بخشی از مقاله

بسم الله الرحمن الرحیم
با اینكه در این روزها، حوادث و رویدادهای تازه ایجاب می‌كند، بحث درباره این رویدادها باشد، وظیفه این است كه مطلبی را عنوان كنم كه بیشتر با نقش و مكان و منزلت روحانی، در جامعه ارتباط پیدا كند. در یاد بود یك روحانی جلیل، سخن از نقش روحانیت، اولی است. به علاوه، در بحثی كه چند هفته قبل اینجا داشتم، قول دادم یك بار دیگر در جمع دوستان بیایم و در این‌باره آنچه می‌دانم عرض كنم. یكی از برادران روحانی ضمن سئوالهای كتبی‌، سئوالی در این‌باره فرستاده بودند و در پاسخ ایشان گفتم كه این سئوال، سئوالی نیست كه با چند جمله در پایان سخنرانی پاسخ داشته باشد و نیازمند یك بحث مستقل است.
موضوع عرایض من نقش روحانیت در جامعه امروز ما است و روی سخن، نه فقط روحانیانی كه اینجا تشریف دارند و عده‌شان هم بحمدالله زیاد است، بلكه با همه برادران و خواهرانی است كه در این مراسم پرشكوه نمازجمعه، به نیایش خداوند حاضر شده‌اند.پ

مسئله مسئله صنفی نیست، مسئله، مسئله بنیادی، در رابطه با جامعه اسلامی ماست. در رابطه با نظام اسلامی ماست. در رابطه با جمهوری اسلامی ماست. در عین آنكه درباره نقش یك گروه و صنف است، درباره كل جامعه هم هست. برای اینكه نقش روحانیت را در امروز و فردای جامعه بهتر بشناسیم، ناچار هستیم نقش همین روحانیت را در این دو سال اخیر قبل از پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار بدهیم .
برادران روحانی! روحانیت یك سلسله نقشهای دیرینه داشت از سالها و دهها سال و قرنها پیش. این نقشها را یكی یكی برمی‌شماریم

روحانیت، نقش بیان اسلام اصیل را برای جامعه بر عهده داشت. اگر مردم می‌خواستند بفهمند دینشان، اسلامشان، قرآنشان، كتابشان، سنتشان، عقاید اسلامی و احكام اسلامی و اخلاق اسلامی چه گفته است، به روحانی مراجعه می‌كردند. روحانیان كم حركت‌تر، آنهایی بودند كه در ایفای این وظیفه می‌نشستند، تا مردم به آنها مراجعه كنند. روحانیان پر حركت‌تر و مسئولیت شناس‌تر، آنهایی بودند كه نزد مردم می‌رفتند تا رسالت خداوند را تبلیغ كنند. ولی به هر حال وظیفه بیان اسلام، در درجه اول برعهده روحانیت بود. وظیفه تحقیق درباره اسلام، اسلام شناس، مجتهد، صاحب نظر، مرجع، كسانی كه صلاحیت مرجعیت در زمینه مسائل اسلامی داشته باشند، اینها در درجه اول باید از حوزه‌های علوم اسلامی و از حوزه‌های روحانیت بیرون بیایند. آنجا باید نشو و نما كنند، ساخته شوند، بزرگ شوند، شناخته شوند شناختنی كه در آن مدرك نبود و مدرك بود. آنچه نبود، مدرك كتبی كاغذی بود و آنچه بود، مدرك عینی اجتماعی بود.

چهره‌های محقق مجتهد به حد بلوغ رسیده، در این نظام بی تكلف به مرور زمان، بوسیله شاگردان برجسته یا همطرازان با انصافشان معرفی می‌شدند. هم شناخته می‌شدند، هم شناسانده می‌شدند و در این شناختن و شناساندن كندی بود، سرعت لازم نبود، اما اطمینان فراوان وجود داشت. چهره‌ای كه در یك حوزه علمیه بزرگ شكوفا می‌شد، گل می‌كرد، شناخته می‌شد، تقریباً عموم مردم می‌توانستند به صلاحیت علمی و حتی به صلاحیت فضیلتی و معنوی و تقوائیش، اعتماد و اطمینان پیدا كنند. بنابراین وظیفه تحقیق درباره اسلام، بر عهده روحانیت بود و روحانیت این وظیفه را خود، عهده‌دار شده بود.
سوم: وظیفه تهذیب اخلاق. روحانیت نقش عمده خود را در این می‌دید كه باید با سخنش، با بیانش، با عملش و با رفتارش، با معاشرتش، با هدایتش، با تذكرش، مردم را به اخلاق پاك دعوت كند. اخلاق جامعه را مهذب كند، جامعه را از آلودگیها دور كند و به كمالات اخلاقی بیاراید. این نقش سوم نقش بسیار مهم روحانیت بود.

