بخشی از مقاله
بطن و تأويل قرآن
اشاره
تأويل از مهمترين موضوعاتي است كه در دانشهاي قرآني از آن بحث ميشود. آنچه پيشرو داريد، مشروح يكي از سلسله كرسيهاي نظريهپردازي با موضوع بطن قرآن است كه با حضور جمعي از فضلا و انديشمندان برگزار شده است. نظريهپرداز محترم اين نشست، كوشيده است تا گامي جديد دراينباره برداشته و طرحي نو دراندازد. ميهمانان اين نشست عبارتند از: دكتر محمدعلي رضايي اصفهاني- دبير كرسي - آيتالله محمدهادي معرفت، حجتالاسلام والمسلمين علياكبر رشاد، حجتالاسلام علياكبر بابايي، استاد سيدرضا مودب، استاد قدسي، دكتر آصفي،
حجتالاسلام حسين علويمهر و استاد علي نصيري. لازم به ذكر است كه در اين نشست آيتالله معرفت نظريه خويش را مطرح كردند و ديگر ميهمانان به نقد آن پرداختند.
رضايي:** پيش از شروع جلسه دكتر رضايي، از پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، گروه قرآن پژوهي، دفتر نهضت توليدعلم و انجمن قرآن پژوهي كه در برپايي اين كرسي نظريهپردازي زحمت كشيدند، تشكر كردند؛ همچنين ايشان از شبكه چهارم سيما، راديو معارف، راديو قرآن و روزنامههايي كه نمايندگانشان در جلسه حاضر بودند، قدرداني به عمل آوردند.
ايشان موضوع جلسه را كه در زمينه نظريهپردازي است، براي حاضران بازگو كرده و به سبب روشن بودن اهميت نظريهپردازي وتوليد علم فقط اشاره ميكنند كه اين كرسي در نوع خود اولين كرسي در زمينه مباحث ديني در حوزه علميه قم به شمار ميرود. اين گردهمايي با حضور آيت الله معرفت بهعنوان نظريهپرداز جلسه تشكيل گرديد كه پيش از سخنراني ايشان دكتر رضايي در چند جمله به معرفي شخصيت استاد پرداختند.
حضرت آيت الله محمد هادي معرفت در سال 1309 شمسي در كربلا متولد شدند.
وطن اصلي ايشان اصفهان است، اما تحصيلات خود را در نجف گذراندهاند. ايشان از محضر بزرگاني همچون، آيت الله العظميحكيم و آيت الله خويي و حضرات آيات: زنجاني، حاجشيخحسينحلي، سيدعليفاني و امام خميني (ره) استفاده بردهاند. ايشان در زمينه فقه، فردي صاحب نظر، مدرس درس خارج حوزه علميه و در مباحث قرآن پژوهي از پيشگامان قرآنپژوهي كشور به شمار ميروند. كتاب «التمهيد في علوم القرآن» ايشان در هفت مجلد مشهور است؛ همچنين كتاب «التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب» در دو جلد و نيز كتاب «صيانه القرآن عن التحريف» كه از آثار ايشان است و اخيراً نيز با همكاري برخي از فضلاي حوزه بهتاليف كتاب گرانسنگي مشغول شدهاند كه «التفسير الاثري الجامع» نام دارد و جلد اول آن منتشر شده است.
بحث ايشان كه درزمينه «بطن و تأويل قرآن» است، در حقيقت نظريه نويني است كه در اين جلد مطرح شده است؛ هر چند پيش از اين نيز در كتاب «التفسير و المفسرون» اين بحث را به نوعي مطرح فرموده بودند.
موضوع بطن قرآن كه گاه با عنوان تأويل از آن ياد ميشود، يكي از موضوعات مهم علوم قرآن به شمار ميآيد. روايات متعددي هم از شيعه و سني درموضوع بطن و تاويل قرآن وارد شده كه «ان للقرآن ظهرا و بطنا»، يعني قرآن ظاهري دارد و باطني وحتي در برخي از روايات وارد شده است كه هيچ آيهاي از قرآن نيست، مگر اينكه ظاهري دارد و باطني كه علامه مجلسي (ره) اين روايات را در جلد 92 بحارالانوار گردآوري كرده است. در مورد بطن قرآن سه ديدگاه عمده در طول تاريخ اسلام مطرح شده است.ـ ديدگاه اول كه برخي از صوفيان و اسماعيليه مطرح ميكنند، اين است كه قرآن را به بطن منحصر ميكنند و از ظاهر آن ميگذرند؛ البته در طول تاريخ اين ديدگاه مورد انتقاد گستردهاي واقع شده است.
ـ ديدگاه دوم كه به اهل ظاهر و گاه به ابن تيميه نسبت داده ميشود كه اكتفا به ظاهر شريعت است و ترديد در روايات بطن.
