بخشی از مقاله
عدالت چه رابطه اي با وحدت و همبستگي مردم دارد؟
*توجه: مطالبي را که دراينجا قيد مي نماييم صرفا نظريه ايست شخصي و مسلماً دراين بين تضاد ديدگاهي وجو دارد پس ازشما خواننده عزيز خواهشمنديم که پش از مطالعه نظر خودرا ارائه نماييد که انشا اله باهم به نتايجي مثبت برسيم.
عدالت چه رابطه اي با وحدت و همبستگي مردم دارد ؟
پاسخ به اين سوال بستگي به نوع ديدگاهي دارد که به اين سوال مي نگريم. و اما ديدگاه ما:
گفتيم که عدالت يعني قراردادن هرچيزي درجاي خودش درواقع عدالت همان ايجاد نظم و امنيت است. وايجاد عدالت ونظم تنها وقتي ميسر مي شود که در جامعه همبستگي و همدلي باشد.اما همانطور که واضح است به دلايل مختلف در يک حکومت و دريک دولت نظم حق ورودبه سياست را دارد يکي از دلايل ورود عدالت به سياست را ميتوان به وجود آوردن امنيت وآرامش خاطر ملت و درکل در عدالت اجتماعي يافت. اگر از منظري مردمسالار بخواهيم پاسخي براي اين
سوال بيابيم بلاشک پاسخ اين است که عدالت درسياست و حکومت ابزاري براي ايجاد امنيت و نظم در يک جامعه جغرافيايي و نحوه تعامل آن جامعه با جوامع ديگر در جهت حفظ منافع ملي جامعه اصلي و بديهي است که در اين ديدگاه همه افراد ساکن در جامعه مادر داراي حقوقي يکسان هستند که هيچ ارتباطي به مذهب و دينداري آنها ندارد. در اين ديدگاه اگر يک باز نگري به عالم سياست بکنيم مي بنيم که عدالت نه فقط در ايران بلکه در تمام دنيا يک سري کارهايي
هستن که باعث حفظ حکومت يا بهتر بگوييم حفظ همبستگي ملي مي شود که درسايه ي اينکارها خونريزي، دروغ، حق کشي ،فقر و خيلي کارهاي ديگر را ميتوان درجامعه به حد قابل کنترلي رساند. بايد توجه داشت که:
ايجادعدالت دريک اجتماع فقط به امور شخصي محدود نمي شود و تنها براي اداره زندگي فردي نيست، بلکه براي تنظيم و اداره کل جامعه است
ما شاهد اين بوده وهستيم که در کشور ما درطول تاريخ بارها اتفاق افتاده است که مردم عامه به صحنه آمده اند وآن شده که شاهديم. بارها ملت انقلاب کرده اند و هنوز هم اين حرکت ادامه دارد .در واقع ميتوان اينچنين برداشت کرد که ؛مردم با همبستگي ووحدت کلمه خواستاردولت عادل و منظم بوده وهستند.
اما نکته ي مهم اينجاست که چرا ملت ما درآن روزها برعليه نظام قيام کردند؟
اگر کمي دقت کنيم مي بينيم که ملت براي عدالت قيام کردند. آري ملت ما شاهد بي عدالتيهايي بودند که نتيجه اي داشت به وسعت فقر و زشتي ظلم.
ملت ما آنروز برعليه بي عدالتي و بي نظمي بپاخواستند. ميدانستند تا عدالت نباشد حق کشي ادامه خواهد داشت. ناامني و بي نظمي مردم را وا داشت تا با وحدت و همبستگي براي گرفتن حق خود و نيل به عدالت و نظم تلاش کنند و نتيجه هم گرفتند.
ملت حقش را در پي عدالت مي بيند . پس مطمئناً براي بدست آوردن عدالت که درپي آن رسيدن به حق تک تک افراد ملت است بايد باهم متحد باشند. پس مي بينيم که عدالت و وحدت دو مقوله ي همراستا هستندکه نميتوان آنها راازهم جداساخت. در کشورما ملت عدالت را به وجود آورده اند وخوشبختانه عدالت هم درسايه ي دين خدا و معنويت توانسته است به موفقيت روزافزون ملت اسلامي کمک کند. والبته اميد آن را داريم که بااتکال به خداوند منان اين عدالت تا ظهور عادل واقعي همچنان زنده بماند.انشا اله .
خانواده و نقش و تأثير آن در برقراري عدالت
با عرض سلام خدمت دوستان ارجمند . این دفعه ...
جامعه ايران در شرايط كنوني جامعهاي متكثر و برخوردار از خواستها و مطالبات گستردهاي است كه ناشي از تكثر فرهنگي و اجتماعي اين جامعه بزرگ و با سابقه است. جامعه ايران عليرغم آن كه اقوام متعدد را در خود پذيرا گشته است اما از اتحاد و انسجام آنان ملتي بزرگ را شكل بخشيده است؛
در مورد نقش خانواده در جامعه مي توان گفت: «اگر محيط خانواده، فضايي لبريز از امنيت، عشق و صداقت باشد، آينده فرزندان حتماً روشن خواهد بود. چرا كه فقط در چنين فضايي كه به دور از اختلاف نظرهاي دائمي است و روح سازگاري و تعادل حاكم است، افراد مي توانند در كمال آرامش روحي و رواني راه هاي رشد و ترقي را بيابند. ومسلماً اگر در تک تک خانواده هاي جامعه (بعنوان يه زير مجموعه از يک مجموعه ي بزرگ)يک اينچنين روالي باشد مي توان انتظار يک جامعه
ي آرام و متعادل و دورازاختلاف را داشت .(اجتماعي متعادل)اما اگر در فضاي خانوادگي به طور دائم جنگ و جدل بين اعضا رخ دهد، اگر زن و شوهر همواره يكديگر را به جدايي تهديد كنند و اگر خطر كشمكش حتي در لحظه هاي آرامش بين اعضا وجود داشته باشد، همه توان فكري و جسمي اعضاي خانواده صرف اين درگيري ها مي شود». اين مسأله، يعني به كارگيري توان اعضاي خانواده در راه باطل جنگ و گريزهاي داخلي اولين و عيني ترين لطمه خانواده هاي بي ثبات و آشفته به اعضاي آن است. واين همان اولين عامل براي رشد بي ثباتي و ناعدالتي در جامعه است.
همه قوانين و مقررات و برنامه ريزي هابايددرجهت آسان كردن تشكيل خانواده، پاسداري و قداست آن و استواري روابط خانوادگي برپايه حقوق و اخلاق اسلامي باشد. (اصل دهم قانون اساسي)
اين اصل از قانون اساسي خود بصراحت ميتواند ميزان اهميت خانواده در برقراري نظم يک جامعه رابيان کند . اگر کمي بيانديشيم ميتوانيم دريابيم که خانواده دراين زمينه چه نقش بزرگي دارد وچقدر مهم است که يک اصل اساسي از قانون اساسي کشورما به اهميت تشکيل آن و استواري آن پرداخته است.
اكرم اميني، كارشناس ارشد روانشناسي، آسيب هاي روحي و رواني ناشي از فضاي به هم ريخته خانوادگي بر اعضاي خانواده را بااهميت بيشتر و داراي بازتاب اجتماعي مي داند و مي افزايد: «متأسفانه اين آسيب ها، گاهي تا سال ها از نظر پنهان مي مانند در حالي كه روح و روان فرد را همواره آزار مي دهند. معمولا افرادي كه در زندگي فردي يا اجتماعي ناهنجاري هاي رفتاري دارند اغلب در خردسالي و كودكي در معرض چنين آسيب هايي بوده اند. در واقع محيط زندگي فرد در سنين خردسالي، كودكي، نوجواني و جواني رابطه مستقيمي با چگونه ادامه حيات فرد دارد. با پذيرش اين اصل مهم در مي يابيم كه نقش خانواده در تربيت و پرورش افراد تا چه اندازه بااهميت است.»
مسلماً در يک جامعه به همان اندازه که تربيت و پرورش افراد به خانواده بستگي دارد ميتوان گفت که گستردگي نظم جامعه نيز متأثر از پرورش خانواده است. واين سه (جامعه و نظم و خانواده) سه عنصر مرتبط باهم مي باشند که عدم يکي ازآنها مطمئناً باعث ايجاداختلال در دو عنصر ديگر ميشود.
درطول زندگي هر فرد خانواده دير يا زود چنين بر داشت مي کند که گرچه هر روز گامي بهپيش برداشته مي شود، اما زندگي با خوبيها و بديهايش همواره ادامه دارد و از تداوم آن گريزي نيست؛ چرا که «زندگي سراسر حل مسئله است». واين موضوع شايد جهشي باشد براي مثبت انديشي افراد جامعه
تأثيرتوسعه عدالت بر خشونتها
«جور استاد به ز مهر پدر»
در هر جامعه اى خشونت شكل هاى خاصى به خود مى گيرد كه با ساختار قانونى، فرهنگى، دينى يا سياسى همان جامعه متناسب است.
انواع خاصى از خشونت كه با جرم و جنايت ارتباط پيدا مى كند در جوامع مختلف متفاوت است و ايالت متحده آمريكا، كشورى است كه از اين حيث در رأس قرار دارد. ميزان قتل هاى عمد در آمريكا ?? برابر آلمان و ?? برابر اتريش است. ايران تقريباً در وسط جدول خشونت قرار دارد. ميزان خشونت هاى مرتبط با جرم و جنايت در ايران و قتل هاى عمد نسبت به پيش از انقلاب در حدود ?? برابر افزايش پيدا كرده است.
به هر حال فرهنگ خشونت در جامعه ما از ابتدا آموخته مى شود، اصولاً خشن بودن، عبوس و ترشرو بودن جزو ويژگى هاى مردانه تلقى شده وخيلى هم نامطلوب دانسته نمى شود، كودكان براى اينكه قوانين زندگى خانوادگى يا اجتماعى را بياموزند با بدخلقى و تنبيهات متعدد روبرو مى شوند و كودكى كه بايد پرخاشگرى مأنوس شده، بعدها خود آن را به كار مى برد.
حال ميخواهيم در پي اين سوال باشيم که چقدر ساختار قانونى و شكل قوانين كشور و درکل عدالت در عميق شدن خشونت مؤثر است.
زمانى منظور از عدالت عبارت بود از انتقامجويى، چشم در برابر چشم، مثلاً در قوانين حمورابى هست كه اگر كسى دانسته يا ندانسته باعث مرگ كودكى شد، كودك خود را بايد به همان شيوه به قتل رساند. در اينجا قصد، انتقام جويى بوده و عدالتى كه مبتنى بر انتقام است.
بعدها به اين فكر افتادند كه تنبيه به وجود آيد و به اين وسيله ديگران عبرت بگيرند. اما در حال حاضر در اكثر كشورهاى جهان صحبت از اين است كه به مجرم به عنوان يك بيمار نگاه كنيم. كسى كه تحت تأثير عوامل زيستى، روانشناختى و جامعه شناختى مرتكب خشم و جرايم ناشى از آن شده است. او را بايد درمان كرد، بنابراين، اينكه چقدر او را زجر دهيم، مطرح نمى شود.و اين خيلي هم مؤثر بوده.اينجا بود که معني واقعي عدالت خودنمايي کرد.
به هر حال اين موضوع مارا به سمت اين نتيجه سوق ميدهد که عدالت در پيشگيرى از جرم هاى موجود در جامعه مؤثر است.
ميدانيم که با كاربرد خشونت، نمى توان خشونت را ريشه كن كرد.اما ميتوان به عدالت (تعيين مجازات در حد واقعي و مجاز) ميتوان به ريشه کن کردن خشونت و جنگ کمک کرد
گونه شناسی مفاهیم عدالت اجتماعی:
1. مفهوم سلبی(منفی) یا ایجابی(اثباتی) عدالت: وقتی به دنبال عوامل رفع تضییع حقوق افراد و ایجاد نضامی برای مساله هستیم به جنبه سلبی مفهوم عدالت توجه نموده ایم اما زمانی که برای مثال، به تبیین روابط عادلانه میان افراد می پردازیم و در صدد ایجاد روابطی عادلانه هستیم، از جنبه ایجابی به بحث پرداخته ایم. صحبت ار توزیع مجدد ثروت یک بحث ایجابی است..
2. مفهوم عدالت می تواند محافظه کارانه یا اصلاح طلبانه باشد. مفهوم سلبی عدالت یک مفهوم محافظه کارانه است. بحث ایجابی نیز به مباحث اصلاحی منتهی می گردد.
3. مفهوم اقلی یا اکثری عدالت: وقتی خواهان برقراری عدالت در بخش خاصی مانند حفظ شهروندان در برابر حکومت هستیم با مفهومی اقلی روبروییم اما زمانی که خواهان عدالت در همه بخش ها و زمینه ها باشیم، مواجه با مفهومی حداکثری مفاهیمی فربه خواهیم بود.
4. مفهوم عدالت گاه سیاسی و گاه اجتماعی است.سیاسی زمانی است که به ارتباط ما با حکومت مربوط است اما وقتی به گروه هایی مثل خانواده، همکاران و غیره می پردازد، اجتماعی است.
علی یارتون باشه ...!
معرفي به دوستان
نوشته شده در سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴ و 21:49 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 0 ]
به راستی مفهوم حقیقی عدالت چیست ؟
عدالت عبارت است از : رفتار مطابق قانون .این تعریف که به نظر ما جامع ترین تعریف عدالت است می تواند شامل همه ی پدیده ها و رفتارهای عادلانه باشد .عدالت انواع گوناگونی دارد . که یکی از انها عدالت در شئون ا
انسانی است . از نمونه ی دیگر عدالت می توان به عدالت در جهان هستی و یا عدل الهی اشاره کرد.
معرفي به دوستان
نوشته شده در سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۴ و 21:42 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 0 ]
ميدوني ارسطو چي گفته؟
گفته:عدالت اين نيست كه به همه يكسان بنگريم.بلكه عدالت اينست كه به هر كس به اندازه استحقاقش بنگريم
چي شد شاكي شدي؟
خب اين به تنبلي خودت بر مي گرده
از مبارزه نترس
هيچ چيزي رو نميشه مفت و بدون زحمت بدست آورد
ياد بگير بجنگي.چونكه براي بدست آوردن تمام چيزهاي ارزشمند و گرانبها بايد جنگيد.
بايد خيلي سخت جنگيد
ياد بگير بجنگی...
نظر شما چیه ؟
معرفي به دوستان
نوشته شده در شنبه ۰۸ بهمن ۱۳۸۴ و 21:33 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 1 ]
عدالت و پیشرفت جامعه عادل از منظر حضرت علي (ع)
علي، عليهالسلام، در محضر قاضي
شاكيشكايتخود را بهخليفةمقتدر وقت، عمربنالخطاب، تسليمكرد. طرفيندعوا بايد حاضر شوند و دعوا طرحشود. كسيكهاز او شكايتشدهاميرالمؤمنينعليبنابيطالب، عليهالسلام، بود. عمر هر دو طرفرا خواستو خود در مسند قضا نشست. طبقدستور اسلامي، دو طرفدعوا بايد پهلوييكديگر بنشينند و اصلتساويدر دادگاهرعايتشود. خليفهمُدّعيرا بهنامخواند، و امر كرد روبرويقاضيبايستد. بعد رو كرد بهعليو گفت: «يا اباالحسنپهلويمُدّعيخودتقرار بگير.» با شنيدناينجمله، چهرةعلي درهمرفتو آثار ناراحتيدر قيافهاشپيدا شد. خليفهگفت: «تمايليبهايستادندر كنار شاكيخود نداري؟»
فرمود: «ناراحتيمناز ايننبود كهبايد كنار شاكيخود بايستم، برعكس؛ ناراحتيمناز اينبود كهتو كاملاً عدالترا مراعاتنكردي، زيرا مرا با احترامنامبرديو گفتي: «يا اباالحسن»، اما طرفمرا بههماننامعاديخواندي. علّتتأثر و ناراحتي مناينبود.»
علي يارتون ..... خدانگهدار
معرفي به دوستان
نوشته شده در شنبه ۰۸ بهمن ۱۳۸۴ و 14:59 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 3 ]
نقش نظام تعليم وتربيت بر عدالت گستري
«... در جامعه بايد حاكم (حكومت) وجود داشته باشد چه صالح و چه فاجر؛ تا مؤمن در حكومت او كار خويش كند و كافر بهره خود را برد و در سايه حكومت او مال ديواني را فراهم آورند و با دشمنان پيكار كند و راه ها را ايمن سازد و به نيروي او حق ناتوان را از توانا بستانند تا نيكوكردار روز به آسودگي به شب رساند و از گزند تبه كاران در امان ماند.» (نهج البلاغه، خطبه 40)
تأمين امنيت اجتماعي از وظايف مهم نظامي سياسي و دولت به حساب مي آيد. حوزه و گستره امنيت اجتماعي، بستگي به تصويري دارد كه نظام سياسي از دولت و ساختار و هدف خود مي دهد. از آنجا كه محور اصلي در اين نوشتار، قانون اساسي جمهوري اسلامي است در اين زمينه به بررسي جايگاه امنيت اجتماعي با عطف توجه به ميزان تأثير تعليم وتربيت و تبيين دولت ، در قانون اساسي پرداخته شده است.
با توجه به انديشه سياسي اسلام و لزوم هدايت و به سعادت رساندن مردم ، انقلاب و ايدئولوژي انقلاب اسلامي، حوزه هاي امنيت اجتماعي در ابعاد قضايي، اقتصادي، سياسي و اداري فرهنگي، اجتماعي، و نظامي قابل ترسيم است كه بيانگر جامعيت نظري و گستردگي و حداكثري دولت در نظام اسلامي است.
امروزه معناي امنيت علاوه بر مسائل جاني و مالي به حوزه هاي متفاوت آزادي، مشاركت سياسي، تأمين اشتغال و رفاه و حتي بهره گيري از اوقات فراغت و برآوردن استعدادها هم كشيده شده است.در مجموع مي توان مفهوم «امنيت» را به مصونيت از تعرض و تصرف اجباري بدون رضايت و در مورد افراد، به نبود هراس و بيم نسبت به حقوق و آزادي هاي مشروع و به مخاطره نيفتادن اين حقوق و آزادي ها، و مصون بودن از تهديد و خطر مرگ، بيماري، فقر و حوادث غيرمترقبه و در كل هر عاملي كه آرامش انسان را از بين ببرد؛ اين زماني ميسر مي شود که نظام تعليم وتربيت وظيفه ي خودرا بدرستي انجام داده باشد.
اينجا بايدگفت که آموزش وتعليم، براي جلوگيري از ناعدالتي درتمام زمينه هاي علمي، فني و تكنولوژيكي و تربيت مردم نسبت به رعايت شؤون همديگر و اخلاقيات در جامعه را ميتوان راهي دانست براي نيل به يک حکومت آرام.
درواقع تعليم و تربيت درنظام راهي است که تک تک افراد را از حدو مرز حقوق خود در جامعه آگاه مي کند و هر فرد با اين چنين علمي مسلماً وظيفه ي خودرا دربرابر احترام به حقوق ديگران وظيفه اي واجب مي داند.
ازآنجا که حقوقي كه در قانون اساسي يک دولت براي تك تك افراد ترسيم شده از وظايف دولت به شمار مي آيدبالا بردن سطح فرهنگي و تربيتي مردم يعني آگاهي بيشترآنان از درست و غلط بودن فعل يا افکارشان، اجراي عدالت و انصاف، رفع مخاصمات و نزاعها و حفظ نسل بشر ودر کل راهنمايي و هدايت مردم با آموزش ها و تدارك بسترهاي لازم براي به كمال رساندن مردم همان وظيفه فرهنگي دولت است
درذيل بعضي ازاصول،اهداف وحقوقي ترسيم شده درحوزه فرهنگي– اجتماعي كه براي فرد در اجتماع امنيت بخش مي باشندآورده شده :
1 دولت بايد محيط مساعدبراي رشدفضايل اخلاقي براساس ايمان،تقوي ومبارزه باكليه مظاهر فساد و تباهي ايجاد كند (اصل سوم، بند يكم)
2 دولت بايد سطح آگاهي هاي عمومي در همه زمينه ها را با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسايل ديگر بالا ببرد. (همان، بند دوم)
3 دولت بايد به تقويت روح،بررسي و تتبع و ابتكاردرتمام زمينه هاي علمي، فني، فرهنگي واسلامي ازطريق تأسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان بپردازد. (همان، بند چهارم)
دولت موظف است وسايل آموزش و پرورش رايگان، براي همه ملت تا پايان متوسطه فراهم سازد (اصل سي ام، اصل چهل و سوم، بند 1 و اصل سوم بند سوم)
4 دولت بايد خودكفايي در علوم و فنون را تأمين كند (همان، بند سيزدهم)
معرفي به دوستان
نوشته شده در شنبه ۰۸ بهمن ۱۳۸۴ و 14:53 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 0 ]
عدالت از نظر سه معلم بزرگ اخلاق
مهمان می نویسد "يكى از مباحث اصولى در علم اخلاق، اعم از فلسفى و دينى، بحث عدالت است. اين موضوع بدان دليل اهميت دارد كه علماى اخلاق آن را در كنار ديگر فضايل اخلاقى مطرح نمىكنند; بلكه معتقدند خود به تنهايى منشا ديگر فضايل اخلاقى است و اگر كسى متحلى به زيور عدالتشود، طبعا ديگر فضايل را در وجود خود جمع مىدارد; لذا معمولا در آثار اخلاقى به تبيين دقيق آن مىپردازند و موشكافانه مورد بررسى قرار مىدهند
. «خواجه نصيرالدين طوسى» و «مهدى نراقى» و فرزندش، در آثار اخلاقى خود به اين موضوع اهميت دادهاند و ما به دليل جایگاه مهم عدالت به مقايسه اين موضوع مىپردازيم.
1. عدالت در اخلاق ناصرى اثر خواجه نصيرالدين طوسى (متوفى 673) (1)
خواجه در فصل هفتم (قسم اول) مقاله اول، ذيل عنوان: «در بيان شرف عدالتبر ديگر فضايل و شرح احوال و اقسام آن» در بيانى موجز و در عين حال وافى مقصود، به بررسى موضوع عدالت مىپردازد و اظهار مىدارد كه لفظ عدالت، بر معناى مساوات دلالت دارد و تعقل مساوات بى توجه به اعتبار وحدت را امرى محال مىشمارد و پس از استدلالى كوتاه، به اين نتيجه مىرسد كه هيچ نسبتى، از مساوات شريفتر نيست و
هيچ فضيلتى از عدالت كاملتر نيست.
هر چند وى مايل است كه در اين معنا سخن را به درازا بكشد; اما به ايجاز مىگرايد و بيان مىكند كه:
«هر چه آن را نظامى بود به وجهى از وجوه، عدالت در او موجود بود و الا مرجع آن با فساد و اختلال باشد» . (2)
آنگاه تعريفى از عادل به دست مىدهد، بدين صورت:
عادل كسى بود كه مناسبت و مساوات مىدهد چيزهاى نامتناسب و نامتساوى را» . (3)
و پس از ارائه مثالى، خواننده را به اين نتيجه رهنمون مىسازد كه تعيين كننده حد وسط هر چيز، ناموس الهى است. و خداى تعالى منبع وحدت است. پس به تقسيمات عدول مىپردازد و آنها را منحصر به سه قسم مىداند:
1.ناموس الهى ; 2. حاكم انسانى; 3. دينار.
به همين ترتيب جائر هم بر سه قسم است: 1. جائر اعظم كه مطيع ناموس الهى نيست; 2. جائر اوسط كه سركشى از حاكم مىكند; 3. جائر اصغر كه بر حكم دينار نرود. و البته فساد دو جائر پيشين، از فساد نوع اخير سنگينتر است.
وى خاطرنشان مىكند كه عادل نخست عدل را در كردار و رفتار و ذات خويش زنده مىكند و به كار مىبندد و آن گاه در حق همنوعان; و نيز از قول حكيم اول نقل مىكند كه
عدالت جزوى از فضيلت نيستبلكه تمام فضيلت است. و بر عكس، جور هم نه جزئى از رذيلت، كه تمام آن است. آن گاه به اين معنا مىپردازد
كه «عادل،
حاكم به سويت است كه رفع و ابطال فسادها را با رعايت مساوات كند» و
از اين منظر، خليفه ناموس الهى است.
سپس به اقسام عدالت در افعال مىپردازد و باز استناد به سخن «ارسطاطاليس» كرده، عدالت را از اين نظر سه نوع مىشمارد به ترتيب ذيل:
1. - آن چه وظيفه مردم است در به جا آوردن حق خداى تعالى;
2.- آن چه وظيفه مردم است در رعايتحقوق يكديگر;
3.- وظيفه مردم در اداى حقوق گذشتگان مانند ديون و اجراى وصاياى آنها و امثال اين حقوق.
<<خواجه>> پس از شرح اين وظايف و گونههاى عبادت خداوندگار و اسباب انقطاع از درگاه حق و اسباب شقاوت ابدى به موضوع عدالتباز مىگردد و از قول «افلاطون» به اين نكته ظريف مىپردازد كه:
توسط عدالت مانند توسط ديگر فضايل نيست; چه دو طرف عدالت جور است. (4) و هيچ فضيلت ديگرى يافت نمىشود كه طرفين آن يك رذيلتباشد. جور هم طلب زيادت است و هم طلب نقصان. به عبارت ديگر، جائر آن چه را به سود خويش مىداند، براى خود زيادت و براى ديگران نقصان آن را مىطلبد; و بر عكس، آنچه را به زيان خود مىبيند، براى خود بهرهاى كمتر و ديگران را سهمى افزونتر مىخواهد. مؤلف بعد از توجه به بعضى نكتههاى فرعى، دريچه نگاهش را روى اين اصل مهم مىگشايد كه عدالتبا حريت اشتراك دارد و در آن باب به اختصار شرح مىدهد و از بحثخود به اين جا مىرسد كه: «پس هر حری عادل بود; اما هر عادلى حر نيست» . (5)
سپس شبههاى ديگر در باب عدالت را پاسخ مىگويد، بدين شرح:
تفضل امرى پسنديده محسوب است; در حالى كه داخل عدالت نيست و چون تفضل زيادت از عدالت است و هر چه از حد وسط دور باشد چه نقصان چه زيادت، مذموم است ; لذا به نظر مىرسد كه تفضل رذيلت است. «نصيرالدين» به اين شبهه چنين پاسخ مىدهد كه: تفضل احتياط در عدالتبود; و به عبارت ديگر، تفضل عدالت است و زيادت. متفضل، عادلى است كه در عدالت محتاط است و منظور او از تفضل آن است كه نفع كمترى به خود و بيشترى به ديگران اختصاص دهد; لذا اين معنا از مقوله رذيلت نيست. به همين دليل، تفضل از عدالتشريفتر است ; چون مبالغه در عدالت است و نه امرى خارج از آن» . (6)
از حديث نبوى: «بالعدل قامت السماوات و الارض» بر مىآيد كه اصولا
نظام كلى عالم بر عدالت استوار است و نه تفضل.
چون تفضل امرى عام و فراگير نيست; برخلاف عدالت كه عدالت كلى، امرى بسته است و تفضل كلى، باز. تساوى، حدى معين دارد و تفضل نه. «خواجه نصير» در اين مقوله، نكتهاى بس مهم را خاطرنشان مىسازد و مىگويد: آن چه گفتيم تفضل احتياط و مبالغت است در عدالت، قولى عام نيست; چون عادل فقط از نصيب و بهره خود مىتواند اين مبالغه در عدالت را به جاى آورد; ولى مثلا اگر كسى، عادل، ميان دو نفر حكم كند، چارهاى جز رعايت مساوات نيست.
اين معنا كه مؤلف بدان پرداخته، يادآور كلام مولاى متقيان است در پاسخ كسى كه پرسيده بود: جود بهتر استيا عدل؟ امام عليه السلام فرموده بود:
عدل كارها را در مجراى درستخود قرار مىدهد; ولى جود و بخشش آنها را از مجرا خارج مىكند. در جايى كه حقوق مردمان در كار است، وظيفه انسان عادل اجراى مساوات و عدالت است نه پياده كردن تفضل.
آخرين نكتهاى كه «خواجه نصيرالدين» در باب عدالت متذكر مىشود،
برترى محبتبر عدالت است و اين كه با وجود محبتبه عدالت نيازى نيست.
اين، نكتهاى است كه «خواجه» به سرعت از آن مىگذرد و تفصيل آن را به جاى ديگر موكول مىكند.
(7)
1-. بحث عدالت در جامع السعادات مهدى نراقى (متوفى: 1209)
مهدى نراقى ابتدا از منظر فلسفى به عدالت نگريسته و آن را مورد مداقه قرار داده است. آن گاه از افق دين بدان پرداخته است. وى نظر حكماى قديم را در باب نفس ناطقه نقل نموده كه آن داراى دو قوه ادراك و تحريك است و هر كدام دو بخش دارد، به قرار زير:
نفس ناطقه: - ادراك - تحريك
ادراك: - عقل نظرى - عقل عملى
تحريك: - غضب - شهوت
و دو تعريف را در باب عدالت نيز بيان مىكند:
1.- عدالت كمال عقل عملى است.
2.- عدالت كمال عقل عملى به تنهايى نيست; بلكه كمال همه قوا است. (8)
وى در تفسير عدالتبنابه تعريف اول مىگويد:
عدالت عبارت است از انقياد و پيروى عقل عملى از عقل نظرى در همه كارها و تصرفات خود.
و بنا به نظر دوم عدالت را چنين تعريف مىكند:
همصدايى همه قوا و اتفاق آنها بر فرمانبرى از عقل، به طورى كه كشمكش از ميان برود و فضيلت مخصوص هر يك حاصل شود و البته اتفاق و ائتلاف همه قوا كمال همه آنها است نه كمال قوه عقل عملى به تنهايى. (9)
اجمالا هر دو تعريف، اين معنا را نتيجه مىدهد كه عدالت و ملكات سه گانه ملازم و همراه يكديگراند، جز آن كه بنابر طريق اول، عدالت علت و ملكات سه گانه معلول آناند و بنابه تعريف دوم قضيه عكس خواهد بود; يعنى ملكات سه گانه علت عدالتاند; زيرا حصول عدالت منوط به وجود آن ملكات و تركيب آنها است و آن ملكات اجزاى عدالتيا به منزله اجزاى آن خواهند بود. (10)
اما مولا مهدى نراقى تعريف اول از عدالت را مىپذيرد; يعنى عدالت را كمال عقل عملى و انقياد و اطاعت عقل عملى از قوه عاقله مىداند; زيرا انقياد مذكور مستلزم يك صدايى و همآهنگى قوا و تسلط و سياست عقل عملى بر دو قوه خشم و شهوت استيا سياست و تدبير آن دو و راه بردن و در اختيار داشتن آنها تحت فرمان عقل نظرى است; و بنابراين تفسيرها، كه لازمه بيان اول است، لازم مىآيد كه
عدالت جامع همه فضايل باشد
و معناى آن در هر فضيلتى متحقق باشد; به گونهاى كه هر فضيلتى جزيى از عدالت محسوب شود. (11)
لذا حقيقت عدالت صرفا انقياد عقل عملى از عقل نظرى است و فضايلى كه به واسطه عقل عملى از قواى ديگر صادر مىشود، از لوازم عدالت است نه عين عدالت; بنابراين، كسى كه عدالت را شامل همه فضايل مىداند، نظرش به اعتبار لوازم عدالت است.
نويسنده پس از بيان اين مطلب با دلايلى قاطع اثبات مىكند كه جميع فضايل تحت عنوان عدالت داخل و مندرج باشد; و البته از ذكر اين معنا غافل نمىماند كه اگر عدالت را به طريق دوم تفسير كنيم، باز به گونهاى ديگر همين نتيجه آشكار را خواهيم گرفت. وى خاطرنشان مىكند كه عدهاى از علماى اخلاق تنها بعضى از فضايل را از نوع عدالتشمردهاند و نه همگى آنها را ; و آنگاه با دلايل عقلى اين نظر را مردود مىشمرد. سپس به اين معنا مىپردازد كه رذايل و فضايل، يا متعلق به يك قوه يا دو قوه يا هر سه قوه از قواى سه گانه يعنى - قوه عاقله، قوه غضبيه و قوه شهويه - هستند. (12)
نويسنده در جايى ديگر از كتاب (13) به نكتهاى ظريف مىپردازد و آن اين است كه:
به كسى عادل مىگويند كه در وجودش ملكه راسخى پديد آيد كه همه كارهايش به آسانى با ميانه روى و اعتدال صادر شود و غايت و هدف ديگرى نداشته باشد، جز خود اين ملكه، كه فضيلت و كمال است; لذا كسى كه از كارهاى اشخاص عادل به تكلف و ريا تقليد مىكند، عادل نيست.
مؤلف گرانقدر سپس در فصلى ديگر از كتاب به تفصيل اين معنا را ثابت مىكند كه چون عدالت جامع همه فضايل يا ملازم و همراه آنها است، شريفترين و برترين فضيلتها است. و همچنين به واسطه عدالت است كه امور از كثرت به وحدت و از افراط و تفريط به حد وسط نايل مىگردند.
(14)
وى پس از آن، نگاهش را به اين مطلب معطوف مىدارد كه عدالت متعلق به سه امر مهم است:
1. اخلاق و افعال;
2. تقسيم اموال يا معاملات و داد و ستدها;
3. احكام و سياستها.
در پى اين تقسيم، خاطرنشان مىسازد كه برقرارى عدالت در هر امر مشروط به شناختحد وسط آن است كه دستيافتن بدان در نهايت دشوارى است. از اين جا به بعد كلام مؤلف رنگ دينى به خود مىگيرد و تا حد زيادى از حوزه فلسفه خارج مىشود. وى بيان مىدارد كه شناختحد وسط هر كدام از امور فوق الذكر تنها از راه شريعت الهى ميسر مىشود. آن گاه اين سخن علماى اخلاق را در اقسام عادل ذكر مىكند:
1. عادل بزرگتر كه همان شريعت الهى صادره از نزد خداى سبحان است;
2. عادل متوسط كه همان حاكم عادل است;
3. عادل بىزبان يعنى درهم و دينار.
سپس به ذكر انواع عدالت مىپردازد و آن را هم سه گونه مىداند:
1. عدالتبين خدا و بندگان;
2. عدالتبين مردم;
3. عدالتبين زندگان و مردگان صاحب حق.
طبق معمول در باب هر كدام به طور مفصل توضيح مىدهد و به ويژه روايت مفصلى را در باب عدالتبين مردم ذكر مىكند و حقوق متقابل برادران دينى را برمىشمارد. در ضمن اين بحث هم سخنش حالتخطابى پيدا مىكند و به عنوان بيدار باش، مخاطب خود را نصيحت مىكند كه به دنبال كسب ملكه عدالتباشد كه جامع همه كمالات است. (15)
مؤلف براى خواننده كتاب خود عدالت در عمل و علم را به تفصيل بيان مىدارد. سپس به اين معنا توجه مىدهد كه شريفترين وجه عدالت، عدالت زمام دار است و در باب آن بهطور مشروح داد سخن مىدهد. در پايان اين بحث هم ابراز مىدارد كه با وجود محبت، به عدالت نيازى نيست و اين بحث را به حديث قدسى معروف: «كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف» مزين مىكند و بحث مفصل عدالت را با اين جمله پرمعنا و عميق و دلنشين به پايان مىرساند كه:
محبت، حاكم و سلطان مطلق است و عدالت نايب و جانشين آن. (16)
3.- بحث عدالت در معراج السعادة ملا احمد نراقى (متوفى: 1245)
اما ملا احمد نراقى در بحث عدالتخود در كتاب معراج السعادة سخنى تازه ندارد و آنچه را در آن كتاب آورده تكرار خلاصه مندرجات جامع السعادات است. وى مانند پدر، عدالت را عبارت مىداند از انقياد و اطاعت قوه عامله از قوه عاقله و عدالت را امرى جامع جميع صفات كماليه مىداند. (17)
وى در ابتداى باب چهارم مقام اول، فصل اول به اين موضوع پرداخته و به بيانى ديگر تعريفى از عدالت آورده:
عدالت ملكهاى استبرآمده از نفس انسان كه به سبب آن قادر مىشود بر تعديل جميع صفات و افعال و نگاه داشتن در وسط و زدودن مخالفت و نزاع فيما بين قواى مخالفه انسانيه، به نحوى كه اتحاد و مناسبت و يگانگى و الفت ميان همه حاصل شود. (18)
سخن مؤلف در اين مقام رنگ حكمى دارد; اما آن چه را در اينجا ذكر كرده تقريبا همان مطالبى است كه در جامع السعادات آمده; با اين تفاوت كه سخن را به اشعار و سخنان عرفانى و احاديث قدسى آميخته است.
وى در وصف انسان عادل و گونههاى آن سخن مىگويد و در فصل دوم اقسام عدالت را ذكر مىكند و در باب آنها به شيوه اهل وعظ و خطابه توضيح مىدهد و ضمنا همان روايتى را كه بيانگر حقوق متقابل مؤمنان است، از كتاب پدرش نقل مىكند. در فصل سوم شرح مىدهد كه عدالت ميانه روى در جميع صفات ظاهره و باطنه است. و اين معنا را بيشتر از آن چه در جامع السعادات آمده، توضيح مىدهد. از جمله در رد فلسفه هم سخن مىگويد و آن را از فضايل يونانيان مىنامد. در فصل چهارم باز در فوايد عدالت و نقش آن در تعديل قواى انسان و اصلاح ديگران سخن مىراند و خاطر نشان مىسازد كه بالاترين اقسام عدالت و شايستهترين آنها عدالت پادشاه است كه هر عدالتى مشروط به آن است; و البته اين معنا را با ذكر اخبار و روايات مربوط به آن بيان مىكند. (19)
ملا احمد نراقى در جاى ديگر كتاب خود در بيان «عدالتبا مردمان» (20) سخن مىراند و در آنجا نيز در فوايد دنيوى و اخروى عدالت و پادشاه عادل داد سخن مىدهد و به دنبال نقل دو حكايت، هشت فايده دنيوى براى عدالت پادشاه نقل مىكند. و در فصلى ديگر درباره آثار و لوازم عدالت مطالبى مىآورد و از دادرسى «سلطان محمود» و «ملكشاه سلجوقى» - كه قطعا عارى از حقيقت است - حكاياتى نقل مىكند.
از مقايسه جستارهاى مزبور به نتايج زير مىرسيم:
1. سخن خواجه حكيمان به طور كلى رنگ حكمى دارد و تنها گاه گاهى به منظور استشهاد، به آيه يا حديثى تمثل مىجويد. مايه اصلى مؤلف در نگارش اخلاق ناصرى، آثار و عقايد حكيمان يونانى و از همه مهمتر «ارسطو» است. سخنان ملامهدى نراقى نسبتبه ديدگاههاى فرزندش جامعتر و با شيوه تحقيق سازگارتر است. وى ابتدا از ديدگاه فلسفى موضوع عدالت را بررسى كرده و آن گاه از نظر شرع و دين و با توجه به اخبار و روايات به بيان آن پرداخته است. به نظر مىرسد ملا مهدى به آثار فلسفى گذشتگان از جمله طهارة الاعراق «ابن مسكويه» و اخلاق ناصرى «خواجه» توجه تام داشته است. شيوه خطابى هم در اواخر مقاله
عدالت وى مشهود است; اما شدت آن در حد كلام ملا احمد نراقى نيست. نحوه استدلال و استنتاج او هم در باب عدالتبه شيوه اخلاق ناصرى شبيه است. ناگفته نماند، بحثخواجه نصير در باب عدالت مانند ديگر مباحث وى در عين ايجاز، جامع است و حداقل تا زمان حيات مؤلف، به تمام نكات و اشكالات موجود اشاره شده است.
2. ملا احمد نراقى در معراج السعادة مطلبى تازه نياورده است. وى به شيوه اهل منبر كه در سراسر كتاب مشهود است، خلاصه همان مطالب جامع السعادات را با كم رنگ كردن جنبه فلسفى آن ذكر نموده و بيشتر با همان حالتخطابى و آميختن كلام به آيه و حديث، مطلب را به پايان آورده است. وى نظريات پدرش را تاييد مىكند و در مقابل آراى پدر، نظرى تازه ابراز نمىكند. اين كه ملا احمد در كتاب خود همان مطالب مندرج در كتاب ملامهدى را آورده، به احتمال فراوان، بدان دليل بوده كه اصل كتاب جامع السعادات، عربى بوده و ملا احمد خواسته فارسى زبانانى كه زبان عربى را خوب نمىدانند، از فوايد كتاب منتفع گردند. حسن كلام ملا احمد نسبتبه كلام پدرش در ذكر اشعار سعدى و حافظ و مولانا و سادگى بيان او است و همين امر موجب اقبال عمومى به كتاب مستطاب معراج السعادة است.
پىنوشتها:
1) خواجه نصير الدين طوسى، اخلاق ناصرى، تصحيح مجتبى مينوى، عليرضا حيدرى، انتشارات خوارزمى، 1360، ص131.
2) همان، ص 132.
3) همان، ص 133.
4) همان، ص 143.
5) همان، ص 144.
6) همان، ص 145 به بعد.
7) همان، ص 258 الى 279. مقالت دوم، فصل دوم، در فضيلت محبت كه ارتباط اجتماعات بدان صورت بندد و اقسام آن) .
8) ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، ج 1، انتشارات حكمت، 1366، ص 96.
9) همان، ص 97- 98.
10) همان، ص 98.
11) همان، ص 99.
12) همان، ص 99.
13) همان، ص 122.
14) همان، ص 124 به بعد.
15) همان، ص 128- 138.
16) همان، ص 132- 135.
17) ملا احمد نراقى، معراج السعادة، انتشارات رشيدى، ص 47.
18) همان، ص 48.
19) همان، ص 50- 56.
20) همان، ص 370- 383
منبع : http://www.adlroom.com/
علی یارتون . خداحافظ
معرفي به دوستان
نوشته شده در جمعه ۳۰ دي ۱۳۸۴ و 14:38 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 2 ]
مباني فكري، باورها و اعتقادات مردم و تأثير آن در گسترش و اجراي عدالت
آري حاكميت تفكر راه گشا و تفكري كه زمينه هاي انبساط خاطر عمومي را فراهم نموده و جامعه را به طرف مقصدي كه سعادت بشري سرانجامش است هدايت نمايد، خواست مردم است. زيرا تلاش و تحرك زاييده فكر غيرمفيد، جز به بازي گرفتن انسانها پيامدي نخواهد داشت.مي گويند نادان هيچگاه از گذشته خود عبرت نمي گيرد الحق كه اين كلام در اثبات ناداني شيطان بزرگ مصداق داردمي دانيم كه عدالت از دغدغه هاي مهم بشر بوده و واژه اي مقدس و از مفاهيم بسيار مقدس در چارچوبه انديشه اسلامي و حكومت علوي است. بي ترديد اجراي عدالت در جامعه، عدالت گستري در جامعه ايران و خلاصه عملياتي كردن اين ايده مهم و مقدس نيازمند همكاري و همراهي همه اقشار مردمي به ويژه دانشجويان است.
مي دانيم که اساس هر فرهنگي بر يك رشته باورها و اعتقادات است و اگر آن باورها و اعتقادات متزلزل شود امكان حيات براي آن وجود ندارد .بايد گفت که كلامي نو و فلسفه اي نو مي خواهد كه باورها و اعتقادات ديني و اخلاقي و اجتماعي ما را در برابر گزند آفات بي باوري و اعتقادي حفظ كند .چرا که حفظ اين اعتقادات و باورها ميتواند عاملي مؤثر برحفظ حقوق اجتماعي باشد.شايد ازخود بپرسيد چگونه ؟!سعي مي کنيم بيشتر توضيح بدهيم: ازآنجا که در يک جامعه اشكال مختلف زندگي در حقوِق بنيادين انسانها، نظامهاي ارزشي و اعتقادات را نيز در بردارد مسلماً اين باورها و اعتقادات هر چه بيشتر به سوي عدالت
خواهي و حق طلبي سير داشته باشد به همان اندازه عدالت اجتماعي نيز به سوي ترقي راه خواهد يافت. چرا که اگر مردم با اعتقادي راسخ و پاک در جامعه باهم برخورد داشته باشند اين اعتقاد پاک واين باورها و افکار مبثبت جامعه را بسوي جامعه اي آرام و مثبت سوق خواهد داد. ناگفته نماند که هميشه هستند كساني كه با كوچكترين تهديدي اراده آنان متزلزل گشته و دچار يأس و نوميدي مي شوند و دريچه هاي اميد را بر روي خود بسته مي بينند و غافلند از اينكه
انساني كه از بذل حرمت ذات در حق خود دريغ ورزد اگر ديگران هم مراعاتش نكنند امري متعارف و معمول است اما در نظر فرزندان خلف اين مرز و بوم دشمنان دين و خدا ذليل مي نمايند و با اتكا به ذات پروردگار از وجود مشكلات هراسي به دل راه نداده و مي دانند كه مي توانند بر همه مشكلات فائق آيند. (عقل گويد شش جهت حدست و بيرون راه نيست ....)
در اين برهه حساس تاريخي دشمنان دين و ملت به آغاز تغييرات اساسي در اداره مملكت در آينده پي برده اند و نيك مي دانند كه در صورت تحقق آرمان هاي دولت اسلامي- كه زدودن غبار فقر از چهره جامعه و تقويت همبستگي ملي گوشه اي از اين آرمان هاست- تلاش آنها در پاشيدن بذر نفاق در بين مردم ديگر اثري نخواهد داشت.
ولي ما جوانان ايران اعلام ميداريم که همچنان براي حفظ باورهاو آرمانهاي پاک واسلامي خويش سعي خواهيم کرد و همچنان در پناه خداوند منان و حمايت دولت اسلامي خويش در انتظار عدالت ايستاده ايم چو شمع.
نوشته شده در شنبه ۲۴ دي ۱۳۸۴ و 14:51 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 19 ]
اهداف عملياتي فراخوان پرسش مهر 6
اهداف عملياتي فراخوان پرسش مهر 6
1- پرورش روحيه پرسشگري و توانايي نقد و تحليل پديدهها
2- آشنايي با دستاوردهاي انقلاب اسلامي
3- ايجاد تعامل بيشتر بين معلمان و دانشآموزان
4- ايجاد نشاط، شادابي و تحرك بيشتر در مدارس
5- كاهش فاصله بين حوزههاي ستاد و اجرايي
6- ترويج و تقويت امر تحقيق و پژوهش در آموزش و پرورش
7- گسترش و تقويت فعاليتهاي گروهي
8- شناسايي تنگناها، موانع و مشكلات جامعه و ارائه راهكارهاي مناسب
9- كشف، رشد و پرورش استعدادهاي بالقوه مخاطبان
10- ايجاد زمينه مناسب براي بازنگري و اصلاح فعاليتهاي جاري
نوشته شده در شنبه ۲۴ دي ۱۳۸۴ و 14:47 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 7 ]
مفهوم عدالت
مفهوم عدالت:
استاد شهيد مطهرى(رحمه الله) مى فرمايد: كلمه «عدل» در مجموع چهار معنا و يا چهار مورد استعمال دارد:
الف) موزون بودن; كه نقطه مقابل ظلم نيست بلكه بى تناسبى است.
ب) تساوى و نفى هر گونه تبعيض
ج) رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذى حق، حق خودش را
د) رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آن چه امكان يا كمال وجود دارد.بنابراين، «عدل» معنا و مفهوم وسيعى دارد.
«عدل» همان قانونى است كه تمام نظام هستى بر محور آن مى گردد، آسمان و زمين و همه موجودات با عدالت بر پا هستند;
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «بالعدل قامت السماوات و الارض; آسمان ها و زمين به واسطه «عدل» بر پا است.»
به تعبير ديگر، «عدل» به معناى واقعى كلمه آن است كه هر چيزى در جاى خود باشد، پس هر گونه انحراف، افراط، تفريط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق ديگران و... بر خلاف اصل عدل است.
خداوند متعال در آيات متعددى بر رعايت اين اصل تأكيد دارد:
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِْحْسَـنِ وَ إِيتَآىِ ذِى الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون ; (نحل، 90) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان مى دهد و از فحشاء و منكر و ظلم و ستم نهى مى كند، خداوند به شما اندرز مى دهد شايد متذكر شويد.
نوشته شده در شنبه ۲۴ دي ۱۳۸۴ و 14:42 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 11 ]
عدالت چه رابطه اي با وحدت و همبستگي مردم دارد؟
*توجه: مطالبي را که دراينجا قيد مي نماييم صرفا نظريه ايست شخصي و مسلماً دراين بين تضاد ديدگاهي وجو دارد پس ازشما خواننده عزيز خواهشمنديم که پش از مطالعه نظر خودرا ارائه نماييد که انشا اله باهم به نتايجي مثبت برسيم.
عدالت چه رابطه اي با وحدت و همبستگي مردم دارد ؟
پاسخ به اين سوال بستگي به نوع ديدگاهي دارد که به اين سوال مي نگريم. و اما ديدگاه ما:
گفتيم که عدالت يعني قراردادن هرچيزي درجاي خودش درواقع عدالت همان ايجاد نظم و امنيت است. وايجاد عدالت ونظم تنها وقتي ميسر مي شود که در جامعه همبستگي و همدلي باشد.اما همانطور که واضح است به دلايل مختلف در يک حکومت و دريک دولت نظم حق ورودبه سياست را دارد يکي از دلايل ورود عدالت به سياست را ميتوان به وجود آوردن امنيت وآرامش خاطر ملت و درکل در عدالت اجتماعي يافت. اگر از منظري مردمسالار بخواهيم پاسخي براي اين سوال بيابيم بلاشک پاسخ اين است که عدالت درسياست و حکومت ابزاري براي ايجاد امنيت و نظم در يک جامعه جغرافيايي و نحوه تعامل آن جامعه با جوامع
ديگر در جهت حفظ منافع ملي جامعه اصلي و بديهي است که در اين ديدگاه همه افراد ساکن در جامعه مادر داراي حقوقي يکسان هستند که هيچ ارتباطي به مذهب و دينداري آنها ندارد. در اين ديدگاه اگر يک باز نگري به عالم سياست بکنيم مي بنيم که عدالت نه فقط در ايران بلکه در تمام دنيا يک سري کارهايي هستن که باعث حفظ حکومت يا بهتر بگوييم حفظ همبستگي ملي مي شود که درسايه ي اينکارها خونريزي، دروغ، حق کشي ،فقر و خيلي کارهاي ديگر را ميتوان درجامعه به حد قابل کنترلي رساند. بايد توجه داشت که:
ايجادعدالت دريک اجتماع فقط به امور شخصي محدود نمي شود و تنها براي اداره زندگي فردي نيست، بلکه براي تنظيم و اداره کل جامعه است
ما شاهد اين بوده وهستيم که در کشور ما درطول تاريخ بارها اتفاق افتاده است که مردم عامه به صحنه آمده اند وآن شده که شاهديم. بارها ملت انقلاب کرده اند و هنوز هم اين حرکت ادامه دارد .در واقع ميتوان اينچنين برداشت کرد که ؛مردم با همبستگي ووحدت کلمه خواستاردولت عادل و منظم بوده وهستند.
اما نکته ي مهم اينجاست که چرا ملت ما درآن روزها برعليه نظام قيام کردند؟
اگر کمي دقت کنيم مي بينيم که ملت براي عدالت قيام کردند. آري ملت ما شاهد بي عدالتيهايي بودند که نتيجه اي داشت به وسعت فقر و زشتي ظلم.
ملت ما آنروز برعليه بي عدالتي و بي نظمي بپاخواستند. ميدانستند تا عدالت نباشد حق کشي ادامه خواهد داشت. ناامني و بي نظمي مردم را وا داشت تا با وحدت و همبستگي براي گرفتن حق خود و نيل به عدالت و نظم تلاش کنند و نتيجه هم گرفتند.
ملت حقش را در پي عدالت مي بيند . پس مطمئناً براي بدست آوردن عدالت که درپي آن رسيدن به حق تک تک افراد ملت است بايد باهم متحد باشند. پس مي بينيم که عدالت و وحدت دو مقوله ي همراستا هستندکه نميتوان آنها راازهم جداساخت. در کشورما ملت عدالت را به وجود آورده اند وخوشبختانه عدالت هم درسايه ي دين خدا و معنويت توانسته است به موفقيت روزافزون ملت اسلامي کمک کند. والبته اميد آن را داريم که بااتکال به خداوند منان اين عدالت تا ظهور عادل واقعي همچنان زنده بماند.انشا اله .
معرفي به دوستان
نوشته شده در جمعه ۲۳ دي ۱۳۸۴ و 21:13 توسط سروش سروشیان فر
لينك مستقيم مطلب || نظر ها [ 7 ]
خانواده و نقش و تأثير آن در برقراري عدالت
با عرض سلام خدمت دوستان ارجمند . این دفعه ...
جامعه ايران در شرايط كنوني جامعهاي متكثر و برخوردار از خواستها و مطالبات گستردهاي است كه ناشي از تكثر فرهنگي و اجتماعي اين جامعه بزرگ و با سابقه است. جامعه ايران عليرغم آن كه اقوام متعدد را در خود پذيرا گشته است اما از اتحاد و انسجام آنان ملتي بزرگ را شكل بخشيده است؛
در مورد نقش خانواده در جامعه مي توان گفت: «اگر محيط خانواده، فضايي لبريز از امنيت، عشق و صداقت باشد، آينده فرزندان حتماً روشن خواهد بود. چرا كه فقط در چنين فضايي كه به دور از اختلاف نظرهاي دائمي است و روح سازگاري و تعادل حاكم است، افراد مي توانند در كمال آرامش روحي و رواني راه هاي رشد و ترقي را بيابند. ومسلماً اگر در تک تک خانواده هاي جامعه (بعنوان يه زير مجموعه از يک مجموعه ي بزرگ)يک اينچنين روالي باشد مي توان انتظار يک جامعه ي آرام و متعادل و دورازاختلاف را داشت .(اجتماعي متعادل)اما اگر در فضاي خانوادگي به طور دائم جنگ و جدل بين اعضا رخ دهد، اگر زن و شوهر همواره يكديگر را به جدايي تهديد كنند و اگر خطر كشمكش حتي در لحظه هاي آرامش بين اعضا وجود داشته باشد، همه توان فكري و جسمي اعضاي خانواده صرف اين
درگيري ها مي شود». اين مسأله، يعني به كارگيري توان اعضاي خانواده در راه باطل جنگ و گريزهاي داخلي اولين و عيني ترين لطمه خانواده هاي بي ثبات و آشفته به اعضاي آن است. واين همان اولين عامل براي رشد بي ثباتي و ناعدالتي در جامعه است.
همه قوانين و مقررات و برنامه ريزي هابايددرجهت آسان كردن تشكيل خانواده، پاسداري و قداست آن و استواري روابط خانوادگي برپايه حقوق و اخلاق اسلامي باشد. (اصل دهم قانون اساسي)
اين اصل از قانون اساسي خود بصراحت ميتواند ميزان اهميت خانواده در برقراري نظم يک جامعه رابيان کند . اگر کمي بيانديشيم ميتوانيم دريابيم که خانواده دراين زمينه چه نقش بزرگي دارد وچقدر مهم است که يک اصل اساسي از قانون اساسي کشورما به اهميت تشکيل آن و استواري آن پرداخته است.
اكرم اميني، كارشناس ارشد روانشناسي، آسيب هاي روحي و رواني ناشي از فضاي به هم ريخته خانوادگي بر اعضاي خانواده را بااهميت بيشتر و داراي بازتاب اجتماعي مي داند و مي افزايد: «متأسفانه اين آسيب ها، گاهي تا سال ها از نظر پنهان مي مانند در حالي كه روح و روان فرد را همواره آزار مي دهند. معمولا افرادي كه در زندگي فردي يا اجتماعي ناهنجاري هاي رفتاري دارند اغلب در خردسالي و كودكي در معرض چنين آسيب هايي بوده اند. در واقع محيط زندگي فرد در سنين خردسالي، كودكي، نوجواني و جواني رابطه
مستقيمي با چگونه ادامه حيات فرد دارد. با پذيرش اين اصل مهم در مي يابيم كه نقش خانواده در تربيت و پرورش افراد تا چه اندازه بااهميت است.»
مسلماً در يک جامعه به همان اندازه که تربيت و پرورش افراد به خانواده بستگي دارد ميتوان گفت که گستردگي نظم جامعه نيز متأثر از پرورش خانواده است. واين سه (جامعه و نظم و خانواده) سه عنصر مرتبط باهم مي باشند که عدم يکي ازآنها مطمئناً باعث ايجاداختلال در دو عنصر ديگر ميشود.
درطول زندگي هر فرد خانواده دير يا زود چنين بر داشت مي کند که گرچه هر روز گامي بهپيش برداشته مي شود، اما زندگي با خوبيها و بديهايش همواره ادامه دارد و از تداوم آن گريزي نيست؛ چرا که «زندگي سراسر حل مسئله است». واين موضوع شايد جهشي باشد براي مثبت انديشي افراد جامعه.