بخشی از مقاله

چكيده
با وجود آنكه زنان نيمي از جمعيت فعال جهان را تشكيل مي دهند، اما از آنها به طور مساوي در اداره امور سازمانها استفاده نمي‌شود. البته در سالهاي اخير حضور زنان در محيط كار چشم‌گيرتر شده است وروز به روز بر تعداد آنها افزوده مي‌شود، اما ميزان پيشرفت آنها در مشاغل سطوح بالا متناسب با تعداد آنها در سازمانها نيست. زنان در محيط كار با مسايلي نظير تبعيض شغلي روبرو هستند و پيش داوري هايي كه نسبت به آنها وجود دارد از نگرش هاي فرهنگي جامعه ناشي

مي‌شود. زنان يكي از سرمايه هاي مهم و پرارزش كشورهاي جهان بويژه در كشورهاي درحال توسعه هستند. رهبران سازمانها بايد بدانند كه براي پاسخ به بازار متغير مشتريان و رقابت بين‌المللي بايد از استعداد زنان و مردان متخصص در همه سطوح استفاده كنند.
اين مقاله مسايلي را در مورد اشتغال زنان در روند توسعه، فضاي فرهنگي حاكم بر اشتغال زنان، موانع فرهنگي و نگرش موجود در اشتغال زنان را بيان كرده و همچنين پيشنهادهايي براي هموار شدن زمينه اشتغال زنان ارايه مي‌دهد.

مقدمه
هرگز در تاريخ به اندازه امروز توافق در مورد اينكه مهمترين پيشتاز توسعه، مشاركت همه انسانهاست، وجود نداشته است و براي رسيدن به اين نقطه راه درازي پيموده شده است.

در اين ميان زنان چون مردان به عنوان منابع ارزشمند سازماني در توسعه پيشرفت جامعه خود نقش تعيين كننده اي دارند. زنان ومردان به همراه هم قادرند تا جامعه و كشور را در مسير رشد و توسعه قرار دهند و از نيروهاي خود، به گونه اي هم افزا جامعه را بهره مند سازند. جوامعي كه توانسته اند با تفكر راهبردي موفق به تدوين قوانيني براي بهره برداري از انديشه هاي خلاق و قدرت سازندگي زنان بشوند و در واگذاري فرصت براي ابراز شايستگي و لياقت به كليه شهروندان اعم از زن و مرد، مساوات را رعايت كنند، بيش از ساير جوامع پيشرفت كرده‌اند. ( الواني،ضرغامي‌فرد، 1380،2)


زنان نيمي از جمعيت فعال جهان را تشكيل مي دهند . تخمين هاي آماري نشان مي دهد كه 60 درصد از افزايش نيروي كار در دهه آينده را زنان تشكيل خواهند داد. از سال 1970 تعداد زنان در مشاغل اجرايي، اداري و مديريتي به طور چشمگير افزايش يافته اما نسبت زناني كه در سطوح بالاي شغلي به كار گرفته مي‌شوند، هنوز پايين است.

 


در ايران نيز طبق سرشماري مركز ايران در سال 1355، نرخ مشاركت زنان 9/13 درصد بوده است. اين رقم در سال 1365 به 2/8 درصد كاهش يافته است و در سال 1375 به نرخ 1/9 درصد افزايش يافته است. زنان مدير و كارمندان رده بالاي سازمان در سال 1370 معادل 1533 نفر بودند كه در سال 1375 به 41420 نفر رسيده است هر چند اين رقم نشان دهنده افزايش تعداد زنان در پست‌هاي مديريتي است اما در مقايسه با تعداد شاغلان زن رقم ناچيزي است. ( جزئي ،1380، 70)
اشتغال زنان در روند توسعه:
درگزارش هاي توسعه انساني سازمان ملل نوشته شده كه زنان بهره وري بسيار كمي را از منافع توسعه داشته‌اند. اگر چه نيمي از جمعيت دنيا را تشكيل مي دهند ولي سهم آنان در جمعيت فعال اقتصادي حدود سي درصد و در برخي از كشورهاي بسيار كم تر از اين رقم برآورد مي شود و اضافه مي كنند كه در كشورهاي در حال توسعه زنان فرصت هاي شغلي كمتري داشته و غالباً در بخش غيررسمي بدون هيچ گونه دستمزدي به كار مشغول هستند. زنان وقتي هم كه در بخش

رسمي شاغل مي شوند دستمزد كمتري نسبت به مردان به آنان پرداخته مي شود و امكان خود اشتغالي زنان نيز به دليل عدم دسترسي به نهادهاي مورد نياز محدود است. آنان ساعت طولاني تري نسبت به مردان كار مي كنند ولي نتيجه كارشان محاسبه نمي شود و در واقع زنان در آمارهاي ملي كشورهاي در حال توسعه گم شده اند( عبداللهي ،1381، 188)


در دو دهه اخير تحولات چشم‌گيري در اين مورد رخ داده است و كاهش نابرابري هاي جنسيتي جزء جدايي ناپذير فرايند توسعه شده است و يكي از مهمترين تحولات، تغيير در ديدگاه حاكم نسبت به زنان در اين فرايند مي‌باشد.


تقريباً در سالهاي پيش از 1975 در جهت كمك به جمعيت زنان، بيشتر مسايل رفاهي مطرح مي‌گرديد و تمامي تلاش ها در جهت فراهم نمودن امكاناتي براي تامين حمايت از طريق اجراي پروژه هاي كوچك و برآورده نمودن مهمترين نيازهاي اساسي آنها بود. در سالهاي اخير اين ديدگاه به نگرش جديدتري متحول شده است. در اين نگرش زن تنها دريافت كننده كمك ها نيست بلكه خود توليد كننده، مشاركت كننده و در عين حال برخوردار شونده از امكانات بدست آمده در فرايند توسعه نيز مي‌باشند. (شادي طلب، 1381، 175)


فضاي فرهنگي حاكم بر اشتغال زنان:
تجربيات چند دهه گذشته در كشورهاي كم توسعه، ثابت كرده است كه در فرآيند توسعه آمادگي فضاي فرهنگي نه تنها براي پذيرش تغييرات برون زا ضروري است بلكه خود مهمترين عامل براي زمينه سازي تغييرات درون زا در همه بخش هاي اجتماعي و اقتصادي مي‌باشد.


شايد در برخي از تغييرات بسيار سطحي و كوتاه مدت بتوان از عوامل فرهنگي چشم پوشي نمود ولي به طور يقين در چشم انداز بلندمدت و تحولات ريشه اي و همه جانبه در پايگاه اجتماعي- اقتصادي زنان، فضاي فرهنگي حاكم بر اشتغال زنان نقش بسيار اساسي و زيربنايي دارد.
(شادي طلب، 1381،176)


بررسي ها و نظرسنجي هاي انجام شده توسط مركز سنجش برنامه هاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در سالهاي 74-1372 از مردم تهران در خصوص اشتغال زنان نشان مي دهد كه 5/66 درصد معتقد بودند كه مهمترين وظيفه زن خانه داري است. در خصوص وزير شدن زنان 33 درصد پاسخ گويان كاملاً‌ مخالف و يا مخالف و معتقد بودند كه زنان به دليل مشكلات و ويژگي‌هاي خاص براي پست وزارت مناسب نيستند. در اين ميان، مردان بيش از زنان با وزير شدن زنان مخالف بودند( مركز سنجش برنامه‌اي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و نظرسنجي درباره اشتغال زنان 74-1372)
در مورد فوايد اشتغال براي خود زنان و براي خانواده آنان يافته هاي تحقيقاتي نشان مي‌دهد كه مساله اقتصادي درتأمين بخشي از هزينه‌هاي خانواده، 81 درصد و استقلال مالي براي زنان 57 درصد بيشترين سهم راداشته است و نزديك به 34 درصد به بهبود پايگاه اجتماعي خود در جامعه و 8 درصد به تاثيرآن در امور فرهنگي و اجتماعي خانواده اشاره داشته‌اند.


و به طور خلاصه عامل اقتصادي در اشتغال زنان، واجد بيشترين اهميت است ولي فرهنگ رايج و پذيرفته شده در جامعه نظرات خاصي نسبت به اشتغال زنان داشته و طبق پاسخ‌هاي ارايه شده براين باور است كه در صورت عدم موافقت شوهر با كار زن، حتي در صورت تمايل زن به ادامه كار، او بايد از كار خود چشم‌پوشي كند.( شادي طلب ،1381، 179)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید