بخشی از مقاله

تاریخ چسیت


تاريخ و تعريف آن

واژه «تاريخ» ( History ) از زبان يونانى گرفته شده و هرودوت (هرودوتوس Herodotus ) مُبدع و «پدر تاريخ» شناخته شده است. تاريخ، از نظر هرودوت، به معناى مطالعه و يا بررسى روزگاران گذشته است. البته چيستى تاريخ از پرسش هايى است كه تاكنون پاسخى جامع، دقيق و مورد اتفاق نداشته، همه تعريف هاى آن با ايراد يا انتقادهايى رو به رو بوده است;

زيرا گروهى معناى تاريخ را بس گسترده دانسته، احوال گذشته جهان و حتى پديده هايى كه انسان در آن مؤثر نيست، موضوع آن به شمار مى آورند; دسته اى آن را به وقايع مشهور و حوادث روزگار پادشاهان و دولت ها محدود مى كنند و جمعى مشخص ساختن احوال انبيا، ائمه (عليهم السلام) ، فرمانروايان، وزيران و حوادث بزرگى مانند جنگ ها و فتوحات بر حسب زمان را معناى اصطلاحى تاريخ مى دانند ابن خلدون، مورخ بزرگ، تاريخ را دانشى سرچشمه گرفته از حكمت و بيان گر سرگذشت ملت ها، سيرت پيامبران و سياست پادشاهان مى داند با در نظر گرفتن دو

عنصر موضوعى تاريخ يعنى «انسان» و «زمان»، مى توان گفت: تاريخ مجموعه اى از اطلاعات خام يا تحليل شده درباره گذشته انسان ها است كه امورى چون نقل و تحليل هدايت، گمراهى، تكامل، انحطاط، پيروزى، شكست، خوشبختى يا بدبختى ملت ها را در بر دارد. از آن جا كه هر يك از تعريف

هاى يادشده بُعد خاصى از تاريخ را بيان مى كند و از جهتى با اشكال جامع يا مانع نبودن رو به رو است و نيز به دليل گسترده شدن مسائل مربوط به تاريخ، برخى از انديش مندان، علوم مربوط به تاريخ را تقسيم كرده، براى هر قسم تعريفى خاص ارائه كرده اند. فيلسوف شهيد مطهرى(ره) تاريخ را يكى از منابع معرفت انسانى دانسته، علم تاريخ را به دو بخش نقلى و علمى تقسيم مى كند و قواعد استنباطى تاريخ علمى را به حال و آينده قابل تعميم مى داند.


تاريخ نقلى
تاريخ نقلى علم به وقايع و حوادث سپرى شده و آگاهى از اوضاع و احوال گذشتگان مى باشد. زندگينامه ها، فتحنامه ها و سيره ها، از اين مقوله است. علم تاريخ در اين معنا، به يك سلسله امور جزئى و فردى مربوط است; و در واقع علم به «بودن»هاست; چرا كه به گذشته تعلق دارد.
تاريخ علمى
تاريخ علمى يعنى مطالعه، بررسى و تحليل وقايع گذشته و استنباط قواعد و سنت هاى حاكم بر زندگى گذشتگان. در واقع محتواى تاريخ نقلى ـ حوادث و وقايع گذشته ـ «مبادى» و مقدمات اين علم شمرده مى شود و براى استنباط قوانين كلى و عمومى و كشف طبيعت حوادث تاريخى و روابط علّى و معلولى آن ها سودمند است

 

فايده تاريخ
شايد از خود پرسيده باشيد آشنايى با انبوه نام ها، حوادث، فراز و نشيب ها، طلوع و افول ها و عملكرد نياكان و ديگر انسان ها در زندگى روزمره و شكل گيرى زندگى آينده ما چه نقشى دارد؟ اگر بپذيريم هر حادثه اى مولود علت يا علت هاى پيش از خويش و نيز دست كم انگيزه سلسله حوادث بعدى است، بدين نتيجه مى رسيم كه زندگى ملت ها چون رشته اى دراز است و مجموع انسان هاى يك عصر تنها يكى از مهره هاى آويخته بدين رشته به شمار مى آيد. استوارى و نااستوارى هر مهره به چگونگى پيوند آن به مهره پيشين و پسين وابسته است. پس زندگى مردم يك عصر در هر كشور از زندگانى گذشتگان و آيندگان جدا نيست و براى يافتن علت حوادث نامطلوب و راه رويارويى با آن ها، بايد به تحقيق در گذشته ملت ها پرداخت تاريخ نه مايه سرگرمى بلكه نوعى پل ارتباطى ميان نسل هاى متوالى بشر براى دستيابى به تجربه ها و اندوخته هاى پيشينيان است. مطالعه تطبيقى و تحليلى تمدن هاى گوناگون، كوشش براى يافتن رابطه اى علّى ميان حوادث زنجيره اى تاريخ و دقت در آنچه براى انسان ها رفته است، سرمايه مناسبى است كه مى تواند انسان را در پى ريزى يك زندگى سالم و خردمندانه يارى دهد. افزون بر اين، بررسى تاريخ