ـ ديدگاه سوم كه علامه طباطبايي در مقدمه الميزان مطرح كرده است، همان ديدگاه اهل بيت(ع) است و معتقد است قرآن، هم ظاهر دارد و هم باطن. اين ديدگاه ميگويد ما هم به ظاهر قرآن تمسك كنيم، چون ظهور حجت است و هم از باطن قرآن استفاده كنيم. در ذيل اين ديدگاه، مطالب و ديدگاههايي هم مطرح شده است؛ مانند ديدگاه علامه طباطبايي و امام خميني. آنچه در اين نشست محل بحث است، ديدگاه جديدي است كه استاد معرفت در مورد بطن و تاويل قرآن مطرح ميكنند و تفاوتهاي آن را با ديدگاههاي ديگر بيان ميدارند و چنانچه ابهاماتي دارد، ايشان بهتوضيح ميپردازند.
معرفت*: بسم الله الرحمن الرحيم. مسأله تأويل قرآن از ديرباز يعني از همان دوران اول مطرح بوده و احيانا مورد سوء استفاده قرار گرفته است و بسياري از صاحبنظران درباره اين موضوع تحقيقاتي كرده و نظراتي دادهاند و بنده چون به اين مسأله علاقه داشتم، از همان آغاز درباره اين موضوع حساسيت نشان دادم و در پي اين بودم كه ببينم مقصود از بطن چيست و مبالغه نميكنم كه اگر بگويم بيش از ده، پانزده سال فكر مرا مشغول كرده بود و همينطور به عنوان يك مشكل لاينحل باقي مانده بود. شما ميدانيد براي يك نفر كه دنبال مطلبي تحقيق ميكند، اين مساله برايش دغدغه و شايد عقده باشد و تا حل نشود، نميتواند آرام باشد و از باب «من جد وجد» بالاخره خداوند كمك ميكند.
پيغمبر اكرم (ص) مسأله بطن را از روز اول مطرح كرده و فرمودند به اينكه «ان للقرآن ظهرا و بطنا».
بنابراين بسياري در بيان مطالبي درباره قرآن و تفسير آن بويژه در زمينه بطن احتياط ميكردند. اين عده خود را راحت ميكردند و معتقد بودند كه بطن قرآن را كسي نميداند و جزء اسرار است و مخصوص كساني است كه تنها با وحي رابطه داشته باشند؛ در نتيجه به همان مواردي كه روايت، حال صحيح يا ناصحيح، پيرامون يك آيه به عنوان بطن ميآورند، بسنده ميكردند.
اما مسأله شمول كه پيغمبر مطرح كردند، مسأله ديگري است. بنده اساساً روي اين مسأله انديشيدهام، اگر بنا بود بطن قرآن را عده مخصوصي بدانند، پيغمبر اين را در ملأعام مطرح نميكرد پس اين كه نبي اسلام (ص) بطن قرآن را مكرر در ملأعام و براي همه مسلمانها مطرح كردند، مخاطبش همه انسانها وهمه كساني هستند كه به قرآن علاقهمندند و قطعاً انگيزهاي در كار بوده است و ميدانيم كه اگر كسي دستور يا تكليفي به شخصي يا اشخاصي كرد، معنايش اين است كه آن افراد قادر بر انجام آن هستند. پس اگر پيامبر به عموم مسلمانان و انديشمندان اسلامي خطاب ميكند كه قرآن ظهري دارد و بطني. يعني اينكه دنبال آن برويد، زيرا ميتوانيد به دست آوريد، و معنايش اين نيست كه نميتوانيد بهدست آوريد! پيغمبر نميخواهد بگويد قرآن يك ظاهري دارد همه كس فهم و يك باطني دارد كه مخصوص ديگران است و شما نميفهميد. اين را
نميخواهد بفرمايد! حضرت ميخواهد اين را بفرمايد كه قرآن يك مدلول ظاهري بر حسب دلالت سطحي كلام، يعني سطحينگري دارد كه اگر شما روي قرآن بنگريد، قادريد از آن برداشت كنيد، همچنين پيغمبر ميخواهد تأكيد كند كه قدري عمقنگر هم باشيد. در واقع اين همان تبيين آيه شريفه «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» است؛ يعني قرآن صرفاً بسنده كردن به سطح ظاهري اين مطلوب نيست. براي عدهاي مطلوب است، اما مطلوب بالاتر دروننگري است. بطن يعني درون نگري و تعمق.
پس اين كار براي انديشمندان جهان اسلام امكانپذير است. اين نكته را نيز بنده فروگذار نكنم كه ما نميخواهيم نقش اهلبيت (ع) را در اين زمينه ناديده بگيريم، كلا بنده مكرر در جلسات خدمت دوستان عرض كردهام كه نقش ائمه (ع) در تفسير و تبيين قرآن نقشي كليدي است؛ يعني راه فهم قرآن و نحوه استنباط وكشف معاني ظاهر وباطن را ائمه (ع) به ما ياد ميدهند، مانند يك استادي كه به شاگردان تعليم ميدهد كه مثلاً فقها چگونه از روايات و قرآن برداشت كنند. ائمه
(ع) در ضمن اينكه احيانا تفسير ميكردهاند، ولي عملاً ميخواستند ياد دهند كه چگونه بايدكرد. پس ما اگر بخواهيم در تكتك جزئيات در پي اين باشيم كه ببينيم روايتي از ائمه (ع) درباره ظهر يا بطن قرآن رسيده، اين اشتباه است، اصلا چنين چيزي نبوده است؛ چون خود ائمه تأكيد ميكردند كه بكوشيد اين مطلب را خود از قرآن دريابيد؛ البته روش اين كار را نيز ياد دادهاند و بيشترين تأكيد ائمه (ع) براي حل رموز قرآن و فهم معاني دقيق آن اين بود كه ميفرمودند شما هنگامي كه ميخواهيد به حقانيت و مفاهيم عاليه قرآن و هر آيهاي دست يابيد، درپي آن نكتهها (ظرافتهايي) باشيد كه در آيه اعمال شده است؛ يعني يكي از روشهاي ائمه (ع) اين بود كه خيلي سطحي نگر نباشيد، ببينيد در آيه نكتههاي ظريفي احيانا وجود دارد كه شما از آن نكته ميتوانيد به معناي
واقعي و اصيل پي بريد. يك مفسر بايد به نكات و ظرايف آيات توجه كند، نه اين كه فقط به «المنجد» مراجعه كند تا ببيند اين كلمه معنايش چيست! پس ائمه (ع) نقش اساسي داشتهاند؛ اما براي اينكه ما بتوانيم به مفاهيم عاليه قرآن دست يابيم، راه آن را به ما آموختهاند.
عبيده سلماني و بره حمداني وعلقمه بن قيس سه تا از شاخصههاي تابعين هستند؛ اينها از مولا اميرالمومنين پرسيدند كه ما احيانا با مشكلاتي در فهم قرآن روبهرو ميشويم، چه كنيم؟ حضرت فرمود: «عليكم بالعتره» و امام باقر (ع) شاخصه دوره تابعين است و همه اينها به حضرت رجوع ميكردند. حضرت باقر (ع) در عهد تابعين براي حل مشكلات تمام مردم. به عنوان شاخص مطرح بودند. گفتني است كه خانه حضرت پناهي بود براي فهم دين در تمام ابعادش، حتي براي علما.
دوره تابعين دورهاي بود كه همگان به خاندان نبوت علاقهمند بودند ابن نديم در الفهرست ميگويد: «جل التابعين بل الاكثريه الغالبه من التابعين هم شيعه آل البيت» اينها همه گرد شمع امام باقر و امام صادق (ع) ميچرخيدند و از اينها استفاده ميكردند. پس نقش ائمه (ع) در تمام ادوار نقش معلم بوده است؛ حتي عبدالكريم شهرستاني ميگويد: در فكر بودم كه يك تفسير قرآن بنويسم، ولي در پي استاد بودم و چون ميدانستم كه استاد بايد از خاندان پيامبر باشد، مدتها كاوش كردم «حتي اثرت علي سيد جليل من ذريه رسول الله….» بنابراين نوشتن تفسير را شروع كردم؛ البته با اين عقيده كه بايد حل معضلات قرآن از اين طريق شود. پس اين يك مسألهاي بوده كه در صدر اسلام مطرح بوده از نقش والاي ائمه خبر ميدهد. پس ما نميتوانيم هيچ كدام از اين مسائل را ناديده بگيريم.
ولي آن چه بنده ميخواهم عرض كنم اين است كه ما براي فهم يك آيه دقيقا بايد ببينيم چه روايتي اينجا هست؛ خوب بسياري از آيات وجود دارد كه درباره آنها هيچ روايتي نيست. پس ما خود موظفيم كه پيرامون قرآن و به دست آوردن مطالب اساسي كه در قرآن مطرح شده است، تحقيق كنيم؛ البته ائمه (ع) راه فهم را نيز به ما آموختهاند.فخميبن يسار از امام باقر (ع) ميپرسد: اين كه پيغمبر اكرم فرموده است «ان للقرآن ظهرا و بطنا» مقصود چيست؟ يعني اين دغدغه براي آنها هم بوده است كه مقصود از بطن چيست. حضرت فرمودند: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله» بعد توضيح ميدهند: مقصود اين است كه شما يك وقت به قرآن سطحي مينگريد، سطحينگري يعني همين اسباب نزول و يك وقت عمقي مينگريد كه همان بطن است؛ اكنون بنده اين نكته را در اينجا عرض ميكنم كه سر اينكه قرآن ظاهرا و باطنا ذودلالتين است اين است كه قرآن به عنوان يك كتاب
مدون از آسمان نازل نشده است، بلكه در مدت بيست سال (بعضي خيال ميكنند كه قرآن در طول بيست و سه سال نازل شد كه اشتباه ميكنند زيرا؛ نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز شد) «نزول نجوما و بالمناسبات» داشته است يعني هرگاه پيشامد و رخدادي ميشد و مشكلاتي در جامعه اسلامي آن روز رخ ميداد، حال هر نوع مشكل از قبيل مشكلات سياسي، علمي، از لحاظ معارف و … آن وقت پيغمبر و مسلمانها در انتظار اين بودند كه حل اين مشكل با نزول وحي قرآني باشد؛ درنتيجه آياتي براي حل آن مشكل ميآمد يا يك مناسبتي رخ ميداد و
آيهاي براي آن نازل ميشد. خلاصه قرآن چون در زمانها و مناسبات مختلف نازل شده است و هر كدام ناظر به يك جهت خاصي است، همين امر قرآن را با همان جنبه خاص مرتبط ميكند. معناي اين سخن اين است كه قرآن ميشود «تاريخ»؛ در صورتي كه قرآن براي همه بشريت تا ابد هدايت عامه است. اين دغدغهاي بود كه پيغمبر را واداشت كه اين هشدار را به ما بدهد كه درست است اين آيه به مناسبت خاصي نازل شد و ناظر به همان مناسبت است، اما شما بايد دروننگر باشيد؛
زيرا اين آيه در درون خود حامل رسالت عام و ابدي است. شما نگوييد اين آيه كه در اين مورد خاص نازل شده، مشكل خاصي را حل كرده است! اگر اينگونه باشد، به فرموده امام باقر (ع) مبني بر: «اذا لمات القرآن بموتهم» تاكنون قرآن مرده بود! مثل نسخههايي كه يك دكتر براي يك مريض مينويسد، امروز يك نسخه مينويسد، فردا يك نسخه ديگر،… بعدها نسخهها به هيچ دردي نميخورد. قرآن نسخهاي است براي علاج مسائل و مشكلاتي كه آن روز رخ داد. اما در عين حال كه نسخهاي براي علاج مسائل آن روز است، ولي در طي هر يك از اينها رسالتي نهفته است،
پيام عام است. پيغمبر ميخواهد بفرمايد كه شما در عين اينكه به شأن نزولها مراجعه ميكنيد كه اين آيه در چه موردي نازل شده و چه كسي را هدف گرفته است و فلان كس را مثلاً ابوجهل يا فلان… را هدف گرفته است، اين حسب تنزيل است. ولي به اين بسنده نكنيد؛ زيرا آن وقت ميشود كتاب تاريخ. بلكه بايد درون نگر باشيد! بايد درك كرد كه در طي اين آيه چه رسالت و چه پيامي است كه همين مطلب، جاويد بودن اين كتاب مقدس را تضمين ميكند. اگر قرآن سطحي بود، مربوط به همان گذشته ميشد. در اينجا لازم است مثالي بياورم، البته آن را همه جا گفتهام، ولي براي تقريب ذهن مجددا بيان ميكنم.
بسياري ازآيات قرآن خطاب به شخص وجود دارد و مخاطب آن اشخاص خاصي هستند و مثالهاي بسياري هم در اين زمينه آمده است؛ براي نمونه «و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحي اليهم فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون» (نحل/44) مخاطب اين آيه مشركين هستند و سبب نزول اين آيه تشكيك مشركين در مسأله نبوت است كه آيا ممكن است بشر پيامبر شود؟ البته خداوند به اين شبهه، هم جواب حلي داده است، هم نقضي. جواب حلي را با آيه ديگر يعني و قالوا لو لا انزل عليه ملك و لو انزلنا ملكا لقضي الامر ثم لا ينظرون همچنين و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا
عليهم ما يلبسون داده است، يعني اگر بنا بود كه ما ملكي بفرستيم، ملك چون قابل ملاقات و قابل مقابله و مواجهه و مكالمه با انسانها نيست، پس بايد به صورت بشر درآيد و همين لباس بشر را بپوشد و وقتي اين طور شد، شبهه خواهند كرد كه چه كسي گفته است كه تو ملك هستي؟ آن ملك كه آمده است، بهصورت انسان با شما صحبت ميكند، شما از كجا ميگوييد اين ملك است؟ بايد خود بگويد من ملك هستم، خوب ميگويند از كجا ميگويي ملك هستي؟ اين جواب حلي
. جواب نقضي اين است: شما عربها كه همدست يهوديها هستيد و معتقديد: كه اين گروه عالم هستند، پس از آنها بپرسيد كه پيامبرانشان چه كساني بودند؟ اكنون اين آيه قصد بيان همين مطلب را دارد، يعني ميگويد از اينها بپرسيد «فاسئلوا اهل الذكر». پس يك شبهه در موردي خاص از مشركين صدر اسلام و مرجعي كه قرآن براي مراجعه معرفي ميكند، اهل كتاب يعني همان يهود و نصارا هستند. پس اين امر در آن زمان مشكلي بود كه خواست آن را حل كند و چنين هم شد، پس امروزه اين آيه براي ما ميشود يك گزارش؛ گزارش از يك حادثهاي در آن زمان. ولي دستور پيغمبر اكرم و ائمه (ع) را كه ميگويند درون نگر باشيد، براي اين است كه اين آيه پيامي در درون دارد كه آن را مقيد به تاريخ نميكند و از قيد آن بيرون ميآورد و جاويد ميكند. بنده
كوشيدهام كه در مسأله رسيدن به بطن، يعني پيامهايي كه در درون آيهها وجود دارد و در بعضي روايات «الي سبعه بطون» آمده است، همه را تصحيح كنم، چون ممكن است يك آيه، يك پيام، دو پيام، ده پيام، بيست پيام داشته باشد. اين منوط است به اينكه شما چقدر در آن دقت كنيد. معصوم هم ميفرمايد كه قرآن دريايي است كه هر چه در عمق آن پيش برويد، همچنان دست نيافتني است «لا تحصي عجائبه و لاتبلي غرائبه». اين اشاره به همين است؛ يعني شما هر چه بيشتر تعمق كنيد، باز به حقايق بيشتري ميرسيد، يعني بطون، يعني پيامهاي متعدد. اينها اشكالي ندارد. اكنون اين آيه ميگويد به ظاهرش ننگر! چرا؟ ما اينجا آمدهايم راه دستيابي به بطن را قانونمند كنيم. بنده يك پرسش در اين جا مطرح ميكنم، آيا تفسير قرآن كه مربوط به تنزيل آن است، قانون دارد يا نه؟ يعني هر كس هر طور بخواهد ميتواند تفسير به رأي كند؟
تفسير بايد قانونمند باشد، تأويل يعني بهدست آوردن بطن، آيا قانون ندارد؟ ما مدتها روي قانون آن فكر كرديم كه چيست؟ ما تلاش كرديم كه آن قانون را به صورت مدون در آوريم و تأويل و بطن را قانونمند كرديم. و تأويل حق را كه همان دستيابي به بطن واقعي قرآن باشد، از تأويلات باطنيه و تأويلاتي كه (لا عن دليل) هست جدا كرديم كه اگر روي اين منوال باشد، به دست آوردن بطن قابل قبول است، والا قابل قبول نيست .
ما در اينجا ملابسات آيه را مد نظر ميگيريم. در اين آيه (نحل/44) مشركين مخاطب هستند؛ اين يكي از ملابسات آيه است. وقتي كه در اينجا لازم است اين است كه آيا مشركين بما انهم مشركون (از حيث آنكه مشركند) مخاطب اين آيه هستند يا بما انهم جاهلون؟ (از حيث آنكه جاهلند) هر عقلي گواهي قطعي بر اين دارد كه به مشرك بما انه مشرك (از حيث آنكه شرك است) مخاطب اين آيه نيست، بلكه مخاطب اين آيه مشرك بما أنه جاهل است؛ پس مخاطب، جاهل است. آن پيام و رسالت كه بعد از الغاي خصوصيت از مفهوم آيه به دست آمد بايد به گونهاي باشد كه نسبتش به ظهر آيه، نسبت كبرا به صغرا باشد. مثلاً «ايها المشركون ان شككتم في امر الرساله فارجعوا الي اليهود» اين ظاهر آيه است. «لانه» يعني كبري؛ شما منطق خواندهايد،
هميشه «لانه» كه ميآورند، آن كبري است. «لانه علي كل جاهل أن يراجع العالم في ما لا يعلم» پس رابطه بطن به ظهر روشن شد؛ در نتيجه هر چيزي را نميشود گفت بطن! بطن بايد وقتي كه از درون آيه استخراج شد، حكم يك كبراي كلي شود كه مورد ظهر آيه يكي از مصاديقش باشد. اگر اينطور بود، بدان اين كاري كه تو كردي، صحيح است و اگر اينطور نبود، بدان كه در كار تو خلل وجود دارد. به هر حال شرايط بيشتري نيز وجود دارد كه به نظر بنده همين مقدار توضيح كافي است.
رضايي: در اين گردهمايي دكتر رضايي دبير كرسي ضمن قدرداني از آيت الله معرفت، از ميهمان ديگر اين جلسه يعني حجت الاسلام رشاد دعوت كردند تا نظر خويش را درباره صحبتهاي استاد بيان كنند كه سخنان ايشان در ادامه خواهد آمد.
