بخشی از مقاله
چكيده
ايمانول والرشتاين يكي از شخصيتهاي مهم در مطالعات اجتماعي، به ويژه جامعه شناسي و نظريه پردازي توسعه است. وي پايه گذار نظريه نظام جهاني و از پيشتازان نظريه پردازي در توسعه است. نظريه نظام جهاني پيوند آشكاري با مكتب وابستگي داشت اين نظريه زماني مطرح شد كه اختلافات شديدي ميان مكاتب نوسازي و وابستگي بوقوع پيوسته بود، عده ايي به اين نتيجه رسيدند براي نشان دادن راه توسعه به كشورهاي جهان سوم در چارچوب ديدگاه وابستگي نمي توان به بسياري از فعاليتهاي جديد اقتصاد جهاني سرمايه داري دست زد از اين رو نظريه نظام جهاني را مطرح كردند. خصيصة اساسي اين نظريه كل گرايي آن مي باشد اين نظريه اقتصاد
جهاني را به عنوان واحد تحليل نظام جهاني در نظر گرفته است ويژگي ذاتي اقتصاد جهاني انباشت سرمايه است كه به صورت انحصاري در دست عده ايي خاص است از اين رو براي بسياري از جوامع بحران پيش خواهد آمد و راه گريز از اين بحران را براي اين جوامع، مبارزات سياسي مي دانند و اين در حالي است كه نظريه مكتب وابستگي جوامع استثمار شده را محكوم به توسعه نيافتگي مي دانند اما نظريه پردازان نظام جهاني با اين قضيه مخالفند و نسبته به آيندة اين كشورها تصوير بدبينانه ايي ندارند و معتقدند كه اين جوامع نيز مي توانند به توسعه برسند.
مقدمه
بسياري از نظريه هاي جامعه شناسي به بررسي مباحث و افكار ماركس پرداخته اند و هر كدام از اينها ادعا مي كنند كه وارث راستين نظريه ماركس هستند، اما بين اينها اختلافات عميقي وجود دارد از جمله اين نظريات مي توان به جبر گرايان اقتصادي، ماركسيسم هگلي، مكتب انتقادي يا فرانكفورت و نوماركسيستها اشاره كرد. در قمستي از مباحث نوماركسيستي، انديشمنداني وجود دارند كه مباحث اقتصادي را به جامعه شناسي پيوند مي دهند كه از ميان آنها مي توان به باران، سوييزي و بريورمن اشاره كرد، اما گروهي ديگر هستند كه در زمينه ماركسيسم تاريخي كارهايي را انجام دادهاند. از جمله آنها مي توان به والرشتاين كه نظريه نظام جهاني را مطرح كرد ا شاره نمود. (رتيزر، 188:1377)
دو جريان فكري تا آغاز دهه 70 بر عرصه هاي اقتصادي، اجتماعي و نظريه هاي علمي تسلط داشتند، يك جريان فكري به تفسيرهاي رايج و كلاسيك مكاتب نوسازي و وابستگي در تغيير اجتماعي به معناي عام و توسعه به معناي خاص مربوط مي شد و جريان فكري ديگري همه ابزارها وشيوههاي بررسي علمي در عرصه علوم اجتماعي را شامل مي شد كه تا آن زمان بر جريان تفكر مطالعات كلاسيك علوم اجتماعي سيطره داشت كه با مطرح شدن نظريه نظام جهاني عرصه بر اين دو جريان فكري تنگ شد و نظريه نظامي جهاني واكنشي نظام مند نسبت به اينها بوجود آورد و اينها را به چالش كشاند. (اولرشتاين a : 122:1377)
والرشتاين در دهة 1960 به عنوان متخصص آفريقا آوازه اي به هم زد، مهم ترين خدمت او به جامعه شناسي، كتاب نظام نوين جهاني است. اين كتاب توفيقي فوري به دست آورد. نظام نوين جهاني با استقبال جهاني روبه رو گشت و به نه زبان ترجمه شد. در 1975، جايزة پر حيثيت سوروكين به خطر كتاب نظام نوين جهاني، نصيب والرشتاين شد. از آن به بعد، همچنان كار در دربارة اين موضوع را ادامه داد.
(رتيزر، 250:1377)
نظريه نظام جهاني والرشتاين در احياي تحقيق تاريخ نظري نقش بسيار مهمي داشته است اهميت اين نظريه به حدي است كه هم اكنون به يكي از كانونهاي تفكر و تحقيق در جامعه شناسي تبديل شده است.