پاسخى مثبت به آرزوهاى هميشگى انسان است كه اصرار دارد از خود و ديگران آگاهى حاصل كند، (3) علل و انگيزه ظهور و سقوط تمدن ها را بشناسد، حق را از باطل تميز دهد و با راه تكامل و سعادت دنيوى و اخروى خود آشنا شود. بنابراين، مصلحان بزرگ و انسان هاى متعالى در تجربه هاى انسانى تاريخ دقت مى كنند و در بهره گيرى از آن مى كوشند. امام على (عليه السلام) به فرزندش امام حسن (عليه السلام) و همه انسان ها مى فرمايد: فرزندم، هر چند من عمر همه

كسانى را كه پيش از من زيسته اند، سپرى نكرده ام; ولى در اعمال همه آن ها نگريسته، در اخبارشان انديشيده ام. براى شناخت تاريخ آنان چنان در آثارشان به تفكر پرداخته ام كه چون يكى از آنان شده ام. به سبب آگاهى از سرگذشت آنان، گويا با همه آن ها، از اولين فرد تا آخرين شان زندگى كرده، زلال و پاكى زندگانى آنان را از تيرگى هاى آن و نفع و سودمندى اش را از زيان آن بازشناخته ام. خداوند متعال در بيش تر سوره هاى قرآن به بيان سرگذشت انبيا و ملت هاى

پيشين پرداخته است. در مكتب اسلام، (6) تجربه پيشينيان چنان اهميت دارد كه خداوند به پيامبرش فرمان مى دهد در راه اعتلاى كلمه توحيد و رستگارى و هدايت بندگان از تاريخ استفاده كند
اعتبار و ارزش داده هاى تاريخ
گروهى به علم تاريخ و داده هاى آن بسيار بدبين و بى اعتمادند. اينان علم تاريخ را نورى ضعيف مى دانند كه در مسير ناهموار زندگى كم تر مى توان بدان اعتماد كرد دشوارى ارزيابى دقيق علل رفتارها، روابط علّى و معلولى آن ها (در تاريخ علمى)، هم چنين مشكل تاثير بسيار غرض ها،

تعصب ها، منافع و اهتمام خودكامگان و سياستمداران به تدوين تاريخ، اين بدبينى را دو چندان كرده است. به عقيده بيش تر محققان، نگاهى چنين بدبينانه نسبت به شناسنامه تمدن ها واقع بينانه نيست; (3) زيرا اولا ماهيت برخى از وقايع به گونه اى است كه امكان تحريف و دروغ در آن ها راه ندارد; و ثانياً نمى شود همه افراد بشر را متهم كرد كه «هميشه»، مطابق منافع و خواسته هاى خود، حوادث را ثبت و نقل كرده اند. (4) نگاه عبرت آموز و مثبت امام على (عليه السلام) به تاريخ بر درستى اين ديدگاه گواهى مى دهد. امام على عليه السلام مى فرمايد: پيمان و شخصيت خود را در گرو آنچه مى گويم قرار مى دهم و ضمانت آن را به عهده مى گيرم، بى گمان هركس به

روشنى از پيش آمدهاى تاريخى و فرجام بد امت ها در گذشته عبرت گيرد، پيوسته آن ها را در نظر داشته باشد، ژرف در آن ها بنگرد و قوانين و نواميس حركت جوامع را از آن حوادث دريابد، واقع بينى و پروادارى او را از غلتيدن در جايگاه هاى شبهه ناك و هلاكت بار باز مى دارد.
فلسفه تاريخ
در بحث از فلسفه تاريخ بشر، حقيقت و علت وجودى و نتايج رويدادها و تحولات تاريخ بررسى مى گردد و گذشته بشر چراغ راه آينده اش قرار مى گيرد مقصد و شيوه حركت تاريخ، محرك و منازل برجسته مسير حركت آن (فلسفه نظرى تاريخ)، نقاط ضعف و قوت علم تاريخ، قانون مندى تاريخ، اصول حاكم بر آن و روش هاى پژوهش تاريخ (فلسفه علم تاريخ) بخشى از مسائلى است كه در فلسفه تاريخ مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد. هرچند انديشه حركت تاريخ و بحث درباره روح، اراده، قانون، مبدأ و مقصد آن و... پيشينه اى ديرين دارد و به افلاطون (428 ـ 347 ق. م) و «اگوستين» قديس، متكلم و مجتهد كليسا (430 ـ 354 م) منسوب است; ولى بيش تر محققان، دانشمندِ معروف مسلمان عبدالرحمن بن خلدون را پايه گذار تاريخ نگارى تحليلى و فلسفه تاريخ مى دانند.
اصول و سنن حاكم بر تاريخ
يكى از معانى كلمه «سنت»، راه، روش و رفتارى است كه استمرار داشته باشد. اين واژه به
همين معنا در زبان عربى و قرآن كريم در مورد خداوند و انسان به كار رفته است. ناگفته پيداست يك سنت واحد مى تواند، از لحاظ نسبتش با «فاعل» به خداى متعال و از لحاظ نسبتش با «قابل» به انسان ها اضافه شود. البته الهى بودن يك سنت به معناى صدور مستقيم و بىواسطه افعال

خاص از خداوند نيست; بلكه ممكن است اسباب طبيعى، عادى و يا غيبى در كار باشد. بنابراين، سنن يعنى روش هايى كه امور جهان و انسان بر پايه آن ها تدبير و اداره مى شود. (6) اين سنت ها اقسام بسيار دارد; بخشى از آن ها عبارت است از:
اختيار انسان در شؤون اجتماعى و تعيين سرنوشت خويش
هر انسان عاقل و هر جامعه بيدار وقتى كه شايستگى موقعيتى را احساس كرده و قدرت حركت و تكاپو براى وصول به آن موقعيت را در خود ديده است با كمال جديت حركت كرده و آن موقعيت را به دست آورده است. بر اين اساس، جزئى ترين حركت ها تا پيچيده ترين پديده ها ناشى از اختيار انسان و عوامل معين است


سير صعودى و تكاملى داشتن كاروان بشريت
با همه اختلاف نظرهايى كه در تفسير تكامل، آثار و لوازم آن وجود دارد، امورى چون فلسفه قابل قبول زندگى و آغاز و انجام داشتن و هدف دار بودن نظام آفرينش و مسؤوليت انسان، كه هرگز با اختيار منافات ندارد، روند تكاملى زندگى بشر را تأييد مى كند


قرار داشتن اساس شخصيت انسان در متن خلقت او و تكامل و به فعليت رسيدن تدريجى آن
ارتباط و تأثير متقابل فرد و جامعه
حاكميت اصل عليت بر تحولات تاريخى
سنت هدايت انسان ها به وسيله انبيا
امداد الهى به همه انسان هاى مؤمن و غيرمؤمن
البته امداد اهل باطل محدود به حدودى است، ولى امداد اهل حق مرز ندارد.
عوامل محرك تاريخ
هرچند نمى توان همه تغييرات جوامع مختلف در طول تاريخ را تكامل و پيش برنده ناميد، ولى سير متعالى جوامع و زندگانى انسان در مجموع، امرى انكارناپذير است. عامل پيش برنده تاريخ از مباحث مهم فلسفه تاريخ شمرده مى شود و نظريه هاى گوناگونى درباره


آن ارائه شده است. علامه محمدتقى جعفرى افزون بر 20 نظريه در اين خصوص مى شمارد برخى از مهم ترين آن ها عبارت است از:
تاريخ بر پايه نژاد
طبق اين نظريه، تنها بعضى از نژادها استعداد تمدن و فرهنگ آفرينى دارند. فقط برخى مى توانند علم، فلسفه، صنعت، هنر، اخلاق و غيره توليد كنند و ديگران صرفاً مصرف كننده اند. كنت گوبينو; فيلسوف معروف فرانسوى، معتقد است نژاد معناى تاريخ را روشن مى كند و براى پيشوايى، خون اصيل است نه هوش

تاريخ بر پايه جغرافيا
طبق اين نظريه، عامل سازنده تمدن، فرهنگ و صنعت، اقليم خاص و محيط طبيعى است. محيط هاى معتدل مغزهاى نيرومند و مزاج هاى معتدل بهوجود مى آورد. منتسكيو، جامعه شناس فرانسوى، معتقد است دليل مغلوب شدن متعدد اقوام جنوب به دست اقوام شمال، اختلاف آب و هواى اين دو منطقه است.


تاريخ بر پايه قهرمانان
بر اساس اين نظريه، منشأ تحولات تاريخ در ابعاد مختلف علمى، سياسى، اقتصادى، اخلاقى و غيره نوابغ اند. تنها نوابغ كه افرادى استثنايى اند و از هوش، عقل، ذوق، اراده و ابتكار خارق العاده بهره مى برند، در حركت چرخ هاى تاريخ تأثير مى گذارند. ساير مردم مصرف كننده انديشه آنانند و در پى آن ها حركت مى كنند. كارلايل، فيلسوف معروف انگليسى مى گويد: اگر در وجود بشر سودى هست، همانا وجود مردان بزرگ است


نظريه اقتصادى تاريخ
بر اساس اين نظريه، عامل اساسى تاريخ در هر عصرى اقتصاد است; زيرا مجموع روابط توليدى بناى اقتصادى اجتماع را مى سازد و بناى اقتصادى، پايه واقعى روبناهاى قانونى،
سياسى و غيره است. به اعتقاد كارل ماركس، عوامل اقتصادى در كمين هر حادثه بزرگى نشسته است و غايات و جمله بندى هاى اخلاقى و دينى پوششى بر آن است
گردش چرخ هاى تاريخ بر پايه مشيت الهى
طبق اين نظريه، تاريخ جلوه گاه مشيت حكيمانه و حكمت بالغه الهى است. بوسوئه، مورخ و اسقف معروف، معتقد است تاريخ، گستره بازى اراده مقدس الهى است و هر حادثه اى درس عبرتى است كه آسمان به زمينيان مى دهد. با توجه به اين كه نسبت مشيت الهى به همه اسباب و علل متحول و ثابت جهان يكسان است، بحث در اين است كه مشيت الهى زندگى انسان را با چه نظامى و رازى آفريده كه متحول شده است; در صورتى كه زندگى جانداران ديگر فاقد آن «راز» است. بنابراين، اين نظريه بى ربط است.
نظريه جريان هستى براساس حق وگرايش ذاتى انسان به آن
براساس اين نظريه، هرچند باطل نفى نمى شود ولى نسبى و تبعى شمرده مى شود. لذا انسان در عين برخوردارى از آزادى و اختيار، بالفطره گرايش به صداقت، امانت، عدالت و... دارد. حنيف و حق گرا است. لذا در جريان هستى و «سرنوشت نهايى تاريخ» حق پيش برنده و پيروز است.
تفسير تاريخ بر اساس ابعاد چهارگانه روح انسان (حس كنجكاوى، نيكى، زيبايى و مذهبى);


تكامل تاريخ بر پايه عامل درونى و غرايز
تبيين حركت تاريخ بر اساس اصطكاك تمدن ها و تلاقى امت ها
نقش ناسيوناليسم و قوم گرايى در تحول و پيش برد تاريخ
نظريه سنخى و يا تيپ شناسى در حركت تاريخ
نظريه افزايش جمعيت
نظريه حوادث غيرمترقبه جوى و زمينى و عوامل مخفى
نظريه محركيت فكر و انديشه
تكامل و پيشرفت تاريخ بر پايه نيازهاى مادى و معنوى انسان


نكته قابل توجه در همه يا بيش تر اين نظريه ها تفاوت ننهادن ميان شرايط و زمينه هاى مساعد در شكوفايى تمدن و پيشرفت تاريخ و علل سازنده و نيروهاى محرك واقعى تاريخ است. پاى فشارى بر عامل واحد در ساختارهاى اجتماعى و فلسفه تاريخ از آموزه هاى اسلام دور مى نمايد. بر اساس اين آموزه ها، مى توان مجموعه اى از عوامل درونى (گرايش هاى فطرى بشر چون حق جويى،

 

كمال طلبى) و عوامل بيرونى (نيازهاى اجتماعى و...) را عامل حركت تاريخ و شكل گيرى فرهنگ ها و تمدن ها به شمار آورد.البته اين بيان منافاتى با پيروزى حق در سرنوشت نهايى تاريخ ندارد. چون از نظر قرآن و ساير آموزه هاى اسلامى، تأثير غلبه ظاهرى و موقت باطل حتى تشكيل حكومت اهل كفر و ظلم در تمدن بشر پذيرفته است، امّا پيروزى نهايى از آنِ حق و طرفداران آن است و آخرين حلقه كمال و سرنوشت نهايى بشر با غلبه حق رقم مى خورد


اهميّت و ارزش تاريخ اسلام
جوامع چون موجودى زنده اند; هر يك هويتى مشخص دارند و در حركت خويش از سمت گيرى و كارمايه هاى ويژه خود بهره مى برند. شناسنامه هر ملتى بر اساس «ميراث هاى تاريخى»اش شكل مى گيرد. ميراث هاى تاريخى و فرهنگى جهان اسلام در واقع حافظه تاريخى ملت هاى مسلمان را شكل مى دهد; پيكر جامعه اسلامى را نيرو و نشاط مى بخشد و سبب پايدارى،

 

استوارى و وحدت جهانى مسلمانان مى شود. بى ترديد آگاهى از تاريخ اسلام و بارور نگاه داشتن اين ميراث فرهنگى در پيروزى انقلاب جهانى اسلام، اثرى بنيادين دارد. تلاش دولت هاى استكبارى در جهت تغيير خط، زبان، آداب و رسوم ملل مسلمان براى از بين بردن همين حافظه تاريخى و خود آگاهى مسلمانان بوده است، زيرا يادآورى روزهاى عظمت و قدرت، مسلمانان زير سلطه و تحقير شده را از نيرو و اميد برخوردار مى سازد و مكتب شعب ابوطالب و مقاومت حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) در آغاز نهضت، به حركت هاى اصلاحى و رهايى بخش، درس ايستادگى و نهراسيدن از توطئه ها و محاصره ها مى دهد. افزون بر اين:
اثبات مسأله وحى و پيوستگى پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله) به منبع لايزال الهى و معجزه جاويدان وى از طريق برخى از بررسى هاى تاريخى قابل تبيين و ارائه است.
آگاهى از رازهاى توفيق بسيار پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) در دگرگون ساختن بنياد نظام قبيله اى جاهليت و تبديل آن به يك حكومت منسجم، پويا و زنده، در پرتو تحقيق در زواياى پيدا و پنهان گذشته تاريخ اسلام ممكن است.
دستيابى به بخش گسترده اى از مبانى نظرى و سنت

عملى پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار (عليهم السلام) در عرصه هاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى و... تنها با ژرف نگرى در آينه حوادث تاريخ و دقت در گفتار و كردار آنان در برخورد با آن حادثه ممكن است.
از آن جا كه سرنوشت مردم مسلمان ايران با سرنوشت و فرهنگ اين آب و خاك گره خورده و اسلام و ارزش هاى دينى مبنا و رمز ماندگارى اين فرهنگ شمرده مى شود، وظيفه ملى ماست كه از پيشينه آنچه سرنوشت ملى و ميهنى ما بر آن استوار است، آگاهى يابيم.
تاريخ نگارى در اسلام


بذر افكار تاريخى كه در قرآن و احاديث پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله) جوانه زده بود، از همان آغاز ظهور اسلام روييدن آغاز كرد. تاريخ نگارى در اسلام با جستوجو، گردآورى و نقل اخبار و رواياتى درباره رويدادهاى خاص، كه تا آن زمان سينه به سينه نقل مى شد، آغاز گرديد. اين تلاش در مدتى كوتاه به بار نشست و با تنوع و ژرفاى ويژه اش در ميان ساير دانش هاى اسلامى جايگاهى والا و برجسته يافت. به تدريج دانشى مدون شكل گرفت كه نه تنها شاخه هاى جداگانه و مستقل داشت; بلكه از ادبيات متنوع و «روش هاى خبريابى» و «پژوهشى» ممتازى برخوردار بود. مورخ مسلمان مى كوشيد تا اخبار را با نقد و ارزيابى و تحقق صلاحيت راويان آن بپذيرد; به طورى كه

بعدها «علم رجال» و «فن جرح و تعديل» در شمار ابزارهاى اصلى او قرار گرفت. از آن جا كه شخصيت پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله) و زندگى پربار آن حضرت (صلى الله عليه وآله) الگوى همه مسلمانان بود، تاريخ نگاران مؤمن كار خود را با ثبت سيره نبوى و امور مربوط به نبردهاى وى آغاز كردند; سپس تاريخ عمومى نگارش يافت و به تدريج در علم تاريخ و فلسفه آن كتاب هايى نوشته شد.هرچند تاثير فعاليت ها و منابع پيش از اسلام، مانند قصه هاى ايام، انساب و... در روش هاى تاريخ نگارى اسلامى قابل انكار نيست; ولى گروهى بر اين باورند كه اين فعاليت ها به پيدايش عقيده تاريخ نگارى خاصى نينجاميد و تنها شاخه هاى متنوع تاريخ نگارى اسلامى را شكوفا ساخت
شعبه هاى تاريخ نگارى اسلامى


در باور بسيارى از پژوهشگران، تاريخ نگارى، بخش عظيمى از فرهنگ مكتوب عصر اسلامى را به خود اختصاص داده و با تكامل عمومى نهضت فكرى و علمى در اسلام همداستانى داشته است. تاريخ از معدود دانش هاى هماره زنده تمدن اسلامى به شمار مى آيد; زيرا گروهى از دانشوران، تدوين تاريخ را از مصاديق واجب كفايى دانسته اند برخى معاصران در طبقه بندى گونه هاى تاريخ نگارى اسلامى، اسامى كتب نوشته شده را ملاك قرار داده و بر اين اساس، نوشته هاى تاريخى

مسلمانان و شعب تاريخ نگارى را به هفت گروه عمده تقسيم كرده اند كه عبارتند از: (3) سيره نگارى و شرح حال نويسى; تك نگارى در مسائل و وقايع مهم; تاريخ نويسى عمومى و تقويمى; تاريخ نگارى براساس نسب شناسى; سبك خبرى و پيوسته; تاريخ نگارى محلى و تاريخ نگارى فرهنگى و اجتماعى. برخى ديگر عنصر زمان، مكان و موضوع را لحاظ كرده و براى تاريخ نگارى اسلامى شش روش عمده معرفى كرده اند كه بسيارى با تقسيم بالا مشترك است. (1) بايد توجه داشت كه اولا برخى شيوه هاى فوق جداى از هم نبوده و متداخل اند و در ثانى، منابع موجود نيز مى تواند در ذيل يك يا چند روش و شيوه قرار گيرد. درعين حال برخى منابع تاريخى، رأساً در تحت عناوين فوق قرار نمى گيرند از آن جا كه برخى ديگر از مورخان از وجود بيش از 40 شاخه تاريخ نگارى اسلامى خبر داده اند كه در هر شاخه آن صدها كتاب نوشته شده است. (2) به منظور تبيين نقش اساسى مسلمانان در سير تكاملى اين دانش، به برخى از مهم ترين شاخه هاى تاريخ نگارى اسلامى اشاره مى شود:


 سيره نگارى ها و شرح حال نويسى (زيست نامه ها)، مانند سيره ابن اسحاق و سيره حلبى
 تاريخ نويسى عمومى و تقويمى، مانند تاريخ طبرى، تاريخ يعقوبى، العبر ابن خلدون و اخبارالطوال دينورى
 تبارنامه نويسى (نسب نامه نويسى)، مانند الانساب سمعانى، جَمهرة النسب كلبى و انساب الاشراف بلاذرى
 گاه شمارى ها، مانند الايام والليالى والشهور يحيى بن زياد فراء، الشماريخ فى علم التاريخ سيوطى


انگيزه هاى گرايش و اهتمام مسلمانان به تاريخ نگارى
انبوه آثار تاريخى به جاى مانده از مورخان مسلمان، شعبه هاى متنوع تاريخ نگارى در حوزه علوم اسلامى و گستردگى محتواى مسائل مرتبط با تاريخ، هريك به تنهايى براى اثبات وسعت قلمرو و اهتمام مسلمانان به مسأله تاريخ نگارى، به عنوان يكى از ابعاد و مظاهر فرهنگ اسلامى، كافى است. افزون بر آنچه در بحث اهميت تاريخ اسلامى ذكر شد، بخشى از علل و انگيزه هاى توجه كم نظير مسلمانان به مسأله تاريخ و تاريخ نگارى عبارت است از:
قداست مطلق دانش و ارزش والاى آن در اسلام
 تلقى خوش بينانه از آينده زمين و بشر ساكن در آن در قالب مسأله انتظار فرج و ظهور مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف
 موضع تصديقى قرآن در برابر انبياى پيشين و اصول و مبانى تعليماتى آنان
 ترغيب و تشويق هاى قرآن درباره سير و مطالعه در زمين و كشف فلسفه تاريخ و عبرت گيرى از سرنوشت منكران، تكذيب كنندگان، باطل گرايان و...
 لزوم بهره گيرى از سيره و سنت معصومان، به عنوان اسوه حسنه و الگوهاى كامل دين، و گسترش فرهنگ جاويدان اسلام


 اهتمام فرمانروايان به ماندگارى حكومت خويش و ارائه تصويرى مناسب از خود
 ورود ملت هاى گوناگون جهان به آيين اسلام و داد و ستد فرهنگى با ديگر اقوام و ملل.
اصول و قواعد عام تاريخ نگارى با تكيه بر ارزش هاى اسلامى
برخى از مورخان، برخوردارى از دانش هاى گوناگون، بهويژه آگاهى از متون دينى و منابع اوليه اسلام ـ قرآن و سنت صحيح ـ در اختيار داشتن منابع متعدد، حسن نظر و پاى فشارى بر درستى اسناد و چگونگى راويان را از ويژگى هاى ضرورى مورخ مى دانند و سنجش اخبار و حكايات نقل شده با اصول و معيار حكمت، مقايسه آن ها با نظاير هريك و در نظر گرفتن طبايع كاينات را از قواعد تاريخ نگارى به شمار مى آورند. بر اين اساس، برخى از معيارها و ضوابط تاريخ نگارى كه سبب توجه و اعتماد بيش تر به اسناد و داده هاى تاريخى مى شود، عبارت است از:
 توجه به همه علل و عوامل پيشرفت يا انحطاط يك سلسله يا ملت و اعتماد بر اسناد و مدارك معتبر از بدو شكل گيرى و پيدايش آن سلسله
 پرهيز از اظهارنظر درباره موضوعى قبل از بررسى و تحقيق كامل
 رعايت عينيت و واقعيت در تحقيق، حفظ امانت و درستى، عدم تعصب در حقايق علمى و ثبت و نقل وقايعْ آن گونه كه هست


 در نظر گرفتن امكانات زمان وقوع حادثه و توجه به آداب، رسوم و سنن جامعه مورد نظر
 پرهيز از اعتماد همه جانبه و بدون بررسى و تحقيق به نظر نويسندگان گذشته، به ويژه در موضوعاتى كه به طور مستقيم با منافع افراد مرتبط است
 اهتمام و توجه فوق العاده به نقش مردم، زيرا تاريخ شناسنامه ملت ها است نه پادشاهان و درباريان
 جستوجوى روح حوادث تاريخى، نفوذ به عمق و سيرت تاريخ، يافتن روابط و پيوستگى اسناد و مدارك و پرهيز از انتقام جويى و تصفيه حساب هاى شخصى و گروهى
 ارائه نظريه، قانون و قاعده اى سازنده در جهت شناخت و ارزيابى هرچه بهتر زمان حال و پيش بينى و برنامه ريزى بهتر آينده
 پژوهش در تاريخ اسلام آنگاه علمى و كاشف از حقيقت است كه واجد شاخص هايى چون، امكان عقلى، استناد معتبر، هماهنگى محتوا و سازگارى با وقايع قطعى تاريخ و قرائن خارجى بوده و مخالف قرآن و روايات صحيح نباشد.
برخى از مشهورترين مورخان مسلمان
بزرگ ترين و بيش ترين نويسندگان تاريخ و مسائل آن، مسلمان بوده اند. ميراث بزرگ تاريخى آنان، در ابعاد مختلف، بر درستى اين سخن گواهى مى دهد. بررسى اين گنجينه معنوى نشان دهنده آن است كه در جاى جاى سرزمين پهناور اسلامى از اندلس تا مصر، دمشق، عراق، تونس و... همواره گروهى به اين امر اهتمام ورزيده اند. (1) جرجى زيدان مى گويد: مسلمانان بيش از هر ملت ديگر (به استثناى ملل جديد) در تاريخ پيشرفت كرده، كتاب نوشتند. ناگفته پيداست كه پرداختن به مكاتب تاريخ نگارى اين مورخان (3) و بيان ويژگى هاى نگارشى آنان از حوصله اين نوشتار بيرون است; بنابر اين، تنها به معرفى برخى از چهره هاى شاخص اين فن و مهم ترين آثار آن ها بسنده مى كنيم:
محمد بن اسحاق


هرچند از سيره نويسان و مغازى نويسانى چون ابان بن عثمان بن عفان و عروة بن زبير و محمدبن شهاب زهرى (124 ـ 51) (5) در رتبه پيش از ابن اسحاق نام برده مى شود; ولى بزرگ ترين و اصلى ترين مورخ اسلام، كه امروزه كتابش ( سيرة الرسول ) در دسترس قرار دارد، محمدبن اسحاق (81 يا 85 ـ 150 يا 151 هـ . ق) است. ابن اسحاق در مدينه پرورش يافت. هرچند

مهاجرتش به عراق سبب انتقال دانش سيره از زادگاهش به عراق شد; ولى عمده نقل هاى وى مدنى است. كتاب او سه بخش دارد: آغاز خلقت تا پيدايش نسل عرب و فرزندان اسماعيل تا بعثت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) ; از بعثت تا تشكيل دولت مدينه و مغازى و غزوات پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، سقيفه بنى ساعده و... . البته بيش تر مطالب ابن اسحاق از طريق ابن هشام و

كتاب مشهور چهار جلدى وى ( سيره ابن هشام) كه تهذيب كتاب ابن اسحاق است، در دسترس قرار دارد. ابن هشام در تنقيح كتاب ابن اسحاق، احياناً به خاطر برخى تعصب ها، در بخش هايى از آن تصرف كرده، به حذف يا افزايش مطالبى دست يازيده است
يعقوبى
احمد بن ابى يعقوب اسحاق بن جعفر بنوهب بنواضح (وفات 284 هـ . ق)، كاتب و به اخبارى شهرت دارد. تاريخ يعقوبى مهم ترين كتاب وى در تاريخ است كه مى توان آن را يك دوره تاريخ عمومى دانست. اين كتاب شكل تاريخ نگارى و انحصار آن در تاريخ اسلام و سيره نويسى را دگرگون ساخت و رويدادهاى آغاز خلقت تا قرن سوم هجرى را در قلمرو تاريخ جاى داد. تاريخ يعقوبى، مضبوط ترين و دقيق ترين دائرة المعارف گونه فرهنگ اسلامى تا عصر نويسنده است.
طبرى
ابوجعفر محمدبن جريربن يزيد طبرى (224 يا 225 ـ 310 هـ . ق) از مورخان نامى دوران اسلامى است. كار عمده او در فقه بود; اما دو اثر او جامع البيان در تفسير و تاريخ الرسل و الامم و الملوك در تاريخ، شهرت بسزايى برايش به ارمغان آورد. كتاب تاريخ او، تاريخ عمومى است و حوادث آغاز خلقت تا زمان خود وى به تفصيل در آن نوشته شده است. بيش تر پژوهش گران نگاشتن افسانه ها، خرافات و اسرائيليات را عيب بزرگ اين اثر مى شمارند و نقل

اخبـار بدون اشاره به درستى و نادرستى آن را در شأن دانشمنـدى چون طبـرى نمى دانند.
ابن خلدون
عبدالرحمن بن خلدون (808 ـ 732 هـ . ق) (4) از انديش مندان بلند پايه جهان اسلام و پايه گذار فلسفه تاريخ است. او، پس از روى آوردن به كارهاى علمى و مطالعه تاريخ هاى گذشته، نظريه دو لايه بودن تاريخ را ارائه داد. لايه بالايى همان حوادث و رخدادهاى تاريخى است و لايه زيرين، كه به نظر وى تا آن زمان مورخان پيشين به آن توجه نكرده بودند، علل و عوامل پشت پرده رخدادهاى تاريخى است.


مورخان معاصر
امروزه انديش مندان وارسته بسيار در عرصه تاريخ نگارى اسلامى فعاليت مى كنند. بى ترديد، بررسى زندگى علمى، شيوه تاريخ نگارى و معرفى آثار همه آنان رساله اى ويژه مى جويد. با آن كه آشنايى نسل حاضر با فرهيختگان معاصر اين فن بسيار اهميت دارد، ناگزير تنها به معرفى چند تن از آنان مى پردازيم:
استاد شهيد مرتضى مطهرى(ره)


استاد مطهرى كه بيشتر به عنوان فيلسوف تاريخ شناخته شده است نظريه فطرت در حركت تاريخ را ارائه داد و كتاب هايى چون فلسفه تاريخ ، جامعه و تاريخ ، قيام و انقلاب مهدى از ديدگاه فلسفه تاريخ ، نقدى بر ماركسيسم و... از خويش به يادگار نهاد. شهيد مطهرى در اين آثار به مباحثى چون فلسفه تاريخ و انواع آن پرداخته و آراى فلاسفه غرب را مورد بررسى قرار داده است. در تاريخ تحليلى از آثارى چون، سيرى در سيره نبوى ، سيرى در سيره ائمه اطهار (عليهم السلام) ، حماسه حسينى ، خدمات متقابل اسلام و ايران را مى توان ياد كرد


استاد مصباح يزدى
جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن ، نقدى فشرده بر ماركسيسم و پاسدارى از سنگرهاى ايدئولوژيك بخشى از آثار وى به شمار مى آيد. ايشان به طرح مباحث مفهومى تاريخ پرداخته و برخى از نظريه ها درباره حركت تاريخ را مورد بررسى و نقد قرار مى دهد. آيت اللّه مصباح يزدى از فيلسوفان تاريخ به شمار مى آيند.
دكتر سيد جعفر شهيدى
كتاب هاى تاريخ تحليلى اسلام ، قيام حسين (عليه السلام( ، زندگانى فاطمه زهرا و زندگانى على بن الحسين (عليهما السلام) شمارى از آثار اوست. تحليل تاريخ اسلام بر اساس شكاف ميان قبايل و بررسى و تحليل زندگانى خاندان رسالت را مى توان از ويژگى هاى آثار وى دانست.
معنا و پيشينه شرق شناسى
پژوهش هاى علمى دانشمندان غربى درباره ملل، تمدن، مذاهب، ادبيات و تاريخ مشرق زمين را شرق شناسى مى گويند. البته نبايد غربيان را پيش گامان اين عرصه دانست. قرن ها پيش از پديدآمدن تمدن غربى، دانشمندانى چون هرودوت، يعقوبى، مسعودى، ابوريحان بيرونى، ابن بطوطه و از اين ها پيش تر فردوسى به مطالعه و بررسى فرهنگ جوامع ديگر پرداخته اند. اين دانشمندان

بر آن بودند فرهنگ سرزمين هاى ديگر را به هموطنان خود بشناسانند و از اين رهگذر در گسترش دانش و فرهنگ گام برداشتندگروهى 1312 م. را سال تولد شرق شناسى در غرب مى دانند و مبتكر آن را «ريمون لول» به شمار مى آورند. «لول» بر اين باور بود كه براى مطالعه بهتر فرهنگ و معتقدات عرب ها و مسلمانان نخست بايد زبان آنان را آموخت و آن گاه به راحتى ميان آن ها نفوذ كرد. جمعى پطروس آلفوسى يهودى مسيحى شده را پايه گذار اين رشته مى دانند و آغاز آن را

زمان فرمانروايى مسلمانان بر اندلس ذكر مى كنند. در اواخر سده نوزدهم، مسأله تربيتِ آموزش يافتگانى كه در مسائل شرق تخصص داشته باشند، ضرورى تشخيص داده شد و كرسى درس تربيت اسلام شناس، ايران شناس و... در دانشگاه هاى اروپا رسميت يافت. رشد نهضت هاى اسلامى در جهان اسلام، به ويژه مصر، تحولات پاكستان، رويدادهاى افغانستان و به ويژه پيروزى اميدبخش انقلاب اسلامى ايران چشم اندازى نوين در برابر اروپا و امريكا گشود و سبب رويكرد جدى و روزافزون آن ها به پژوهش هاى اسلامى شد

 

خاستگاه خاورشناسى
اين كه بخشى از اين پژوهش ها بر پايه شناخت شرق، به عنوان فرهنگ و جامعه اى ديگر و با هدف روشنگرى و شناخت معارف تاريخى بشر انجام گرفته، امرى انكارناپذير مى نمايد. يگانه دانستن نياى ساكنان زمين، نياز انسان ها به شناخت متقابل و فطرى بودن كنجكاوى در انسان منشأ اين تلقى به شمار مى رود. سياست هاى جهان گشايانه، نژادپرستى و قوم گرايى بر تار و پود بسيارى از اين تلاش ها و تحقيقات خاورشناسانه سايه افكنده، غبار بدبينى بر بسيارى از اين

فعاليت ها نشانده است تا آن جا كه بسيارى، خاورشناسى را بخشى از استراتژى سياسى قدرت هاى غربى شمرده، ادعاى دانش و بى طرفى را غيرقابل پذيرش دانسته اند.سياست هاى استعمارى غربيان سبب شده است تا شرقيان، شرق شناسى را ابزارى براى پايمال كردن ميراث فرهنگى، ارزشى و دينى خود به شمار آورند گره خوردن آشكار و پنهان شرق شناسى علمى با اهداف سياسى تا آن جا پيش رفته است كه حتى برخى از شرق شناسان درشمار منتقدان جدى آن قرارگرفته اند. يكى از پژوهش گران مى نويسد:


اگر مستشرقى گفت: ماست سفيد است، هميشه جاى اين احتمال را در ذهن خود نگاه داريد كه يا ماست اصلا سفيد نيست، يا اثبات سفيدى ماست مقدمه اى است براى نفى سياهى از ذغال.
خانم «آن مارى شيمل»، ضمن اشاره به انگيزه هاى استعمارى پژوهش گران انگليسى و فرانسوى، چنان معتقد است كه نگرش هاى شرق شناسان در طول دهه هاى اخير پيوسته مورد انتقاد قرار گرفته است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید