بخشی از مقاله
منابع:
1- روزنامه ايران مورخه 19/3/82
2- ليدين كه نظريهاش تحت عنوان دكترين ليدن معروف است، اعتقاد دارد براي تحقق سيطره نظامي امنيتي آمريكا بر جهان و ايجاد رعب و وحشت نسبت به قدرت نظامي آمريكا، ايالات متحده بايد اصولي را رعايت نمايد از جمله آمريكا حداقل هر 10 سال يك بار به يك كشور كوچك حمله نموده و در اين كشورها تغييرات ريشهاي و اساسي ايجاد نمايد.
3- روزنامه ايران، مورخه 30/11/81 و روزنامه ايران، مورخه 23/11/82
4- روزنامه ايران، مورخه 19/7/82 به نقل از روزنامه فيگارو
5- الوين، هيدي تافلر، جنگ و پاد جنگ، ترجمه مهدي بشارت، صفحه 99-69
6- همان صفحه 103
7- ويليام جيتيلور، جنگ زميني در خليجفارس، مجله سياست دفاعي، تابستان 1373، ص 136
8- اظهارات يكي از كارشناسان جنگ الكترونيك در آجا
9- حسين، حسين، مسائل اساسي سياست تكنولوژي دفاعي در جهان سوم، روزنامه اطلاعات مورخه 23/4/77
10- هربرت ولف، ساختار صنعت دفاعي در كشورهاي در حال توسعه، ترجمه جهانگير كرمي، مجله سياست دفاعي بهار 1375، ص 124.
11- روزنامه ايران مقاله اولين جنگ كلاسيك قرن بيست و يكم چگونه آغاز ميشود، مورخه 9/11/1381
12- روزنامه ايران مورخه 10/10/81
13- فصلنامه جنگ الكترونيك شماره 6، تابستان 1381، ص 23
14- همان، صفحه 19
15- همان، صفحه 20
مقدمه:
بعد از جنگ سرد شاهد ظهور طيف جديدي از حاكميت در آمريكا بودهايم كه از آنها به عنوان محافظهكاران ياد ميشود. آنها معقتدند بعد از فروپاشي شوروي، آمريكا تنها ابر قدرت نظامي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي در جهان بوده و بايد از اين قدرت بنحو احسن استفاده نمايد و تمامي كشورها به نوعي در سلسله مراتبي كه آمريكا مشخص ميكند، جاي گرفته و نقش تعيين شده خود را ايفا نمايند. ابراز اظهاراتي نظير «تقسيمبندي كشورها به خير و شر» «جدا نمودن كشورهاي به خودي و غيرخودي» تعيين كشورهايي به عنوان «محور شرارت» و امثالهم توسط مسئولين وقت آمريكا، در اين راستا ارزيابي ميشود. حمله به افغانستان و عراق (كه بدون اجماع جهاني انجام شد) نمود عملي و اجراي سياست را شفافتر مينمايد.
بطور خلاصه ميتوان ديدگاه محافظهكاران جديد (يا راستهاي افراطي) آمريكا را شامل موارد زير دانست.(1)
1- اعتقاد به نظام تكقطبي (بجاي دو قطبي يا چند قطبي) كه در اين نظام آمريكا سطرهي تمام عيار بر جهان خواهد داشت.
2- تغيير معادلات و قوانين بينالمللي، مربوط به دوران جنگ سرد بوده و در وضعيت تك قطبي، توان اداره جهان را ندارد.
3- اعتقاد به جنگ پيشگيرانه براي نيل به منابع و مصالح ملي و بر خلاف استراتژي بازدارندگي كه مربوط به جنگ سرد است، آنان اعتقاد دارند چون ماهيت دشمنان آمريكا تغيير نموده و از روشهاي مخفي براي ايراد ضربه به منابع آمريكا استفاده ميشود لذا آمريكا مجاز است قبل از آنكه آنان بخواهند وارد عمل شوند عليه آنان دست به حمله بزند. در اين زمينه ميتوان به موارد متعددي از جمله، حملهي موشكي آمريكا به كارخانه داروسازي سودان اشاره نمود.
