بخشی از مقاله
طلاق وعواقب آن درخانواده
چکیده
امروزه متاسفانه شاهد افزایش آمار طلاق در جامعه هستیم و می بینیم که احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانه بین مرد و زن به سستی گراییده است و خانواده به گونه فزاینده ای با نیروهای مخرب مواجه شده و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار می رود و طلاق مهمترین عامل از هم سیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. لذا در این تحقیق سعی داریم به بررسی ماهیت طلاق وعوامل مهم آن درخانواده بپردازیم.
مقدمه
زن و شوهر دو عنصر اصلي و ركن تشكيل دهنده سازمان خانواده هستند ، آميختگي،تناسب وهمگوني شخصيت و خصايص فردي آنان شرط اوليه و غيرقابل انكار سازگاري ،تفاهم و همدلي و تأمين كننده بقاء و سعادت نيك بختي خانواده است و چنانچه روحيات زن و شوهر با يكديگر تطابق نداشته باشند و نوع نگرشها و انتظارات و خواسته هاي آنان ناهمخوان و متعارض باشد . مطالعه و برقراري ارتباط و انجام توقعات و انتظارات طرفين با موانع جدي روبرو
مي گردد و كار به طلاق منجر مي شود . طلاق را از مهمترين پديده هاي حيات انساني تلقي مي كنند . اين پديده داراي اضلاعي به تعداد تمامي جوانب و اضلاع جامعة انساني است : نخست يك پديده ي رواني است زيرا بر تعادل رواني نه تنها دو انسان، بلكه فرزندان ، دوستان و نزديكان آنان اثر مي نهد . مي توان گفت جامعه اي كه در آن طلاق از حدي متعارف تجاوزكند هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود . طلاق ازديدگاهي ديگر يك پديدة ارتباطي است .
بدين سان ، در جامعه اي كه فاقد ارتباطات سالم ، درست و طبيعي است،پيوند يا رابطه زناشويي نيز استثناء نيست . پيوندهاي ازدواج بزودي برقرار مي شوند ، بزودي نيز قطع مي گردند . پس توجه به طلاق نه تنها از ديدگاه فرد به عنوان انسان و فرزندانش مهم است ، بلكه از ديدگاه جامعه ، فرهنگ ، اقتصاد و حتي جمعيت نيز قابل اعتناست .
وبلاگ/ MOHAMMAD OTHER/ طلاق وعواقب آن
مفهوم طلاق
طلاق در لغت به معني جدا شدن زن و مرد ، رها شدن از قيد نكاح و رهائي از زناشوئي است و به بيان برخي رها شدن از قيد نكاح است درعرف وعام معناي جدائي از آن در ذهن متبادر مي شود . بعضي طلاق را در معني بيزاري به كار برده اند . بايد بين طلاق و مفاهيم نزديك مثل فسخ تمايز قائل شد . در فسخ قطع قرارداد زوجيت است بدون آنكه با تشريفات خاص طلاق همراه باشد . به بيان ديگر آنچه « مجرايابي» طلاق خوانده مي شود در فسخ زن از مهر محروم است و روابط زوجيت به طور كامل قطع مي شود ، حال آنكه در بعضي از اقسام طلاق امكان بازگشت به زندگي زناشويي قبلي در پايان عده بدون ازدواج وجود دارد .
1- فرهنگ عميد
2- منتخب اللغات
3- وبلاگ/ MOHAMMAD OTHER/ طلاق وعواقب آن
دیدگاه کلی در زمینه طلاق
طلاق شعله ي محبت را خاموش مي كند، عشق ها را به كينه و دشمني بدل مي سازد، ضعف هاي يكديگر را در برابر چشم هم بزرگ مي نمايد. حتي سبب مي شود كه آنان فقط نقاط منفي يكديگر را ببيننند، هر كدام سعي دارد ديگري را متهم سازد و زمينه را براي سقوط او فراهم نمايد، زني مهربان يك باره لجباز مي شود و مردي با چنان عظمت و وقار يك باره عيب جو مي شود و اين همه براي پاره كردن رشته ي الفت هاست.
يكي از بزرگترين خطراتي كه در زندگي همه ي انسان ها وجود دارد، طلاق است، جدايي و طلاق بيشتر متوجه كودكان خانواده است كه دل به عنايت و مهر والدين گرم داشته و خانه را مركز اميد و پناهگاه خويش مي شناسند، اگر پدران و مادران بدانند طلاق و جدايي چه محروميتي را براي فرزندان پديد مي آورد و دل نازك طفل را چگونه شكند و او را از چه لذاتي محروم مي سازد، شايد هرگز تن به اين كار در ندهند، جدايي پدر و مادر از يكديگر كودك را به اختلال عاطفي دچار مي سازد، حالت افسردگي براي او پديد مي آورد و در مواردي قدرت اراده و انديشه را از او باز مي ستاند و در كل او را چنان پريشان مي سازد كه اثرات شوم آن مادام العمر عارض كودك است.
جدايي از والدين به خاطر طلاق در وضع تحصيلي كودك هم اثر مي گذارد، توان فعاليت و حتي ورزش را از او مي گيرد. ستيزهاي خانواده كه سرانجام به جدايي و طلاق مي انجامد،
رفتاري است نا بهنجار و غير طبيعي، گاهي كساني كه به چنين كاري دست مي زنند تصورش هم براي آدمي چندش آور است . براي يك زوج تحصيل كرده و بالغ با داشتن فرزنداني در كنار، فرزنداني كه همين والدين كم احساس و كم عاطفه آنها را به اين جهان هستي آورده و اكنون با يك تصميم نابخردانه آنها را تنها و بي كس رها مي كنند و دنبال هوس هاي جديدي با فرزندان جديدي مي روند. به هم ريختن كانون گرم خانواده، گناهي نابخشودني و غير قابل توجيه ناسازگاري خطايي است فردي، تعرضي است از جانب انساني به انساني ديگر كه با قدري گذشت و تساهل در موارد بسياري قابل جبران است، چه بسا خطا كننده، خود بر سر عقل آيد و از كرده پشيمان شود، ولي ستيزه و طلاق خطا و گناهي است اجتماعي؛ گسستن سنگ بناي اجتماع است،
در هم ريختن شالوده ي زندگي است، ازدواج امري است مربوط به دو فرد، ستيزه و نهايت طلاق امري است اجتماعي كه صدمه و زيان آن به جامعه مي رسد، عشق جوان ها را به تشكيل خانواده سست مي كند و اعتماد اجتماعي را سلب و مخدوش مي سازد. پس طلاق امري است ناموجه مي توان خانواده را در دو جهت عام و خاص در نظر گرفت، خانواده به معني عام آن در قديم بيشتر مورد توجه بوده است و پدر و مادر، فرزندان و تمام افرادي را شامل مي شود كه در قانون مدني به ترتيب اولويت مي توانند از ما ترك ديگيري سهم الارثي داشته باشند، اما خانواده به معني خاص عبارت است از شوهر، زن و فرزندان آنها با وجود اينكه قوانين ما خانواده را دقيقا تعريف نكرده و براي اعضاي خانواده، شخصيت حقوق متساوي قايل نيست.
خانواده قديمي ترين و كهن ترين هسته ي طبيعي است كه از بدو پيدايش بشر وجود داشته است. در واقع خانواده حكم سلول را در ساختمان اندام موجودات دارد. خانواده كانون حفاظت خانوادگي و اجتماعي است كه بسياري از نويسندگان و حقوقدانان درباره ي آن سخن گفته اند، حاصل جمع پديده آمده از خلاق خانواده هايي است كه آن جامعه از آنها تشكيل يافته است. نيمي از جمعيت ايران به واسطه ي تنگ نظري هاي مردانه از فعاليت هاي اجتماعي دور مانده اند،
به طوري كه از قدرت فكري و توان بانوان كمتر در جهت بهسازي و سازندگي كشور استفاده مي شود كه اميد است مسئولين و ست اندركاران متوجه اين نقيصه ي بزرگ در روند بكارگيري نيرو و توان هاي اجتماعي، در ساختار بهتر جامعه استفاده نمايند و از تنگ نظري و بد انديش ها دست بردارند و راه را براي ورود هر چه بيشتر بانوان در كوشش هاي اجتماعي باز كنند. اگر به اين جنبه هاي انساني حقوق زن توجه بيشتري شود، منشا ستيزه هاي خانواده كمتر شده و از جدايي زن و مرد و انحراف فرزندان رها شده جلوگيري مي شود و در نهايت به جامعه اي از سلامت جسم و روان خواهيم رسيد كه كمتر دچار ستيزه و جدايي مي گردد. براساس تحقيقات و مطالعات انجام شده، دو عامل وراثت و محيط سهم بسزايي در ميزان زهكاري دارند،
اما سوابق نشان مي دهد كه نه وراثت و نه محيط هيچ كدام به تنهايي نمي توانند عامل ايجاد جرم باشند، بلكه زمينه ي ارثي فرد، همراه با خصوصيات خلقي و محيطي و تاثيري كه افراد ديگر در زندگي انسان دارند، مي تواند سبب بروز جرم باشد. خانواده مهمترين نهاد اجتماعي موجود در جوامع انساني است و از نظر تكوين شخصيت و پرورش آن در فرزندان و نحوه ي كيفيت آن از حيث تطابق بعدي فرد در جامعه داراي آثار وسيعي مي باشد، ميزان سازگاري و كيفيت روابط عاطفي زن و شوهر و ديگر كساني كه هسته ي اصلي خانواده را تشكيل مي دهند و نيز نقش آموزشي خانواده و اهميت آن در رشد شخصيت ، روابط عاطفي فرزند و خانواده مسايل رواني – جسمي ناشي از حيات خانوادگي- هر يك از اين جنبه ها در ساختن قالب كلي شخصيت كودك مؤثر هستند و امروزه طرح هر كدام از اين مباحث اختصاص به يكي از رشته هاي جامعه شناسي و روان شناسي پيدا كرده است.
كتاب محمد حسن فرجادي ،استاد دانشگاه تهران- perisian Article
خانواده در اسلام و ايران : طلاق
طلاق يکي از مواردي است که در روابط خانوادگي اسلام ، بحث برانگيز است. از جهت مفهومي و تاريخي ، پيوند طلاق و احکام طلاق را با ساير احکام اسلام بررسي مي کنيم .
طلاق بمعناي از بند رهانيدن است . و در اصطلاح عبارت است از ازاله قيد نکاح دائم . به عبارت ديگر طلاق به معناي گشودن پيوند زناشويي با واژه مخصوص يا اشاره و نوشته ايي است که جايگزين آن باشد .
طلاق جزء احکام تأسيسي اسلام نيست ، بلکه در جامعه اي که اسلام ظهور کرد طلاق موجود بود اما اسلام با ايجاد اصلاحاتي نسبت به آن و مناسب با ساير احکام و مقررات خود ، حکم طلاق را امضاء کرد .
طلاق در تمدن هاي مختلف يا تاريخچه طلاق
در تمدن سومري ها : طلاق مطلقاً بدست مرد بود و اگر زن خواهان رهايي از پيمان زناشويي مي شد او را به مجازات هاي سنگيني از جمله غرق شدن در آب محکوم مي کردند .
در تمدن يوناني : مرد حق داشت هر وقت که بخواهد زن را طلاق بدهد .
در تمدن هندي ها : طلاق سه مرحله را گذرانده است .
مرحله اول : پيمان زناشويي بصورت جمعي برگزار مي شده و در اين صورت اصلاً طلاق مطرح نبوده چون مربوط به فرد خاصي نبوده که ديگري را رها کند .
مرحله دوم : درعصر مادر سالاري در بين هندوها حق طلاق در دست مادر بود.
مرحله سوم : در دوران پدر سالاري فقط زماني زن طلاق داده مي شود که خيانت همسر ثابت مي شد .
در شريعت يهود بحث به گونه ديگري است . به محض اينکه مرد از زنش ناراضي بشود نيت طلاق کند زن طلاق داده شده محسوب مي شود . و اصلاً نيازي به اثبات نيست . گر چه در اين شريعت سفارش شده که کمتر زنانشان را طلاق بدهند .
در دين مسحيت ، اصلاً طلاق وجود ندارد . در دين اسلام از آنجا که اسلام پيوند زناشويي را امري مقدس و ضروري براي آرامش روح و جسم بشر مي داند . بي ترديد طلاق را امري ناپسند و مبغوض مي داند .
بررسي و مقايسه اثرات مثبت و سوء تفويض اختيار طلاق به مرد يا زن يا هردو
آمار ها نشان مي دهد که پس از ازدواج ، هنگام شروع ناسازگاريها ، فکر زنان به سمت طلاق سوق داده مي شود اگر طلاق بدست مرد باشد به اين دليل که نسبت به زن کمتر احساسي است آمار طلاق پايين مي آيد و اين يک اثر مثبت است . در اسلام ، طلاق بدست مرد داده شده شايد به جهت اينکه مردان در جامعه بيشتر هستند ،سرپرستي خانواده هم بدست مرد است ، تکاليف و مسئوليت هاي مالي و ساير مسئوليت ها بر عهده مرد است
و اداره خانه با اوست اما با توجه به آثاري که اين جهت داشته شايد بهترين راهکار اين است که طلاق بدست مرد باشد اما در کنارش موانعي نيز بر سر راه طلاق گذاشته شود تا احياناً هوس طلاق بر راحتي در سر مرد نگذرد .
طلاق بمعناي آنست که مرد مي گويد تمام تکاليفم را انجام مي دهم و يکطرفه از حقوق خود بدون هيچ چشم داشتي مي گذرم . پس در اين صورت در نظام حقوقي اسلام امکان ندارد که زن بگويد تمام تعهدات و تکاليف خود را انجام مي دهم اما تعهدات مرد را نمي خواهم . پس از زندگي مي گذرم . بنابراين اگر در نظام خانوادگي اسلام ، طلاق را بدست زن بدهيم بايد کل نظام خانوادگي را زير و رو کنيم که اين عملاً امکان پذير نيست .
طلاق در آيات و روايات
در قرآن سوره اي بنام طلاق وجود دارد . البته اين به معناي ترويج و تشويق طلاق نيست بلکه بمعناي ضابطه ضد کردن و ايجاد حد و حصر براي آن است .
آيه اول از سوره طلاق
يا ايها النبي إذا طلقتم النساء فطلقوهن لعقدتهن و احصواالعده و اتقوا الله ربکم لا تخرجوهن و لا يخرجن إلا أن ياتين بفحشه مبينه و تلک حدودالله و من يتصد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدري اصل الله يحدث بصد ذلک امرا (( وقتي زنان را طلاق مي دهيد آنها را در عده شان طلاق بدهيد و آنها را از خانه هايشان بيرون نکنيد .))
از اين آيه سه مطلب استنباط مي شود :
1) طلاق بايد در طهر غير مواقعه باشد .
2) حساب زمان عده را داشته باشند .
3) زن در ايام طلاق از حق سکني برخوردار است .
آيه دوم از سوره طلاق :
خداوند خطاب به حضرت رسول (ص) مي فرمايد : يا زنانتان را طبق عرف و به نحو نيکو و پسنديده نگه داريد يا به نحو نيکو رهايشان کنيد .
در آيه 229 از سوره بقره آمده :
الطلق مرتان فإمساک بمعرف او تسريح با حسن
(( تعبير معروف بکار رفته است که طلاق بايد مطلوب عرف باشد .))
در اولين روايت طلاق به شدت مورد تنفر شارع قرار گرفته است. معروف است که در بين حلال هاي خداوند هيچ چيز در نزد خدا منفور تر از طلاق نيست . و خداوند افرادي را که سريع طلاق مي دهند و باز ازدواج مي کنند دشمن مي دارد .
از امام صادق (ع) نقل شده است : خداوند خانه اي که در آن عروسي وجود دارد خيلي دوست دارد و خانه اي که در آن طلاق وجود دارد بسيار دشمن مي دارد .
خداوند مردان تنوع طلب را مورد نکوهش قرار مي دهد .نتيجه اينکه :
1- طلاق امر جايز و حلال است .
2- جهت آن پيش خداوند مورد تنفر است زيرا پيوند مقدسي را از هم باز مي کند .
پس در اسلام طلاق گر چه حلال است اما مبغوض است .
شبکه آموزش سیما / www.irib.ir
اقسام طلاق
در ميان احکام خمسه تکليفيه ، ( احکام تکليفي 5 تا است : وجوب ، حرمت ، استحباب ، کراهت ، و اباحه )اگر بخواهيم طلاق را با اين 5 حکم بسنجيم فقط طلاق مباح وجود ندارد.
الف ) طلاق حرام : که به آن طلاق بدعي مي گويند : طلاقي که فاقد شروط صحت طلاق است.
1) مثلاً طلاق زن حائض
2) طلاق نفساء ( زن داراي خون زايمان )
3) طلاق در طهر مواقعه
4) سه طلاقه کردن زن بدون رجوع در ميان آنها
در سه قسم اول ، اگر طلاق انجام شد هرگز طلاقي انجام نشده است اما در قسم چهارم طلاق هست اما يک طلاق محسوب مي شود .
ب) طلاق مکروه : با وجود سازگاري بين زن و شوهر طلاق واقع مي شود .
گرچه احکام طلاق برآن مترتب مي شود اما از لحاظ احکام تکليفي خداوند چنين طلاقي مکروه دانسته است .
ج) طلاق واجب : که طلاق ظهار کننده است .
د) طلاق سنت : طلاق سنت دو معنا دارد :
1 ) معناي خاص : طلاقي است که نشوز و شقاق بين زن و مرد بگونه ايي ريشه دار شده که هرگز با هم جمع نمي شوند .
طلاق سنت در معناي عام : هر طلاق جايز به معناي اعم آن .
هر طلاقي که حرام نباشد طلاق سني نام دارد و بر سه قسم است :
طلاق بائن : طلاقي که رجوع در آن نيست و طلاق بائن 6 قسم است
1) طلاق زني که با او مواقعه نشده است .
2) طلاق زن يائسه
3) طلاق زن صغيره
4) طلاق زن مختلعه
5) طلاق زن مبارات
6) طلاق سوم در زن سه طلاقه که پس از دو رجوع تحقق يابد .
طلاق رجعي
نوعي از طلاق است که شوهر در ايام عده مي تواند رجوع کند . طلاق رجعي ، رابطه زوجيت را از بين نمي برد مگر با دو عامل
1 ) طلاق
2) انقضاي عده
طلاق خلع
اگر زني در دوران زندگي خود با شوهر دچار مشکلات و ناسازگاري باشد براي پيشگيري از اين مسئله بايد ضمن عقد شرط کند که مرد حق طلاق را به او تفويض کند . گفتيم که طلاق قابل وکالت است و وکالت دو نوع است .
1 ) وکالت مشروط
2 ) وکالت مطلق
راه ديگر طلاق ، خلع است چنانچه زني از زندگي سخت ناراضي است علاوه بر اينکه مهرش را مي بخشد چيزي ديگري مي دهد تا مرد او را طلاق بدهد . در ميان فقهاي شيعه طلاق خلع را ايقاع مي دانند و طلاق خلع دو مانع دارد و براي زنان اهميت ندارد .
1 ) بخشيدن مهر
2) حق طلاق با مرد است .
طلاق مبارات
مبارات بمعناي جدايي است . طلاق مبارات نوعي طلاق خلع محسوب مي شود .
دليل مشروعيت طلاق مبارات :
آيه ايي است که نامبرديم .
تفاوت طلاق خلع با مبارات
1) در طلاق مبارات ، کراهت و انزجار از سوي هر دو است ولي در طلاق خلع اين زن است که از زندگي ناراضي است .
2) در طلاق خلع ، مرد مي تواند بيشتر از مهر از زن بگيرد اما در طلاق مبارات اين حق را ندارد .
3) طلاق خلع نياز نيست که با لفظ طلاق صورت بگيرد اما در طلاق مبارات حتماً بايد با لفظ طلاق باشد .
ارکان طلاق
1) مطلق ( طلاق دهنده بايد عاقل ، بالغ ، مختار ، و قادر باشد ) و کسي که طلاق داده مي شود بايد زوجه دائمي باشد و از حيض و نفاس پاک شده باشد و در طهر غير مواقعه باشد.
2) مطلقه
3) صيغه
4) اشهاد : يعني هيچ يک از عقود و ايقاعات در اسلام نياز به شاهد ندارد در بحث نکاح بايد طلاق در حضور دو شاهد عادل باشد و اسلام موانعي بر سر راه طلاق قرار داده تا تحقق پيدا نکند .و صيغه طلاق بايد با الفاظ مخصوص باشد .
ماهيت طلاق
بين دانشمندان اسلامي هيچ اختلاف نظري در مورد ايقاع بودن طلاق نيست ، بر خلاف عقد نکاح که عقد تلقي مي شود و تحقق آن نياز به انشاي اراده هر دو طرف دارد ولي در طلاق کافي است که اراده مرد انشاء بشود.بواسطه عقد نکاح ، حقوق و تعهداتي براي هر دو طرف بوجود مي آيد . طلاق بدين معناست که مرد از تمام حقوقي که بر زن دارد يکطرفه مي گذرد و در عين حال بايد تمام تکاليف خود را نسبت به همسرش انجام دهد تا در نتيجه آن رابطه زوجيت بين آن دو از هم گسسته شود .
دلايل واگذاري اختيار طلاق به مرد
الف ) درقرآن ، تمام آيات مربوط به طلاق خطاب به مردان است .
ب ) روايت پيامبر اسلام (ص) (( الطلاق بيد من اخذ بالساق ))
الف ) وقتي قرآن مي فرمايد وقتي که زنانتان را طلاق داديد ، پس اين خطاب به مرد است و اين دليل نمي تواند موجه باشد .چون غالباً در زمان پيامبر و سير تاريخي که طلاق در دست مردان بوده ، از باب تغليب و اغلبيت خداوند خطاب به مردان گفته است .
ب) طلاق در دست کسي است که از همسرش بهره جنسي مي برد.اين امر حتي شايد نتواند دليل موجهي براي ابقاع بودن طلاق باشد .
اسلام اختيار طلاق را با حفظ جوانب زير بر مرد سپرده است .
الف) توصيه به مردان در داشتن رفتار نيکو با زنان
ب) قراردادن موانعي بر سر راه طلاق
ج) راههايي براي بازگشت قرارداده است مثل رجوع در عده .
د) پيامدهاي متوالي و بعضاً سنگين مالي هم بر عهده مرد گذاشته که بعنوان مانع تلقي بشود.
و نيز راههايي جهت رهايي از پيوند زناشويي براي زن قرارداده است .
(( فاِن خفتم الا يقيما حدود الله فلا جناح عليهما فيما افتدت به ))( آيه 229 سوره بقره )
اين آيه دليل بر مشروعيت طلاق خلع است . اگر زن و شوهر نتوانستند احکام خود را به پا دارند ، در آنچه که زن هديه مي دهد بر آنها گناهي نيست .
فديه
مبلغي است که زن به مرد مي دهد تا خود را آزاد کند ؛ البته با اختيار و رضايت خود . تفاوتي نمي کند که کمتر يا بيشتر از مهر باشد .
اگر در اجراي صيغه طلاق ، زن رضايت به دادن فديه ندهد پس طلاقي صورت نگرفته است.
طلاق خلع مي تواند عقد باشد . يعني انشاء و جدايي از طرف مرد و قبول فديه دادن از طرف زن و مجموعه ايندو ايجاب و قبول است پس طلاق خلع مي تواند عقد باشد ؛ بر خلاف آنچه که گفته اند ايقاع است .
