بخشی از مقاله
با توجه روزافزونی که از نیمـه دوم سـدة بیسـتم، بـهویـژه در بیسـت سـال پایـانی آن بـه دیـن و معنویــت در میــان روانشناســـان رواج یافــت، ســـازهاي بــا عنـــوان »هــوش معنـــوي« را در روزنامه »کرسیتین ساینس مانیتور« در سال 1985 به نوشـتارگان علمـی روانشناسـی مطـرح شـد. اگرچه شاید بتوان استیونس را با نگاشتهاي در سال 1996، بهعنوان نخستین کسی نام بـرد کـه ایـن اصطلاح را در مقالهاي علمی به کار برده است، اما اتفاقنظري در مورد مؤسس این مفهـوم وجـود
ندارد .(Halama & Strizenec, 2004, p. 242)
بخش عمدهاي از اعتبار نظري این مفهوم، وامدار گاردنر است که بـا معرفـی دیـدگاه خـود در زمینه چنـدگانگی هـوش و دفـاع شـورمندانه از آن، راه را بـراي تولـد هـوشهـاي متنـوع گشـود .(Gardner, 1983, p. 100)وي کوشید تـا هفـت هـوش مختلـف را براسـاس معیارهـاي تکـاملی، وراثتشناختی، عصبشناختی، روانسنجی و... پیشنهاد کند: .1 هوش زبانی؛ .2 هـوش منطقـی ـ ریاضی؛ . 3 هوش موسیقایی؛ .4 هوش فضایی؛ .5 هوش تنـی- جنبشـی؛ .6 هـوش بـرونفـردي و .7 هوش درونفردي. بعدها او، با احتیاط، سه نامزد دیگر را براي احراز مقام هوشبـودگی معرفـی کرد. هوش طبیعتگرایانه، هوش وجودي و هوش معنوي .(Gardner , 1999, p. 47-63)
بهرغم نگاه کمابیش مثبتی که به این نظریه در ایران (میرمحمدي، 1385، ص 9 و (10 و دیگـر کشورها (Chen & et al, 2009, p. 17- 26) وجود دارد، تقریباً هیچ وجهی از وجوه نظریـه گـاردنر، چه معیارهایی که او براي هوشبودگی بنیاد نهاده (White, 2006, p.45-72) و چه هوشهایی که بر مبناي این معیارها معرفی کرده است (Barnett & et al , 2006, p. 97)، از جمله منتقدان ایمن نمانده است؛ زیرا نظریه او را از مبنا غیرعلمی و ابطالناپذیر (Visser & et al, 2006; Waterhouse, 2006) و صرف گمانهزنی دانسـتهانـد. گفتـهانـد کـه بـراي چنـدگانگی هـوش گـاردنري نـهتنهـا شـواهد تجربی همخوان قانعکنندهاي وجود ندارد که شواهد ناهمخوان بسـیاري، هـم بـه لحـاظ تجربـی و هــم بــه لحــاظ نظــري و حتــی بــه لحــاظ کــاربردي در دســت اســت. جــرج میلــر، از مشــاهیر روانشناسی شناختی نظریه گاردنر را چیزي بیش از گمانـهزنـی نمـیدانـد. چنانکـه جـروم برونـر از دیگر نامبرداران این حیطه نیز هوشهاي گاردنري را در نهایت »افسانههاي سودمند« نام مینهـد
(به نقل از .(Eberstadt, 1999
با این حال، او و رویکرد چندگانهنگر او به هوش در میان عامه مردم، سیاستگذاران تربیتـی و پژوهشگران، نفوذي قابلتوجه داشته است. نمونـه ایـن نفـوذ را مـیتـوان در توجـه بـه دو هـوش
بازسازی مقیاس یکپارچه هوش معنوی: اعتباریابی، رواسازی، ... ۱۲
برونفردي و درونفردي یافت که در نخستین عرضه نظریه چندگانگی هـوش تحـت عنـوان کلـی هوش فردي (شخصی)، معرفی شده بود (Gardner, 1983, p. 176- 237) دانیل گلمـن توانسـت بـا تمرکز بر این دو نوع هوش، »نوعی دیگر« از هوش با نام »هوش هیجانی« را معرفی کنـد و بخـش قابلتوجهی از موفقیت در زندگی را برآمده از ایـن نـوع هـوش و نـهتنهـا هـوش متعـارف بدانـد (Goleman , 1995, p. 189-287)؛ مطلبی که شواهد پژوهشی قابلتوجهی در تأیید آن فـراهم آمـده
است .(Mayer & Salovery, 1997, P. 3-31)