در حدود نوزده سال قبل، پس از رحلت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی این استاد بزرگواری كه به خصوص در شناساندن روش تحقیقی فقه، حق بزرگی بر همه ما دارد، برای ایجاد حركتی سازنده‌تر درحوزه، دوستانمان، مدرسین گردهمائیها بحثها و برنامه ریزیهائی داشتند. برنامه‌هائی به ثمر رسیده بود وبرای شروعش با چهره‌هائی كه در معرض مرجعیت بودند و یك مرجع بودند، تبادل نظر داشتیم. از جمله شبی همراه با برادران عزیز و مجاهد، آیت الله مشكینی و آیت الله ربانی شیرازی، خدمت حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی بودیم. بحث بود درباره اینكه: چه باید كرد كه مسئله تربیت اخلاق و تهذیب اخلاق در حوزه علمیه قم، نقش بالاتر و سازنده‌تری بخود بگیرد؟ بحث بود، صحبت بود. یاد می‌كردیم از درس سازنده اخلاق مرجع عالیقدر، امام خمینی در قم. و تأثیری كه درس ایشان در آن سالها در ساختن و تربیت كردن فضلائی كه به آن درس حاضر می‌شدند، داشت و تأسف از اینكه سالهاست این درس تعطیل است و ادامه ندارد. البته در آن موقع امام در قم بودند اما درسهای دیگری را داشتند. به این مناسبت من پرسیدم كه در آن موقع كه شما طلبه‌ای جوان بودید، در این حوزه قم سازندگی اخلاق در حوزه قم بر عهده چه كسی بود؟ چه كسی درس اخلاق داشت ؟

ایشان پاسخی دادند كه به یاد من همچنان مانده و می‌ماند. گفتند در آن موقع ما درسی به نام درس اخلاق نداشتیم، اما الگوهائی به عنوان الگوهای عملی اخلاق داشتیم و در میان این الگوها از چند نفر به عنوان الگوی برجسته نام بردند؛ از جمله از مرحوم آیت الله و استاد و عالم ربانی فقیه مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی رحمه الله علیه. گفتند رفتار این عالم جلیل در محیط جامعه، در شهر و در حوزه برای همه ما طلاب آن موقع، آموزنده و سازنده بود.
از هر سخنش، از هر قدمی و از هر برخوردی و از هر رفتاری ما چیزها می‌آموختیم .
داستانها نقل كردند كه از آن می‌گذرم. این را بدین مناسبت نقل كردم كه توجه به تهذیب اخلاق چه برای خود طلاب و روحانیون و چه نقشی كه اینها باید در جامعه از این نظر داشته باشند.
چهارم: نقش روحانیت در خدمت به مردم و گره گشائی از مردم

مردم ببینند كه روحانی مرد دنیا و آخرت، هر دو است. برای اینكه اسلام دین دنیا و آخرت، هر دو است. در اسلام دنیا و آخرت جدا نیست و آخرت هم از دنیا جدا نیست. اینجا دار عمل است و آنجا دار جزا. اینجا جای ساختنی است و آنجا جای بهره و رشدن. و ساختنی كه اینجا داریم فقط نماز و عبادت نیست كه البته نماز و عبادت، ستون دین است ولی فقط آن نیست، خدمت به خلق هم هست. روحانیون هر قدر در مناطقشان به مردم بیشتر خدمت كنند، خدمت روحانیت‌شان را، بهتر انجام داده‌اند، خوب یادم می‌آید عده‌ای از طلاب پر تلاش عزیز ما به روستاها می‌رفتند. و همان كاری را می‌كردند كه امروز جهاد سازندگی می‌كند. پیشگام و پیشتاز جهاد سازندگی، طلاب متعهد و متحرك و با ایمان و خداپرست و خلق دوست و مردم دوست حوزه‌ها بودند. مسئله، مسئله افتخار كردن نیست.

در جامعه كسی قصد تقسیم افتخارات ندارد. مسئله، مسئله به یاد آوردن و بیاد آمدن است . روحانیون در نقش خدمت به مردم، بهتر می‌توانند پیام اسلام را تبلیغ كنند. حمام می‌ساختند، راه می‌ساختند، به بینوایان كمك می‌كردند، درمانگاه می‌ساختند، غسالخانه می‌ساختند، مدرسه می‌ساختند، حتی در آن اواخر شاید درحدود هفت‌، هشت‌، ده سال قبل رفته بودند سراغ اینكه با خودیاری مردم‌، برق و روشنائی برای مردم درست كنند و امثال اینها. یك خدمت دیگر روحانیت كه در این خدمت بسیار هم حساس عمل می‌كند و باید هم حساس عمل بكند، روشنگری برای مردم بود، در جهت شناساندن انحرافات فكری كه به نام اسلام تحویل مردم داده می‌شود. روحانیون در بیدار كردن مردم نسبت به افكار انحرافی، نقش بسیارمؤثری داشته‌اند. برای اینكه می‌دانستند كه «اذا ظهرت البدء فلیظهر عالم علمه» وقتی نوآوریهای انحرافی و التقاطی را می‌دیدند، در گوشه و كنار جامعه، با آنها به مبارزه بر می‌خواستند، مردم را روشن می‌كردند، به مردم می‌گفتند كه آنچه مایه نجات است‌، اسلام اصیل است نه اسلام آمیخته به غیر اسلام.

یك روشی هم روحانیون ساخته شده و تربیت شده در این‌باره داشتند كه من، این را اینجا می‌گویم و آن روش این بود: روحانیون زبده در برخورد با كسانی كه دچار انحراف شناختی درباره اسلام بودند، می‌كوشیدند اینها را در درجه اول جذب كنند، بعضی‌ها بودند خیلی خوش سلیقه نبودند، از همان اول دعوا می‌كردند. بنابراین بیشتر دفع می‌كردند و سخن ما همواره با این دوستان این بود، كه برای یك عالم دینی، برای یك مسلمان متعهد به خصوص یك عالم و روحانی قدم اول، جاذبه است.

تلاش در راه جذب كردن، از راه روشن كردن با سخن و با اندیشه روشنگر و از راه ایجاد جاذبه اخلاقی و عملی است تا دافعه . بنابراین اگر همه شما روحانیون عزیز، امروز هم این قانون و این اصل رامی پسندید، این فرمول رامی پذیرید بكوشیم همه با هم روحانیتی باشیم در درجه اول پرجاذبه، ولی جاذبه بدون دافعه به درد نمی خورد. هر انسان مكتبی ، خود بخود دافعه هم دارد. آنهائی كه می خواهندسراپا جاذبه باشند بدون دافعه، اینها از آن صلح كلی‌هائی هستند كه خود دچار نوعی التقاط وانحراف‌اند، صوفی مابانه هستند.
اهل حقی كه حقش مشخص نیست، همه چیز برایش حق است. اصلا باطلی برایش وجود ندارد. نه ،این طور هم نمی‌شود. اسلام خود یك مكتبی است كه جاذبه دارد و دافعه دارد. تبشیر دارد و تنذیر دارد انذار و تبشیر هر دو در اسلام هست. این هم نقش پنجم.

نقش ششم: مبارزه با ظلم و ظالم؛ تا وقتی كه اصل رژیم، رژیم ظلم و ضد اسلام و ضد عدل بود با كل رژیم یا با نوچه‌ها و ایادی رژیم در مناطق خودش‌، روحانیت می‌جنگید و مبارزه می‌كرد. حالا هم كه اصل نظام‌، نظام اسلامی است اما هنوز ایادیش، ابزارش‌، كاركنانش‌، همه متناسب با نظام اسلامی نیستند، روحانیت هر جا ظلم و ستمی از این بازمانده‌های طاغوت‌، در اداره ها و مؤسسات و در جامعه ببیند همچنان با او می‌جنگد و می‌رزمد و روحانیت در ایفای این نقش‌ها مدتها از زبان و بیان استفاده می‌كرد. حق هم داشت‌، برای اینكه فرهنگ جامعه ما بیشتر فرهنگ گوش بود تا فرهنگ خواندن‌، فرهنگ شنیدن بود تا فرهنگ خواندن. مردمی كه بتوانند بخوانند، عده‌شان زیاد نبود. از وقتی كه در جامعه ما فرهنگ خواندن به صورت یك فرهنگ دلنشین ، جوان‌ساز، عمیق و شخصیت ساز در آمد، روحانیت متوجه شد كه باید اهل قلم نیز باشد. نهضت قلم و نوشتن‌، درست در زمانی كه ما اینجا به صورت طلاب جوان در حوزه درس می‌خواندیم، آغاز شد و رو به اوج رفت. فضلای حوزه دیدند باید توانائی نوشتن داشته باشند، بنویسند آن هم با عبارات و الفاظی كه متناسب با زمان باشد و درس خوانده‌ها از خواندن نوشته‌هایشان استقبال كنند.

