بخشی از مقاله
نقش روحانیت در جامعه امروز
نقش روحانیت در جامعه امروز
موضوع عرایض من نقش روحانیت در جامعه امروز ما است و روی سخن، نه فقط روحانیانی که اینجا تشریف دارند و عدهشان هم بحمداللّه زیاد است، بلکه با همه برادران و خواهرانی است که در این مراسم پرشکوه نمازجمعه، به نیایش خداوند حاضر شدهاند. مسئله مسئله صنفی نیست، مسئله، مسئله بنیادى، در رابطه با جامعه اسلامی ماست. در رابطه با نظام اسلامی ماست. در رابطه با جمهوری اسلامی ماست. در عین آنکه درباره نقش یک گروه و صنف است، درباره کل جامعه هم هست. برای اینکه نقش روحانیت را در امروز و فردای
جامعه بهتر بشناسیم، ناچار هستیم نقش همین روحانیت را در این دو سال اخیر قبل از پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار بدهیم. برادران روحانی روحانیت یک سلسله نقشهای دیرینه داشت از سالها و دهها سال و قرنها پیش. این نقشها را یکی یکی برمیشماریم. روحانیت، نقش بیان اسلام اصیل را برای جامعه برعهده داشت. اگر مردم میخواستند بفهمند دینشان، اسلامشان، قرآنشان، کتابشان، سنتشان، عقاید اسلامی و احکام اسلامی و اخلاق اسلامی چه گفته است، به روحانی مراجعه میکردند. روحانیان کم حرکتتر،
آنهایی بودند که در ایفای این وظیفه مینشستند، تا مردم به آنها مراجعه کنند. روحانیان پر حرکتتر و مسئولیت شناستر، آنهایی بودند که نزد مردم میرفتند تا رسالت خداوند را تبلیغ کنند. ولی به هر حال وظیفه بیان اسلام، در درجه اول برعهده روحانیت بود. وظیفه تحقیق درباره اسلام، اسلامشناس، مجتهد، صاحبنظر، مرجع، کسانی که صلاحیت مرجعیت در
زمینه مسایل اسلامی داشته باشند، اینها در درجه اول باید از حوزههای علوم اسلامی و از حوزههای روحانیت بیرون بیایند. آنجا باید نشو و نما کنند، ساخته شوند، بزرگ شوند، شناخته شوند شناختنی که در آن مدرک نبود و مدرک بود. آنچه نبود، مدرک کتبی کاغذی بود و آنچه بود، مدرک عینی اجتماعی بود. چهرههای محقق مجتهد بحد بلوغ رسیده، در این نظام بیتکلف به مرور زمان، بوسیله شاگردان برجسته یا همطرازان با انصافشان معرفی میشدند. هم شناخته میشدند، هم شناسانده میشدند و در این شناختنی و شناساندن کندی بود، سرعت لازم نبود، اما اطمینان فراوان وجود داشت. چهرهای که در یک حوزه علمیه بزرگ شکوفا میشد، گل میکرد، شناخته میشد، تقریباً عموم مردم میتوانستند به
صلاحیت علمی و حتی به صلاحیت فضیلتی و معنوی و تقوائیش، اعتماد و اطمینان پیدا کنند. بنابراین وظیفه تحقیق درباره اسلام، بر عهده روحانیت بود و روحانیت این وظیفه را خود، عهدهدار شده بود. سوم: وظیفه تهذیب اخلاق. روحانیت نقش عمده خود را در این میدید که باید با سخنش، با بیانش، با عملش و با رفتارش، با معاشرتش، با هدایتش، با تذکرش، مردم را به اخلاق پاک دعوت کند. اخلاق جامعه را مهذب کند، جامعه را از آلودگیها دور کند و به کمالات اخلاقی بیاراید. این نقش سوم نقش بسیار مهم روحانیت بود. در حدود نوزده
سال قبل، پس از رحلت مرحوم آیةاللّهالعظمی بروجردی این استاد بزرگواری که به خصوص در شناساندن روش تحقیقی فقه، حق بزرگی بر همه ما دارد، برای ایجاد حرکتی سازندهتر درحوزه، دوستانمان، مدرسین گردهمآییها بحثها و برنامهریزیهایی داشتند. برنامههایی به ثمر رسیده بود وبرای شروعش با چهرههایی که در معرض مرجعیت بودند و یک مرجع بودند، تبادل نظر داشتیم. از جمله شبی همراه با برادران عزیز و مجاهد، آیةاللّه مشکینی و آیةاللّه ربانی شیرازى، خدمت حضرت آیةاللّهالعظمی آقای گلپایگانی بودیم. بحث بود درباره
اینکه: چه باید کرد که مسئله تربیت اخلاق و تهذیب اخلاق در حوزه علمیه قم، نقش بالاتر و سازندهتری بخود بگیرد؟ بحث بود، صحبت بود. یاد میکردیم از درس سازنده اخلاق مرجع عالیقدر، امام خمینی قدسسره در قم. و تأثیری که درس ایشان در آن سالها در ساختن و تربیت کردن فضلایی که به آن درس حاضر میشدند، داشت و تأسف از اینکه
سالهاست این درس تعطیل است و ادامه ندارد. البته در آن موقع امام در قم بودند اما درسهای دیگری را داشتند. به این مناسبت من پرسیدم که در آن موقع که شما طلبهای جوان بودید، در این حوزه قم سازندگی اخلاق در حوزه قم بر عهده چه کسی بود؟ چه کسی درس اخلاق داشت؟ ایشان پاسخی دادند که به یاد من همچنان مانده و میماند. گفتند در آن موقع ما درسی به نام درس اخلاق نداشتیم، اما الگوهایی به عنوان الگوهای عملی اخلاق داشتیم و در میان این الگوها از چند نفر به عنوان الگوی برجسته نام بردند؛ از جمله از مرحوم
آیةاللّه و استاد و عالم ربانی فقیه مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی قدسسره. گفتند: رفتار این عالم جلیل در محیط جامعه، در شهر و در حوزه برای همه ما طلاب آن موقع، آموزنده و سازنده بود. از هر سخنش، از هر قدمی و از هر برخوردی و از هر رفتاری ما چیزها میآموختیم. داستانها نقل کردند که از آن میگذرم. این را بدین مناسبت نقل کردم که توجه به تهذیب اخلاق چه برای خود طلاب و روحانیون و چه نقشی که اینها باید در جامعه از این نظر داشته باشند. چهارم: نقش روحانیت در خدمت به مردم و گره گشایی از مردم، مردم
ببینند که روحانی مرد دنیا و آخرت، هر دو است. برای اینکه اسلام دین دنیا و آخرت، هر دواست. در اسلام دنیا و آخرت جدا نیست و آخرت هم از دنیا جدا نیست. اینجا دار عمل است و آنجا دار جزا. اینجا جای ساختنی است و آنجا جای بهره و رشدن. و ساختنی که اینجا داریم فقط نماز و عبادت نیست که البته نماز و عبادت، ستون دین است ولی فقط آن نیست،
خدمت به خلق هم هست. روحانیون هر قدر در مناطقشان به مردم بیشتر خدمت کنند، خدمت روحانیتشان را، بهتر انجام دادهاند، خوب یادم میآید عدهای از طلاب پر تلاش عزیز ما به روستاها میرفتند. و همان کاری را میکردند که امروز جهاد سازندگی میکند. پیشگام و پیشتاز جهاد سازندگى، طلاب متعهد و متحرک و با ایمان و خداپرست و خلق دوست و مردم دوست حوزهها بودند. مسئله، مسئله افتخارکردن نیست. در جامعه کسی قصد تقسیم افتخارات ندارد. مسئله، مسئله به یاد آوردن و بیاد آمدن است. روحانیون در نقش خدمت به
مردم، بهتر میتوانند پیام اسلام را تبلیغ کنند. حمام میساختند، راه میساختند، به بینوایان کمک میکردند، درمانگاه میساختند، غسالخانه میساختند، مدرسه میساختند، حتی در آن اواخر شاید درحدود هفت، هشت، ده سال قبل رفته بودند سراغ اینکه با خودیاری مردم، برق و روشنایی برای مردم درست کنند و امثال اینها. یک خدمت دیگر روحانیت که در این خدمت بسیار هم حساس عمل میکند و باید هم حساس عمل بکند، روشنگری برای مردم بود، در جهت شناساندن انحرافات فکری که به نام اسلام تحویل مردم داده میشود.
روحانىون در بیدار کردن مردم نسبت به افکار انحرافى، نقش بسیارمؤثری داشتهاند. برای اینکه میدانستند که؛ اذا ظهرت البدء فلیظهر عالم علمه، وقتی نوآوریهای انحرافی و التقاطی را میدیدند، در گوشه و کنار جامعه، با آنها به مبارزه بر میخواستند، مردم را روشن میکردند، به مردم میگفتند که آنچه مایه نجات است، اسلام اصیل است نه اسلام آمیخته به غیر اسلام. یک روشی هم روحانیون ساخته شده و تربیت شده در اینباره داشتند که من، این را اینجا میگویم و آن روش این بود: روحانیون زبده در برخورد با کسانی که دچار انحراف شناختی درباره اسلام بودند، میکوشیدند اینها را در درجه اول جذب کنند، بعضیها بودند خیلی خوش سلیقه نبودند، از همان اول دعوا میکردند. بنابراین بیشتر دفع میکردند و
سخن ما همواره با این دوستان این بود، که برای یک عالم دینى، برای یک مسلمان متعهد به خصوص یک عالم و روحانی قدم اول، جاذبه است. تلاش در راه جذب کردن، از راه روشن کردن با سخن و با اندیشه روشنگر و از راه ایجاد جاذبه اخلاقی و عملی است تا دافعه. بنابراین اگر همه شما روحانیون عزیز، امروز هم این قانون و این اصل رامی پسندید، این فرمول را میپذیرید بکوشیم همه با هم روحانیتی باشیم در درجه اول پرجاذبه، ولی جاذبه بدون دافعه به درد نمیخورد. هر انسان مکتبى، خود بخود دافعه هم دارد. آنهایی که می خواهندسراپا جاذبه باشند بدون دافعه، اینها از آن صلح کلیهایی هستند که خود دچار نوعی التقاط و انحرافاند، صوفی مابانه هستند. اهل حقی که حقش مشخص نیست، همه چیز برایش حق
است. اصلا باطلی برایش وجود ندارد. نه، اینطور هم نمیشود. اسلام خود یک مکتبی است که جاذبه دارد و دافعه دارد. تبشیر دارد و تنذیر دارد انذار و تبشیر هر دو در اسلام هست. این هم نقش پنجم. نقش ششم: مبارزه با ظلم و ظالم؛ تا وقتی که اصل رژیم، رژیم ظلم و ضد اسلام و ضد عدل بود با کل رژیم یا با نوچهها و ایادی رژیم در مناطق خودش، روحانیت میجنگید و مبارزه میکرد. حالا هم که اصل نظام، نظام اسلامی است اما هنوز ایادیش، ابزارش، کارکنانش، همه متناسب با نظام اسلامی نیستند، روحانیت هر جا ظلم و ستمی از
این بازماندههای طاغوت، در ادارهها و مؤسسات و در جامعه ببیند همچنان با او میجنگد و میرزمد و روحانیت در ایفای این نقشها مدتها از زبان و بیان استفاده میکرد. حق هم داشت، برای اینکه فرهنگ جامعه ما بیشتر فرهنگ گوش بود تا فرهنگ خواندن، فرهنگ شنیدن بود تا فرهنگ خواندن. مردمی که بتوانند بخوانند، عدهشان زیاد نبود. از وقتی که در جامعه ما فرهنگ خواندن به صورت یک فرهنگ دلنشین، جوانساز، عمیق و شخصیتساز در آمد، روحانیت متوجه شد که باید اهل قلم نیز باشد. نهضت قلم و نوشتن، درست در زمانی که ما اینجا به صورت طلاب جوان در حوزه درس میخواندیم، آغاز شد و رو به اوج رفت. فضلای حوزه دیدند باید توانایی نوشتن داشته باشند، بنویسند آن هم با عبارات و الفاظی که متناسب با زمان باشد و درس خواندهها از خواندن نوشتههایشان استقبال کنند. قلم، بیان، تحقیق، تجزیه و تحلیل پیرامون مسایل اسلامی و مسایل اجتماعى، نوشتهها وسخنرانیهای تحقیقی و تحلیلی و نوشتهها و سخنرانیهایی که آهنگ موعظه یا خطابههای مؤثر داشت .روحانی از این راههایی که عرض کردم توی متن جامعه جا داشت روحان
ى و روحانیت از هر قشر دیگر پایگاه مردمیش اصیلتر و مؤثرتر بود. چون روحانی با مردم زندگی میکرد. خدا مرحوم آقای حاج شیخ ابراهیم نجفآبادی را رحمت کند، ایشان از فضلای برخاسته از قم بود. عالمی ارزنده و خدوم و مردمی که این مدرسه علمیه فعلی نجفآباد را ایشان ساخته و برای اینکه با هزینه کمتر اقتصادی ساخته بشود سنگها و آجرها را میآمدند دم خیابان میریختند و قبل از نماز و بعد از نماز خود ایشان با مردم اینها را پای کار میآوردند. از ویژگیهای ایشان، مردمی بودنش بود. چه جور مردمى؟ دوستان نجفآباد
برای من نقل میکردند که حاج شیخ ابراهیم همیشه برای خدمت به مردم آماده است گاهی میشود زن و شوهری توی خانه نصف شب، دعوایشان میشد، همه آنها که در خونه بودند حریف نمیشدند که دعوا را بخوابانند. بالاخره یک نفر دو بعد از نیمه شب میآمد درب منزل حاج شیخ را میزند: آهای حاج شیخ؟ حاج شیخ خوابند. بیدار شود. بیدار میشود میآیم. خانه کربلایی على، دعوا هست بین زن وشوهر. بریم اینها را با هم آشتی بدهیم. ایشان نمیگفت صبح. میگفت: برویم. لباسش را میپوشید، میآمد وارد خانه میشد، با
رویی گشاده و خندان میگفت: جایی را درست کنید ببینیم فعلا. مینشست پای سماور، یک چای خودش میخورد، یک چای به آنها میداد، زن و شوهر را با هم آشتی میداد، قال را میخواباند، پا میشد میرفت خانه. اگر روحانی در متن جامعه زندگی میکند و با وجدان جامعه رابطه برقرار میکند برای این است که به راستی با مردم زیست میکند. در یک گفتگویی که به همین مناسب دو سه روز قبل با امام داشتیم، ایشان با همان دقت نظر، روی این نکته تکیه داشتند. مسئله این بود، مشکلی بود درباره روحانیت، مطرح شد. یک راه
حلی مطرح شد. فرمودند نه، این راه حل خوبی نیست. این، روحانی را از مردم جدا میکند. روحانى، باید با مردم زندگی کند. کمال روحانى این است. بعد فرمودند: آن وقتها که ما طلبه بودیم و به تعبیر خودشان، اراک بودیم، خانواده مرحوم حاج آقا محسن اراکی که روحانى متعین و متحول و کیا بیادار بودند، خوب اینها در شهر اراک سیادت و آقائی داشتند.مرحوم آیةاللّهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قدسسره بنیانگذار این حوزه، ایشان هم به دعوت اینها از عراق آمده بودند به اراک که آنجا، جلسات درسی داشته باشند. امام
میفرمود: ریاست و نوکر و خدم و حشم، مال آن آقایان بود ولی مردم، با آنها نبودند؛ مردم با حاج شیخ بودند، که عبایش را زیر بغلش میگذاشت میآمد توی بازار. با مردم زیست کردن، این شأن روحانى است و روحانیت باید به این عامل، بیش از هر عامل دیگر توجه کند. برای اینکه اگر میخواهد: روشنگر اسلام باشد و بیانگر اسلام باشد، برای مردم، باید در دل مردم جای داشته باشد. اگر میخواهد آنها را موعظه کند، باید در قلب مردم جای داشته باشد و در متن مردم. اگر میخواهد آنها را ارشاد کند، اگر میخواهد آنها را از نظر
اخلاقى اصلاح کند و تهذیب کند این باید در متن مردم باشد. اینها امتیاز نقش روحانى بوده است در گذشته. تا سال 1341 نقش روحانیت در همینهایی که عرض کردم خلاصه میشد. به اضافه تحصیل و تدریس در حوزهها، سال 1341 یک روحانى برجسته آمد، نقطه عطفی در نقش روحانیت بوجود آورد. تا آن موقع روحانىون به دو بخش تقسیم میشدند، یک عده روحانىونی که در سیاست هم وارد بودند و یک عده روحانىونی که از سیاست پرهیز میکردند. روحانىون سیاسى، آدمهایی بودند خیلی محدود و معدود، اکثریت قاطع روحانیت آنهایی بودند که از سیاست کنارهگیری داشتند کسی هم از این بالاتر. نشانه تقوای بیشتر و عدالت کاملتر و صرفنظر کردن بیشتر از دنیا، برای یک روحانى این بود که، کاری به کار
سیاست نداشته باشد. بودند چهرههای برجسته محبوب در عالم روحانیت که، چهرههای سیاسی هم بودند، اما ورود به سیاست همان و تنزل درجه روحانیت همان. سال 1341 یک روحانى جامع الشرائط که در مکارم و ارزشهای والای او، جای سخن نبود، فقاهتش، علمش، عدالتش، اخلاقش، مهذب بودنش، مدرس عالیمقام بودنش، همه جا زبانزد بود و در حوزه، این آمد این تابو، این خاطره و یاد بود نامطلوب دوره اعتزال روحانیت از نقش خلاق سیاست را از بین برد. آمد و گفت: روحانى باید بیان اسلام بکند، تبلیغ اسلام بکند، به مردم خدمت
بکند، در متن جامعه بماند، موعظه بکند، با انحرافات مبارزه بکند ولی مطلب به اینجا تمام نمیشود، روحانى باید پیشتاز و پیشگام در مبارزات سیاسى گسترده نیرومند همراه با زد و خورد و کشته شدن و کشتن باشد، تا یک ، روحانى تمام عیار باشد. علی وار، حسین گونه، پیامبروار. مگر نه روحانى میگوید من جانشین پیامبرم؟ مگر نه اینکه میگوید من نایب امام زمان عجلاللّهتعالیفرجهالشریف هستم؟ پس چگونه میتواند خود را از مسئولیتهای سنگین سیاسی و مبارزاتی برکنار بداند؟ روحانى باید مرد سیاست و مبارزه نیز باشد. آن
شخصیت والایی که توانست این نقطه عطف تاریخی را برای تکامل نقش روحانیت در جامعه ایفا کند، امام بود. چه شد که در سالهاى، 1356 و 57 روحانیت نقشش در جامعه اوج گرفت؟ جایش در جامعه بسی بازتر شد؟ چه شد؟ آن هم نه به صورت یک گروه معدود، عده زیادی از روحانىون از مسجد به راهپیماییها آمدند. مسجدها جای تدارکات مبارزهها شد، پلاکاردها را همان جا مینوشتند، مردم را همانجا جمع میکردند، شعارها را همان جا یاد میدادند، ترجیح بندهای راهپیماییها کجا تنظیم میشد؟ در همان مساجد. مسجد پایگاه اصیل خودش را باز یافت و تکمیل کرد. تا وقتی که در مبارزه پیروز شد. اکنون سؤال این است که روحانیت امروز باید چه نقشی داشته باشد؟ آنچه به عنوان پاسخ میتوانم خدمتتان
عرض کنم اینکه اولا: روحانى باید همه آن نقشهای گذشته را حفظ کند. حوزهها باید محل درس خواندن و درس گفتن و تحقیق کردن باشد. بیان و قلم روحانیت باید همچنان نافذ باشد و روز بروز نافذتر. طلاب جوان عزیز برای یاد گرفتن، سخن گفتن بهتر و نافذتر و نوشتن رساتر و بلیغتر باید وقت صرف کنید میدانید بیان بلیغ و نوشته بلیغ کدامست؟ فقط الفاظ نیست. بلاغت به الفاظ ارتباطی ندارد. فصاحت بیشتر به الفاظ ارتباط دارد. بلاغت به این است که، شما باید دائماً در فرهنگ معنوی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی روز، حضور داشته باشید. باید بدانید امروز جوانها چه کتابهایی را میخوانند، چه سئوالاتی برایشان مطرح است، توده مردم چه سؤالاتی برایشان مطرح است. حتی این کافی نیست. روحانى اگر
میخواهد در نقش امامت و پیشوایی نقش ایفا کند باید دو روز و سه روز و ده روز و یک ماه و یک سال هم از جامعهاش جلوتر باشد. باید دور هم بنشینید بحث کنید، که مسئلهای که فردا برای مردم ما مطرح میشود کدامست، ما امروز جواب او را آماده کنیم. مسئله دینى، اعتقادى، عملى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، تربیتى، اقتصادی و هرگونه مسئله دیگر. روحانیت عزیز تو همچنان عزیزی. نگران نباش. میکوشند تا تو را از آن مقام رفیعی که با تواضع و فروتنی و خدمت و ایمان و عمل صالح بدست آوردهای فرو آورندت، ولی بدان، اگر در راه
خدا باشی و با خدا باشی و در خط خدمت صادقانه به خلق خدا بمانی خدا این منزلت را برای تو تضمین کرده است تو همچنان الگوی ایمان و عمل صالح بمان، تو همچنان نمونه تواضع و فروتنی و خدمت به مردم بمان، تو همچنان دارای سرمایه شناخت عالی و مؤثر از اسلام بمان و بشو، تو همچنان رابطه مردمیت را با متن مردم نگهداری کن و تقویت کن، تو همچنان با نسل جوان حتی جوان اغفال شدهاش همچون یک برادر یا پدر مهربان روشنگر برخورد بکن مطمئن باش فردا از آن تو و شعار تو و راه توست. بنابراین توصیه میکنیم حوزه علمیه قم در ایفای این نقش عظیم همچنان پایمردی کند. به همین جهت با همه گرفتاریهای گوناگونی که دارم دوستان تأکید کردهاند که کلاسی برای حدود ششصد نفر از طلاب تشکیل دادهاند
که اینها معارفشان را بالاتر ببرند. گفتند بجاست یک بحث با اینها بپذیری و پذیرفتم و انشاءاللّه دو هفته یک بار با آنها دیدار خواهم داشت. باور کنید در این ایام، مکرر غبطه میخورم هم خودم، هم دوستان هم فکر و همکار و همرزم، که فرصت ما، برای ایفای این نقش در حد مطلوب نیست و این به خاطر اهمیتی است که، برای این نقش قائل هستم. خوب، از نظر مشاغلی که امروز در جامعه هست روحانیت چه کار بکند؟ این سئوال مهم مطرح است. من این مشاغل را یکی یکی اینجا مطرح میکنیم. اما همگامی و همکاری با مجاهدان
جهادسازندگی که شما خودتان پیشگام آن بودهاید: چرا در گروههای جهاد روحانى نیست؟ با هر گروه جهاد باید یک طلبه روحانى هم برود. یک شرط هم دارد و آن این است که: طلبهای که آنجا میرود بداند که میرود هم در آنجا تبلیغ اسلام کند و هم بیل به دست بگیرد، طلابی که نمیتوانند بیل و کلنگ به دست بگیرند توصیه میکنم در گروههای جهاد شرکت نکنند. در سپاه پاسداران؛ این پاسدارها این قدر دلشان میخواهد یک کسی از شما طلاب عزیز، طلاب ساخته شده بروید در داخل آنها، با آنها زندگی کنید. البته میدانید
جالب ترش چه هست؟ جالبرتش این است که در آن ساعاتی که در پادگان تشریف میبرید، همان لباس سپاهی را هم به تن کنید. شما حتماً در آن نوشته ولایت فقیه امام، این را خواندهاید که امام انتقاد میفرماید اگر اشتباه نکنم در آن نوشته است از کسانی که لباس جندی را برای روحانى یک لباس خلاف روحانیت و خلاق مروت میشمردند. خواندهاید این را در نوشتههای امام؟ دوستان؛ من اعلام خطر حتی میکنم، میگویم که سپاه پاسداران اگر بخواهد گسترش پیدا کند و نقش انقلابیش را در پاسداری از نظام اسلامی شما همچنان ب
ا اوج ایفا بکند، بدون حضور جمعی فعال و با ایمان و مبارز و سلاح آشنا از طلاب و جوانان غیر طلبه از دانشگاه، جوانان خود ساخته دانشگاهی میسر نیست. اینها نیاز دارند. بروید به آنجا. خوب میپرسید که یعنی در اینجا درس و کار و همه را رها کنیم و بریم؟ نه جانم، هیچ نیازی نیست چه عیب دارد که طلاب آماده دورههای دو ماهه در سپاه بگذارند؟ دوماه آنجا و ده ماه اینجا. آیا عیبی دارد؟ جائی آسیب میبیند؟ نمایندگی مجلس و نمایندگی در شوراهای استان و شهرستان و شهر و روستا؛ بسیار خوب است، در هر یک از این شوراها یک روحانى واجدالشرائط شرکت کند، ولی به یک شرط. به شرط اینکه آنجا که میرود از نظر مطالعات سیاسى و اجتماعى و محکی خودش را مجهز کند. با فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه و کلام تنها، توی این شوراها نمیتوان منشاء اثر خوب بود. آن وقت به عنوان یک فردی که در آنجا فقط نظارت شرعی میکند در میآید. این درست نیست. اگر یک روحانى عضو شورای اسلامی است همینطور باید مطالعه کند. در قضا، قاضی شدن. آنهم در مراحل مختلفش؛ شأن روحانىون است که در قضا شرکت کنند.