بخشی از مقاله
موضوع پژوهشی :
با نگاهی به موضوع مورد بررسی و با توجه به پژوهشها و بررسیهایی تا به امروز انجام گرفته و به ثبت رسیده است احتمالاً ممکن است تفاوت میان افراد از لحاظ هوش هیجانی با سلامت روانی آنها بر بسیاری از مسائل که در اینجا گنجانیده نمی شود پرداخته شده باشد. در این پژوهش ما به دنبال مسائلی ازین قبیل هستیم که :
با شناخت از هوش هیجانی می توان سلامت روانی را در افراد پیش بینی کرد. با بررسیهای انجام شده می توان درنظر داشت که کدام یک از مؤلفه های سلامت روانی می تواند بیشتر در هوش هیجانی تأثیر داشته باشد و در جهت رفع آن تلاش نمود.
مقدمه :
طرفداران اصلی روان شناسی انسان گرایانه در این دهه گوردن آلبورت، آبراهام مازلو وکارل راجرز عقیده دارند که یکی از احتیاجات ضروری و مبرم انسان این است که نسبت به خودش احساس خوبی داشته باشد هیجان های خود را مستقیماً تجربه نماید و از نظر هیجانی رشد کند.
در حطیه روانشناسی اندیشمندان بزرگ از طرفی به علت شناسی دردهای روانی انسان و از طرف دیگر به طرح روش هایی برای بهره مندی انسان از ظرفیت کامل خود در جهت سلامت عمومی پرداخته اند که همه در جای مقبول و هر یک تکامل بخش و یا حداقل مپوش نظریه های خود بوده است. فروید به عنوان چهره ی معروف، روان شناسی نیروی اول معتقد است هسته مرکزی روان نژندی یا نورتیک اضطراب است. اضطراب یک ترس درونی شده است ترس از اینکه مبادا تجارب دردآور گذشته یادآوری شوند. (شفیع آبادی و ناصری، 1383 ).
هدف از روان درمانی در این دیدگاه ایجاد سلامت عمومی است. سلامت عمومی دو جنبه دارد یکی هدف از آن سازگاری با محیط بیرونی دیگری سازش با محیط درونی، محیط مجموعه عوامل و امکاناتی است که مواجهه می تواند از آن میان برای توسعۀ توانایی های خود به منزلۀ یک انسان آزاده دست به انتخاب بزند (با باترسون، 1996 ، به نقل از شفیع آبادی، 1384 ).
در سراسر جریان روانکاری در درجۀ اول بر روش سازش احساسات و عواطف تأکید می کند این احساسات شامل، اضطراب، خصومت و عشق و رنجش و ... و امثال اینها می شود به مرور که احساسات روشن تر می شوند دفاعهای که آنها را از نظر به دور می دارند نیز واضح تر می شوند و به مرور که مراجع پذیرش بیشتری را از جانب درمانگر احساس می کند. عشق و علاقه او به خودش افزایش می یابد، می تواند احساسات خود را تحمل کند و از دست زدن به دفاع هایی که دیگر برای کنترل احساسات لزومی ندارد، بپرهیزد (شفیع آبادی، 1379 ).
به عقیده مازلو (1970) بزرگترین کشف فروید این است که علت عمده بیماریهای روانی به ترس از دانش درباره خویشتن، درباره هیجان ها، تکانش ها، خاطرات، استعدادها و ... به طور کلی این نوع ترس دفاعی است به این مفهوم که نوعی حمایت از عزت نفس ما و از عشق و احترام ما به خودمان به شمار می رود ما گرایش داریم که از هر نوع دانشی که بتواند باعث شود که خودمان بدمان بیاید یا احساس حقارت کنیم. (مازسو، ترجمه رضوانی، 1384 ).
بیان مسأله :
تحقیقات قبلی نیز نشان داده بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی همبستگی معناداری وجود دارد و دانشوران علوم اجتماعی نیز روابطی بین هوش هیجانی و سبکهای مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی وجود دارد بیان کرده اند.
انسانها در زمان های دور به طور دسته جمع زندگی می کردند. ارتباط نزدیک بین ما و بیماریهای هراس آور است. در طول تاریخ شرایط گوناگون باعث تضیف جامعه انسانی شده است. تا قرن 19 ، از علت بیماری ها اطلاع زیادی وجود نداشت و در نتیجه کنترل بیماری ها مشکل بود.
اما آنچه در حال حاضر مدنظر ماست این است که مسئله هوش هیجانی را در ارتباط با سلامت روانی افراد بسنجیم.
زیرا جسم و روان در ارتباط با هم اند. با توجه به این مسئله می توان گفت که مسئله ویژگی های شخصیتی از جمله مسائل مهمی است که می تواند مورد پژوهش قرار بگیرد در این جا ما یکی از این مسائل را درنظر گرفتیم که سلامت عمومی فرد است.
سوال پژوهشی :
- آیا هوش هیجانی با کنش اجتماعی رابطه معناداری دارد؟
- آیا هوش هیجانی با افسردگی اساسی رابطه معناداری دارد؟
- آیا هوش هیجانی با سلامت روانی رابطه معناداری دارد؟
- آیا هوش هیجانی با اضطراب و اختلال در خواب رابطه معناداری دارد؟
هدف پژوهشی :
هدف اصلی این پژوهش بررسی رابطه هوش هیجانی با مؤلفه های جسمانی، اجتماعی، افسردگی شدید، اضطراب و درکل سلامت روانی باشد شناساندن یک مسئله که چطور هوش هیجانی در سلامت روانی فرد می تواند تأثیرگذار باشد و با درنظر گرفتن اینکه خانواده ها با کلامشان وعملکردشان می توانند کودک را در جهت شناخت خود و رفتارش و در عین حال شناخت دیگران نقش داشته باشد و با توجه به این که هوش هیجانی زیر مجموعه ای از هوش هیجانی اجتماعی است و می تواند فرد را در جهت سازگاری با جامعه همراه نماید.
اهداف فرعی :
1 ) هدف فرعی اول این پژوهش این است که هدف هیجانی یا افسردگی رابطه دارد و آیا افسردگی در هوش هیجانی تأثیر دارد.
2 ) هدف فرعی دوم رابطه هوش هیجانی با اضطراب و اختلال در خواب است و اینکه آیا هوش هیجانی در اضطراب و اختلال خواب تأثیر بسزایی دارد.
اهمیت پژوهش :
عوامل متعددی در سازگاری و رضایت از زندگی دخیل می باشند که می توان هوش هیجانی را در اینجا نام برد که در جهت سازگاری و بهداشت روانی هرچه بیشتر افراد تأثیرگذار می باشند.
هوش هیجانی نیز مانند هوش غیرشناختی دشوار است هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است که مشتمل بر شناخت احساسات خویش و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی مطلوب خلق و خو وضع روانی و کنترل تکانش هاست عاملی است که به شکست ناشی از دست نیافتن به هدف و شخص ایجاد انگیزه امید می کند (دانیل گلمن، 1374 ، ص 18 ) و در واقع باعث می شود که فرد همدل و هم حسی را لمس نماید.
گلمن ضمن مهم شمردن هوش غیرشناختی وهیجانی می گوید هوش بهر در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است و 80 درصد موقعیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گروه مهارت هایی از هوشهایی چه نقش در زندگی امروز دارد.
دیگر از قبیل هوش هیجانی را تشکیل می دهد.
با توجه به اینکه سلامت روانی در سازگارتری بهتر فرد با محیط پیرامون خود از مسائل اصلی جامعه می باشد می توان انتظار داشت که هوش هیجانی می تواند چقدر در تأثیرگذاری فرد در سازگاری هرچه بیشتر او با اجتماع خود نقش آفرین باشد و او در جهت کمال و موقعیت روزافزون یاری نماید.
فرضیه تحقیق :
- هوش هیجانی با مؤلفه اضطراب رابطه معناداری دارد.
- هوش هیجانی با سلامت روانی رابطه معناداری دارد.
- هوش هیجانی با افسردگی شدید رابطه معناداری دارد.
- هوش هیجانی با کنش اجتماعی رابطه معناداری دارد.
تعریف عملیاتی متغیرها :
سلامت روانی :
نمره آزمودنی از پرسشنامه سلامت روانی GHQ به دست می آورد.
هوش هیجانی :
نمره ای آزمودنی از پرسشنامه هوش هیجانی به دست می آورد.
متغیرهای پژوهش :
متغیر مستقل :
در این پژوهش میزان هوش هیجانی می باشد.
متغیر وابسته :
در این پژوهش سلامت روانی متغیر وابسته است. (دلاور، 1388 )
تعریف نظری متغیرها :
سلامت روانی :
سلامت روانی حالت مطلوب سلامتی کارکرد آرام و روان بدن است. (اینترنت)
تعریف نظری هوش هیجانی :
هوش هیجانی :
با توانایی درک خود و دیگران یعنی شناخت هرچه بیشتر احساسات، عواطف خویش و ارتباط سازگاری فرد و محیط پیوند دارد. (گلمن، 1368 ).
هیجان :
پاسخ به بلافاصله ارگانیسم با توجه به درجه جذابیت یک موقعیت خاص (واکمیر، 1990)
پیشینه تحقیق :
احمدی در سال 1370 در تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه بین هوش هیجانی و افسردگی در بین دانش آموزان مقطع سوم دبیرستان شهرستان فومن که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین هوش هیجانی و افسردگی رابطه وجود دارد.
بهادری در سال 1371 در تحقیقی تحت عنوان مقایسه هوش هیجانی در بین افراد افسرده و افراد عادی حدود سن 20 ساله شهرستان نور که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین افراد افسرده و افراد عادی از لحاظ هوش هیجانی تفاوت وجود دارد.
سروری در سال 1380 در تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه بین اضطراب و کنش اجتماعی در بین دانشجویان رشته روان شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رود هن که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین اضطراب و کنش اجتماعی رابطه وجود دارد.
سعیدی در سال 1369 در تحقیقی تحت عنوان بررسی رابطه بین سلامت روانی و اضطراب در بین دانش آموزان مقطع اول دبیرستان شهرستان کاشمر که نتایج به دست آمده حاکی از آن است که بین سلامت روانی و اضطراب رابطه وجود دارد.
متغیر پژوهش و تعریف عملیاتی و اطلاعاتی :
هوش هیجانی :
با توانایی درک خود و دیگران یعنی شناخت هرچه بیشتر احساسات، عواطف خویش و ارتباط سازگاری فرد با مردم و محیط پیوند دارد. (گلمن، 1380 )
هیجان :
پاسخ بلافاصله ارگانیسم با توجه به درجه جذابیت یک موقعیت خاص (واکمیر، 1990، ص 29 ).
سلامت روانی :
سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روانی را چنین تعریف می کند بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای اجتماعی، روانی، جسمی، شخصی که از بهداشت روانی برخوردار است می توان شمار صفتهای خود را با دنیای بیرون و درون حمل کند. اگر شخص توان انجام دادن سازگاری با محیط را نداشته باشد تعارض های او به صورت نو نشان می دهد و به شخص نورتیک تبدیل می شود.
علائم جسمانی :
تعریف نظری :
علائم جسمانی نشانه های بیمارگونه خاکی از یک بیماری جسمانی هستند که ممکن است در اثر مصرف دارو و یک بیماری جسمانی با یک اختلال روانی ظاهر شدند. (کاپلان و ساروک، 1993 ، ص 95 ).
تعریف عملیات :
علائن جسمانی، نمراتی است که پرسشهای هفت گانه مقیاس A در فرم 28 ماده ای پرسشنامه سلامت عمومی به دست می آید و میزان علائم که هر آزمودنی از خود نشان میدهد میزان نمره ای است که در پاسخ دهی به این مقیاس گرفته است.
اضطرراب و اختلال در خواب :
تعریف نظری :
اضطراب، احساس دلواپسی، به علامت انتظار نظری است که ممکن است درونی یا بیرونی باشد. بی خوابی یا اختلال در خواب فقدان یا کاهش توانایی به خواب رفتن است که به سه کل بی خوابی اول شب، وسط شب و آخر شب ظاهر می شود. که غالباً با یک اختلال نظیر اضطراب و افسردگی، یک علت عضوی معلوم یا مصرف مواد مربوط می شود. (کاپلان و سادوک، 1994 ).
تعریف عملیاتی :
اضطراب و بی خوابی نمراتی است که از پرسشنامه های هفت گانه مقیاس B از فرم 28 ماده ای پرسشنامه سلامت عمومی به دست می آید. و میزان برخورداری هر آزمودنی از آن میزان نمره ای است که آن آزمودنی از پاسخ دهی به این مقیاس گرفته است.
اختلال در کنش اجتماعی :
تعریف نظری :
کنش اجتماعی در فرهنگ علوم رفتاری به صورت زیر تعریف می شود هر عمل طبیعی یا مصنوعی که آثار اجتماعی تولید می کند این اصطلاح در برنامه تحصیلی برای اشاره به جنبه فعالیت های عمومی مزبور به زندگی گروهی در تمام فرهنگها بکار می رود. (شعاری نژاد، 1364 ، ص 30).
تعریف زیر از کنش اجتماعی، مجموعه عملیاتی است که از طریق آن قسمتی از اشکال ساخته یافته اجتماعی تجلی می نماید نقش است که یک عضو و یا جزء از حیات اجتماعی در درون ساخت جزیی یا کلی ایفا می کند تمامی جلوه های عینی و قابل مشاهده که موجبات انطباق و سازگاری یک نظام خاص اجتماعی را فراهم می آورد و بر همین اساس اختلال در کنش اجتماعی یا کنش اجتماعی نامطلوب هر جلوه عینی یا قابل مشاهده است که این سازگاری نظام را کاهش می دهد.
تعریف عملیاتی :
اختلال در کنش اجتماعی، نمراتی است که از پرسشهای هفت گانه مقیاس فرمول 28 ماده ای پرسشنامه سلامت عمومی به دست می آید. و میزان آن در هر آزمودنی میزان نمره است که آن آزمودنی از پاسخ دهی به این مقیاس گرفته است.
افسردگی شدید یا اساسی :
تعریف نظری:
این اصطلاح بسیار وسیع و تا حدودی مبهمی است برای شخص عادی حالتی مشخص یا غمگین و گرفتگی و بی حوصلگی است و برای پزشک گروه وسیعی از اختلالات خلقی یا زیر شاخه های متعددی را تداعی می کند خصوصیات اصلی حالات افسردگی کاهش عمیق میل به فعالیت های لذتبخش روزمره مثل
معاشرت، تفریح، ورزش و روابط جنسی است این ناتوانی برای کسب لذت حالتی نافذ و پایدار دارد. به طور کلی، شدت افسردگی بستگی به تعادل علایم و درجه متعدد آن دارد و خفیف ترین شکل ممکن است فقط محدودی از علائم اصلی وجود داشته باشد. مهمترین علامت افسردگی همین ناتوانی در کسب لذت در چیزهایی است که قبلاً لذت بخش بوده است و غمگینی یکی از خصوصیات افسردگی است لذا در تمام انواع جزیی از علایم بیماری نیست. بیمار ممکن است بجای غمگینی از گیجی و اضطراب و عدم تمرکز فکری شکایت داشته باشد احساس درماندگی، میل به خود سلامت گری، کاهش اعتماد به نفس از
شایع ترین علائم افسردگی است (پورافکاری، 1373).
در افسردگی اساسی بیمار ممکن است رابطۀ خود را با واقعیت از دست بدهد. دچار هذیان شود و چه بسا دست به خودکشی بزند غالباً گفته می شود که چنین فردی پسیکوتیک است. (وهاب زاده، 1373).
تعریف عملیاتی :
افسردگی اساسی نمراتی است که پرسشهای هفت گانه مقیاس D از فرم 28 ماده ای پرسشنامه سلامت عمومی به دست می آید و شدت آن در هر آزمودنی نمره ای از پاسخ دهی به این مقیاس گرفته است.
فصل دوم :
مرور تحلیل یافته های پیشین در قلمرو و موضوع
تاریخچه هوش هیجانی :
اصطلاح هوش هیجانی در سال 1980 ، توسط دانیل گلمن، مطرح شد و بحث های بسیاری را برانگیخت هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران یعنی شناخت هرچه بیشتر احساسات عواطف خویش و ارتباط و سازگاری فرد با مردم و محیط که پیوند دارد.
پژوهشگران با ارزیابی مفاهیمی چون مهارتهای اجتماعی، توانایی های بین فردی، رشد روانی و توقف فرد برهیجانهای خویش و توان کنترل آن هیجان ها توصیف و تبیین هوش هیجانی غیرشناختی پرداخته اند.
بار آن هوش هیجان ها هوش غیرشناختی، را عامل مهمی در شکوفایی توانایی های افراد برای کسب موفقیت در زندگی تلقی می کند آن را با سلامت عاطفی و در مجموع با سلامت روانی مرتبط می داند. بار آن را برای اولین بار در سال 1995 هوش بهر هیجانی EO را مطرح کرد. و در همان سال به تدوین پرسشنامه هوش هیجانی (EQI) پرداخت به اعتقاد بار آن هوش شناختی تنها شاخص عمده برای پیش بینی موفقیت افراد نیست، زیرا بسیاری از افراد با
هوش هیجانی بالایی دارند ولی آن طور که باید در زندگی موفق نیستند. با وجود این بخش بهر اجتماعی به نحوی روز افزون در تعیین و تشخیص حدود و توانایی های ذهنی و رفتاری افراد اعم از هنجار و ناهنجار مورد استفاده قرار می گیرد. بدیهی است با توجه به اشاره مختصری که به کاستی های این مقیاس شده توقع پافشاری بر نتایج مرتبط به آن از احتیاط علمی به دور است. شایان به ذکر است که با همه تلاشهای که از سال 1995 تاکنون برای تبیین و تعریف هوش به عمل آمده، بعد عاطفی یا هیجانی آن بدان گونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است. ازین تاریخ به بعد گزارش کسانی که از دیرباز در اندیشه تدوین ابزاری برای سنجش این حیطه ذهنی غیرشناختی بودند و می خواستند آن را با معیار مناسب دیگری محک بزنند و جلوه های آن را با عدد و رقم مجسم کنند و منتشر شد و در اختیار اندیشمندان، روان شناسان قرار گرفت.
این که تلاش جدید تا چه اندازه روشنگر بخش دیگری از واقعیت های پیچیده ذهن آدمی است موضوعی است که آینده به آن پاسخ خواهد داد.
تعریف و پیشینه هوش هیجانی :
تعریف هوش هیجانی نیز مانند هوش غیرشناختی دشوار است. این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گلمن (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحثهای بسیاری را برانگیخت. گلمن مصاحبه ای با جان انیل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می کند : « هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است توانایی اداره مطلوب خلق
و خوی با وضع روانی، کنترل و تکانش ها است عاملی که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افرا پیرامون شماست مهارت اجتماعی یعنی خوب کنار آمدن با مردم و کنترل هیجانهای خویش در رابطه با دیگری و توانایی تشویش و هدایت آن است.» گلمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش هیجانی و هیجانی می گوید هوش بهر (IQ) دربهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های خود است، 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گروه مهارت هایی است که هوش هیجانی
را تشکیل می دهد. «هوش غیرشناختی ابعاد شخص هیجانی اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیش از جنبه های شناختی آن در عملکردهای روزانه مؤثرند مخاطب قرار دهد.»
هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران (خودشناسی و دیگر شناسی ) ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد به عبارت دیگر هوش غیرشناختی پیش بینی موفقیت های پیرامون خویش پیوند دارد به عبارت دیگر هوش غیرشناختی پیش بینی موفقیت های فرد را میسر می کند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش و توانایی های شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات درجهان است. (بار – آن ، 1997 ، ص 28 )
پیتر سالوی (1997) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی به پنج حیطه در این مورد اشاره می کند.
• شناخت حالات هیجانی خویش : یعنی خودآگاهی
• اداره کردن هیجان ها : یعنی مدیریت هیجان ها به روش مناسب
• خود انگیزی : یعنی کنترل تکانش ها در ارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب
• تشخیص دادن وضع هیجان دیگران : همدلی
• برقراری رابطه با دیگران.
تعریف هوش و انواع ان از نظر گاردنر :
شایان به ذکر است که ایده «هوش هیجانی» پس از 5 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983) استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون موسیقیایی منطقی، ریاضی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی می داند او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیرشناختی تا به گفته خودش «شخص» ترکیب کرده است. بُعد غیرشناختی (شخص) موردنظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه علمی است که وی آنها را با عناوین استعداد درون روانی و مهارت های (میان فردی) معرفی می کند به نظر گاردنر هوش هیجانی متشکل از دو مؤلفه زیر است :
هوش درون فردی :
که مبین آگاهی فرد از احساسات و هیجانات خویش ابزار باورها و احساسات شخصی و احترام به خویشتن و تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام کارهای موردنظر و در مجموع میزان کنترل شخصی بر هیجانات و احساسهای خود رهبری است.
هوش میان فردی :
که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهد بداند چه چزهایی انسانها را بر می انگیزاند که چگونه فعالیت می کنند و چگونه می توان با آنها همکاری داشت به نظری که گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متقاضیان بالینی، رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.
روانشناسان در قلمرو فعالیت های پژوهش خود علاوه بر این موضوع هوش های انواع دیگری از هوش پی برد و به طور کلی آنها را به سه گروه به شرح زیر تفسیر کرده اند (ری زل، 1992 ، ص 36 ) :
هوش انتزاعی : منظور توانایی درک و فهم حل مسائل از طریق نمادهای کلامی و ریاضی.
هوش عینی : منظور توانایی درک و فهم دیگران و ایجاد ارتباط با آنهاست. (مایر و سالووی، 1993 ). هوش هیجانی را نوعی هوش هیجانی اجتماعی و مشتمل بر توانایی هیجان های خود و دیگران و وجه تمایز بین آنها و استفاده اطلاعات برای راهبر تفکر و عمل دانسته و آن را مشتمل از مؤلفه های درون فردی و میان فردی گاردنر می دانند.
هوش هیجانی عبارت است از توانایی نظارت بر احساسات و هیجانات خود، دیگران و توانایی و تفکیک احساسات خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت تفکر و ارتباطات خود و دیگران. (میر و سالووی، 1990 ).
هوش هیجانی هم عناصر درونی است و هم بیرونی شامل میزان خودآگاهی، خودانگاره احساسات، استقلال و ظرفیت خودشکوفایی و قاطعیت می باشد عناصر بیرونی شامل ظرفیت فرد برای قبول واقعیت انعطاف پذیری و توانایی حل مشکلات هیجانی، توانایی مقابله با استرس و تکانه ها می شود (گلمن، 1995 ، ص 85 ).
خودآگاهی :
از نظر گلمن خودآگاهی ریشه و اساس مؤلفه های هوش هیجانی است و تا زمانیکه از سطح خودآگاهی پائینی برخورداریم و در انتخاب هدف و برنامه ریزی برای رسیدن به هدف مدیریت کنترل احساسات خود و برانگیختگی خود و بکارگیری نظمی که بتوان براساس آن با احساسات دیگران هماهنگ شود رشد مهارت های اجتماعی متناسب با هدف و عمل با مشکلات مواجه می شویم. تعریفی که گلمن (1995) برای خوداگاهی درنظر گرفته عبارتست از درک عمیق و روش احساسات، هیجانات نقاط ضعف و قوت و نیاز و سائق های خود.
خودکنترلی یا مدیریت خود :
همچنان که با آگاهی خود در مورد احساسات، هیجانتات و اثرات آنها رشد می دهیم. ما نیز می توانیم توانایی خود را در جهت کنترل آنها بهبود بخشیم. بطوریکه آنها نتوانند تأثیر ناجور برروی عملکرد ما داشته باشند. خودکنترلی هیجان به معنای سرکوب هیجان نیست بدین شکل نیست که با یک سر دفاعی محکم در مقابل احساسات و خودانگیزه های خود درست کنیم برعکس خود کنترلی به این می پردازد که با یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساساتمان داریم و چیزی که مورد تأکید است روش ابراز احساسات می باشد به شکلی که این روش ابراز هم جریان تفکر را تسهیل کند و هم از انحراف آن جلوگیری کند. (گلمن، 1995 ).
به طور کلی خلقیات تأثیر فوق العاده بر روی محتوای جریان تفکر می گذارد به عنوان مثال : زمانیکه ما خشمگین هستیم وقایعی را در ذهن خود می پرورانیم که غضب آلود هستیم و این باعث می شود که نگرش و تفکر ما از موضوع اصلی منحرف شود و ما چیز دیگری را پردازش می کنیم چون در آن موقعیت محتوای تفکر ما عوض شده است نوع نگرش ما نیز عوض شده است و این فرایند باعث ایجاد یک عقده خواهد شد که نتیجه منفی گرایی و کناره گیری از واقعیت می باشد و در آخر به عملکرد نادرست و روابط نامطلوب می انجامد. گلمن معتقد است که می توان خوددداری و مقاومت در مقابل چنین خلقیات که هستبر هستبر اقدامی برای افزایش بازده کاری ایجاد روابط مطلوب می باشد. گلمن معتقد است زمانیکه هیجانات از سلامت افراد ناشی می شود زمینه رشد و شکوفایی
برای افراد مهیا م شود زیرا یکی از مفاهیم پذیرفته شده در مورد انسان فیدبک گر، فیربک دادن است افرادی که از لحاظ هیجانی آرام هستند در ایجاد ارتباط موفق هستند و همیشه فیدبک مثبت از دیگران می گیرند یعنی باعث متنوعیت هیجانات موجود می شوند. ما در طول زندگی بدون شک با محرکهایی برخورد می کنیم که ممکن است برای ما ناخوشایند باشند و این ناخوشایندی سریع در خلق و خوی ما تأثیر می گذارد مثل برخورد افراد خانواده یا همکار و درد سطح وسیعتر محرکهایی که ساخته و پرداخته ذهن ما می باشند در این خصوص باید توانایی لازم برای کنترل و مدیریت افکار و رفتار خود داشته باشیم که اساس آن
خودشناسی به مهارتهای اجتماعی تشکیل می دهد از نظر گلمن مشاهده خودکنترلی خیلی راحت نیست و خودکنترلی در نبود آتش بازیهای هیجانی بهتر خود را نشان می دهد یعنی هرچه شدت احساسات کمتر باشد خودکنترلی نمود بهتر پیدا می کند. گلمن معتقد است احساس مسئولیت در محیط کاری و
نوع برخورد با افراد تحت تأثیر خلقیات فردی می باشند و هرچه محتوای فکر در رابطه با مسئولیتی که فرد قبول کرده است خالصتر باشد احساس مسئولیت بیشتر و بهتر صورت می گیرد. در یکی از تحقیقات صورت گرفته مشخص شده بود افراد موفق در محیط کاری از نظر خودآگاهی با خودکنترلی، سازگاری، نوآوری هفت برابر نمره بیشتری نسبت به افراد ناموفق داشتند و در نتیجه ما می توانیم نتیجه بگیریم خودکنترلی و مدیریت خود تا حد زیادی می تواند موفقیت شغلی را شکل دهند.
شعور اجتماعی :
شعور اجتماعی سومین مؤلفه هوش هیجانی می باشد و عبارت است از درک احساسات و جنبه های مختلف دیگران و بکارگیری عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای افرادی که پیرامون ما قرار گرفته اند (گلمن، 1990 ، ص 213 ).
این مؤلفه با احساس مسئولیت درقبال دیگران نسبت بیشتری دارند زیرا هرچه افراد پیرامون یا مقابل برای ما اهمیت بیشتری داشته باشند سعی بیشتری خواهیم کرد. واکنش مناسب در قبال آنها نشان دهیم و شرط واکنش مناسب، درک نوع احساس طرف مقابل می باشد. این مؤلفه برای افرادی که با مراجعین زیاد و تفاوت برخوردارند ضروری می باشد خیلی از متخصصین هوش هیجانی عقیده دارند که نشان اصلی هوشیاری اجتماعی توان همدلی است.
در بین مؤلفه های هوش هیجانی تشکیل همدلی از همه راحتتر می باشد همه ما همدلی با یک دوست، یک معلم با احساس کرده ایم و تشخیص داده ایم که واکنش او تا چه حد باعث دلگرمی ما شده است.
همدلی به معنی من خوبم یا تو خوبی نیست و به این معنی هم نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تائید و تحسین کنیم همدلی بیشتر به معنی تأمل و ملاحظه احساسات دیگران می باشد. (گلمن، 1995).
به عقیده نظریه پردازان هوش هیجانی نکته کلیدی جهت افزایش حسن همدلی پرورش توانایی گوش دادن درخود می باشد زیرا هرچه افراد احساس مسئولیت بیشتری بکنند. تحمل بیشتری برای گوش دادن به حرفهای دیگران خواهند داشت در نتیجهبه جهت درک بهتری از احساسات دیگران خواهند رسید.
گفتن این نکته ضروری است که همدلی نیز ریشه در خودآگاهی دارد زیرا هرچه ما نسبت به احساسات خود گشاده تر باشیم به همان اندازه در شناخت آنها ماهرتر خواهیم بود. و به راحتی می توانیم نوع احساس خود را از دیگران تفکیک دهیم و برای طرف مقابل یک احساس مستقل قائل شویم. گلمن معتقد است که افرادیکه توانایی درک احساسات دیگران را ندارند از لحاظ احساس ناشنوا هستند تشخیص میزان همدلی افراد از طریق کلام، کردار، آهنگ، صدا، سکوت و لرزش آنها راحت است در همه روابط انسانی، توجه کردن به دیگران از انس و الفتهای هیجانی و از طریق ظرفیتهای که شخص برای همدلی دیگران دارد سر
چشم می گیرد ظرفیت شناخت احساسات دیگران در عرصه های مختلف زندگی از کار خروشندگی و مدیریت گرفته تا روابط عشق وعاشقی و فعالیتهای سیاسی نقش بازی می کنند(گلمن 1995) عدم وجود همدلی عواقب ناگوار آن در خیلی از افراد مثل جنایتکاران و کودک آزاران زیاد به چشم می خورد آنچه مهم است ذکر شود این است که افراد به ندرت احساسات خود را در قالب کلمات بیان می کنند و بیشتر از طریق نشانه های غیرکلامی از جمله طرفین صدا و حرکت دست و محدودیت و حالات چهره ابراز می کنند و هرچه ما از نظر هوش هیجانی، قوی تر باشیم می توانیم این پیامهای غیرکلامی را تشخیص دهیم. در یکی از تحقیقات که در آمریکا صورت گرفته بود مشخص شد دانش آموزان که در درک پیام های احساسی خیلی کمتر از دیگران توانایی بیشتری دارند
محبوبترین از لحاظ عاطفی و باثبات ترین بچه های مدرسه هستند.
خودانگیزی :
یکی دیگر از مؤلفه های هوش هیجانی می باشد و خیلی از روانشناسان آنرا شرط بقاء می نامند به عقیده آنان انسان سالم هیچ کاری را بدون هدف از پیش تعیین شده انجام نمی دهد و برای رسیدن به هدف و حتی انتخاب هدف خودانگیزی لازم می باشد. از نظر گلمن، خودانگیزی زبان سائق پیشرفت می باشد و کوشش است در جهت رسیدن به حد مطلوبی از فضیلت افرادی که این خصیصه را زیاد دارند همیشه در کارهای خود نتیجه محور سائق زیادی در آنها برای رسیدن به اهداف و استانداردهایی وجود دارد این افراد اهداف چالش برانگیز را خیلی سریع مرتب و میزان مخاطرات آنها را حساب می کنند و اطلاعات و راهبردهایی را به کار می برند که باعث کاهش عدم اطمینان آنها و افزایش عملکرد آنها شود. این افراد خیلی سریع یاد می گیرند که چگونه بازده کاری خود را افزایش دهند و خیلی سریع با اهداف گروه یا سازمان سازگار می شوند.