موفقیت گلمن و دیگـران در معرفـی هـوش هیجـانی، روانشناسـان علاقمنـد بـه معنویـت را وادار کرد تا معنویتورزي را از دریچـه هـوش بنگرنـد. بـه ایـن ترتیـب، از سـال 2000 بـه بعـد تعداد توجهیقابل از پژوهشگرانِ علمـیِ معنویـتگرایـی و دیـنورزي، همـت خـود را مصـروف تعریف و تبیین و اندازهگیري هوش معنوي کردهاند. اما در مورد اینکـه هـوش معنـوي چیسـت و اجزا و مؤلفههـاي آن کـدام اسـت، اتفـاقنظـر انـدکی وجـود دارد؛ حتـی در مـورد اینکـه اساسـاً معنویــتگرایــی قابــل تحویــل بــه مفهــوم هــوش باشــد، از همــان آغــاز تــأملاتی وجــود داشــته
اسـت Gardner, 2000)؛ Mayer, 2000 ؛ Halama & Strizenec, 2004؛ .(Gardner, 1999, p. 54
ایمــونز از نخســتین پژوهشــگران ایــن حــوزه، هــوش معنــوي را »چــارچوبی بــراي شناســایی و سازماندهی مهارتها و تواناییهاي ضروري براي کاربرد معنویت در جهـت سـازگاري« مـیدانـد .(Emmons, 1999, p. 163) وي در آغـاز، هـوش معنـوي را مشـتمل بـر پـنج مؤلفـه مـیدانسـت: .1 توانایی بهرهگیري از منابع معنـوي در جهـت حـل مسـئله؛ .2 توانـایی ورود بـه سـطوح بـالاتر هشیاري؛ . 3 توانایی قدسی دیدن تجارب و روابط روزمره؛ 4ظرفیـت. فـراروي از دنیـاي مـادي و فیزیکی و .5 ظرفیت پارسایی .(Emmons, 2000a, p. 9-10) اما با نقد مایر (2000)، که پارسـایی و رفتار پرهیزکارانه را مقولهاي متعلق به اخلاق و شخصیت میدانست و نـه هـوش، مؤلفـه پـنجم را کنار گذاشت .(Emmons, 2000b, p. 64) صاحبنظران دیگري که در این قلمـرو پـژوهش کردنـد، برخی، شرط پارسایی و نیکویی را به نحوي از انحاء در تعریف یـا مؤلفـهپـردازي خـود از هـوش معنوي داخل کردهاند. برخی نه تنها رفتار پارسایانه، که ورود هر نوع رفتاري را به تعریـف مفهـوم هوش معنوي نادرست دانستهاند. کینگ و دسیکو نمونـهاي از گـروه اخیـر هسـتند کـه در پیـروي سرسختانه از معیارهاي مایربراي احراز هوشبودگی ِیک ویژگی، اصرار دارند که آن ویژگـی بایـد نوعی توانایی باشد و نه رفتاري خاص و یا تجربهاي ویژه .(King & DeCicco, 2009, p. 69) نابـل را میتوان موردي از گروه اول دانست. وي معتقد است که هوش معنوي متضمن این بینش اسـت
۲۲ ، سال ششم، شماره سوم، پاییز ۲۹۳۱
که آدمی باید در پی سلامت روان، نه تنها براي خود، بلکه براي تمام اعضاي جامعه خـود و بلکـه بـراي همه انسانها باشد. روشن است که خواستن خیر و نیکی براي دیگران بهگونهاي صادقانه و جدي، اصـل خوبی و پارسایی و فضلیتمندي است .(Noble, 2000, p. 46) نازل هوش معنوي را توانایی اسـتفاده از ظرفیتها و منابع معنوي در موقعیـتهـاي عملـی مـیدانـد و معتقـد اسـت کـه پرسـشگـريِ وجودنگرانه و احساس حضور خداوند، دو مؤلفـه اصـلی آن اسـت .(Nasel , 2004, p. 4;192) وان هوش معنوي را اینگونه تعریف میکند: »ظرفیت فهم عمیق پرسشهاي وجودي و داشـتن شـهود نسبت به سطوح مختلف هشیاري... آگاهی از ارتباط با ذات متعالی، با دیگران، با زمـین و بـا همـه موجودات.( Vaughan, 2009, p. 19) « از نظر زهر و مارشال، که از پیشگامان ایـن حـوزه هسـتند، هوش معنوي »هوشی است کـه بـهواسـطه آن امـور مـرتبط بـه معنـا و ارزش را درك مـیکنـیم و دشواريهاي مربوط به آنها را حل میکنیم... که بهواسطه آن میتوان اعمـال و زنـدگی خـود را در بافتی گستردهتر، غنیتر و معنابخشتر قـرار داد.( Zohar & Marshal, 2000, p. 3) « آمـرام و درایـر هوش معنوي را »مجموعهاي از تواناییهایی میدانند که انسان از طریق آنهـا قـادر مـیشـود منـابع معنوي خود را بهکار اندازد و ارزشها و کیفیات معنوي را ابراز کند و محقق نمایـد تـا کـنشهـاي روزمره و رفاه خود را ارتقا دهد.( Amram & Dryer, 2008, p. 29) « آنها این مجموعه از تواناییها را در پنج دسته عمده جاي دادهاند که عبارتند از: تواناییهاي مرتبط با هشیاري، رحمـت، معنـا، فـراروي
و حقیقت. شاید »رحمت« که برگردان بسندهاي براي Garceنباشد و ظاهراً چنانکه از اجزاي ایـن مؤلفـه برمیآید، آمرام و درایر بیشتر معانی آن را در نظر داشتهاند. باطنی این کلمه را چنین برمـیگردانـد: زیبایی، وقار، ظرافت و ادب، لطف و محبت، رحمت الهـی و... البتـه ایـن کلمـه صـبغه مشـخص مسیحی دارد و از بنیادهاي نظریه نجات در الهیات مسیحی است، در آن بافتمعمولاً، معادل فیض
و لطف و اعطا و رحمت بلااستحقاق در نظر گرفته میشود (ر.ك: باطنی، .(1377
سیاهه تعاریف صاحبنظران از هوش معنويتقریباً، با ظهور هر چهره جدید طویلتر میشـود. روشن است که حداقل بخشی از این روند به علت ابهام موجود در این سازه است؛ ابهامی که تأثیر خود را بر شیوههاي اندازهگیري این سازه نیز برجاي گذاشته است. تقریباً در تمام آزمونهـایی کـه براي سنجش هوش معنوي سـاخته شـدهانـد، تعریـف ویـژة آزمـونسـاز از ایـن سـازه و اجـزاي تشکیلدهندة آن مبناي آزمونسازي قرار گرفته است. مثلاً، »سیاههچارچوبِ روانی معنویتگرایی«
(Psycho-Matrix Spiritual Inventory)، بهعقیدة برخـی، ولمـن (Amram & Dryer, 2008, p. 6)،
بیش از آنکه هوش معنوي را اندازه گیري کند، جهتگیري عام معنوي را مـیسـنجد. هفـده گویـه
بازسازی مقیاس یکپارچه هوش معنوی: اعتباریابی، رواسازی، ... ۳۲
»مقیاس هوش معنوي« نازل (2004) نیـز بیشـتر بـر مسـیحیت و جنـبش معنویـتگرایـی خـاص امریکایی، موسوم به عصر جدید تأکید دارد و شرط جهانشمولی و عمومیت را نادیده گرفته اسـت
.(King & DeCicco, 2009, p. 69)
بهعبارت دیگر، میتوان گفت: کسانی که موضوعیت هـوش معنـوي را پذیرفتـهانـد، در بحـث اندازهگیري، در این دو موضوع کمابیش همداستانند کـه اولاً، هـوش معنـوي مقولـهاي سـازگاري-محور وثانیاً، جهانشمول است. بدینترتیب به نظر میرسد که تا دست یافتن به تبیـین و تعریفـی جامع، معتبر و مورد پذیرش بیشینه صاحبنظران در زمینه هوش معنـوي، هـر ابـزاري کـه بتوانـد: .1 آن وجه از حیات معنوي آدمی را که به نحو مشخصی با مقوله سازگاري (حل مسـئله، سـلامت تن و روان و...) مـرتبط اسـت، متمـایز کنـد . .2 جهـان شـمول و فرهنـگ نابسـته باشـد؛ یعنـی در فرهنگهاي گوناگون بتواند افراد معنویتگرا را از افراد غیرمعنویتگرا جدا کند . .3 قـادر باشـد در هر فرهنگ و جامعهاي، اعضاي معنویتگـرايِ بـاسـازگاريِ بیشـتر را از افـراد معنویـتگـرايِ بـا ازگاريِس کمتر متمایز کند. اگرچه ممکن است نتواند در میان غیرمعنویتگرایان، افراد با سـازگاري بیشتر را از افراد با سازگاري کمتر جدا کند، احتمالاً شروط کمینه آزمونی معتبر و روا براي سنجش
هوش معنوي را احراز کرده باشد. آزمونهاي سنجش معنویت تنها شرط دوم را احـراز مـیکننـد، ولی آزمونهاي هوش معنوي باید هم شرط دوم و هم شرط سوم را، با هم، داشته باشند تـا امکـان احراز شرط اول مهیا شود. شرح مبسوط و مستوفاي این شروط و نیـز تعریفـی از هـوش معنـوي، مجال دیگري میطلبد.
در این پژوهش، فیالجمله براي هوش معنوي تعریف زیر پیشنهاد مـیشـود: توانـایی فطـري و تجربهپذیرِ آدمی در افزایش سازگاري از طریق کنشها و دریافـتهـاي معنـوي. در ایـن تعریـف، تلاش شده است تا هم معیارهاي بیشتر مورد وفاق صاحبنظران در زمینه هوشبودگی لحاظ شود و هم به جهت مفهومی، شروط جامعیت، مانعیت و صرفهجویی را تا حد امکان احراز کند: هـوش معنوي اولاً، نوعی توانایی است نه گونهاي از رفتار یا ویژگی اخلاقیثانیاً.، فطري است؛ یعنی هـم بنیادهاي فیزیولوژیایی دارد و هم فرهنگ نابسته و جهانشمول استثالثاً.، تجربهپذیر اسـت؛ یعنـی از آموزش و فرهنگ و... اثر میپذیردرابعاً.، سازگاري- محور اسـت؛ یعنـی داراي آن مشخصـهاي است کـه شـرط لازم هـوشبـودگی اسـت و خامسـاً، منظـور از کـنشهـاي معنـوي، رخـدادهاي روانشــناختی ارادي ماننــد نمــاز گــزاردن، نیکــی کــردن و... و مقصــود از دریافــتهــاي معنــوي، رخدادهاي روانشناختی غیرارادي مانند احساس بخشودگی کردن، دانشی را بیاختیار دریـافتن و...
۴۲ ، سال ششم، شماره سوم، پاییز ۲۹۳۱
است. البته هیچ بخش از معنویت آدمی، نه افزون بر این دو وجه دارد و نه خـالی از ایـن دو وجـه است. در این تعریـفعمـداً، از ورود بـه مسـئله »معنویـت چیسـت؟« و بـه تبـع آن، بیـان برخـی مشخصههاي معنویت پرهیز شده استزیرا؛ اولاً، هوش معنوي اگرچه جزئی از معنویت است، امـا با معنویت یکی نیست و تفکیک هوش معنوي از معنویت، راه را براي فروکاستن معنویت به امـري صرفاً بشري میبندد و دستکم امکان بیطرفی در این زمینه را تا حدي حفظ مـیکنـد. بـهعبـارت دیگر، سازة هوش معنوي ممکن استدین را چنان معرفـی کنـد گـه گـویی صـرفاً ابـزاري بـراي
سازگاري است و شأن شناختاري آن اهمیتی ندارد. به این ترتیب، به ابزاري بـراي قدسـیزدایـی از معنویت و دین مبدل شود. تفکیک هوش معنوي از معنویت ممکن است این سـازة سـودمند را تـا حدي از این آسیب دور کند و یا دستکـم امکـان بـیطرفـی در ایـن زمینـه را حفـظ کنـدثانیـاً.، همانگونه که در تعریف هوش ( شناختی ) وضوح نسبی مفهوم سـازگاري کفایـت کـرده اسـت، در هوش معنوي نیز، مقوله معنویت وضوح دارد و دعوي کفایت براي آن خالی از وجه نیسـتثالثـاً.، هر معنایی که از معنویت مراد شود، مادامیکهبتوان نشان داد که نوعی تواناییِ فطـريِ تجربـهپـذیر سازگاري محور از آن، قابل استخراج است، اعتبار سازة هوش معنوي پابرجا و استقلال مفهومی آن از معنویت معتبر استرابعاً.