4- بيتوجهي به افكار عمومي جهان كه اعتقاد آنان بر اقناع افكار عمومي نبوده بلكه ميخواهند مردم را بترسانند تا به آنان احترام بگذارند.
5- ارتباط استراتژيك با اسرائيل كه هرگونه فشار بر دولت اسرائيل را مخالف مصالح و منابع ملي آمريكا تلقي مينمايند بخصوص اينكه تعدادي از تئورسينهاي اين استراتژي از جمله مايلك ليدن،(2) ديكچني، دونالد رامسفلد، گلاسوايت و ريچارد پرل از لابيهاي صهيونيسم هستند. مهمتر آنكه محافظهكاران جديد اعتقاد به صهيونيسم مسيحي يا صهيونيسم آمريكايي دارند.
6- از نظر آنان دشمنان براساس نظريهي برخورد تمدنها شامل اسلامگرايان شيعه در ايران و لبنان، اسلامگرايان سني در كشورهاي عربي و اسلامي (بخصوص القاعده، حماس، جهاد اسلامي و …) نظامهاي بعثي در عراق و سوريه، نظامهاي كمونيستي در كرهشمالي و كوباست. هر چند ظهور محافظهكاران جديد بعد از جنگ سرد مخالف اين نظريه بوده است ولي آنان بعد از حاكميت جمهوريخواهان (جرج بوش پدر و بخصوص جرج بوش پسر) اجازه عملياتي شدن تئوريهاي خود را يافتند. حادثه 11 سپتامبر نيز باعث جهش عظيمي در اجراي اين سناريو گرديد. بطوريكه حمله آمريكا به افغانستان و عراق ميسر گرديده و تهديدات مختلف عليه ايران، سوريه، كرهشمالي و عربستان علمي شد. بر همين اساس آمريكا از حمله نظامي اسرائيل به سوريه (مهرماه 1382) بطور آشكار حمايت و پشتيباني نمود.
يكي از كشورهايي كه قبل از جنگ سرد و بخصوص در دوران جديد از نظر آمريكا جزء دشمنان استراتژيك آمريكا و اسرائيل بوده، جمهوري اسلامي ايران است. اين دشمن در ديدگاههاي محافظهكاران جديد مبني بر، مقابله شديد با مخالفين آمريكا و اسرائيل كه بطور مشخص از ايران و سوريه نام برده ميشود، روشنتر ميگردد. علاوه بر آن ايران جزء يكي از محورهاي سياست آمريكا در خاورميانه محسوب ميشود و چون هم از ذخاير سرشار نفت و گاز برخوردار بوده و هم با سياستهاي اسرائيل مخالفت مينمايد و مهتر اينكه جمهوري اسلامي ايران از جمله مراكز عمدهي اسلامگرايي در خاورميانه است. از طرفي ايران مركز اسلام شيعي بوده كه براساس نظريه برخورد تمدنها، مقابله با تهديدات ناشي از آن در استراتژي آمريكا به صراحت قيد شده است.
آريل شارون در اين زمينه اظهار داشته: پس از عراق نوبت ايران، ليبي و سوريه است … حتي در زماني كه توجه آمريكا به موضوع عراق متمركز است، نبايد ايران را فراموش كرد.(3)
حال اين سئوال به ذهن متبادر ميگردد كه: جمهوري اسلامي ايران براي مقابله با تهديدات نظامي آمريكا از چه راهكارهايي ميتواند استفاده نمايد؟ هر چند بعضي از صاحبنظران مقابلهي نظامي آمريكا را با ايران به صلاح نميدانند و راهكارهاي ديگري از جمله راه سياسي و فرهنگي را تجويز مينمايند ولي بنظر ميرسد يكي از گزينههاي هيأت حاكمهي آمريكا حمله نظامي به ايران است. كه البته در صورت حمله نظامي از شيوههاي مختلفي استفاده خواهد نمود.
علاوه بر آن از نظر تئوري و نظري اين موضوع براي انديشمندان قابل توجه است كه بدانند جمهوري اسلامي ايران براي مقابله با تهديدات نظامي آمريكا از چه راهكارهايي ميتواند استفاده نمايد. اهم اين راهكارها ذيلاً تشريح ميگردند.
1- راهكار سياسي:
انديشمندان علوم امنيتي نظريات مختلفي را در باب امنيت ملي ابراز نمودهاند. از جملهي اين نظريات، نظريه واقعگرايان و ذهنگرايان است. واقعگرايان تأمين امنيت ملي را تنها از طريق افزايش قدرت نظامي دنبال نموده و ذهنگرايان اين موضوع را از طريق صلح، دوستي، همكاري، وابستگي متقابل و امثالهم پي ميگيرند. در صورت تهاجم نظامي آمريكا عليه ايران ميتوان ضمن بهرهگيري از نظريات فوق در دو محور از راهكار سياسي استفاده نمود:
الف- قبل از حمله نظامي:
آنچه مسلم است قدرتهاي كوچك در قبال قدرت بزرگ از نظر نظامي و تسليحات جنگي، قابل قياس نيستند نيستند و در يك جنگ متعارف قطعاً با ضربات جبرانناپذيري مواجه خواهند شد. در اين زمينه عراق نمونه بارزي محسوب ميشود لذا اينگونه كشورها نبايد به آساني و خيلي زود با قدرتهاي بزرگ وارد كارزار شوند و تا جايي كه ممكن است بايد از جنگ با آنها اجتناب نمايند. يكي از اين راهكارها بكارگيري ديپلماسي آشكار و پنهان و استفاده از اهرم سازمانهاي بينالمللي، بخصوص سازمانهاي غيردولتي(ها) ميباشد. در حقيقت در راه كار سياسي وزارت امور خارجه و شوراي عالي امنيت ملي بعنوان ستاد عملياتي راهكار سياسي به ايفاي نقش خواهند پرداخت. نظريات امنيت ملي نيز اين موضوع را تأييد مينمايد. چون وقتي كشوري مانند آمريكا از قدرت نظامي قابل توجهي برخوردار باشد به دنبال اجراي نظريهي رئاليسم در باب تأمين امنيت ملي است. به عبارت ديگر امنيت ملي را با ابزار نظامي تأمين مينمايد.
به همين جهت است كه كشورهاي كوچكتر در قبال تئوري رئاليسم، تئوري پلوراليسم را دنبال مينمايند. اين موضوع به نحو جالبي در سخنان آقاي خاتمي تجلي يافته است. در اوج تهديدات آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران و بخصوص بعد از حادثه 11 سپتامبر، ايشان در پاسخ به تهديدات نظامي آمريكا از جملاتي كه همگام با اين نظريه است، استفاده نمودهاند.
از جمله اينكه «اگردر ميان ملتها، دولتها و كشورها دوستي، همدلي و تفاهم وجود نداشته باشد و هركس تنها در پي كسب منفعت خود باشد، در اين صورت نميتوان به صلح و امنيت جهاني چندان اميدوار بود» و يا اينكه «كسب منفعت و دفاع از منابع ملي را هم ميتوان از طريق عدالت و صلح به دست آورد» همچنين آقاي خاتمي از لزوم «مبارزه با تروريسم و همگرايي در عرصه جهان» به عنوان خبرسازترين موضوعات پس از 11 سپتامبر ياد كرد و با دعوت از انديشمندان و خيرخواهان جهان براي تأمل درباره دو نظريهي ائتلاف براي جنگ و ائتلاف براي صلح بر پايهي عدالت، گفت: «منطق ائتلاف جهاني براي جنگ، منطق قدرت نظامي و شعار استيلا طلبي اقتصادي، سياسي و فرهنگي بعد از دوران جنگ سرد و پايان جهان دو قطبي و سياسي براي رسيدن به پندار جهان تكقطبي است».(4)
در همين زمينه ميتوان به ابعاد ديگر اين راهكار كه شامل استفاده از جنگرواني و تبليغاتي براي اقناع افكار عمومي در داخل و خارج از كشور ميباشد اشاره كرد. اقناع افكار عمومي در داخل كشور موجب افزايش همبستگي ملي گرديده و عامل بازدارنده در قبال تهديدات نظامي محسوب مقابله خواهد شد.
ب- بعد از حمله نظامي:
بعد از وقوع حمله نظامي، راهكار سياسي نيز حتي براي كشورهاي جهان سوم، يكي از راهكارهاي اساسي محسوب ميشود. اساساً تهاجم، حمله و كشتن افراد بيگناه از نظر فطرت انساني امري مذموم است. لذا از اين اصل ميتوان استفاده نمود و با انعكاس، بزرگنمايي و بهرهگيري از شيوههاي جنگ رواني، افكار عمومي، سازمانهاي بينالمللي، سازمانهاي غيردولتي و بويژه آحاد مردم را در داخل كشور عليه تجاوز و تهاجم انجام شده، تهييج نمود تا آنان به هر طريق ممكن مانع ادامه تجاوز بيگانگان شوند هر چند كه در راهكار سياسي، ميتوان از شيوههاي ديگري از جمهل ديپلماسي آشكار و پنهان نيز استفاده نمود تا جنگ متوقف شود. در جنگ اخير عراق با اينكه قاطبه مردم آن با صدام مشكل داشتند ولي انعكاس اخبار توسط انواع رسانهها، باعث شد مقاومتهاي جدي در قبال نيروهاي آمريكايي شكل گرفته و استمرار يابد.
نمونه قابل توجه در اين زمينه، ممانعت از استمرار حمله اسرائيل به سوريه است. با اينكه اسرائيل ميدانست كه سوريه قادر به اقدام نظامي نيست ولي با كشاندن اين موضوع به شوراي امنيت و رسانههاي جهان، مانعي حتي كوچك بر استمرار تهاجم و تكرار ايجاد نمود.(4)
2- جنگ متعارف:
يكي از راههاي مقابله با تهديدات نظامي كه از طريق حمله زميني، جنگ هوايي و سيار اشكال جنگ انجام خواهد شد (مشابه آنچه در عراق يا افغانستان حادث گرديد) مقابلهي نظامي و جنگ منظم و متعارف است. ولي ويژگي نيروي مسلح آمريكا و ايران، استراتژي، تاكتيك و تكنكي جنگ براي دو طرف كاملاً متفاوت است. در اين زمينه پيشرفت تكنولوژي تأثير شگرفي داشته و در حقيقت يكي از عوامل پيروزي در جنگ، عامل تكنولوژي است كه اين موضوع نوع استراتژي، تاكتيك و تكنيك مقابله با آمريكا را دگرگون مينمايد بطوريكه نوع ديگري از تسليحات (موج سوم) در جنگ متحدين و عراق در جنگ خليجفارس ظهور يافت و آزمايش شد. هر چند كه قبل از وقوع جنگ عدهي زيادي عقيده داشتند كه آمريكا و متحدين به علت تجهيزات و تجزيهي ارتش عراق و همچنين عدم كارايي سلاحها با توجه به وضعيت آب و هوايي و ساير متغيرها، به موفقيت عمدهاي نايل خواهند شد و تلفات سنگيني را تا 30 هزار كشته پيشبيني كرده بودند، در صورتي كه در پايان جنگ تلفات انساني متحدين حدود يك صدم رقم پيشبيني شده (حدود 340 نفر) شد. علت نادرست پيشبينيها از بكارگيري سلاحهاي موج سوم بود. به عنوان مثال استفاده از بمبهاي هدايت شونده ليزري با دقت شگفتانگيز و جنگندههاي استيلث (Stealth) با رخنه به نواحي بسيار خطرناك و حمل بمبهاي هدايت شونده دقيق، توانستند با اختصاص تنها 2% از پروازها، 40% هدفها را از بين ببرند.(5)