رشاد*: استاد ارجمند حضرت آيت الله معرفت در قلمرو علوم قرآني در روزگار حاضر، حقاً از مفاخر شيعه هستند و با ارائه آثار علمي ارزشمندي همچون التمهيد في علوم القرآن خدمات گراني به ساحت قرآن تقديم فرمودهاند. من به مصاحبت چندين ساله با ايشان محظوظ و مباهي بودهام و ممنون حضورشان در پژوهشگاه خصوصاً در جلسات گروه قرآنپژوهي و مساعدتهاي علمي ايشان در هدايت تحقيقات گروه بهويژه دانشنامهي قرآنشناسي كه با همكاري جمعي از محققان در دست تأليف داريم، هستم. استاد محمدهادي معرفت، الحق اسماً و مسماً مرد هدايت و معرفت است. هيچكس جز در مقام مكابره نميتواند انكار كند كه نام نامي استاد معرفت در عصر،
تداعيگر تحقيق و تأليف در علوم قرآني است. اين جلسه يك واقعه درسآموزي است. مردم كشور ما ببينند كه وجوه علمي اگر نظريه و سخن نويي داشته باشند، چسان با سماجت و سعهيصدر آن را در معرض نقد ميگذارند هر چند نقاد طلبهاي در سطح بنده باشد.
اين جلسه حقاً براي ما طلبهها درسآموز است كه نقد نظرات ناچيز خود را برنميتابيم؛
براي دانشگاهيان هم اين جلسه درسآموز است كه ببينند حوزه در حريت علمي، تواضع علمي، اخلاق علمي، منطق بحث، چون هميشه، پيشقدم و پيشرو است. اين نشست نشانه آن است كه روح حريت و اخلاق علمي در حوزهها زنده است. ايشان فرمودند: من پانزده سال دغدغه اين مسأله را داشتم تا به اين راه حل رسيدم؛ اين نكته بسيار بسيار ارزشمند است، حتي اگر اين راه حل نقد بشود و ايشان بفرمايد كه من نظرم تغيير كرد، از ارزش علمي اين كار كم نخواهد شد اين كه فرد وقتي مسئولانه و عالمانه با مسألهاي مواجه ميشود، پانزده سال دغدغهمندانه درباره آن كار ميكند تا به راهكاري دستيابد؛ از اين
رواست كه اين جلسه از جهات گوناگوني حقاً تاريخي درسآموز است.
بنده آنچه را كه در اين جلسه، پيرامون نظر استاد معرفت طرح ميكنم بيشتر به قصد آن است كه ايشان توضيحات بيشتري بدهند،كه بر وضوح نظريه افزوده بشود و هم برخي ابعاد آن احياناً مورد بازبيني قرار بگيرد. و پيشاپيش از جسارتي كه خواهم كرد عذرخواه محضر استاد هستم.
نظريه استاد و تقرير مذكور در كتاب التفسيرالاثريالجامع، از جهات مختلف قابل تأمل است كه در مجال اين جلسه به پارهاي از آنها اشاره ميكنم:
نخست اينكه ايشان تفسير را در لغت و اصطلاح چنين توضيح دادهاند:
«التفسير مأخوذ من «فسر» بمعني اَبان و كشف و اصطلحوا علي ان التفسير. هو از احه الابهام عن التعبير المشكل، حيثما ابهم في افاده المراد ….» سپس افزودهاند كه: «فالتفسير محاوله لكشف المعني و بذل الجهد لازاله الخفاء عن وجه المشكل من الآيات» (التفسير الآثري الجامع/ ج 1، ص 29) درباره تأويل نيز يك تعريف دو وجهي ارائه فرمودهاند، با اين عبارت:
«و التاويل مأخوذ من الأول، بمعني الرجوع، ليكون التأويل ارجاعآً: اما الي الوجه المقبول كما في باب المتشابهات، او الي فحوي الايه العام، بعد عدم صحه الاقتصار علي الظاهر الذي يبدو خاصا حسب التنزيل» (همان، ص 30) سپس تأكيد فرمودهاند: قسم اول تاويل، نوعي تفسير است اما قسم دوم آن كه عبارت است از تبيين مفهوم عام پنهان در پس لفظ كه ظاهراً و حسب التنزيل خاص است؛ تأويل است.
ايشان تأويل به معناي دوم را، عبارت از تنقيح مناط و تعميم فحوايي كلام دانستهاند، و همه استدلالات ايشان براي تبيين ديدگاه خود درباره بطن و تأويل مبتني بر همين معناي دوم از تأويل است.