، عدم توجه به این مطلب دشواريهایی را به لحاظ نظـري و سنجشـی پدید میآورد که برخی صاحبنظران گرفتار آن شدهاند. بـراي نمونـه، ایـن معضـل را در نگاشـته ایمونز و نقد مایر و واکنش ایمونز میتوان دیـد. در حقیقـت، مـیتـوان گفـت: بخـش عمـدهاي از ایراداتی که صاحبنظران هوش معنوي به یکدیگر وارد میکننـد، نـاظر بـه ورود بـه همـین بحـث است. از سوي دیگر، بیشتر ابهامها حاصل ورود سرزده و چهبسا نادانسته به حوزة تعریف معنویت استمثلاً. دشوار است که نگاشته وان -2002) تحت عنوان هوش معنوي چیست؟) را جز شرحی کمابیش پراکنده از معنویت »عصر جدیدي« دانست. آنچه مؤلفههاي هوش معنوي گفته میشـود و بیشترین محل مجادله است، همان دیدگاهی است که نظریهپرداز در مـورد معنویـت دارد: پاسـخی است که او به پرسش »معنویت چیست؟« میدهد و به جاي پاسـخ بـه »هـوش معنـوي چیسـت؟« میگذارد.
آمرام و درایر »مقیاس یکپارچه هوش معنوي(« را با 83 گویه تهیـه کردنـد ( Amram & Dryer, (p. 41-45 2008, که اگرچه مانند سایر ابزارهاي اندازهگیري هوش معنوي، خالی از برخی اشکالات نظري(مثلاً (King & DeCicco, 2009, p. 69 و روششناختی نیست، اما از دو جهت شایسته توجه است: نخست آنکه بناي نظري این آزمون بر پژوهشی کیفـی (Amram, 2007, p. 4) اسـتوار اسـت که شرکتکنندگانی بـا زمینـههـاي دیـنورزي و معنویـتگرایـی بسـیار متنـوعی ماننـد یهودیـت،
بازسازی مقیاس یکپارچه هوش معنوی: اعتباریابی، رواسازی، ... ۵۲
مسیحیت، اسلام، هندوئیسم، تائوئیسم، آزمودنیهاي آن را تشکیل میدادند. دوم آنکه، پژوهشـگران کوشیدهاند علاوه بر استفاده از شیوههاي متعارف اعتباریابی و رواسازي، مقیاس در حال سـاخت را بهصورت تجربی با توانایی تفکیک گروههاي متفاوت از لحاظ معنویتگرایی بیازمایند و سـاخته و پرداخته کنند .(Amram & Dryer, 2008, p. 11) همین ویژگی را میتوان یکـی از برجسـتگیهـاي کمیاب آزمونهاي سنجش هوش معنوي دانست.
تلاش براي دستیابی به ابزار اندازهگیري معتبر، روا، منعطف و پژوهشپذیر در زمیه هـوش معنـوي و رویکرد معنویتگرایانه، بهگونهاي که از یکسو، با بافت و ساختار فرهنگ ایرانـی انطبـاق داشـته باشد و از سوي دیگر، تجارب فربه پژوهشگران جهان نیز در ساخت آن لحاظ شـده باشـد، و نیـز شواهدي تجربی دربارة توان پیشبینیکنندگی آن وجود داشته باشـد، هـدف اصـلی ایـن پـژوهش است. تعیین دامنه برش و فرآوري دو نسخه موازي از مقیاس نهایی براي افزایش پژوهشپـذیري و انعطاف در کاربرد، از دیگر اهداف این تحقیق است.
روش پژوهش
براي مشارکت در این پژوهش، که پژوهشی توصیفی - پیمایشی از نـوع اعتبارسـنجی اسـت، 456 نفر از دانشجویان دانشگاه گیلان با روش نمونهگیري خوشهاي چندمرحلهاي برگزیده شـدند و بـه پرسشنامه آماج (برگرداندة نهایی نسخه کوتاه مقیاس یکپارچه هوش معنوي) پاسخ دادنـد کـه بـر مبناي نتایج گویه اعتباریاب پیشنهادي آمرام و درایر، پاسخنامه 42 تن از آزمـودنیهـا حـذف شـد. نتایج حاصل از 414 آزمودنی باقیمانده مورد بررسی و پردازش قـرار گرفـت . میـانگین سـنی ایـن دانشجویان 21/72 سال بود . در میان این دانشجویان، 38 درصد در رشتههاي انسانی، 39 درصد در رشتههاي فنی و علوم پایه، 9 درصد در زیرمجموعـه علـوم کشـاورزي، 10 درصـد در رشـتههـاي تربیت بدنی و 5 درصد در مجموعه علوم پزشـکی در سـال 91-90 تحصـیلی در دانشـگاه گـیلان مشغول به تحصیل بودند.
ابزار این پژوهش نسخه کوتاه »مقیاس یکپارچه هـوش معنـوي(ISIS) « سـاخته آمـرام و درایـر (2008) است. آنها کوشیدهاند تا پنج مؤلفـهـوشه معنـوي (هشـیاري، رحمـت، معنـا، فـراروي و حقیقت) را از طریق 83 گویه این مقیاس اندازه بگیرند . نسخه کوتاه این مقیاس، 45 گویه برگزیـده از نسخه اصلی است که مبناي این پژوهش قرار گرفته است . پاسـخدهـی بـه هـر گویـه، بـه شـیوة نمرهگذاري شش درجهاي لیکرت از 1 تا 6 درجهبندي شده است. بر حسب گزارش آمرام و درایـر
۶۲ ، سال ششم، شماره سوم، پاییز ۲۹۳۱
(2008)، پایایی درونی کل مقیاس بسیار بالا و پایایی بر حسب بازآزمایی پس از بازة زمـانی شـش هفتهاي، قابل قبول بوده است. روایی همگرا و واگراي این مقیاس، از طریـق مقایسـه بـا دو آزمـون دیگر تأیید شده است. همچنین این مقیاس توانست آزمودنیهایی را که بر حسب داوري آشـنایان، انسانهایی معنویتگرا بودند، از آزمودنیهاي معمولی متمایز کند. در پایـان هـر دو نسـخه بلنـد و کوتاه گویهاي براي سنجش اعتبار پاسخهاي آزمودنی تعبیه شده است که از او میخواهد تـا میـزان صداقت و جدیت خود را در پاسخدهی مشخص کند. نمرة این گویـه، میـزان اعتبـار پاسـخنامـه را تعیین میکند و در اندازة نمرة نهایی هوش معنوي محاسبه نمیشود.
ابتدا نسخه کوتاه مقیاس یکپارچه هوش معنوي بـه ازاي هـر گویـه، 2 تـا 5 برگـردان، بـه فارسـی برگردانده شد. برگردانهاي پیشنهادي بـهصـورت انفـرادي بـا گروهـی از دانشـجویان کارشناسـی، کارشناسی ارشد، اعضـاي هیئـت علمـی و برخـی از اعضـاي سـازمانهـاي دولتـی داراي مـدرك کارشناسی و بالاتر به بحث گذاشته شد. مناسبتـرین پیشـنهادهاي برگردانـی بـر مبنـاي دو معیـار فهمپذیري و بیشترین مطابقت با متن انگلیسی انتخاب گردید . پس از اصـلاح بـهصـورت مقیـاس آماج 45 گویهاي نهایی در اختیار شرکتکنندگان در پژوهش قرار گرفـت. بـراي تجزیـه و تحلیـل دادههاي بهدستآمـده، عـلاوه بـر اسـتفاده از روشهـاي متـداول در آمـار توصـیفی بـراي تعیـین مشخصههاي آماري گویهها، از دو شاخص درجه دشواري و ضریب دو رشتهاي نقطهاي بهره بـرده شد. همچنین براي برآورد ضریب اعتبار مقیاس از فرمول کلی ضریب آلفاي کرونباخ، براي بررسی روایی مقیاس از تحلیل عاملی اکتشافی بر اساس تحلیل مؤلفههـاي اصـلی و بـراي تعیـین سـاختار ساده مقیاس از چرخش وریماکس و پروماکس استفاده شد.