چهار چوب نظري:
ريشه فكري مكتب نظام جهاني از دو منبع فكري عمده يعني ادبيات نئوماركيستي در زمينه توسعه و مكتب فرانسوي سالگشت مي باشد. والرشتاين بسياري از مفاهيم وابستگي را در نظريه نظام جهاني پذيرفته است اما در ادامة راه مسير خود را جدا نمود و تفاوتهايي بين آنها ديده شود (سو، 210:1380). واحد تحليل در نظريه نظام جهاني، كل نظام جهاني است اين ديدگاه كل نگر است در حالي كه واحد تحليل در نظريه وابستگي، كشورهاي ملي مي باشند در حالي كه نظرية نظام جهاني كل جهان را مورد مطالعه قرار داده است اما مكتب وابستگي كانون مطالعة خود را روي كشورهاي پيرامون قرار داده است. تفاوت ديگري كه بين اين دو مكتب وجود دارد اين است كه مكتب وابستگي براي استعمار كشورهاي پيرامون كه در نتيجه آن توسعه نيافته مي شوند راه گريزي را نمي بيند در حالي كه نظريه نظام جهاني زيربار مواضع تعيين گرايانه نميرود (سو، 1380: 40-237 ، به نقل از ازكيا). از ديگر منافع فكري نظام جهاني مكتب سالگشت يا «آنالز» است اين مكتب به عنوان يك واكنش اعتراض آميز در مقابل تخصصي شدن بيش از حد رشته هاي علوم اجتماعي از حوزه هاي رسمي دانشگاهي بوجود آمد. (سو، 1380: 210).
جامعه شناسان كلاسيكي همچون وبر و ماركس در جريان فكري انديشة والر اشتاين تأثير داشته اند. والرشتاين مفهوم اقتصاد جهاني سرمايه داري را از اين دو اخذ كرده است. وي مفاهيم سرمايه داري، روابط و مناسبات توليد و انباشت سرمايه در حركت تاريخ را از ماركسيم گرفته است. (ازكيا، 304:1384)
والرشتاين نظريه نظام جهاني را در اوايل دهه 1970 ارائه كرد وي به مفهوم اقتصاد جهاني اشاره مي كند و معتقد است كه جهان جديد از يك اقتصاد جهاني سرمايهداري تشكيل شده است و دولتهاي ملي بخش هايي از يك كل هستند و براي فهم تعارضهاي طبقاتي داخلي و نزاع هاي سياسي يك دولت مي بايست كه اقتصاد جهاني را بشناسيم. انديشه تاريخي والرشتاين در قالب تحليل تاريخي – تركيبي به كار گرفته شده است او سعي مي كند كه توسعه نامتوازن سرمايه داري را از جنبه هاي مختلف اقتصادي و اجتماعي بشناسد و نيز تكامل تاريخي هر كشور يا منطقه را در يك قالب زماني بگنجاند. (از كيا، 306:1384)
روش شناسي نظام جهاني
يكي از اصول اساسي نظرية نظام جهاني كل گرايي آن مي باشند والرشتاين روش شناخت بسيار از تحقيقات علمي را مورد انتقاد قرار مي دهد و به نظر وي اين شيوه بررسي آنها به دليل «تحديد و نه ترغيب» بسياري از پرسشهاي تحقيقي و هم به خاطر ضعف آنها در طرح عقلاني گرينه هاي واقعي تاريخي كه وجود دارند قابل نقد مي باشند. (سو، 1380: 13-212، به نقل از ازكيا)
نظريه عمومي سيستمها با اين ويژگي كه تفكيك و تخصصي شدن علوم و حيطه هاي علمي شيوه اي مناسبي نيست بر نظر نظام جهاني تاثير داشته است. در نگاه تئوري سيستم ها تخصصي شدن علوم موجب جزيي نگريي و سطحي انديشي در بسياري ا ز موارد مي شود كه براي عرصه هاي علمي اين زيانبار مي باشد به عقيده والرشتاين علوم اجتماعي، شامل انسان شناسي، اقتصاد، جغرافيا، علوم سياسي و جامعه شناسي رشته هاي مجزايي نيستند و اين نوع تقسيم بندي ها غير منطقي است و به نظر او تاريخ و علوم اجتماعي يك امر واحدي است و آن هم علم اجتماعي تاريخي است. اين كلي گرايي نيز چالش هايي را بوجود آورد زيرا با مطالعات منطقه اي تطبيق نداشت و نظريه نظام جهاني را به عنوان يك تئوري كلان كه هم با واقعيت سروكار دارد و هم در يك سطح كلان مي تواند آنها را در يك كليت تاريخي اجتماعي جاي دهد، مطرح كرد. (ازكيا، 1384: 9-308)
نظام جهاني :
واحد تحليل در نظريه نظام جهاني با واحد تحليل ماركسيتها تفاوت دارد. والراشتاين بر عكس ماركسيتها كه به كارگران، طبقات و ساخت دولتها مي پردازند، توجهي نكرد او بيشتر اين واحدها را براي مقصود خود بسيار محدود مي دانست. در عوض، يك پديدة گسترده اقتصادي با تقسيم كاري در گسترده ترين ابعاد و بدون مرزهاي سياسي و فرهنگي، را به عنوان واحد تحليل خود برگزيد. او اين واحد را در مفهومش از نظام جهاني پيدا كرده، مفهومي كه يك نظام اجتماعي متكي برخود با مرزهاي معين و پهنة عمر مشخص را در بر ميگيرد؛ به اين معنا كه نظام جهاني دوام ابدي ندارد. اين نظام خود از انواع ساختارها و گروههاي اجتماعي تشكيل مي شود. اين نظام از اجتماع نيروهاي گوناگون تركيب شده است كه ذاتاً با يكديگر تنش دارند، اين نيروهاي هميشه آمادگي از هم گسيختن نظام را دارند. نظام جهاني يك مفهوم انتزاعي است.
(ريتزر، 274:1377)
پويايي و تحرك ساختار اقتصادي و سياسي ويژگي بارز نظام جهاني به شمار ميرود. اين نظام از نظر اقتصادي به وسيله تقسيم كار نا برابر جغرافيايي في مابين مركز به عنوان توليد كننده ثانوي كالاهاي كارخانه اي، و پيرامون توليد كننده اوليه مواد خام تعيين مي شود اين روابط قدرت هم شامل سلطه مركز بر پيرامون است و هم شامل مبارزه اي است كه به منظور تسلط يك واحد سياسي بر سايرين در درون مركز صورت مي گيرد (والرشتاين a ، 123:1377)
والرشتاين خاستگاه نظام جهاني را در فاصلة سال 1450 تا 1640 در نظر مي گيرد. مهمترين تحويل در اين قضيه، انتقال از تسلط سياسي و نظامي به سلطة اقتصادي است و آنچه كه از همه مهمترجلوه مي كند مسائل اقتصادي است وبه نظر والرشتاين قدرت تسلط اقتصاد بيشتر از سياست است به نظر او ساختارهاي سياسي كم تحركند، در حالي كه استثمار اقتصادي «جريان انتقال مازاد قشرهاي پايين به قشرهاي بالا از حاشيه به مركز واز اكثريت به اقليت را تسريع مي كند.»
(والرشتاين، 15:1974 به نقل از ازكيا)
ويژگي اصلي اقتصاد جهاني سرمايه داري اين مي باشد كه توليد به منظور فروش در بازار با هدف عينيت بخشيدن به حداكثر سود است در چنين نظامي كه توليد بر اساس توليد براي كسب سود است، به همان اندازه انسانها به دنبال نوآوري در شيوههاي جديد توليد هستند كه بتوانند حداكثر سود را براي آنها فراهم آورد. والرشتاين معتقد است كه سرمايه داري با تقسيم كار بين مناطق جهان از ابتدا به صورت اقتصاد جهاني بوده است و سه منطقه در اقتصاد جهاني وجود داشته اند در ميان دو منطقه مركز و پيرامون، نيمه پيرامون قرار دارد و هر يك از اين مناطق سه گانه، توليد خاص خود، شيوه تاريخي كار خاص خود را دارا هستند.
(والرشتاين a ، 125:1377)
والر اشتاين معتقد است كه همه چيز در درون نظام هاي سرمايه داري در روند تاريخي تبديل به كالا مي شود و بيان مي كند كه يكي از ويژگيهاي ذاتي اين نظام انباشت پايان ناپذير سرمايه و تمركز آن در دست عده ايي خاص است كه سرمايه داران در تعقيب انباشت هر چه بيشتر سرمايه جز منافع خود به چيزي ديگري نميانديشند. والر اشتاين معتقد است كه نظام اقتصاد جهاني سرمايه داري در يك بحران ساختاري قرار دارد و بنابراين، مجبور به تحول است. نبرد سياسي كليد گذار است. وي معتقد است كه سرمايه داري موجب بينوايي و بدبختي واقعي كشورهاي جهان سوم شده است و مشكلات اقتصادي و اجتماعي كشورها توسعه نيافته تا زماني كه در درون چارچوب سرمايه داري جهاني قرار دارند همچنان لاينحل باقي خواهد ماند. (والر اشتاين، 195:1381)
به نظر والرشتاين زنجيره هاي كالايي در جهت هاي جغرافيايي بين مراكز و پيرامون تصادفي نبوده اند. همه آن ها كه در نقشه هاي جغرافيايي وجود دارند از نظر شكل داراي مركزيت هستند. نقاط اصلي آن ها چند گونه است، اما مقصدهاي آن ها تنها در چند منطقه تفاوت دارد بدين معنا كه آن ها گرايش داشتند كه از پيرامون اقتصاد جهاني سرمايه داري به مركز يا به هستههاي مركز انتقال يابد.
(والرشتاين، 143:1381)