پرسش يا اشكالي كه به ذهن خطور ميكند اين است كه آيا معناي دوم تاويل نيز خود نوعي تفسير نيست؟ آيا حقتعالي اين معناي عام را اراده فرموده بوده يا ما بر متن تحميل ميكنيم؟ قطعاً ما بر متن وحي چيزي را تحميل نميكنيم و بيترديد ما معناي مراد باري تعالي را كشف ميكنيم، ما درصدد كشف آن واقع و عامي هستيم كه معناي تنزيلي يكي از مصاديق آن بوده است. بويژه اينكه در ادامه، ايشان بر نظر شاطبي صحه گذاشتهاند كه ميگويد:
«….البطن هو الفهم عن الله لمراده» (همان، ص31) علاوه بر نكات بالا، استاد تأويل را از جمله مدلول التزامي كلام دانسته و فرمودهاند: تأويل تبيين معنايي است كه مورد نظر آيه است با دلالت غير آشكار اما فهم آن نيازمند تعميق نظر است، اين در حالي است كه خصوصيت «تفسير» را – به اتكاء به وزن باب تفعيل – نيز مزيد عنايت و مبالغه در كوشش براي كشف معاني قرآن دانستهاند (همان، ص 29)
با توجه به مجموعه اين نكات، بهنظر ميرسد اين تفسير از تأويل، ارجاع تاويل به تفسير خواهد بود و طبيعتاً برگشت دادن باطن به ظاهر. زيرا مگر تفسير جز از طريق تمسك به يكي از دلالات ثلاثه كه از جمله آنها، دلالت التزامي است روي ميدهد؟ و آيا ارجاع تأويل به دلالت التزامي،به معني تحويل تأويل به تفسير و در نتيجه به معني نفي تأويل نخواهد بود؟
دوم اينكه استاد معرفت، ذوبطون بودن را منحصر به آياتي دانستهاند كه حسب مناسبات و در موارد خاصه نازل شده كه با تأويل به تنقيح و تعميم آن ميپردازيم و معناي عامي را از آن استحصال ميكنيم؛ اما عمده رواياتي كه ظهر و بطن را براي قرآن مطرح ميكنند با لسان نكره در سياق نفي سخن ميگويند. است مانند خبري كه در ص 30 كتاب نقل فرمودهاند: «ما في القرآن آيه الا ولها ظهر و بطن » همچنين كلام اميرالمؤمنين كه فرموده است: «…. إني سمعتٌ رسولَ الله (ص
) يقول: ليس من القرآن آيه الاّ و لها ظهر و بطن » (البرهان في التفسير القرآن، 190، ص 270)
ميدانيم نكره در سياق نفي، افاده برعموم ميكند؛ و كلام نبوي كه به لسان مبارك حضرت امير (ع) جاري شده صراحت تام در شمول خصلت «ظهر و بطن» بر تمام آيات قرآني دارد. اين بدان معناست كه همه قرآن داراي معاني باطني تأويل پذير است؟ نه برخي از آيات آن!
وانگهي آيا تمام آيات قرآن براي موارد خاص و در مناسبات خاصه نازل شده است، تا به معنا و روشي كه استاد ميفرمايند، تأويل بشوند؟! آيا تمام آيات قرآني، تاويل را به معنا و منطقي كه ايشان ميفرمايند بر ميتابند؟ مثلاً ميتوان آيه تطهير يا آيه مباهله و امثال آنها را تنقيح كرد و تعميم نمود؟ آيا مگر همه آيات، شأن نزول خاص دارند و واقعه مدارند تا نيازمند تنقيح و تعميم باشند؟
سوماينكه متشابهات از جمله آيات ذوبطون و حاجتمند تاويل قلمداد شده كه تنها از رهگذر تأويل، مراد از آنها مفهوم و معلوم ميشود؛ آيا آيات متشابه به مواردي اطلاق ميشود كه در مصاديق خاصه و مناسبات نازل شدهاند كه با تأويل بايد استخلاص معنا شده با تنقيح مناط تعميم دهيم تا از حالت تشابه خارج و به صورت محكم در آيد؟ تأويل اگر جز به يكي از دو معنا يا قسم مورد نظر استاد نيست، تأويل متشابه به كدام يك از دو معني است؟ ظاهراً تاويل متشابهات بر هيچ يك از معاني پيشنهادي ايشان قابل تطبيق نيست؟
چهارم اينكه بسياري از روايات – كه استاد نيز شماري از آنها را در كتاب نقل فرمودهاند – بر تبيين ايشان در معناي ظهر و بطن، و تفسير و تأويل دلالت ندارد بلكه برخي از آنها نظرگاه ايشان را نفي ميكند.
كلام امام باقر (ع) كه فرموده است: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله…» بر معناي مختار از تاويل، هيچ دلالت ندارد.
درست است كه برخي روايات ظهر را معناي تنزيلي و بطن را معناي تأويلي دانستهاند اما اشاره نكردهاند كه مراد از تأويل پيراستن كلام از آرايههاي تاريخي و اقليمي و استخلاص معنا و تنقيح مناط است. استاد در صفحات 49 از باب استشهاد، به بعد پارهاي روايات را نقل كردهاند كه بر معناي مراد ايشان شهادت نميدهد، شايد پاسخ امام صادق (ع) در قبال پرسش از معني «ميزان»، تفسير و شرح باشد ونه تاويل، و اگر تاويل هم باشد، تاويل به معناي مورد نظر استاد نيست. آيا تفسير «ولا تخسروا الميزان» به «اطيعوا الامام و لا تبخسوه من حقه» به معني تعميم آيه است؟ آيا امام (ع) نخست ميزان را تعميم داده و از معناي خاص عصري آن استخلاص فرموده سپس بر
اطاعت امام معصوم اطلاق كرده است يا كلمه ميزان را بدون تعميم، عيناً به معني امام دانسته است؟ و آيا «قسط» به معني «عدل» معناي خاص است اما به معني اميرالمؤمنين معناي عام است؟ آيا اين تكلف در تبيين تاويلي آيه لازم بلكه صحيح است كه معناي عامي فرض كنيم و لابد مصاديق متعدد براي آن منظور نماييم، آنگاه كلمه را بر معناي خاص ديگر حمل كنيم؟بلكهگاه لسان برخي روايات عام و شامل است اما در مقام تأويل به معني خاص عمل شده مانند: «وقفوهم انهم مسؤولون» كه به «مسؤولون عن ولايه علي» تأويل شده است: (همان/ ص 50) در ذيل «فمن
يأتيكم بماء معين» اي ياتيكم بعلم الامام، استاد فرمودهاند: ماء معين، استعاره در علم نافع شده است، آيا استعاره، از مدلول التزامي است يا تنقيح و استخلاص و تعميم معنا، تا بر ديدگاه ايشان در معني بطن و تأويل دلالت كند!!
همچنين «فلينظر الانسان طعامه» را كه امام صادق (ع) به «علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه» معني كرده است، چه سان ميتوان بر نظريه استخلاص و تعميم فحوايي تطبيق داد؟ نظريه و قاعده بايد در تمام موارد قابل صدق و تطبيق باشد، آنجا كه راوي از معصوم در باب معني آيه سؤال ميكند يك پاسخ ميشنود، بار ديگر پرسش ميكند پاسخ ديگري ميشنود و احياناً بار سوم پاسخي سوم، و در جواب راوي كه حضرت ميپرسد: من از معناي همين آيه چند بار پرسش كردم شما هر بار طوري پاسخ فرموديد؟ ميفرمايد اگر هفتاد بار از من سئوال كني جواب جديدي خواهي شنيد! زيرا قرآن بطني دارد و هر بطني بطني ….!، آيا پاسخهايي كه هر بار امام (ع) ميفرمود: مصاديق يك عام و كلي هستند؟ تا گفته شود: امام تنقيح مناط فرموده و معناي عامي استحصال كرده و هر بار مصداقي از مصاديق آن را در پاسخ به پرسش ارائه فرمود؟!
پنجم اينكه چنانكه خود استاد نيز در بحث امروز بدان اشاره داشتند، در لسان روايات آمده كه قرآن داراي «سبعه ابطن» و «سبعين بطن» است، اگر تأويل، استخلاص معنا از ملابسات و ظروف تاريخي، جغرافيايي و استحصال كلي و عام باشد. آيا معناي اين روايات آن است كه هفتاد بطن يعني هفتاد عام از يك آيه ميتوان به دست آورد؟ به خصوص اينكه اگر هفتاد را نماد كثرت بدانيم بسا كه معاني باطني به هفتصد معنا بالغ گردد. خصوصا كه لسان روايات چنان است كه تمام آيات را داراي چنين قابليتي ميداند.
ششم اينكه استاد، بحق، تأكيد كردهاند كه تأويل منحصر به معصومين نيست، همچنين پس از تبيين ديدگاه خودشان، ضوابط و قواعدي را براي تشخيص بطن و فهم بطون آيات يعني تأويل بيان كردهاند، عدد اين قواعد – آنچه خود فرمودهاند و از ديگران نقل كردهاند – به پنج قاعده نميرسد، اگر مراد از بطن و تأويل همان باشد كه فرمودهاند و اگر با چند قاعده ساده بتوان به فهم بطن و
كاربرد تأويل دست زد، پس چرا قرآن و احاديث، اين همه درباره جايگاه تأويل و شأن شايستهگان تأويلگري مبالغه كرده است؟ كاري كه بدين سهولت و سادگي صورت ميتواند بست، چرا اصرار بر حصر آن به خدا و راسخون – كه بنا به رواياتي مصداق آن ائمه اهلبيت هستند - شده است؟ معلوم ميشود بطن آنچنانكه ميپنداريم و تأويل آنسان كه ميانگاريم نيست!