بخشی از مقاله
چکیده
بیشتر دستورنویسان دو اصطلاح »گشتار« و »تأویل« را از نظر معنا و کارکرد برابر دانستهاند. گشتار فرآیندی است که طی آن با اعمال تغییراتی بر ژرفساخت جمله، در جهت به کارگیری امکانات زبان برای بیان دقیق معنا، روساخت جمله حاصل می گردد. اما تأویل - برگرداندن - که براساس آن جملهوارههای وابسته، در قالب سازهای مفرد به درون جملهوارهی هسته برگردانده میشود، فرآیندی است برخلاف گشتار که طی آن از امکانات زبان کاسته می شود.
در این پژوهش نگارندگان پس از بررسی تفاوت معنایی و کارکردی گشتار و تأویل، با ارائهی نمونههایی از روساخت جملهها به همراه صورت تأویل شدهی آنها، به بررسی کاهش امکانات زبانی در ساخت های تأویل شده میپردازند.
واژه ی »گشتار« از ترکیب ستاک گذشته ی »گشتن« - به معنای تغییر یافتن - به همراه پسوند اشتقاقی اسم ساز »ار« ساخته شده است. بنابراین از نظر لغوی »گشتار« به معنای »تغییر و دگرگونی« است.
واژهی »گشتار« در هیچکدام از فرهنگهای قدیمی وارد نشده است، ازجمله فرهنگ دهخدا، معین و برهان قاطع؛ تنها در »فرهنگ بزرگ سخن« که در سالهای اخیر تألیف شده، آمده است: قواعد نحوی یا اصولی که ژرفساختها را به روساخت-های واقعی تبدیل میکنند؛ نظام تأویل. آنچه فرهنگ بزرگ سخن میگوید معنی اصطلاحی واژهی »گشتار« است.
بنابراین همانطور که میدانیم، گشتار ترجمهی اصطلاح - transformational - است و در اصطلاح زبانشناسی »فرآیندهایی هستند که بر ژرفساخت اعمال میگردند تا روساخت جمله تولید شود این مجموعه تغییرات با بکارگیری امکانات زبان در پی بیان کامل و جامع معناست که سرانجام در قالب روساخت جمله، ظاهر میگردد.
اما »تأویل:« واژهای عربی است از مادهیأوَلَ«» و بر وزن تفعیل، به معنای»به اول برگرداندن« است. در زبان فارسی گاهی لفظ »برگرداندن« معادل »تأویل« به کار میرود. از نظر اصطلاحی نیز فرآیندی است که طی آن بند وابسته در جملههای مرکب ناهمپایه یا ناهمسانی - - hypotactic در قالب یک یا چند گروه اسمی به درون بند هسته برگردانده میشود که میتواند جایگاههای نحوی مختلف را اشغال کند.
همانطور که از تعاریف بر میآید گشتار حرکتی صعودی را نشان میدهد به این معنا که مجموعه تغییراتی است که جمله را از ژرفساخت به روساخت میرساند . این مجموعه تغییرات در جهت بیان معنی دقیق است، بنابراین میتوان گفت برای بیان این معنی دقیق، از امکانات زبانی بیشتری استفاده میشود.
به عبارت دیگر هرچه معنی جزئیتر شود ساخت جمله امکانات بیشتری میخواهد. مثلاً اگر در جملهای بخواهیم از سازههای من، رفتن او، دیدن - اول شخص مفرد، زمان گذشتهی ساده - استفاده کنیم میگوییم: من رفتن او را دیدم. حال اگر هدف، بیان زمان برای »رفتن او« در زمان گذشتهی استمراری ساده باشد، باید برای بیان این معنی از امکانات بیشتری نسبت به جملهی »من رفتن او را دیدم« استفاده کنیم، به این معنی که مصدر »رفتن« که انجام کار در آن صورت پذیرفته است، باید در قالب زمان گذشتهی استمراری ساده و دارای شناسهی سوم شخص مفرد بیان شود. برحسب این شرایط، »رفتن« از مقولهی مصدر درمیآید و همراه چند سازهی دیگر به سطح جملهواره گسترش مییابد: من دیدم که او میرفت. بنابراین در جملهی »من دیدم که او میرفت« امکانات زبانی و دقایق بیشتری نسبت به جملهی »من رفتن او را دیدم« به کار رفته است.
اما تأویل فرآیندی است که در آن جملهوارهای را در رو ساخت نهایی جملهی مرکب، به صورت مصدر یا صفت برگردانده میشود. در این حالت تأویل فرآیندی است که عکس گشتار عمل میکند. زیرا جملهوارهها برای بیان معانی به صورت دقیقتر به وجود آمده اند یعنی از سازههای بیشتری برخوردارند، وقتی فرآیند تأویل بر آن ها اعمال میشود، از تعداد سازهها کاسته می شود و به تناسب همین کاهش سازهها، دایرهی شمول معنی نیز گستردهتر میشود یعنی از آن چارچوبهی دقیق خارج شده، غرض گوینده ناقص و گاهی مبهم میشود.
چون هدف گوینده بیان معنای دقیق است، مثلاً اگر جملهی الف - من دیدم که او میرفت را تأویل کنیم می شود: ب - من رفتن او را دیدم. در جملهی - ب - »رفتن« سازهای خام است که قابلیت پذیرش زمانهای گوناگونی را دارد به عبارت دیگر گنجایش معنایی واژهی »رفتن« بسیار بیشتر از صورت فعلی آن است، زیرا این صورت - رفتن - قابلیت این را دارد که در تمام زمانها و مکانها و توسط تمام اشخاص - دستوری - اتفاق افتد. اما وقتی با استفاده از تکواژهای مختص به گروه فعلی، مقولهی واژهای را از اسم به فعل تغییر میدهیم در واقع امکانات زبانی بیشتری را برای بیان معنا به کار گرفتهایم.
بنابراین میتوان این حرکت را گشتار نامید زیرا این فرآیند در جهت استفاده از امکانات بیشتر زبان برای بیان دقیق معنا به کار گرفته شده است. رفتن او میرفت. حال اگر جملهوارهای را تأویل کنیم از سطح جمله به سطح گروه اسمی تنزل پیدا میکند، این عمل در جهت کاهش امکانات زبان صورت گرفته است و تأویل نام دارد. بنابراین میتوان گفت، فرآیند تأویل، فرآیندی کاهنده و نامفید به حساب میآید و تنها کارکرد آن، مشخص کردن جایگاه نحوی جملهوارههاست.