قلم، بیان، تحقیق، تجزیه و تحلیل پیرامون مسائل اسلامی و مسائل اجتماعی، نوشته‌ها وسخنرانیهای تحقیقی و تحلیلی و نوشته‌ها و سخنرانی‌هائی كه آهنگ موعظه یا خطابه‌های مؤثر داشت. روحانی از این راههائی كه عرض كردم توی متن جامعه جا داشت روحانی و روحانیت از هر قشر دیگر پایگاه مردمیش اصیل‌تر و مؤثرتر بود. چون روحانی با مردم زندگی می‌كرد. خدا مرحوم آقای حاج شیخ ابراهیم نجف آبادی را رحمت كند، ایشان از فضلای برخاسته از قم بود. عالمی ارزنده و خدوم و مردمی كه این مدرسه علمیه فعلی نجف آباد را ایشان ساخته و برای اینكه با هزینه كمتر اقتصادی ساخته بشود سنگها و آجرها را می‌آمدند دم خیابان می‌ریختند و قبل از نماز و بعد از نماز خود ایشان با مردم اینها را پای كار می‌آوردند. از ویژگی‌های ایشان‌، مردمی بودنش بود. چه جور مردمی؟ دوستان نجف آباد برای من نقل می‌كردند كه حاج شیخ ابراهیم همیشه برای خدمت به مردم آماده است گاهی می‌شود زن و شوهری توی خانه نصف شب، دعوایشان می‌شد، همه آنها كه در خانه بودند حریف نمی‌شدند كه دعوا را بخوابانند. بالاخره یك نفر دو بعد از نیمه شب می‌آمد درب منزل حاج شیخ را می‌زند: آهای حاج شیخ؟ حاج شیخ خوابند. بیدار شود. بیدار می‌شود می‌آیم. خانه كربلائی علی، دعوا هست بین زن وشوهر. بریم اینها را با هم آشتی بدهیم. ایشان نمی‌گفت صبح. می‌گفت: برویم. لباسش را می‌پوشید، می‌آمد وارد خانه می‌شد، با روئی گشاده و خندان می‌گفت: جائی را درست كنید ببینیم فعلا. می‌نشست پای سماور، یك چای خودش می‌خورد، یك چای به آنها می‌داد، زن و شوهر را با هم آشتی می‌داد، قال را می‌خواباند، پا می‌شد می‌رفت خانه .

اگر روحانی در متن جامعه زندگی می‌كند و با وجدان جامعه رابطه برقرار می‌كند برای این است كه به راستی با مردم زیست می‌كند. در یك گفتگوئی كه به همین مناسب دو سه روز قبل با امام داشتیم‌، ایشان با همان دقت نظر، روی این نكته تكیه داشتند. مسئله این بود، مشكلی بود درباره روحانیت، مطرح شد.
یك راه حلی مطرح شد. فرمودند نه، این راه حل خوبی نیست .

این، روحانی را از مردم جدا می‌كند. روحانی، باید با مردم زندگی كند. كمال روحانی این است. بعد فرمودند: آن وقتها كه ما طلبه بودیم و به تعبیر خودشان، اراك بودیم، خانواده مرحوم حاج آقا محسن اراكی كه روحانی متعین و متمول و كیا بیادار بودند، خوب اینها در شهر اراك سیادت و آقائی داشتند. مرحوم آیت العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی رحمه الله علیه بنیانگزار این حوزه، ایشان هم به دعوت اینها از عراق آمده بودند به اراك كه آنجا، جلسات درسی داشته باشند. امام می‌فرمود: ریاست و كیا بیا و نوكر و خدم و حشم مال آن آقایان بود ولی مردم، با آنها نبودند مردم با حاج شیخ بودند، كه عبایش را زیر بغلش می‌گذاشت می‌آمد توی بازار. با مردم زیست كردن، این شأن روحانی است و روحانیت باید به این عامل، بیش از هر عامل دیگر توجه كند. برای اینكه اگر می‌خواهد: روشنگر اسلام باشد و بیانگر اسلام باشد، برای مردم، باید در دل مردم جای داشته باشد. اگر می‌خواهد آنها را موعظه كند، باید در قلب مردم جای داشته باشد و در متن مردم. اگر می‌خواهد آنها را ارشاد كند، اگر می‌خواهد آن‌ها را از نظر اخلاقی اصلاح كند و تهذیب كند این باید در متن مردم باشد. اینها امتیاز نقش روحانی بوده است در گذشته. تا سال 1341 نقش روحانیت در همین هائی كه عرض كردم خلاصه می‌شد. به اضافه تحصیل و تدریس در حوزه‌ها، سال 1341 یك روحانی برجسته آمد، نقطه عطفی در نقش روحانیت بوجود آورد. تا آن موقع روحانیون به دو بخش تقسیم می‌شدند، یك عده روحانیونی كه در سیاست هم وارد بودند و یك عده روحانیونی كه از سیاست پرهیز می‌كردند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید