بخشی از مقاله
مطلوبیت زندگی اجتماعی و پیوند دادن زندگی فرد با فرد یا افراد دیگر، از آن رو استکه نیازهای مادی و معنوی افراد در زندگیهای دست جمعی (اجتماعی) بهتر تأمین میشود .در همین رابطه باید گفت اصیلترین نیازهای آدمی در ظرف خانواده تأمین میگردد، زیرا در محیط خانواده است که نیاز تکوینی فرزند به پدر و مادر و نیاز مستقیم زن و شوهر به یکدیگر و نیازهای عاطفی اعضای خانواده به یکدیگر، پاسخهای خود را میگیرند.
رابطه فرزند با پدر و مادر
مهمترین رابطه میان انسانی با انسان دیگر، رابطه فرزند با پدر و مادر است که اصل وجود فرزند وابسته به آنها است.آنچه پدر و مادر برای فرزند انجام میدهند، به هیچ وجه قابل جبران و مقابله نیست و از این رو نمیتوان بر اساس قاعده قسط و عدل رفتار آنان را پاسخ داد.گویا به همین دلیل است که قرآن کریم معیار ارزش را در رابطه با پدر و مادر، احسان قرار داده است و در هیچ آیهای نیامده که فرزند باید با پدر و مادر رفتاری عادلانه داشته باشد؛ زیرا در چنین موضوعی، عدل کارایی ندارد. قرآن کریم در آیات فراوانی فرزند را توصیه به احسان به پدر و مادر خویش میکند و تعبیرهای خاصی در این باره به کار میبرد که حاکی از اهمیت فوق العاده مسأله است.در آیه 36 از سوره نساء پس از امر به عبادت خدا و شرک نورزیدن به الله، بیدرنگ میفرماید: «و به پدر و مادر احسان کنید» . (1)
در آیه 23 از سوره اسراء تعبیر و قضی ربک الا تعبد الا ایاه و بالوالدین احسانا؛ «و پروردگار تو مقرر ساخت که جز او را مپرستید و به پدر و مادر خویش احسان کنید» .قضا در این جا به معنای تکلیف حتمی و مؤکد است.بالاترین تکلیف انسان عبادت خداوند است و پس از آن احسان به پدر و مادر قرار دارد.در آیهای دیگر میفرماید: «ما به انسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادر خویش به خوبی رفتار کند» .و از آن جا که این سفارش ممکن است موجب این توهم شود
که فرزند باید به طور کامل تسلیم پدر و مادر باشد، میفرماید : «اما اگر آنان کوشش کردند تو را به کفر بکشانند دیگر اطاعت نکن» . (2) تقارن این دو مطلب بیانگر آن است که انسان چه اندازه باید در برابر پدر و مادر خویش خاضع و تسلیم باشد.نفس ایناستثنا حاکی از گستره لزوم اطاعت و سرسپاری و فروتنی در برابر والدین است
.در سوره لقمان پس از بیان همین مطلب که «اگر تو را وادارند تا درباره چیزی که تو را به آن دانشی نیست به من شرک ورزی، از آنان فرمان مبر» سفارش میکند در عین حال که ایشان مشرکاند و تو را به شرک فرا میخوانند، باید در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کنی و رفتارت نسبت به آنان نیکو باشد. (3) از دیگر تعابیر شگفت قرآن در این باره آن است که میفرماید: ان اشکر لی و لوالدیک؛ (4) «[به انسان سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش»
.در هیچ جای دیگر از قرآن این تعبیر وجود ندارد که خداوند شکرگزاری خود را مقارن با دیگری قرار داده باشد و این حاکی از اهمیت بسیار و سرشار احسان به پدر و مادر و رعایت حقوق ایشان است. در جایی دیگر، قرآن کریم سفارش میکند که در برخورد با پدر و مادر پیر و فرتوت خود، اظهار خستگی و ناشکیبایی نکنید و آن گونه نباشید که آنان احساس کنند شما از خدمت کردن به ایشان خسته شدهاید: «اگر یکی از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگی رسیدند به آنها اف مگو، به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی.و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت کن، چنان که مرا در کودکی پروراندند» . (5)
رابطه زن و شوهر
بخش دیگری از اخلاق خانواده درباره روابط زن و شوهر در محیط خانواده است.در قرآن کریم مباحث اخلاقی و حقوقی مرتبط با این بحث توأمان مطرح شده (6) و شاید بتوان گفتدر همه مواردی که احکام حقوقی بیان شده در کنار آن احکام اخلاقی نیز یادآوری شده است و این از آن رو است که احکام حقوقی به تنهایی نمیتوانند سعادت و کمال انسان را تضمین کنند. پیش از این اشاره کردیم که اصل ازدواج اگر با نیت خیر تؤام باشد،
دارای ارزش اخلاقی مثبت بوده امری ستوده و پسندیده است و هر چه این نیت خالصتر گردد، ارزش اخلاقی آن فزونتر است.از جمله شرایط صحت ازدواج در اسلام تعیین مهریه است که از احکام حقوقی نکاح است .اما مسأله اخلاقی در این ارتباط آن است که مهریه نباید چندان سنگین باشد که اصل ازدواج را با موانع مواجه سازد.هر چند از نظر حقوقی زن حق دارد مهر خود را هر اندازه که بخواهد تعیین کند، اما از نظر اخلاقی نباید فقر مالی فرد موجب محروم شدن او از ازدواج گردد .در این موارد باید بر خدا توکل کرد و خداوند کسانی را که فقیرند، بینیاز خواهد کرد .
(7)
در عین حال کسانی هستند که در اثر شرایط خاصی ـ صرف نظر از اینکه نمیتوانند مهر را نقدا بپردازند ـ نمیتوانند مخارج خود و خانواده خود را تأمین کنند.برای چنین کسانی ازدواج موقت توصیه شده است، که یک راه قانونی برای ارضای غریزه جنسی است. (8) اگر کسی نتواند حتی مهر عقد موقت را بپردازد، بهتر آن است که از ازدواج خودداری کرده، تلاش کند مالی به دست آورد و از فضل خداوند بهرهمند شود؛ آنگاه ازدواج کند:
«و کسانی که وسیله زناشویی نمییابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بینیاز گرداند» . (9) مسأله دیگر تعدد زوجات است که در بعد حقوقی آن امری جایز و مباح است، اما به لحاظ اخلاقی مقید به رعایت عدالت میان همسران است و اگر کسی بیم آن داشت که نتواند عدالت را میان ایشان برقرار سازد، نباید بیش از یک همسر اختیار کند: «پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک زن اکتفا کنید» . (10)
دیگر مسایلی که در قرآن کریم درباره اخلاق خانواده، مطرح شده، به طور خلاصه عبارتند از:
یکم: اساس زندگی خانوادگی بر محبت است: و «و از نشانههای او این که از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و رحمت نهاد.آری، در این [نعمت] برای مردمی که میاندیشند قطعا نشانههایی است» . (11)
دوم: در خانواده مسایلی رخ میدهد که تنها بر اساس عاطفه حل نمیشود و اگر مرجع صلاحیت داری برای حل آنها پیش بینی نشده باشد، ممکن است بنیان خانواده را متزلزل سازد.از همین جا است که نیاز به تعیین شخصی در خانواده به عنوان سرپرست و مدیر خانواده پیدا میشود و از نظر حقوقی این سرپرست مرد خانواده (شوهر و پدر) است: «مردان سرپرستان زنانند» . (12) از نظر اخلاقی نیز باید حدود پدر در خانواده محفوظ باشد.
سوم: در مسایلی که ارتباط زیادی با زن دارد و اگر مرد بخواهد به تنهایی تصمیم بگیرد، مشکلاتی به وجود میآید؛ مانند مسأله شیر دادن به بچه و چند و چون آن، مشورت با همسر توصیه شده است: «پس اگر پدر و مادر بخواهد با رضایت و صلاحدید یکدیگر کودک را از شیر بازگیرند، گناهی بر آن دو نیست» . (13) در سوره طلاق نیز میفرماید: «در این زمینه نیز به شایستگی با یکدیگر مشورت کنید» . (14) باید توجه داشت که اصل مشورت در خانواده یک امر اخلاقی است،
نه حقوقی.چهارم: در آن جا که یکی از طرفین ـ دست کم از نگاه دیگری ـ از منطق عقل خارج میشود و بر سخن خود پای میفشرد و به حکم عقل تن نمیدهد، باز هم نباید پیوند ازدواج را بر هم زد و محیط خانواده را از بین برد.در چنین موردی زن و شوهر باید انعطاف نشان داده به گونهای با یکدیگر سازش کنند؛ هر چند به این قیمت که یکی از حق مسلم خویش بگذرد: «و اگر زنی از شوهر خویش بیم ناسازگاری یا رویگردانی داشته باشد، بر آن دو گناهی نیست که از راه صلح با یکدیگر به آشتی گرایند، که سازش بهتر است» . (15)
این قبیل آیات نشان میدهد که اسلام سعی دارد محیط خانواده ـ تا آنجا که امکان دارد ـ از هم نپاشد و صلح و آرامش بر آن حاکم باشد.
پنجم: یکی از بیشترین مواردی که قرآن کریم احکام حقوقی را با احکام اخلاقی در آمیخته و توأمان ذکر میکند و بر جنبه اخلاقی آن تأکید میورزد، مسأله طلاق است.در آیات مربوط به طلاق قرآن کریم کرارا موعظه میکند.گاه تهدید میکند که مبادا بر خلاف احکام الهی رفتار کنید و از حدود الهی سوء استفاده نمایید؛ مبادا در صدد زیان رساندن به همسر برآیید و مانند آن. (16)
فاطمه کلمة الله
قرآن کریم به هنگام طرح قصه آدم سلام الله علیه میفرماید:
«فتلقی آدم من ربه کلمات» (17)
سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود.
در تبیین وتفسیر کلمات آمده است که منظور انوار عترت طاهره است، بدین معنا که انوار عترت طاهره همان مقامات علمی است که حضرت آدم سلام الله علیه آن را تلقی کرد وزمینه نجات او فراهم گردید ودر این میان همانطور که حضرت امیرسلام الله علیه در مجموعه عترت قرار دارد، حضرت زهرا هم در آنجا میتابد واین که فاطمه زهرا صلوات الله علیها معروف ومشهور شده
، نه برای آن است که، زن تنها در حضرت زهرا خلاصه شده استبلکه به این دلیل است که آن حضرت دیگران را تحت الشعاع قرار داده است. به عنوان مثل معصومین دیگر نیز مانند حضرت امیرسلام الله علیه، معروف نیستند واگر در عرف بخواهند مثل ذکر بکنند، به حضرت علی... مثل میزنند. در صورتی که همه ائمه نور واحدند. همانطوری که در بین معصومین، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معروف والگو شده است،
در بین زنان هم حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها اشتهار یافته است وگرنه زنان فراوانی بودند که هم از عصمتبرخوردارند وهم از کمال متعارف وفوق متعارف، ولیکن علت این که حضرت زهرا در بین زنان معروف شده همان علتی است که بدان سبب، حضرت علی... در بین ائمه معروف شده است.
پس مراد از لفظ کلمات در آیه شریفه
«فتلقی آدم من ربه کلمات»
اسماء الهی است وبارزترین مصداق اسماء الهی، عترت طاهرهاند که در بین آنان، فاطمه زهرا صلوات الله علیها میدرخشد.
خدیجه (س) مادر فاطمه (س)
چنانکه میدانیم فاطمه (ع) دختر محمد (ص)، رسول خدا، پیغمبر اسلام، و مادر او خدیجه دختر خویلد است.از زندگانی خدیجه پیش از آنکه بازدواج پیغمبر (ص) در آید، جز اشارتهائی کوتاه در دست نداریم.در مصادر دست اول گاه بگاه نام او و پدر و عموزاده او بمناسبت ارتباط آنان با پارهای حادثهها دیده میشود.خویلد بن اسد بن عبد العزی بن - قصی بن کلاب، از تیرهای معروف و از محترمان قریش است.
خویلد در دوره جاهلیت مهتر طائفه خود بود.در جنگ فجار (18) دوم، در روزی که بنام شمطه معروف است، و در آن روز قریش آماده جنگ با کنانه شد، ریاست طائفه اسد را داشت. (19) نوشتهاند هنگامی که تبع میخواستحجر الاسود را به یمن ببرد، خویلد با او به نزاع برخاست (20) این ایستادگی نشان دهنده موقعیت ممتاز او در آن عصر است.
پسر عموی خدیجه ورقة بن نوفل از کاهنان عرب بوده است و چنانکه نوشتهاند از کتابهای ادیان پیشین اطلاع داشت.چون رسول اکرم بهنگام نزول نخستین دستههای وحی مضطرب گردید، خدیجه او را نزد ورقه، برد.ورقه پس از آنکه از او پرسشهائی کرد به خدیجه مژده داد که او پیغمبر این امتخواهد بود (21) خدیجه پیش از ظهور اسلام از زنان بر جسته قریش بشمار میرفته است
تا آنجا که او را طاهره و سیده زنان قریش میخواندند.پیش از آنکه به عقد رسول اکرم در آید نخست زن ابو هاله هند بن نباش بن زراره (22) و پس از آن زن عتیق بن عائذ از بنی مخزوم گردید (23) وی از ابو هاله صاحب دو پسر و از عتیق صاحب دختری گردید.اینان برادر و خواهر مادری فاطمه (ع) اند. پس از این دو ازدواج، با آنکه زنی زیبا و مالدار بود و خواهان فراوان داشت، شوی نپذیرفت و با مالی که داشتبه بازرگانی پرداخت.
تا آنگاه که ابو طالب از برادرزاده خود خواست او هم مانند دیگر خویشاوندانش عامل خدیجه گردد، و از سوی او به تجارت شام رود و چنین شد.پس از این سفر تجارتی بود که به زناشوئی با محمد (ص) مایل گردید، و چنانکه میدانیم او را به شوهری پذیرفت.چنانکه بین مورخان شهرت یافته و سنت نیز آنرا تایید میکند،
خدیجه بهنگام ازدواج با محمد (ص) چهل سال داشت.ولی با توجه به تعداد فرزندانی که از این ازدواج نصیب او گشت، میتوان گفت، تاریخ نویسان رقم چهل را از آنجهت که عدد کاملی است انتخاب کردهاند.در مقابل این شهرت، ابن سعد باسناد خود از ابن عباس روایت میکند که سن خدیجه هنگام ازدواج با محمد (ص) بیست و هشتسال بوده است. (24)
جز ابراهیم که از کنیزکی آزاد شده بنام ماریه قبطیه متولد شد، دیگر فرزندان پیغمبر: زینب.رقیه.ام کلثوم.فاطمه (ع) قاسم و عبد الله (25) همگی از خدیجهاند.قاسم در سن دو سالگی پیش از بعثت و عبد الله در مکه پیش از هجرت مرد.اما دختران به مدینه هجرت کردند و همگی پیش از فاطمه (ع) زندگانی را بدرود گفتند.خدیجه نخستین زنی است که به پیغمبر ایمان آورد.هنگامی که پیغمبر دعوت خود را آشکار کرد و ثروتمندان مکه رودرروی او ایستادند، و بآزار پیروان او و خود وی نیز برخاستند، ابو طالب برادر زاده خود را از گزند این دشمنان سرسختحفظ میکرد، اما خدیجه نیز برای او پشتیبانی بود که درون خانه بدو آرامشو دلگرمی میبخشید.برای همین خوی انسانی و خصلت مسلمانی است که رسول خدا پیوسته یاد او را گرامی میداشت. (26)
شدت علاقه پیامبر (ص) به فاطمه (س)
حاکم در مستدرک به سند خود از ابو ثعلبه خشنی نقل کرده است که گفت: «عادت رسول خدا (ص) بر این بود که چون از جنگ یا سفری بازمیگشتبه مسجد میرفت و دو رکعت نماز میگزارد، آنگاه به فاطمه درود میفرستاد و سپس پیش همسرانش میرفت. » همچنین وی به سند خود از ابن عمران نقل کرده است که گفت: «پیامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرین کسی را که وداع میگفت فاطمه بود و چون از سفری بازمیگشت نخستین کسی را که میدید فاطمه بود.»
ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عایشه نقل کرده است که گفت: «علی (ع) از پیامبر-که میان او و فاطمه که در بستر خوابیده بودند، نشسته بود-پرسید: کدام یک از ما پیش تو محبوبتریم من یا او (فاطمه) ؟ پیامبر فرمود: او نزد من محبوبتر است و تو عزیزتری.»
در پاسخ به این پرسش، نمیتوان جوابی بهتر از این یافت. فاطمه را از روی مهربانی و شفقت محبوب میداند و علی را به خاطر بزرگی در فضل و جایگاهش عزیز میشمارد.
شناسنامه زهرا (س)
فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) و بانوی زنان جهان
مادر وی خدیجه دختر خویلد، مادر مؤمنان بود.فاطمه کوچکترین دختر رسول خدا (ص) و محبوبترین آنان در نزد وی بود. سلاله رسول خدا (ص) جز از فاطمه،از دیگر دخترانش منقطع شد.
میلاد فاطمه (س)
وی دو سال پس از بعثت در روز جمعه بیستم ماه جمادی الاخر،در شهر مکه پا به عرصه وجود نهاد.شیخ طوسی در مصباح المجتهد گوید:بنابر روایتی فاطمه در سال پنجم بعثتبه دنیا آمد.کلینی و ابن شهر آشوب نیز همین قول را که از امام باقر (ع) روایتشده و در نزد اصحاب ما مشهور است،ذکر کردهاند.در کشف الغمه از ابن خشاب در موالید و وفیات اهل بیت،در حدیثی مرفوع از امام باقر (ع) روایتشده است که فرمود:
«فاطمه پنجسال پس از (آغاز) نبوت به دنیا آمد و در آن هنگام قریش خانه کعبه را میساختند.»این اشتباه شاید از راوی حدیث نشات گرفته و یا آن که از طرف نساخ در آن سهوی روی داده باشد.زیرا بنای کعبه پیش از نبوت پیامبر (ص) بوده نه پس از آن و دلیل ما بر صحت این امر حدیثی است که در کتاب مقاتل الطالبین آمده مبنی بر آن که فاطمه پیش از نبوت پیامبر (ص) زاده شد و در آن هنگام قریش کعبه را بنا میکردند.
حاکم در مستدرک و ابن عبد البر در استیعاب آوردهاند که آن حضرت زمانی به دنیا آمد که چهل و یک سال از عمر پیامبر میگذشت.بنابر قول اینان فاطمه پس از گذشتیک سال از نبوت پیامبر (ص) زاده شده است.در الاصابه نیز همین قول ذکر شده است. پیشینه دانشمندان اهلتسنن روایت میکنند که فاطمه پنجسال پس از نبوت به دنیا آمده و شاید این خطا از راوی حدیث ناشی شده که میان ثبت دو کلمه قبل و بعد اشتباه کرده است.
کنیه و لقب آن حضرت
فاطمه را با کنیه «ام ابیها» خواندهاند و لقب او را زهرا و بتول گفتهاند.هروی در شرح الغریبین گوید:«مریم را بتول (باکره) نامیدهاند که از مردان کناره میگرفت و فاطمه را بدان علتبتول گفتهاند که از نظیر و همتا برکنار است.»
نقش انگشتری آن حضرت
نقش خاتم آن حضرت این عبارت بود:«امن المتوکلون».
اوصاف ظاهری
حاکم در مستدرک به سند خود از انس بن مالک و نیز ابن شهر آشوب در مناقب هم از او نقل کردهاند که گفت: «درباره چهره فاطمه از مادرم پرسیدم و او پاسخ داد:گویی او همانند ماه شب چهارده یا خورشید زیر ابر بود،همانند خورشیدی بود که از زیر ابر بیرون آمده.پوستبسیار سفیدی داشت و شبیهترین مردم بود به رسول خدا (ص)
. از عطاء بن ابی رباح نقل شده است که گفت:«فاطمه دخت رسول خدا (ص) فربه مینمود و نوک موی پیچیدهاش روی دیدگانش میافتاد.»در کتاب کشف الغمه نقل شده است که یکی از وعاظ از فاطمه (ع) و امتیازات و فضایلی که خداوند بدو داده یاد کرد و غرق در شادمانی شد و آنگاه این دو بیت را سرود: -خورشید از روی شرم از (دیدن) نور درخشان او به سوی شفق گریخت
. و غنچه از شرم از (دیدن) شمایل وی خود را در برگها پوشانید.بسیاری از کسانی که این دو بیت را شنیدند،جامه بر تن چاک زدند و گریه و زاری سر دادند. ابن عبد البر در استیعاب به اسانید خود از«عایشه ام المؤمنین»نقل کرده است که گفت:«من هیچ کس را ندیدم که از نظر سخن و گفتار (و در روایت دیگر) و ویژگیها و خوی و سیرت شبیهتر از فاطمه به رسول خدا (ص) باشد.چون فاطمه بر پیامبر وارد میشد، آن حضرت برمیخاست و دستانش را بوسه میداد و به وی خوشامد میگفت.همچنان که هرگاه پیامبر نزد فاطمه میرفت،او با وی چنین میکرد.»
در روایت ابو داود آمده است که گفت:«چون فاطمه نزد پیامبر میآمد،آن حضرت برمیخاست و دستش را میگرفت و میبوسید و او را در جای خویش مینشاند.پیامبر نیز هرگاه بر فاطمه وارد میشد،او برمیخاست و به سوی حضرتش میرفت و دستش را بوسه میداد و در جای خویش مینشانیدش.» حاکم در مستدرک به سند خود از عایشه ام المؤمنین نقل کرده است
که گفت:«هیچ کس را ندیدم که از نظر گفتار و سخن،از فاطمه به رسول خدا (ص) شبیهتر باشد.هنگامی که فاطمه بر پیامبر وارد میشد آن حضرت به وی خوشامد میگفت و برمیخاست و دستش را میگرفت و میبوسید و او را در جای خویش مینشاند.»حاکم گوید:«این حدیثبنا بر شرط شیخین صحیح است
و آن دو این حدیث را اخراج نکردهاند.» و هم او به سند خود از«عایشه»نقل کرده است که گفت:«هیچ کس را از نظر گفتار و سخن از فاطمه به رسول خدا همانندتر ندیدم. چون وی بر پیامبر وارد میشد آن حضرت به سویش برمیخاست و میبوسیدش و به وی خوشامد میگفت و دستش را میگرفت و در جایگاه خویش مینشاندش.فاطمه نیز هرگاه پیامبر بر او وارد میشد به استقبال او میرفت و دستحضرتش را میبوسید.»
حاکم درباره این حدیث گوید:«این حدیثبنا بر شرط شیخین صحیح است.»
در شماری از روایات آمده است که فاطمه (س) چون راه میسپرد،هیچ اختلافی میان راه رفتن او با راه رفتن پیامبر (ص) به نظر نمیآمد. در کشف الغمه از ام سلمه،ام المؤمنین،روایتشده است که گفت:«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از نظر چهره شبیهترین مردم به رسول خدا بود.»
اخلاق زهرا
حاکم در مستدرک به سند خود روایت کرده است که:«رسول خدا (ص) بر فاطمه وارد شد.فاطمه گردنبندی از طلا را که به گردن داشتبه دست گرفت و گفت:این را ابو الحسن به من تحفه داده است.رسول خدا (ص) به او فرمود:فاطمه آیا خوشحال میشوی که مردم بگویند فاطمه دختر محمد است و در دست تو زنجیری از آتش است.آنگاه ننشست و از خانه بیرون آمد.فاطمه زنجیر را گرفت و با آن غلامی خرید و آزاد کرد.چون پیامبر را از این امر آگاه کردند،فرمود:خدا را شکر که فاطمه را از آتش رهانید.»حاکم گوید:«این حدیثبنا به شرط شیخین صحیح است.»
احمد بن حنبل در مسند از ثوبان،آزاد کرده رسول خدا (ص) نقل کرده است که گفت:«هنگامی که پیامبر قصد سفر داشت آخرین کسی را که دیدار میکرد فاطمه بود و چون باز میگشت نخستبه دیدار فاطمه میرفت.یکبار از جنگی بازگشت و به خانه فاطمه رفت و دید که بر در خانه پردهای آویخته شده است.همچنین بر دستحسن و حسین دو دستبند نقرهای دید.آن حضرت با مشاهده این موارد به خانه داخل نشد
و از راه بازگشت.فاطمه دانست که پیامبر به خاطر دیدن پرده و دستبندها به خانه قدم ننهاده.از این رو پرده را پاره کرد و دستبندها را از دست کودکانش به در آورد و قطعه قطعه کرد.حسن و حسین گریستند فاطمه دستبند را میان آن دو تقسیم کرد.آنان هر دو،در هر حالی که گریه میکردند،به سوی رسول خدا (ص) رفتند.پیامبر دستبند را از آنان گرفت و به ثوبان گفت:
اینها را نزد بنی فلان ببر و برای فاطمه گردنبندی از عصب (دندان جانوری دریایی) و دو دستبند از عاج بخر.زیرا اینان اهل بیت من هستند و من دوست ندارم آنان طیبات خود را در زندگی دنیویشان بخورند.» همچنین احمد بن حنبل از جعفر بن محمد،از پدرش روایت کرده است که گفت:«گروهی از مردم برهنه از روم نزد رسول خدا (ص) آمدند.آن حضرت بر فاطمه وارد شد،فاطمه پردهای آویخته بود پیامبر به او فرمود:آیا خوشحال خواهی شد اگر خداوند روز قیامت تو را بپوشاند؟این پرده را به من بده.فاطمه پرده را به رسول خدا (ص) داد و آن حضرت آن را به اندازه دو ذراع در یک ذراع برید و به هر یک از برهنگان داد.»
راستی در گفتار
مؤلف استیعاب به سند خود از عایشه نقل کرده است که گفت:کسی را راست گفتارتر از فاطمه ندیدم، مگر پدرش را.
فضایل زهرا(س)
بخاری در صحیح به سند خویش از رسول خدا (ص) روایت کرده است که فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.» نسایی در خصایص به سند خود از مسور بن مخرمه روایت کرده است که گفت:«پیامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.» مسلم نیز در صحیح خود حدیثی از پیامبر نقل کرده است که فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بیازارد مرا آزار میدهد.»
و در روایت مسلم است که:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وی را ناپسند آید برای من نیز ناپسند است، و آن چه او را میآزارد مرا نیز آزار دهد.» در اصابه به نقل از صحیحین از مسور بن مخرمه نقل شده است که گفت: «از رسول خدا (ص) شنیدم که بر منبر میفرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بیازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آید مرا نیز ناپسند آید.»
ابو نعیم در حلیة الاولیا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده است که گفت:«شنیدم رسول خدا (ص) میفرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آید مرا نیز پسندیده نباشد و هر آن چه او را بیازارد مرا آزارده است.»
ابو نعیم گوید:این روایت را عمرو بن دینار از ابن ابی ملیکه از مسور و نیز ایوب سختیانی آن را از ابن ابی ملیکه از عبد الله بن زبیر روایت کردهاند. ترمذی نیز در صحیح از قول پیامبر (ص) روایت کرده است که فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نیاید مرا نیز ناپسند باشد و آن چه او را بیازارد مرا آزارده است.»
آنگاه وی گوید:«این حدیثحسن و صحیح است.»
و نیز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را میآزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختی افکند مرا به دشواری افکنده است.» ترمذی این حدیث را نیز حسن و صحیح دانسته است.
در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نیز به خشم آورد.»
حاکم در مستدرک به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده است که گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبهای از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور میدارد مرا شاد کند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمین ساخته است.»
وی گوید:«این حدیث صحیح است.»
همچنین در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل کرده است که گفت:«حسن بن حسن برای خواستگاری دخترش به او پیغام فرستاد، پس او گفت: هیچ نسب و سببی در نزد من محبوبتر از نسب و سبب و خویشاوندی با شما نیست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن یا پارهگوشت من است آن چه او را فسرده کند
مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد کند مرا مسرور کرده است و پیوندهای خویشی در روز قیامتبریده گردد پیوند و خویشی من و دختر او پیش توست.اگر من او را به همسری تو دهم این پیمان را میگیرم و (در روز قیامت) پوزش خواهانه به سویش رهسپار میشوم.» حاکم گوید:«این حدیث صحیح است.»
ابو الفرج اصفهانی در اغانی نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنی بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزیز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانی باوقار و نمکین بود.عمر جای او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و
خواستههای او را روا کرد.یکی از عمر بن عبد العزیز علت این رفتار را جویا شد و وی پاسخ داد:افراد موثق برایم حدیثی نقل کردهاند که گویی خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنیدهام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال میکند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت کرده است.بنابراین عبد الله نیز پارهای از پاره تن رسول خداست.» .
شدت علاقه پیامبر (ص) به فاطمه (س)
حاکم در مستدرک به سند خود از ابو ثعلبه خشنی نقل کرده است که گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر این بود که چون از جنگ یا سفری بازمیگشتبه مسجد میرفت و دو رکعت نماز میگزارد، آنگاه به فاطمه درود میفرستاد و سپس پیش همسرانش میرفت.» همچنین وی به سند خود از ابن عمران نقل کرده است که گفت:«پیامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرین کسی را که وداع میگفت فاطمه بود و چون از سفری بازمیگشت نخستین کسی را که میدید فاطمه بود.» ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عایشه نقل کرده است که گفت:«علی (ع) از پیامبر-که میان او و فاطمه که در بستر خوابیده بودند،نشسته بود-پرسید:کدام یک از ما پیش تو محبوبتریم من یا او (فاطمه) ؟پیامبر فرمود:او نزد من محبوبتر است و تو عزیزتری.»
ازدواج با علی
خواستگاران فاطمه (ع)
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (28)
دو سال،یا اندکی بیشتر از اقامت مهاجران در مدینه گذشت.در این دو سال دگرگونی چشمگیری در وضع سیاسی و اجتماعی مسلمانان پدید گردید.نیز بعض سریهها (29) با پیروزی برگشتند.و نتیجه پیروزی آنان گشایشی اندک در کار مسلمانان،و تثبیت موقعیت ایشان در دیده قبیلههای مخالف بود.نیز قبیلههایی چند که پس از درگیری مسلمانان با یهودیان،و منافقان مدینه در حالت دو دلی بسر میبردند،کم و بیش بی طرف ماندند و یا به مسلمانان پیوستند.
مهمتر از همه پیروزی در غزوه بدر بود که قدرت افسانهای مکه را در هم ریخت،و حشمتخیره کننده سران قریش را از میان برد.و آنانکه هنوز هم نمیخواستند مکه را از خود برنجانند دانستند که قریش و بازرگانان آنان هم شکست پذیرند.
در زندگانی داخلی رسول خدا (ص) نیز تغییری رخ داد.سوده دختر زمعة بن قیس و عایشه دختر ابو بکر،در خانه او بسر میبردند. عروسی سوده چند ماه پیش از هجرت (30) و عروسی عایشه در شوال سال نخستین هجرت صورت گرفت (31) .هر چند هیچ یک از این دو زن چه در نظر او و چه در نظر پدرش،جای خالی خدیجه را پر نمیکردند اما بهر حال هر یک از جهتی مراقب حال پیغمبر بودند و فاطمه (ع) از این نظر دیگر برای پدر نگرانی نداشت. عایشه دختری نه ساله و سوده بیوه سکران بن عمرو بن عبد شمس بود. سکران با مهاجران دسته دوم به حبشه رفت و در این سفر سوده را نیز همراه خود برد (32) وی پس از بازگشتبه مکه در گذشت و پیغمبر آن بیوه را خواستگاری کرد.
حال اگر فاطمه (ع) به خانه شوی برود،در خانه پدرش کسانی هستند که نگاهبان حال او باشند. مسلم است که فاطمه (ع) خواهان بسیاری داشته است.در این باره نیازی بذکر روایات نداریم.پدرش پیش از آنکه به پیغمبری رسد در دیده همشهریان مقامی ارجمند داشت.دو خواهر فاطمه (ع) پیش از ظهور اسلام زن دو پسر مرد سرشناس خاندان هاشم، عبد العزی بن عبد المطلب (ابو لهب) شدند،و نزد شوهران گرامی بودند.اگر سوره تبت در نکوهش پدر شوی آنان نازل نمیشد
،و اگر آن مرد لجوج و یا زن او با سرسختی تمام از فرزندانشان نمیخواستند زنان خود را رها کنند،آنان از این پیوند خشنود و شادمان بودند.لیکن باصرار ابو لهب بین آنان جدائی صورت گرفت. این زنان پس از آنکه از همسران خود جدا شدند و اسلام آوردند،یکی پس از دیگری به عثمان بن عفان مرد مالدار و ارجمند قریش شوهر کردند.
زینب خواهر دیگر او زن پسر خاله خود ابو العاص بن ربیع بود (33) چون محمد (ص) به پیغمبری مبعوث شد،و خدیجه و دخترانش بدو گرویدند،ابو العاص بر دین قریش باقی ماند.بزرگان طائفه وی از او خواستند زن خود را طلاق گوید و آنان هر دختری را که دوست میدارد بزنی بدو دهند.ابو العاص نپذیرفت و گفت او بهترین همسر است.ابو العاص در جنگ بدر اسیر شد،و پیغمبر دستور آزادی او را داد،بدان شرط که زینب را بمدینه بفرستد
.این چند تن همگی مردانی بنام بودند،و نزد کسان خود و دیگران حرمت داشتند.اکنون که محمد (ص) به پیغمبری رسیده و یثرب در اطاعت اوست و مکه از او در حالتبیم و احتیاط بسر میبرد،طبیعی است که کسانی با موقعیتبهتر آماده خواستگاری فاطمه (ع) باشند.و اگر زینب و ام کلثوم و رقیه پیش از اسلام به شوی رفتند،تربیت زهرا (ع) چنانکه نوشتیم در خانه وحی و مرکز نزول قرآن بود.چنانکه در صفحات این کتاب خواهید دید و سند آن ماخذ دست اول تاریخ اسلام است،عمر و ابو بکر هر یک خواهان فاطمه بودند،
لیکن چون خواستخود را با پیغمبر در میان نهادند وی گفت منتظر قضاء الهی هستم (34) نسائی که از محدثان بزرگ اهل سنت است در سنن گوید:پیغمبر (ص) در پاسخ آنان گفت:«فاطمه خردسال است،و چون علی (ع) او را از وی خواستگاری کرد،پذیرفت (35) اما نسائی این حدیث را ذیل بابی که بعنوان«برابری سن زن و مرد»نوشته آورده است.باری از میان خواستگاران نام این دو تن را از آنجهت نوشتهاند که از لحاظ شخصیتسرشناستر از دیگراناند،نه آنکه خواستگاران دختر پیغمبر تنها این دو مرد سالخورده بودند.یعقوبی نوشته است گروهی از مهاجران فاطمه را از پدرش خواستگاری کردند (36)