تکرار پذیری تاریخ وبابررسی سیر تاریخی میتوان نتیجه گرفت که بار دیگر شاهد اوج واعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی وقدرتمندی مسلمین در آینده نه چندان دورخواهیم بود

مرحله اول: تاریخ اسلام با دعوت پیامبر اکرم صلیااللهعلیهوآلهوسلم از مکه آغاز شد و این همان آغاز حرکت در تاریخ فرهنگی و تمدن اسلامی بود.[5 ]


مرحله دوم: مرحله بعدی به باور ما از زمان هجرت به یثرب و تشکیل حکومت اسلامی در آن شهر آغاز میشود. در این نخستین حاکمیت اسلامی، شاهد ظهور تمام ویژگیهای لازم برای دستیابی به یک تمدن جهانی هستیم؛ با هجرت پیامبر اکرم صلیااللهعلیهوآلهوسلم یثرب تبدیل به مدینهالنبی شد. از این نام گذاری میتوان استنتاج کرد که مدنیت اسلامی با این حرکت پایه گذاری شد.[6 ]

مرحله سوم: گسترش اسلام در جزیره العرب، ایران، روم، مصر، هند و... مرحله سوم مسیر تمدن اسلامی بود. دورهای که اسلام نخست در منطقه و سپس فرامنطقه تعمیم یافت و از محدوده جغرافیایی مکه و مدینه خارج شد. این دوره گسترش اسلام شاید در پی وقایع سالهای آخر هجرت و نبردهای تبوک و موته خود را نمایان ساخت. بدین معنا که انتشار اسلام از جزیرهالعرب فراتر رفت و به منطقه نفوذ یکی از تمدنهای آن روز، یعنی تمدن روم شرقی وارد شد. همجواری اسلام با تمدنهای بزرگ آن روزگار؛ یعنی روم، ایران و مصر، خواه ناخواه زمینه ارتباط مسلمانان با این حوزههای تمدنی را فراهم آورد. از این نکته غافل نباید شد

که پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله پس از تثبیت حاکمیت خود که با عهد صلح حدیبیه اتفاق افتاد، امکان ارتباط مسلمانان با حوزههای تمدنی یاد شده را فراهم ساخت. ارسال نامه برای فرمانروایان این حکومتها اقدام عملیای بود که پیامبر با انجام آن، تمدن نوپای اسلامی را به مرحله جدیدی وارد ساخت. 3 همین ویژگی یعنی گسترش و انتشار تمدن اسلامی در زمان خلفای راشدین، عهد اموی و عباسی نیز تداوم یافت، به طوری که در اواسط عهد عباسی، گستره تمدن اسلامی در سه قاره آسیا و افریقا و اروپا ظاهر شد و زمینه دستیابی مسلمانان به علوم و دانشهای پراکنده در شرق و غرب دنیای آن روزگار فراهم گردید.

پهنه دنیای اسلام در سوی شرق از چین تا منتهی الیه مغرب مسکون آن روزگار، یعنی مغرب اسلامی امتداد مییافت. این گستردگی در شمال، خط مستقیمی بود که از شمال چین به سواحل شمالی بحر خزر وصل میشد و تا ارتفاعات پیرنه در جنوب فرانسه ادامه پیدا میکرد، و در جنوب، خطی است از مجمع الجزایر موجود در آسیای جنوب شرقی به منتهیالیه جنوبی شبه جزیره هند در منطقه دریایی، و جنوب صحاری خشک و بی حاصل آفریقا در پهنه برّی. با انتشار اسلام در این گستره عظیم که در بر گیرنده اقوام و زبانهای گوناگون بود، الفت و وحدت در میان مردمانی حاکم شد که تا پس از ظهور اسلام، محدوده جغرافیایی خود را صحنه نبردها و جدالهای بی حاصل نموده بودند.[7 ]

مرحله چهارم : در پی برقراری ارتباط بین اسلام و تمدنهای پیشین، زمینه تضارب آرا و افکار در سایه نهضت ترجمه فراهم شد و؛ نهضتی بزرگ که در تاریخ تمدن بشری به باور بسیاری، بی نظیر بود به وجود امد. در این دوره ما شاهد تلاشی گسترده و خالصانه ای بودیم که در سایه آن، تمدن اسلامی توانست بر علوم و فنون پیشینیان دست یابد ،این پدیده، از طریق ترجمه، تأسیس کتابخانهها و مدارس، انتقال کتابهای دیگر تمدنها و همچنین جذب دانشمندان دیگر تمدنها به مراکز علمی و آموزشی جهان اسلام، صورت گرفت. به عنوان نمونه، اقدام مأمون عباسی برای انتقال کتب کتابخانه عظیم دربار روم شرقی بیزانس در راستای همین هدف به انجام رسید[ 8] و به حدی این گونه آثار در دارالخلافه مسلمانان رواج یافت که رسایل افلاطون، ارسطو، اقلیدس و جالینوس در بغداد به راحتی یافت میشد و کتابخانههای بزرگی در جهان اسلام تأسیس گردید9] .[ انتقال این رسایل در حالی صورت میگرفت که اروپاییان مسیحی به دلیل حاکمیت تاریک کلیسا، چندان منزلتی را برای فلسفه و حکمت یونان و روم ملحوظ نمیداشتند.[10 ] در برابر این تفکر، مسلمانان با نهایت اشتیاق به غور در این دانشها میپرداختند و میرفتند تا بدین وسیله زمینه را برای شکلگیری تمدنی جهانی آماده سازند. البته مسلمانان در کنار انتقال کتب، به دعوت از علما پرداختند و حتی در برخورد با بعضی از ایشان که پیرو ادیان دیگر بودند، تسامحی متکی بر اصول اسلام را روا داشتند

شاخصترین نمونه این سماحت اسلامی، رفتار منصور عباسی با جبرئیل بن بختیشوع مسیحی نسطوری بود.[11 ] این قبیل برخوردها نشان میدهد که حتی در اوج اقتدار اسلام، امر انتشار دین با قوه قهریه عملی نمیشد و همین مسأله، یعنی روحیه
 

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید