بخشی از مقاله
ظهور اسلام
مقدمه
اسلام يكي از اديان توحيدي است كه از حدود 610 م به وسيلة حضرت محمد (ص) ، در مكه تبليغ گرديد و با گسترش سريع و چشمگير ، در فاصله اي كمتر از نيم قرن ، دين غالب بر بخش وسيعي
از آسيا و افريقا گشت . پيروان اين دين مسلم يا مسلمان خوانده ميشوند . اسلام در لغت به معناي انقياد و گردن نهادن به حكم است و در كاربرد ديني آن ، اشاره به تسليم در برابر فرمان و حكم الهي است .
بنابر آيات قرآني كه اصيلترين منبع شناخت دين اسلام است ، اين دين به هيچ ر
وي ميان پيامبران الهي جدايي قائل نيست ( بقره /2/ 136)، بلكه در بيان قرآن ، همة پيامبران مبلغ ديني واحد با صورتهاي گوناگون بوده اند كه همان دين اسلام بوده ، و تعليم مشترك آن تسليم در برابر فرمان خداوند يكتاست . بر اين پايه ، گاه در قرآن كريم ، از اسلام همان دين مشترك توحيدي يا به تعبيري ديگر « دين الله » اراده شده است كه همة انبياء مبلغ آنند و ديني جز آن نزد خداوند پذيرفته نيست (نك :آل عمران / 3/ 19 ، 83 ، 85 : مائده / 5/ 44) و والاترين نمونة آن ديني است تكميل كنندة اديان پيشين الهي كه حضرت محمد(ص) به تبليغ آن مبعوث شده ، و در طول 23 سال به اداي اين رسالت اهتمام نموده است ( نك : مائده / 5/ 3 ) .
رابطه انسان با دين الهي در واژگان قرآني با تعابيري مختلف بيان شده است ، اما از اشارهاي قرآني ( حجرات /49/ 14) چنين بر ميآيد كه اسلام آوردن ، مرحلهاي آغازين در پذيرش دين الهي است و لزوماً با ايماني راسخ در قلب همراه نيست .
همين نكته موجب شده است تا در ديدگاه برخي صاحب نظران ، ايمان به عنوان مرتبهاي افضل از اسلام شناخته شود و بحثي تحت عنوان ايمان و اسلام در علم كلام اسلامي پديدار گردد.در اين مقاله ، اسلام و جلوه هاي فرهنگي و مدني آن از ديدگاههاي گوناگون بررسي شده است .
* منبع : دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي . تهران : مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367، جلد 8، ص 396ـ395.
بخش اوّل: زندگی پیامبر اكرم(ص)
مقدمه
حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته
است ؛ با اينهمه، روايات بيشمار موجود در بيشتر جزئيات همداستان نيستند و به ويژه آگاهيهاي ما در باب زندگي آن بزرگوار ، پيش از بعثت ، به تفصيل شرح سيرهی ايشان پس از بعثت نيست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسي زندگي وي در طول 63 سال در ذهن نقش ميبندد، بازتابي از تصوير ظهور پيامبري الهي و سرگذشت شخصيتي است كه با پشت سر نهادن دشواريهاي بسيار ، بيهيچ خستگي و نااميدي به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزيره العرب را متحد كند و آمادهی گستردن اسلام در بيرون از مرزهاي عربستان شود و از آن مهم تر ديانتي را بنياد نهد كه اينك يكي از مهمترين اديان جهان به شمار ميرود .
* منبع: گرجي ، ابوالقاسم. ” مدخل اسلام “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران : مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي ، 1367- ، جلد 8، ص396
تولد تا بعثت
تولد حضرت محمد(ص) بنابر بسياري از روايات در 17 ربيع الاول عامالفيل(570 م)، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد. پدر پيامبر(ص)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيلة بزرگ قريش بودند ؛ قبيلهاي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند. عبدالله، پدر پيامبر(ص) اندكي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت. بنابر رسمي كه در مكه رايج بود، محمد(ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد. وي 6 ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب(مدينه) رفت، اما آمنه نيز در بازگشت، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند. محمد(ص) از اين پس در كنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت، اما او نيز در 8سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد(ص) بر عهدة عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش كوششي بليغ مي كرد. در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر، راهبي بَحيرا نام، نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهم پي
ش از ازدواج پيامبر(ص)، شركت در پيماني به نام «حلف الفضول» است كه در آن جمعي از مكيان تعهد كردند «از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند». پيماني كه پيامبر(ص) بعدها نيز آن را ميستود و ميفرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند، به آن ميپيوندد.
شهرت محمد(ص) به راستگويي و درستكاري چنان زبانزد همگان شده بود كه «امين» لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب كرد و او را با
سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شيفتة درس
تكاري «محمد امين» شد كه خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد، در حالي كه بنابر مشهور، دستكم 15 سالي از او بزرگتر بود. خديجه براي محمد(ص) همسري فداكار بود و تا زماني كه حيات داشت، پيامبر همسر ديگري برنگزيد. او براي پيامبر(ص) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران، از همه نامدارتر، حضرت فاطمه(ع) است. از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر(ص) تا زمان بعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنكه مي دانيم نزد مردمان به عنوان فردي اهل تأمل و تفكر شناخته شده، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود. از آداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر(ص) از آن روي بر ميتافت. محمد(ص) اندكي پيش از بعثت، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، در كوهي نزديك مكه به سر ميبرد و زمان را به خاموشي و انديشه ميگذرانيد.
* منبع : گرجي ، ابوالقاسم. ” مدخل اسلام “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي . تهران : مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي ، 1367- ، جلد 8، ص 397ـ 396
از بعثت تا هجرت
گفتهاند نخستين نشانههاي بعثت پيامبر(ص) به هنگام 40 سالگي او، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته، شبي در ماه رمضان، يا ماه رجب است كه فرشتة وحي در غار حرا بر پيامبر(ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سورة علق را برخواند. بنابر روايات، پيامبر(ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست كه او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي در نزول وحي وقفهاي ايجاد شد و همين امر پيامبر(ص) را غمناك ساخته بود، ولي اندكي بعد فرشتة وحي باز آمد و آن حضرت را مامور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهاي ديني و اخلاقي و پاك گردانيدن خانة خدا از بتان، و دلهاي آدميان از خدايان دروغين كرد.
پيامبر(ص) دعوت به توحيد را نخست از خانوادة خود آغاز كرد و اول كسي كه به او ايمان آورد، همسرش خديجه، و از مردان، پسر عمويش علي بن ابي طالب(ع) بود كه در آن ه
چون ابوبكر و زيدبن حارثه، به عنوان نخستين گروندگان به اسلام نام برده اند، اما بايد در نظر داشت كه اين موضوع براي مسلمانان در گرايشهاي مذهبي گوناگون پيوسته افتخاري بود و بعدها به زمينه اي براي منازعات كلامي ميان آنان تبديل شد. هر چند دعوت آغازين بسيار محدود بود، ولي شمار مسلمانان رو به فزوني داشت و چندي برنيامد كه گروه اسلام آورندگان به اطراف مكه ميرفتند و با پيامبر(ص) نماز ميگزاردند.
سه سال پس از بعثت، پيامبر(ص) دستور يافت تا همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گستردهتر مطرح سازد. پيامبر(ص) بدين كار دست زد، اما دعوتش اجابتي چندان نيافت و بر شمار اسلام آورندگان قريش نيفزود. بايد گفت با آنكه اشراف مكه دعوت جديد را كه بر وحدانيت خدا و برابري انسانها تاكيد بسيار داشت، بر نميتافتند، اما فرودستان و بيچيزان، دين جديد را با دل و جان پذيرا بودند و گروه گروه به آن مي گرويدند و برخي از ايشان همچون عمار ياسر و بلال حبشي بعدها از بزرگان صحابه شدند. رفتار قريشيان و به طور كلي مشركان مكه اگر چه نخست با ملايمت و بيشتر با بياعتنايي همراه بود، ولي چون بدگويي از بتان و از آيين و رسوم پدران آنان فزوني يافت، قريشيان بر پيامبر(ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموي پيامبر(ص) را كه جداً از او حمايت ميكرد، براي آزار پيامبر(ص) در تنگنا قرار دادند. از يك سو تعرض قريشيان و ديگر قبايل به مسلمانان و شخص پيامبر(ص) فزوني مي گرفت و از ديگر سو در صفوف قريشيان نسبت به مخالفت با پيامبر(ص) يا حمايت از او، دو دستگي
پديد آمد.
سختگيري مشركان چندان شد كه پيامبر(ص) عدهاي از اصحاب را امر كرد تا به حبشه هجرت كنند و به نظر ميرسد كه برخي از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند. در سال ششم بعثت، سرانجام قريشيان پيماني نهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند. آنان پيمان خويش را بر صحيفهاي نوشتند و به ديوار كعب
ه آويختند. از آن سوي، ابوطالب و كساني ديگر از خاندان او نيز ه
مراه پيامبر(ص) و خديجه به درهاي مشهور به « شعب » ابوطال
ب، پناه بردند و تا جايي كه ممكن بود، نه كسي به آنجا مي آمد و نه خود از آن بيرون مي شدند. سرانجام، پس از آنكه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان برده بود، قريشيان پذيرفتند كه مخالفان را رها كنند و از محاصره ايشان دست بردارند(سال 10 بعثت). بدين سان پيامبر(ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. اندكي پس از خروج پيامبر(ص) از شعب، دو تن از نزديكترين ياورانش، خديجه و ابوطالب وفات يافتند.
با وفات ابوطالب، پيامبر(ص) يكي از جديترين حاميان خود را از
دست داد و مشركان با فرصت به دست آمده بر اذيت و آزار پيامبر(ص) و مسلمانان افزودند، كوشش پيامبر(ص) براي دعوت ساكنان خارج مكه، به ويژه طايف، به جايي نرسيد و او آزرده خاطر و ناآسوده به مكه بازگشت. سرانجام، توجه پيامبر(ص) به شهر يثرب جلب شد كه شهري مستعد براي دعوت اسلام بود. در آن شهر دو قبيلة اصلي، يعني اوس و خزرج، بيشتر اوقات با هم در جنگ و ستيز بودند و از كسي كه ايشان را به آشتي و دوستي دعوت كند، استقبال ميكردند. پيامبر(ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجيان را در موسم حج ديد و اسلام را بر ايشان عرضه كرد و آنان چون به شهر خويش بازگشتند، به تبليغ دعوت پرداختند. سال بعد، يعني در سال 12 بعثت، تني چند از اوس و خزرج، به خدمت پيامبر(ص) آمدند و در عقبه، درهاي در نزديكي مكه، با آن حضرت بيعت كردند و پيامبر(ص) نماينده اي براي ترويج و تعليم اسلام با آنان همراه كرد. اين بيعت نخستين پاية حكومتي شد كه پيامبر(ص) در يثرب بنياد نهاد. سال بعد نيز شمار بيشتري از يثربيان با پيامبر(ص) بيعت كردند و گويا در يثرب جز گروه اندكي نمانده بود كه به اسلام در نيامده باشند. گرچه اين مذاكرات پنهاني بود، ولي قريشيان بدان آگاهي يافتند و پس از شور دربارة رسيدگي به كار پيامبر(ص) و مسلمانان، بر آن شدند كه از همة تيرههاي قريش كساني گرد آيند و شبانه پيامبر(ص) را بكشند تا خون او برگردن كسي نيفتد. پيامبر(ص) كه از اين توطئه آگاه شده بود، حضرت علي(ع) را بر جاي خويش نهاد و خود به شتاب، در حالي كه ابوبكر نيز با او همراه شده بود، به سوي يثرب روان شد.
* منبع: گرجي ، ابوالقاسم. ” مدخل اسلام “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي . تهران : مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي ، 1367- ، جلد 8، ص 398ـ 397
از هجرت تا رحلت
خروج پيامبر(ص) از مكه كه از آن به هجرت تعبير شده، نقطة عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است؛ زيرا از آن پس پيامبر(ص)، تنها مشركان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نميخواند، بلكه ديگر در رأس حكومتي قرار گرفته بود
كه ميبايست بر مبناي شريعتي آسماني جامعهاي نوين بنا نهد؛ اما اينكه برخي از نويسندگان برآنند كه پيامبر(ص) در مدينه رسالت و دعوت و تبليغ را رها كرد، درست نيست و پيامبر(ص) هرگز اين نقش را از دست ننهاد. گسيل داشتن كساني براي تبليغ اس
لام به ميان قبايل و ارسال دعوتها به فرمانروايان كشورها مؤيد اين معني است. هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه، نزد مسلمانان با اهميت بسيار تلقي شد، تا بدانج
ا كه مبدا تاريخ ايشان قرار گرفت و اين خود نشان دهندة برداشتي است كه اعراب از هجرت پيامبر(ص) به عنوان يك مرحلة نوين داشتند. سرانجام پيامبر(ص) در
ماه ربيع الاول سال 14 بعثت به يثرب رسيد؛ شهري كه از آن پس به
نام آن حضرت، مدينه الرسول يا به اختصار مدينه نام گرفت. آن حضرت نخست در جايي بيرون شهر، به نام قبا درنگ فرمود و يثربيان به استقبال او شتافتند. پس از چند روزي، به شهر در آمد و در قطعه زميني خشك، مسجدي به دست خود و اصحاب و يارانش بنا كرد كه بنياد مسجد النبي كنوني در مدينة منوره است.
روز به روز بر شمار مهاجران افزوده ميشود و انصار ـ كه اينك به ساكنان پيشين يثرب اطلاق ميشد ـ آنان را در منزل خويش جاي مي دادند. پيامبر(ص)، نخست ميان انصار و مهاجران پيمان برادري برقرار كرد و خود علي بن ابي طالب(ع) را به برادري برگرفت. عده اي اندك نيز بودند كه اگرچه به ظاهر ادعاي اسلام ميكردند، ولي به دل ايمان نياورده بودند، و اينان را « منافقين » مي ناميدند. مدتي پس از ورود به مدينه، پيامبر(ص) با اهالي شهر، حتي يهوديان پيماني بست تا حقوق اجتماعي يكديگر را رعايت كنند. چندي بعد قبلة مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه تغيير يافت و هويت مستقل براي اسلام تثبيت شد. در سال نخستين هجرت، مسلمانان با مشركان مكه برخوردي جدي پيدا نكردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد. در واقع بيشتر اوقات پيامبر(ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة كوچك مسلمانان مدينه و گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت. پيامبر(ص) و مسلمانان نخست ميبايست مشركان را به اسلام مي خواندند، يا خطر هجوم و حملة دائمي ايشان را دفع مي كردند. متدينان به ادي
ان ديگر، به ويژه يهود، گويا نخست روابطي دوستانه با پيامبر(ص) و مسلمانان داشتند، يا دست كم چنين وانمود ميكردند، ولي اندكي بعد از در دشمني و ستيز در آمدند و گاه حتي با دشمنان پيامبر(ص) دست ياري دادند. به هر حال، در تحليل رفتار پيامبر(ص) و مسلمانان با آنان، بايد مواضع ايشان را در قبال مشكلات و خطراتي كه جامعة مسلمانان را تهد
يد ميكرد، در نظر آورد و تقابلي كه احياناً در اين ميان ديده ميشود، به هيچ روي نبايد به نزاعهاي مذهبي و جز آن تعبير شود؛ چه، آيات فراواني در قرآن كريم و هم بسياري رفتارهاي پيامبر(ص)، حاكي از احترام نسبت به متدينان واقعي به اديان آسماني، و نشان دهندة يكي بودن اساس آنهاست. پيش آمد: در نبردي كه به بدر مشهور شد، با آنكه عدة مسلمانان كمتر از مكيان بود، توانستند پيروزي را از آن خود كنند و از مشركان بسياري كشته و اسير شدند و ديگران نيز گريختند. پيروزي در بدر، به مسلمانان روحيه بخشيد، اما در مكه همگي دا
غدار و خشمگين از شكست، و در انديشة انتقام بودند. از آن سوي نخس
تين درگيري مسلمانان با يهوديان بنيقينقاع كه در بيرون مدينه سكني داشتند، اندكي پس از بدر پديد آمد و يهوديان ناچار عقب نشستند و آن ناحيه را به مسلمانان دادند.
در سال 3 ق، قريشيان از قبايل متحد خود بر ضد مسلمانان ياري خواستند و با لشكري مجهز به فرماندهي ابوسفيان، به سوي مدينه به راه افتادند. پيامبر(ص) نخست قولي با ترفندي كه خالد بن وليد به كاربرد و با استفاده از غفلت گروهي از مسلمانان، مشركان از جايي نزديك كوه احد، دو لشكر با يكديگر رو به رو شدند و با اينكه نخست پيروزي با مسلمانان بود،
پشت هجوم بردند و به كشتار آنان پرداختند. در اين جنگ حمزه عموي پي
امبر( ص) به شهادت رسيد، پيامبر(ص) خود زخم برداشت و شايعة كشته شدن او نيز موجب تضعيف روحية مسلمانان شد. مسلمانان غمگين به مدينه بازگشتند و آيات قرآن كه در اين واقعه نازل شد، در بر دارندة تسليت بر مسلمانان است.
در سال 4 ق چند درگيري پراكنده با قبايل اطراف مدينه پيش آمد كه
ديانت جديد را به سود خود نميديدند و ممكن بود با يكديگر متحد ش
ده، به مدينه هجوم آوردند. دو حادثة رجيع و بئر معونه كه طي آن مبلغان مسلمان توسط جنگجويان قبايل متحد كشته شدند، نشان از همين اتحاد، و نيز تلاش پيامبر(ص)
براي گسترش اسلام در مدينه دارد. در اين سال يكي از مهمترين درگيريهاي پيامبر(ص) با قومي از يهود مدينه به نام بني نضير پيش آمد كه پيامبر(ص) با ايشان به مذاكره پرداخت و يهوديان قصد جان او را كردند، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه كوچ كنند.
در سال بعد پيامبر(ص) و مسلمانان به حدود مرزهاي شام در جايي به نام دومه الجندل رفتند؛ وقتي سپاه اسلام به آنجا رسيد، دشمن گريخته بود و پيامبر(ص) و مسلمانان به مدينه بازگشتند. سال 5 ق به پايان نرسيده بود كه خطر بسيار بزرگي پيامبر(ص) و مسلمانان را تهديد كرد. قريشيان مكه و يهوديان رانده شدة بنينضير و ديگر هم پيمانان ايشان بر ضد پيامبر( ص) متحد شدند و با لشكري گران كه شمار سپاهيان آن را تا 10 هزار گفتهاند، به سوي مدينه به راه افتادند. چون خبر به پيامبر(ص) رسيد، بنا بر روايت مشهوري، به پيشنهاد سلمان فارسي به حفر خندق در اطراف مدينه امر فرمود. بدين ترتيب، چون لشكر كفار به مدينه رسيد، با اين تدبير جديد جنگي رو به رو شد و در طول روزهايي كه دو لشكر در برابر هم صف آراسته بودند، تنها درگيريهايي پراكنده رخ داد. سرانجام، پس از 15 روز، لشكر كفار بينتيجه بازگشت و مسلمانان به زندگي عادي خود برگشتند.
در سال 6 ق، مسلمانان توانستند قوم بني مصطلق را كه بر ضد پيامبر(ص) در صدد تجمع بودند، شكست دهند و در همان سال دسته هاي گوناگون از سپاهيان مسلمان به سوي قبايل اطراف گسيل شدند. بر اثر اهتمام و كوشش پيگير پيامبر(ص) اينك بسياري م
شكلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود، زيرا در شمال شبه جزيره، بسياري طوايف در برابر پيامبر(ص) سر اطاعت فرود آورده، يا مسلمان شده بودند و تنها جايي كه هنوز خاطر پيامبر(ص) را مشغول مي داشت، مكه بود. در اين سال پيامبر( ص) و مسلمانان قصقريشيان بر منع ورود پيامبر(ص) همداستان شدند و كس نزد آن حضرت روانه كردند و او را از قريشيان بيم دادند، ولي پيامبر(ص) تاكيد كرد كه قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب ميداند و حتي فرمود كه حاضر است براي مدتي با قريشيان در صلح شود. قريشيان نخست هم راي نبودند، ولي سرانجام كسي را براي عقد قرار داد صلح نزد پيامبر(ص) فرستادند. بر مبناي اين،
ميان پيامبر(ص) و قريشيان 10 سال صلح و متاركة جنگ اعلام گرديد و
ش
رط شد كه پيامبر( ص) از ورود به مكه تا سال آينده خودداري كند. بنابر رواياتي، هر چند برخي از مسلمانان نخست اين صلح را برنتافتند، اما سرانجام به اهميت آن براي گسترش اسلام پي بردند.
چون پيامبر(ص) از كار قريشيان بپرداخت، در سال 7 ق، تصميم به دعوت فرمانروايان و پادشاهان ممالك اطراف گرفت. سپس نامه هايي به امپراتور روم شرقي، نجاشي و نيز امير غسانيان شام و امير يمامه فرستاد. هم در اين سال پيامبر(ص) بر يهوديان خيبر پيروز شد
وده خاطر نبود، قلعة خيبر كه در نزديكي مدينه واقع شده بود، به تصرف مسلمانان در آمد و پيامبر(ص) پذيرفت كه يهوديان به كار زراعت خويش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشي به مسلمانان بپردازند، پيامبر(ص) به مدينه بازگشت، اما گسيل داشتن سپاهيان و كاروانها به اطراف و اكناف ادامه داشت.
در سال 8 ق، قريشيان پيمان خود را شكستند و شبانگاه بر طايفهاي كه با مسلمانان هم پيمان بودند، هجوم بردند. بدين سبب، پيامبر(ص) با سپاهي انبوه قصد مكه كرد و شب هنگام بيرون مكه اردو زد. ابوسفيان، بزرگ مشركان به شفاعت عباس عموي پيامبر(ص)، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام كرد و پيامبر(ص) خانة او را جايگاه امن قرار داد. لشكر اسلام بيمقاومتي وارد مكه شد و پيامبر(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومي صادر كرد و خود به درون كعبه شد و خانه را از بتان پاك فرمود. آنگاه بر بلندي صفا نشست و همگي مردم با او دست بيعت دادند. هنوز 15 روز از اقامت پيامبر(ص) در مكه نگذشته بود كه برخي از طوايف پرشمار و مسلمان ناشدة جزيره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند. پيامبر(ص) با لشكري انبوه از مسلمانان از مكه بيرون آمد و چون به جايي به نام حنين رسيد، دشمنان كه در درههاي اطراف كمين كرده بودند، به تيراندازي پرداختند. شدت تيرباران چنان بود كه سپاه اسلام روي به عقب نهاد، گروهي اندك بر جاي ماندند، ولي سرانجام گريختگان نيز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ايشان را بشكستند.
در تابستان سال 9 ق، به پيامبر(ص) خبر رسيد كه روميان لشكري ساخته اند و قصد حمله به مدينه دارند. پيامبر(ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوك رسيدند، ولي جنگي رخ نداد و پيامبر(ص) پس از عقد پيمانهايي با قبايل آن حدود به مدينه بازگ
شت. پس از اين ماجرا كه به غزوة تبوك شهرت يافت، اسلام در همه جاي جزيره العرب روي به گسترش نهاد. از اين پس همواره هياتهاي نمايندگي قبايل گوناگون به مدينه ميآمدند و به اسلام ميگرويدند. عملاً همة سال 10 ق را كه « سنه الوفود » خوانده شد، پيامبر(ص) در مدينه بود و فرستادگان قبايل را ميپذيرفت. هم در اين سال پيامبر(ص) ب
ا مسيحيان نجران پيمان بست، به حج رفت و در بازگشت در جايي به نام غدير خم، علي بن ابي طالب(ع) را « مولا» ي مسلمانان پس از خود اعلام كرد.
در اوايل سال 11 ق، بيماري و رحلت پيامبر(ص) پيش آمد. چون
بيماري پيامبر(ص) سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهرباني با يكديگر سفارش فرمود و گفت اگر كسي را حقي بر گردن من است بستاند، يا حلال
كند و اگر كسي را آزردهام اينك براي تلافي آمادهام. وفات پيامبر(ص) در 28 صفر سال 11 ق، يا به روايتي در 12 ربيع الاول همان سال در 63 سالگي روي داد
. در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه( ع) كسي زنده نبود. ديگر فرزندانش،از جمله ابراهيم كه يكي دو سال پيش از وفات پيامبر(ص) به دنيا آمد، همگي در گذشته بودند. پيكر مطهر پيامبر(ص) را حضرت علي(ع) به ياري چند تن ديگر از خاندان او غسل داد و كفن كرد و در خانهاش ـ كه اينك داخل در مسجد مدينه است ـ به خاك سپردند.
در وصف رفتار و صفات پيامبر(ص) گفتهاند كه اغلب خاموش بود و جز در حد نياز سخن نميگفت. هرگز تمام دهان را نميگشود، بيشتر تبسم داشت و هيچ گاه به صداي بلند نميخنديد، چون به سوي كسي مي خواست روي كند، با تمام تن
خويش بر ميگشت. به پاكيزگي و خوشبويي بسيار علاقهمند بود، چندانكه چون از جايي گذر ميكرد، رهگذران پس از او، از اثر بوي خوش، حضورش را در مييافتند. در كمال سادگي ميزيست، بر زمين مينشست و بر زمين خوراك ميخورد و هرگز تكبر نداشت. هيچ گاه تا حد سيري غذا نميخورد و در بسياري موارد، به ويژه آ
نگاه كه تازه به مدينه در آمده بود، گرسنگي را پذيرا بود. با اينهمه، چون راهبان نميزيست و خود ميفرمود كه از نعمتهاي دنيا به حد، بهره گرفته، هم ر
وزه داشته، و هم عبادت كرده است. رفتار او با مسلمانان و حتي با متدينان به ديگر اديان، روشي مبنتي بر شفقت و بزرگواري و گذشت و مهرباني بود. سيرت و زندگي او چنان مطبوع دل مسلمانان بود كه تا جزئيترين گوشه هاي آن را سينه به سينه نقل مي كردند و آن را امروز هم سرمشق زندگي و دين خود قرار ميدهند.
پيام بنيادي اسلام، بازگشت به هدف مشترك پ
يامبران، يعني توحيد و يكتا پرستي بود؛ باوري كه ايمان بدان در آموزهاي مشهور از پيامبر اكرم( ص) ماية رستگاري انسان دانسته شده است: ق
ولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنين تفكري، همر
اه با اقامة « قسط» كه يكي از اهداف اصلي پيامبران الهي است( نك: حديد 57/25 )، همة امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمايهاي براي شناخت مردمان از يكديگر دانسته شده، و آنچه ملاك و ميزان برتري دانسته شده، فقط « تقوا» است( نك: حجرات / 49 / 13). پيامبر اسلام(ص) براي تحقق اين جنبه از رسالت خويش، در شهري كوچك حكومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشكيل « امت واحده » رهنمون شد( نك: انبياء / 21 / 92 ) كه به منزلة بازگشتي به اين پيشينة قرآني بود كه همگي مردمان نخست امتي يكپارچه بوده اند و پيامبران همواره كوشيده اند تا يگانگي امت را باز گردانند و قوام بخشند( بقره / 2/ 213 ). پيام رسالت آن حضرت، هر چند كه نخست ميبايست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز ميكرد( نك: انعام /6/ 92 )، از آغاز پيامي جهان شمول بود( يوسف / 12/ 104 ). در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حميت اعراب پيش از اسلام را « حميه الجاهليه » خوانده است( نك: فتح / 48 / 26 )، اما در برخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني، نقش اسلام جهت بخشي توحيدي و تصحيح انحرافها بود.
* منبع: گرجي ، ابوالقاسم. ” مدخل اسلام “. دايره المعارف
بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي . تهران : مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي ، 1367- ، جلد 8 ، ص 400ـ 398
بخش دوّم: خلفای نخستین
مقارن رحلت پيامبر(ص)، طوايف پراكندة جزيره العرب، گرد ه كساني از اصحاب ايشان با عنوان « خليفة رسول الله » اداره شد. 3 دههاي كه پس از رحلت پيامبر(ص) طي آن 4 تن از صحابيان متنفذ به خلافت رسيدند، در مقايسه با دورههاي پس از آن، به سنت پيامبر(ص) نزديك تر مينمود و شاخصترين ويژگي اين سلسلة نخستين از خلفا، آن بود كه خلافت هنوز صورت موروثي نيافته بود. اين 4 خليفه را بعدها « خلفاي راشدين » نام نهادند، اما پس از سپري شدن اين دوره، شرايط به گونهاي دگرگون شد كه هنوز نيمة اول سدة نخست هجر
ي به پايان نرسيده بود كه پاره اي از سنتهاي دورة جاهلي از نو س
ر برآورد.
ابوبكر به عنوان نخستين جانشين پيامبر(ص) با دشواريهاي بسيار رو به رو بود. در آغاز كار، لشكري را كه پيامبر(ص) در آخرين روزهاي زندگي قصد داشت به مرزهاي روم گسيل كند، به فرماندهي اسامه بن زيد، روانة آن مأموريت كرد. دشواري ديگر، شورش و سركشي قبايلي بود كه پس از وفات پيامبر(ص) پرداختن زكات به جانشين او را بر نميتافتند. پاره اي از اين شورشها كه در تاريخ اسلام به جنگهاي ردّه شهرت يافته، در قالب دعوي نبوت در برخي نواحي جزيره العرب سربرآورد. برخي از اين سركشيها در واپسين روزهاي حيات پيامبر(ص) نيز به طور پراكنده آغاز شده بود، ولي در خلافت ابوبكر آشكار تر شد. به هر حال، لشكرهايي پي در پي شورشيان را در هم كوبيدند، و حكومت مركزي به خلافت ابوبكر استوار ماند.
هم در اين زمان در پي جنگهاي ردّه، مسلمانان در مرزهاي دولت ساساني كه به سراشيب ضعف و سقوط افتاده بود، به تاخت و تاز پرداختند. ابوبكر نيز سپاهياني به برخي نواحي همچون حيره گسيل كرد و پيروزيهايي به دست آورد. ماجراي اين جنگ و گريزها، با تفصيل و ذكر جزئيات فراوان، در روايات تاريخي انعكاس يافته، اما در اعتماد به آنها بايد سخت احتياط ورزيد؛ چه، ميان اين روايات و داستانهاي حماسي پيش از اسلام يا به اصطلاح « ايام العرب» كه آكنده از افتخارات قومي است، پيوندي نزديك ديده ميشود. انگيزة هر يك از راويان در گرد آوري اخبار اين دوره از فتوح در دورة خلفا، بر ما چندان روشن نيست؛ اما اختلاف ميان روايات گا
ه چنان است كه التيام ميان آنها و رسيدن به نتيجه، ناممكن به نظر ميرسد. اين آميختگي حماسه با تاريخ، اگر چه دربارة بسياري از گزارشهاي آن دوره به طور عمومي صادق است
، ولي در گزارشهاي فتوح به لحاظ شباهت آن با جنگ و گريزهاي دورة ك
مقارن نبردهاي سپاهيان اسلام، غالباً به فرماندهي خالد بن وليد در منطقة عراق، ابوبكر لشكر ديگري نيز به فرماندهي ابوعبيدة جراح روانة شام كرد و پس از آن نيز دسته هاي نظامي، پي در پي از مدينه به ياري او گسيل ميشد. سپاه اسلام در يرموك در آستانة پيروزي بود كه خبر درگذشت ابوبكر به شام رسيد(جمادي الاخر 13 ق، در 63 سالگي). او اندكي پيش از مرگ، عمر بن خطاب را به جانشيني برگزيده بود.
عمر پس از استقرار بر مسند خلافت، جنگهاي فتوح را به طور همزمان در شرق و غرب، يعني ايران و شام ادامه داد؛ چنانكه با آغاز دهة 3 ق بخشهاي وسيعي از ايران، شام و حتي مصر به تصرف خلافت در آمد. بر اثر فتوح، سيل اموال و غنايم به سوي دارالخلافة مدينه روان شد و عمر بخش بزرگي از درآمدهاي جديد را به صحابيان و به ويژه سابقان در اسلام اختصاص داد. تيرههاي قريش كه از ديرباز در كار بازرگاني بصيرت داشتند، چون بر اموال و غنايمي فراوان دست يافتند، به تدريج روحيات دنيا گرايانة گذشته، از نو آشكار شد. با آنكه عمر در كار نظارت بر طبقة نوين اشراف سختگيري بسيار مي كرد، اما مهار شرايط اجتماعي جديد در عمل ناممكن مينمود. به دشواري مي توان داوري كرد كه جريان فتوح تا چه حد به منظور گسترش ديانت اسلام صورت گرفت و تا چه اندازه در اين جهت موفق بود، اما تصادفي نيست كه نام بسياري از پارسايان و عالمان صحابه در ميان فرماندهان و لشكريان جنگهاي فتوح به چشم نميخورد. از سوي ديگر، بوميان سرزمينهاي فتح شده، چنان از سياست پريشان زمامدار پيشين خود، رنج ميبردند كه غالباً اسلام را به عنوان ديني نوين و منادي مساوات و عدالت، از جان و دل پذيرا شدند و همين امر موجب پيشرفت حيرت انگيز فاتحان مسلمان در سرزمينهاي گوناگون بود.
در 23 ق، يك اسير ايراني، فيروز نام، با شهرت ابولؤلؤ كه بر مبناي روايات، عمر به شكايت او اعتنا نكرده بود، خليفه را زخم زد و وي اندكي بعد درگذشت. هر چند طبق روايتها، ابولؤلؤ به ابتكار خود دست به قتل خليفه زد، اما ناخشنودي بزرگان قريش از سختگيري
هاي خليفه را نميتوان ناديده انگاشت. عمر در بستر مرگ، شورايي متشكل از حضرت علي(ع) و نامداران صحابه، عبدالرحمان بن عوف، عثمان بن عفان، سعد بن ابي وقاص، طلحه بن عبيدالله و زبير بن عوام معين كرد تا خليفة پس از او را بر گزينند. پس از گفت و گو هاي بسيار، عبدالرحمان بن عوف، از سوي ديگران اختيار يافت تا از ميان علي(ع) و عثمان يكي را بر گزيند. عبدالرحمان كه با عثمان خويشاوندي داشت، با شرط عمل به كتاب خدا و سنت
پيامبر(ص) و سنت شيخين(ابوبكر و عمر) با هر دو تن سخن گفت. حضرت علي(ع) دربارة عمل به سنت دو خليفه پيشين، پاسخي نداد كه عبدالرحمان را خشنود كند و چون عثمان شرط را پذيرفت، با او به خلافت بيعت كردند.مان آغاز مورد طعن و گفت و گو واقع شد. او نظامي را كه ابوبكر و به ويژه عمر در گزينش واليان شهرها و نظارت بر اشراف سخت رعايت مي كردند، اندك اندك زير پا نهاد و اگر خود هم به ادامة سياستهاي دو خليفة پيشين دلبستگي داشت، خويشاوندانش او را به تاييد تصميماتي كه اتخاذ مي كردند، وا ميداشتند، به هر حال، در مدتي كه از 23 تا 35 ق خلافت به دست عثمان بود، طبقة اشراف و خاصه خويشاوندان نزديك عثمان با به دست آوردن مناصب مهم و حساس در نقاط گوناگون، خشم عموم را برانگيختند. اصحاب پارساي پيامبر(ص) همچون ابوذر عفاري كه زراندوزي بيحد و قدرت طلبي طبقة اشراف را بر نميتابيدند، از سوي عثمان مجالي براي بيان اعتراض و انتقاد نمييافتند و گاه به نقاط دور دست تبعيد ميشدند. اندك اندك بانگ اعتراض از نواحي گوناگون، به ويژه عراق و مصر به شورشي مبدل شد، شورشيان به مدينه آمدند و خانة خليفه را در محاصره گرفتند و پس از چند روز محاصره، با حمله اي خليفه را به قتل رساندند.
اين بار اصحاب را انتخابي جز علي بن ابي طالب(ع) به خلافت نبود و ديري نپاييد كه بناي آشتي ناپذير آن حضرت بر رعايت دقيق عدالت و سيرة رسول خدا(ص)، آن هم در جامعهاي كه چندي به اشرافيت و زراندوزي خو گرفته بود، موج مخالفتها را در پي آورد. اين مخالفان و در رأسشان طلحه و زبير و صحابي پيامبر(ص) كه اينك خواهان جايگاهي در حكومت و امتيازاتي نسبت به ديگر مسلمانان بودند، عايشه، همسر پيامبر(ص) را نيز با خود همراه كردند و بر اميرالمؤمنين علي(ع) شوريدند و نبردي را پي نهادند كه نخستين جنگ داخلي در حوزة اسلامي به شمار ميرود و به جنگ جمل شهرت يافت.
حركت بعدي از سوي حكمران وقت شام، معاويه بن ابي سفيان ساز
مان داده شد كه سالها بر شام حكومت كرده بود و اكنون جايگاه خود را در خطر ميديد. او به دستاويز خونخواهي عثمان از بيعت با امام علي(ع) سرباز ميزد. ايشايان براي معاويه به بار نياورد، اما در پراكندگي صفوف مسلمانان و ايجاد گرايش سوم، يعني خوارج تاثيري بسزا بر جاي نهاد. اكنون پس از متاركة جنگ، از يك سو معاويه دعوي خلافت برداشته بود و از ديگر سو خوارج با اعتزال از اردوي امام علي(ع)، در محلي به نام حرورا گرد آمده، عبدالله بن وهب راسبي را به امارت برداشتند. تا زماني كه خوارج به اعتراض بسنده مي كردند، خلي
فة مسلمانان را با آنان ستيزي نبود و پياپي آنها را به اطاعت و صلح ميخواند؛ اما چون دست به آزار و قتل مردمان گشودند، اميرالمؤمنين علي(ع) به سوي آنان لشكر كشيد و در جنگي موسوم به نهروان آنان را در هم كوبيد.
پس از فرو نشاندن تعرضات خوارج، حضرت علي(ع) به جمع آوري نيرو براي يكسره كردن كار معاويه پرداخت، اما در رمضان 40 ق، در پي توطئهاي، از ضربت شمشير عبدالرحمان بن ملجم مرادي زخم خورد، و 3 روز بعد به شهادت رسيد. همراهان امام علي(ع) پس از شهادت آن حضرت، فرزند ارشد او امام حسن(ع) را به خلافت برداشتند، اما خلافت چند ماهة آن حضرت كه سراسر به جنگ و درگيري سپري شد، سرانجام در پي صلحي ميان وي و معاويه، به پايان آمد و بدين ترتيب، معاويه كه مدتها در كمين فرصت بود، زمام حكومت را به دست گرفت و با موروثي كردن حكومت، چهرة خلافت را دگرگون ساخت.
* منبع: گرجي ، ابوالقاسم. ” مدخل اسلام “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي . تهران : مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي ، 1367- ، جلد 8 ، ص 402 ـ 400