شبکه آموزش سیما /www.irib.ir
اثرات و عوارض طلاق
با اينكه طلاق به حكم ضرورت براي اجتناب از مخاطراتي پذيرفته شده است، مع هذا چون از عوامل گسيختگي و پاشيدگي كانون خانواده است، به ناچار عواقب اجتماعي آن را بايد انتظار داشت، زيرا طلاق در نظر جم شناسان در وقوع بزه بي تاثير نيست و از عوامل جرم زا محسوب مي شود،
ميزان طلاق را در يك جامعه مي توان به مثابه ي معيار عدم ثبات و تزلزل اجتماعي تلقي كرد، از نظر جرم شناسان نتايج وخيم طلاق را بايد به اين شرح بررسي نمود: 1) اثر طلاق در مردان و زنان كه فاقد فرزند هستند.
2) اثر طلاق در فرزندان
3) زيان اجتماعي طلاق اثرات طلاق در مردان بدان سان كه اشارت رفت اين است كه آنان را افرادي غير متعهد بار مي آورد، آمار چنايي نشان مي دهد كه تعداد اين افراد غير متعهد در ميان زندانيان قابل ملاحظه است اثر طلاق در زنان بخصوص آنهايي كه پناهگاهي ندارند و فاقد استقلال اقتصادي هستند، سخت خطرناك است، زنان مطلقه خيلي دير به خانه ي بخت دوم پاي مي گذارند و اي بسا كه اين اميد هرگز جامه ي عمل نپوشد و احتمالا راه را براي انحراف و سقوط آنان بگشايد. اثر طلاق در فرزندان متعلق به كانون از هم پاشيده بسيار شديد است و عقده هايي غير قابل تحمل و توام با نفرت در آنان به وجود مي آورد كه شديدتر از وضع يتيمي است مسايلي كه درباره ي زن پدر وجود دارد در مورد كودكاني كه داراي مادر مطلقه هستند ولي بر اثر لجبازي و يك دندگي پدرمجبورند زن پدر را تحمل كنند نيز صادق است واين دسته هم زندگي توام با نكبت و ترس وشقاوت و سيه روزي را مي گذرانند.
كتاب محمد حسن فرجادي ،استاد دانشگاه تهران- perisian Article
چرا طلاق تجويز شده؟
پيمان اتحاد مقدس و ملكوتي و قانوني بين مرد و زن براي شركت در زندگاني و تعاون و معاضرت به يكديگر مي باشد و ثمره آن آرامش و آسايش و بهره برداري صحيح و پرحلاوت از زندگي و تضمين بقاي نوع ايثار و محبت است . تحقيقات نشان مي دهد كه وجود فرزندان در خانواده از موجبات ثبات و دوام سعادت خانواده و در نتيجه احتراز از بروز جرم است و زناشوئي و تشكيل خانواده به مثابه عبادتي است كه از عوامل مهم بازدارنده از منهيات و سيئات مي باشد .
مسلماً بروز جرم در ميان مردان متأهل به مراتب كمتر از مردان عزب و مجرد است . كانون خانواده جايي است كه بايد پُر از محبت و مودت باشد حال اگر نفرت جايگزين محبت شود آيا باز هم ثمرات پيشين را مي توان انتظار داشت ؟ محبت موجب استواري كانون خانوادگي است ، نفرت در جهت معكوس آن جريان قرار دارد . محبت هميشگي ، صداقت ، فداكاري ، ايثار و انبساط خاطر به همراه دارد . نفرت متضمن نفاق و جدائي و دوروئي و مخاصمه و جدال است و هنگامي كه نفرت و اختلاف عميق و مخاصمه و مناقشه به كانوني راه يافت و بقاي نظم خانوادگي بين افراد آن متزلزل و دشوار گرديد چگونه مي توان به حفظ اين كانون و ادامه جانكاه و ابراز نفرت موافق بود ؟
در اين صورت است كه بايد چاره انديشي كرد و بزرگان و صلاح انديشان خانواده هاي زن و شوهر در مقام چاره جوئي برآيند و راه را براي آشتي باز كنند ريشه نفاق و شقاق را براندازند كه گفته اند صلح بهتر از جنگ است . تفرقه و جدايي بين زن و شهور ، كاري زشت و از هر كاري زشت تر است زيرا مصائب آن دامنگير ديگران مي شود . كودكان را آزارد و اغلب آنان دوچار جراحات عاطفي مي گردند از اين رو موجبات خسران اجتماعي را فراهم مي سازند . و هر اقدامي كه سبب تأخير اقدام زوج در تعميم طلاق بشود از نظر اسلام عملي صحيح و مطلوبي است . در قرآن كريم خداوند مي فرمايد : « نزوجوا و لا تطلقوا فان الطلاق يهتزمنه العرش » زناشويي كنيد و طلاق ندهيد زيرا به طلاق عرش خدا مي لرزد و در جايي ديگر مي فرمايد : « تزوجوا لا تطلقوا فان الله لا يحب الذواقين و لا الذواقات » زناشويي كنيد و طلاق مدهيد زيرا خداوند مرداني را كه مكرر زن مي گيرند و زناني را كه مكرر شوهر مي كنند دوست ندارد .
استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب « نظام حوق زن در اسلام » مرقوم داشته است « . . . طلاق از نظر اسلام سخت منفور و مبغوض است . اسلام مايل است پيمان ازدواج محكم و استوار بماند . . . » اگر طلاق تا اين اندازه مبغوض و منفور است چرا اسلام آن را تحريم نكرده است ؟ مگر نه اين است كه اسلام هر عملي را كه منفور مي داند مانند شرابخواري ، قماربازي و ستمگري آن را تحريم كرده است ؟ پس چرا طلاق را يكباره تحريم نكرده و براي آن مانع و قانوني قرار نداده است ؟ اسلاك از طرفي مرد طلاق دهنده را زير نگاههاي خشم آلود خود قرار مي دهد
10% او تنفر و بيزاري دارد ، از طرفي ديگر وقتي كه مرد مي خواهد زن خود را طلاق دهد مانع قانوني در جلو او قرار نمي دهد چرا ؟ راز اصلي اين مطلب اين است كه زوجيت و زناشويي يك علقه طبيعي است نه قراردادي ، اين پيمان با همة پيمان هاي ديگر از قبيل بيع و اجاره و ضلح و رهن و وكالت و غيره اين تفاوت را دارد كه آنها همه صرفاً يك سلسله قراردادهاي اجتماعي هستند و طبيعت و غريزه در آنها دخالت ندارد
و قانوني از نظر طبيعت و غريزه براي آنها وضع نشده است . بر خلاف پيمان ازدواج كه بر اساس يك خواهش طبيعي از طرفين كه به اصطلاح مكانيسم خاصي دارد بايد تنظيم شود . از اين رو اگر پيمان ازدواج مقررات خاصي دارد كه ساير عقود و پيمانها متفاوت است نبايد مورد تعجب واقع شود .
عوامل مؤثر در وقوع طلاق
در بنيان هر واقعه اجتماعي ، آن قدر عوامل گوناگون وجود دارد كه بر شمردن همه آنها تقريباً غير ممكن نباشد قطعاً امري است بسيار دشوار ، زيرا خيلي از عوامل به ملاحظاتي مكتوم و ناشناخته در زير پوشهايي به عنوان اسرار باقي مي ماند كه بررسي علمي را دوچار محاق و محال مي سازد پيش از آنكه وارد در تجزيه و تحليل عوامل مؤثر در بروز طلاق بر حسب تقسيمات سه گانه زيستي ، رواني و اجتماعي گرديم ، به دو نوع ازدواج سست و بي پايه و زودگذر بايد اشاراتي شود آنگاه به بحث درباره ديگر عوامل مؤثر در بروز طلاق خواهيم پرداخت .
1 ـ ازدواج هاي سست به طور كلي هر نوع ازدواجي است كه هدف آن بر مقاصد عالي و ملكوتي ازدواج منطبق نباشد و به منظور سودجوئي و رسيدن به مال و منال و يا جاه و مقام و يا هدف سياسي صورت مي گيرد . ازدواجي سست و كم دوام است زيرا چه بسيار حسابها و پندارها كه غلط از كار درآمده و يا حوادثي پيش بيني نشده چون نوسات اقتصادي ، شورش ها ، ورشكستگي ثروتهاي كلان را بر باد داد و يا تغيير اوضاع سياسي بركناري بعضي از سياستمداران را پي آورد و دامنه نكبت و نحوست آن دامنگير فرزندان يا خويشاوندان من جمله داماد يا عروس گرديد ويل دورانت مي نويسد : « ازدواج به خاطر سود و مصالح هنوز بر جاي مانده است و در بسياري از ممالك پدر و مادر هنوز هم دختر خود را به كسي
مي دهند كه استعداد ميليونر بودن را داشته باشد . »
2 ـ ازدواج هاي كوركورانه و دور از دقت و مطالعات كافي و صرفاً تسليم هوي و هوس شدن و سربه فرمان دل نهادن نيز از ازدواج هاي سُست و ناپايدار است دكتر انسل پنتي يكي از كارشناسان بزرگ آمريكايي در امر زناشويي است كه مدت سي اسل منحصر به پرونده هاي ازدواج و طلاق در شهرهاي بزرگ و پر جمعيت آمريكا و كشورهاي جهان رسيدگي مي كرد كه چنين مي نويسد : « به خاطر عشق ازدواج نكنيد . ازدواج عشقي ، زهرآگين ترين نوع ازدواج است .
ازدواج هاي آبكي زندگي آبكي را به دنبال دارد و اين ازدواج هاي بدونه تفكر ، زندگي بدو تحمل را در پي خواهد داشت و نبايد به ازدواج نگاه سطحي داشت كه عشقها و دوست داشتن در اين زمانه در بسياري از موارد پوشالي و دروغين است و براي يك عمر زندگاني كافي نيست .
عامل زيستي موثر در وقوع طلاق
1 ـ عدم تناسب سني : اختلاف شديد سني ميان زن و شوهر دو جنبه دارد : مرضي يا انحرافي و ديگري تحميلي مثل فرد كهنسالي كه با داشتن ثروت زياد با دختر جوان ازدواج
مي كند .
2 ـ ازدواج زودرس يا كم سالي : در خانواده هائي كه سن زن و شوهر كم است طلاق بيشتر روي مي دهد .
3 ـ بيماري مسري : به موجب بند 3 ماده 1130 قانون مدني ايران « در صورتي كه به واسطه امراض مسريه صعب العلاج دوام زناشويي براي زن موجب مخاطره باشد » بر طبق ماده 1129 همان قانون « زن مي تواند براي طلاق به حاكم رجوع كند و حاكم شوهر او را اجبار به طلاق مي نمايد » و بر عكس اين در مورد مرد نيز انجام مي شود .
4 ـ بيماريهاي طويل المدت : متأسفانه عاملي است كه موجب جدايي مي شود زيرا در چنين مواردي زندگاني زناشويي به رابطه بين پرستار و بيمار و كانون گرم خانواده به يك بيمارستان تبديل مي گردد . اخلاق حكم مي كند كه مرد در برابر بيماري دراز مدت همسر خود شكيبايي فوق العاده تا سر حد از خود گذشتگي ارائه دهد و به يادآور كه در آستانه ازدواج متعهد شده است كه تا زنده است نسبت به همسر خود ، شريك زندگي خود وفادار بماند .
5 ـ عقيم بودن مرد و نازائي زن : نداشتن فرزند خواه بر اثر عقيم بودن شوهر و يا نازايي زن ، ممكن است منجر به انحلال نكاح گردد زيرا وجو فرزند در خانواده به ويژه فرزند خردسال ، به مثابه پيوندي است بين پدر و مادر ، بي فرزندي آرزوي خلاقيت .
6 ـ ناتواني مرد : مادة 1122 قانون مدني ايران ، عنن را از جمله عيوبي در مرد شمرده مقرر داشته است : عنن « در مرد كه مانع از ايفاء وظيفه زناشوئي باشد موجب حق فسخ براي زن خواهد بود » .
عوامل رواني و اخلاقي مؤثر در بروز طلاق
از عواملي كه زندگي زناشوئي را سست و بي اعتبار مي سازد تأثير عوامل رواني و اخلاقي اعم از اكتسابي و ارثي يا مادرزادي زن و شوهر است كه زيربناي شخصيت اين دو را تشكيل مي دهد (عوامل رواني و اخلاقي مؤثر در بروز طلاق 33 مورد مي باشند كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم) .
1 ـ عدم توافق اخلاقي :
ناهماهنگي زن و شوهر از نظر خصوصيات اخلاقي يا نداشتن توافق اخلاقي زندگي مشترك را به دوزخي جان سوز بدل سازد . زن و مرد ، پيش از ازدواج دو شخصيت متفاوت هستند كه در اغلب موارد جهات مشتركي بين آن دو وجود ندارد. آتش شوق و شدت تمايلات طبيعي پيش از زناشويي ، آن دو را وادار مي سازد كه نقابي بر چهره حقيقي خود بگذارند و شخصيت خويش را مكتوم دارند به آنچه نيستند تظاهر كنند و آنچه را ندارند به خويشتن نسبت دهند و از اين رهگذر در آستانه ازدواج يكديگر را فريب دهند . اختلاف سليقه ها ، طرز انديشه ها و تفكرات ، اختلافات علائق و دلبستگي ها پس از ازدواج ، سريعاً بروز مي كند و ديگر كتمان آنها از يكديگر محال است و سرانجام چنين فريب رويائي ، جدائي از يكديگر است .
2 ـ بدبيني و بيماري سوء ظن :
آن كس كه به بيماري سؤظن دچار آمده است و زندگي را به خود تباه مي سازد و كاشانه خوشبختي را از هم مي پاشد . زن و مرد كه بر اساس اعتماد دست دوستي به هم داده اند و براي آسان به دوش كشيدن بار زندگي و ايجاد محروميت و داد پيمان زناشويي بسته اند ديگر جا ندارد كه در اثر كج فكري و سوء ظن يا بدگماني خوشي را برخورد حرام سازند . يكي كار ديگري را به گونه اي ناصحيح تعبير نمايد ، مرد براي فعاليت بيشتر اندكي دير به خانه برمي گردد ، زن آن را به بيماري سؤظن خود حمل بر خوشگذراني و عياشي نمايد .
ثمره سوء ظن حسابرسي بيهوده در مخارج منزل و بازخواست نمودن شوهر از بابت درهم و دينار و جاسوسي در رفتار يكديگر و سرانجام افترا و افتضاج و بدنامي و جدائي است براي پايدار ماندن پيوند مقدس زناشويي و زندگي توام با خوشبختي و تأمين سعادت فرزندان خود ، پرده تاريك پندار را بايد در دريد و عينك بدبيني را از روي چشم برداشت و اعتماد زندگي روزهاي نخست را حفظ نمود . از وصيت نامه علي عليه السلام به فرزند برومندش امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايد : « بيهوده نيست به همسر خويش بدبين مباش زيرا اين بدبيني بيجا احساساتي خفته و افسرده را در خاطر او بيدار كند و وقاحت كردار زشت را در نظرش كوچك گرداند و عادي جلوه دهد ، تكرار گفتار روزي پاي در مرحله كردار گذارد .
3 ـ رعايت ادب و تراكت :
حفظ تراكت و رعايت ادب و احترام يك پديده نيكوي تربيتي است كه در خانه پي ريزي مي شود و در آموزشگاه و ديگر محيط اجتماعي كمال مي يابد . بعضي به باطل چنين مي انگارند كه بين زن و شوهر مساله اي به عنوان ادب و نزاكت مطرح نيست و به همين مناسبت زبان آنان در بيان كلمات محبت آميز و مهرانگيز نسبت به يكديگر قاصد است . ادب اقتضا مي كند كه همسرتان مشورت كنيد امام علي (ع) در مورد مشورت كردن مي فرمايد : مشورت كنيد و افكار خود را با هم بسنجيد تا از آنها راستي زاييده شود .
بعضي از مردان چنين مي پندارند كه تقدير و تجميد از زن و برانگيختن غرورش و ابراز احساسات در برابر كارهاي برجسته او از شأن و منزلت آنان مي كاهد و زن را خود خواه مي سازد . اين نظريه به طور كلي دور از صواب است زيرا كدام نيكو در زن تا بدان پايه مؤثر است كه او را تخت كبريائي فرود آورده روح فداكاري را در او برمي انگيزاند وانگهي نبايد فراموش كرد
كه همسر شما نماينده انتخاب ايده آل شماست و روابط شما بر پايه دوستي و يكرنگي و پيوند مقدس زناشويي تمام فاصله ها و امتيازات يا از ميان شما برداشته است و احترام به همسر احترام به خويشتن است و آن كسي كه از اين نكته غافل ماند بي گمان اسير چنگال عقده حقارت است ، خويشتن و ديگري را شايسته احترام نمي شناسد .
4 ـ ناهماهنگي روابط جنسي و عدم رعايت نياز جنسي يكديگر :
بي گمان اين امر سهم عظيمي در مساله خيانت به يكديگر دارد . خيانت ضربه مهلكي بر پيوند زناشوئي است . هر دو زن ، خاصة مرد بايد خود را در روابط جنسي با زن هماهنگ سازد . بهترين راهنمايي مرد در نزديكي با همسرش رعايت اصل متقابل است . بعضي از مردان جوان ، به حكم غريزه حيواني ، رفتار مي كنند و براي احساسات طرف و نيازهاي او هيچ گونه اهميتي قائل نيستند . برتراند راسل مي گويد : روابط جنسي بايد با خوشايندي طرفين صورت گيرد و اين عمل صرفاً بايد با تمايل انگيزه جنسي هر دو نفر همراه باشد . اگر يك چنين حالتي وجود نداشته باشد هر آنچه كه در اين امر ارزشمند است محو شده و تمايلات جنسي به يك حالت حيواني مبدل خواهد شد .
در يك چنين عملي كه مستلزم صميمت و محروميت است اگر فقط يكي از طرفين تمتع جنسي ببرد و ديگري را لذتي نباشد دال بر آن است كه احترام به انسانيت نابود شده و كليه معيارهاي اخلاقي در هم پاشيده است . مردان خود خواه و شهوت پرست و سست اراده كه زندگي زناشوئي را به يك رابطه حيواني تنزل مي دهند و رعايت نياز همسران خود را نمي نمايند نمي توانند دلبستگي و دلدادگي بين خد ايجاد نمايند و در نتيجه راه را براي انحراف و خيانت و جدائي مي گشايند .
5 ـ سرد مزاجي زن :
برتراند راسل مي گويد : زناني كه به طور سنتي پرورش يافته اند معمولاً موجوداتي سرد و بي تفاوت به امور جنسي هستند و برخي از آنها از اين بي تمايلي احساس غرور مي كنند و افتخار مي كنند به اين كه در امور جنسي خوددار و بي ميل هستند . سرد مزاجي زن ممكن است معمول علل متعددي باشد كه از آن جمله است . احساس گناه ـ ترس از مرد ـ تصور باطل از مرد در ذهن داشتن و او را موجودي پرخاشگر متجاوز و خودكامه پنداشتن و بيماريها ، عادات ناپسند جنسي ، اعتياد به الكل يا مواد مخدر ـ وجود ضايعاتي در دستگاه توليد مثل زن و . . . بعضي از مردان نمي توانند زنان سرد مزاج خود را تحمل كنند .
طلاق و كنترل اجتماعي
كنترل اجتماعي را از مهمترين مباحث اجتماعي مي دانند بعضي تا آنجا پيش رفته اند كه نه تنها تمامي جامعه شناسي بلكه علوم اجتماعي را مباحثي در حوزه كنترل اجتماعي مي دانند از جمله آنان پارك و برگس هستند . آنان معتقداند كه « تمامي مسائل اجتماعي در نهايت با مسائل كنترل اجتماعي مرتبط است » حقيقت اين است كه كنترل اجتماعي با اولين گامهاي انسانها به سوي تكوين جامعه پديد مي آيد و هيچ جامعه يا جامعه اي را از آن اباء نيست . جامعه يا گروه اجتماعي همواره در صدد است حتي ناپيداترين رفتار انساني را در كنترل خويش درآورد .
تسلط خود را بر حريم زندگي بسط دهد ، اعماق ذهن انسانها را در حيطه كنترل در آورد پس سخن نه در لزوم يا عدم لزوم كنترل اجتماعي است ، بلكه در حدود آن شيوه ها و روشها اعمال شده از جانب جامعه در راه تحقق آن و انواع آن است . ابتدا ديد دانشمندان جامعه مفهوم كنترل اجتماعي را چگونه تعريف كرده اند . از نظر هومونس « كنترل اجتماعي عبارت از فراينديست كه از طريق آن چنانچه فردي از اطاعت خود در برابر هنجارهاي اجتماعي بكاهد ، بار ديگر به حد اطاعت نخستين باز گردانده مي شود » . روس كنترل اجتماعي را « تسلط اجتماعي مي داند كه به عهد تعبيه شده است و داراي كاركردهايي چند در حيات اجتماعي است » .
از ديدگاه گورويچ « كنترل اجتماعي عبارت است از مجموعه اي از الگوهاي فرهنگي كه از طريق آن ، كل جامعه ، گروه اجتماعي و هر فرد با ايجاد تعادلهايي موقت بر تنش ها و تعارض ها غالب مي شود و به اقداماتي چند در راه فعاليتهاي خلاقه جديد دست مي زند » .
كارل « بين كنترل مستقيم و غيرمستقيم اجتماعي تميز قائل است . همچنين بين روشهاي تأثير بر رفتار انساني در توده هاي سازمان نايافته (نظير انبوه خلق) در گروه ها (نظير انجمن ها ، جماعتها و . . . ) تميز قائل است .
كنترل اجتماعي از طريق اجتماعي شدن
در راه تأثير بهتر و مؤثرتر بر رفتار انسانها ، يكي از اساسي ترين شيوه ها آموزش رفتار اجتماعي از آغاز كودكي است زماني كه قاعده ، قانون يا دستوري را از آغاز كودكي و در قلب خانواده آموخت آن را ارج مي نهد ، عزيز مي دارد و در اجراي آن نهايت دقت را بكار مي گيرد . هورتن و هانت در اثر معروفشان « جامعه شناسي » چنين مي گويند : « از طريق اجتماعي شدن ،
شخص هنجارها ، ارزشها و محرمات جامعه خويش را از آن خود مي سازد ، يعني آنان را دروني مي نمايد .» تكرار مي كنيم ، دروني ساختن هنجارها و ارزشهاي اجتماعي ، بدان معناسب كه فرد آنان را جزيي از پاسخهاي خود به خود نا انديشيده خويشتن سازد . انسانهايي كه عادات و آداب اجتماعي را به طور كامل جذب يا دروني مي سازد . حتي آنگاه كه هيچ كس ناظر آنها نيست ، در اطاعت از آنان مي كوشند .
كنترل اجتماعي از طريق وجدان جمع
چنانچه انسانها رفتار خود را با آموزش در خانه ، مدرسه و يا از خلال پيامهاي ارتباطي جمعي يا جامعه هماهنگ نسازند ، ناچار بايد از شيوه هاي ديگري مدد جست . در اين صورت ؛ وجدان جمع يكي از مهمترين ضامن هاي تحقق اهداف و ارزشهاي اجتماعي است . دوركيم از مهمترين انديشمنداني است كه نيروي وجدان جمع را در راه تحقق بخشيدن به اهداف و ارزشهاي اجتماعي يادآوري نموده است . شخص يا اشخاصي مي توانند هنجارهاي اجتماعي را تحقير كنند ، اما در برابر وجدان جمع راهي جز اطاعت نيست . مثال مي توان ازدواج را ياد كرد
هر جامعه براي تنظيم رابطه بين دو جنس و هم به جهت تضمين اخلاق عمومي و تقبيه مكانيسمي درست در راه بقاء نسل ، ازدواج مطرح نمود ، رعايت موازين آنان را از اعضا مي خواهد . حال چنانچه فردي بدان تن در ندهد ، از جانبي در برابر خواست جمع قرار گرفته ، از جانب ديگر ، تحقق نيازهاي جسماني و رواني خود را مانع گرديده است .